امروز: شنبه, ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳ / قبل از ظهر / | برابر با: السبت 19 شوال 1445 | 2024-04-27
کد خبر: 1376 |
تاریخ انتشار : 13 آبان 1391 - 23:14 | ارسال توسط :
17
1
ارسال به دوستان
پ

کتاب کلیله و دمنه ابوالمعالی نصرالله منشی بخش6 عنوان کتاب : کلیله و دمنه نویسنده : ابوالمعالی نصرالله منشی تصحیح و توضیح مجتبی مینوی طهرانی پنج پايک سرخويش گرفت و پای در راه نهاد تا بنزديک بقيت ماهيان آمد ، و تعزيت ياران گذشته و تهنيت حيات ايشان بگفت و از صورت حال اعلام داد.همگنان […]

کتاب کلیله و دمنه ابوالمعالی نصرالله منشی بخش6

عنوان کتاب : کلیله و دمنه

نویسنده : ابوالمعالی نصرالله منشی

تصحیح و توضیح مجتبی مینوی طهرانی

پنج پايک سرخويش گرفت و پای در راه نهاد تا بنزديک بقيت ماهيان آمد ، و تعزيت ياران گذشته و تهنيت حيات ايشان بگفت و از صورت حال اعلام داد.همگنان شاد گشتند و وفات ماهی خوار را عمر تازه شمردند .

مرا شربتی از پس بد سگال

بود خوشتر از عمر هفتاد سال

و اين مثل بدان آوردم که بسيار کس بکيد و حيلت خويشتن را هلاک کرده است . لکن من ترا وجهی نمايم که اگر بر آن کار توانا گردی سبب بقای تو و موجب هلاک مار باشد . زاغ گفت :از اشارت دوستان نتوان گذشت و رای خردمند را خلاف نتوان کرد . شگال گفت :صواب آن می نمايم که در اوج هوا پرواز کنی و در بامها و صحراها چشم می اندازی تا نظر بر پيرايه ای گشاده افگنی که ربودن آن ميسر باشد . فرود آيی و آن را برداری و هموارتر می روی چنانکه از چشم مردمان غايب نگردی . چون نزديک مار رسی بروی اندازی تا مردمان که در طلب پيرايه آمده باشند نخست ترا باز رهانند آنگاه پيرايه بردارند .

زاغ روی بآبادانی نهاد زنی را ديد پيرايه برگوشه بام نهاده و خود بطهارت مشغول گشته ؛ در ربود و بر آن ترتيب که گفته بود بر مار انداخت . مردمان که در پی زاغ بودند در حال سر مار بکوفتند و زاغ باز رست .

دمنه گفت :اين مثل بدان آوردم تا بدانی که آنچه بحيلت توان کرد بقوت ممکن نباشد . کليله گفت :گاو را که با قوت و زور خرد و عقل جمع است بمکر با او چگونه دست توان يافت ؟ دمنه گفت :چنين است . لکن بمن مغرور است و از من ايمن ، بغفلت او را بتوانم افکند . چه کمين غدر که از مامن گشايند جای گيرتر افتد ، چنانکه خرگوش بحيلت شير را هلاک کرد . چگونه ؟ گفت :

آورده اند که در مرغزاری که نسيم آن بوی بهشت را معطر کرده بود و برعکس آن روی فلک را منور گردانيده ، از هر شاخی هزار ستاره تابان و در هر ستاره هزار سپهر حيران

سحاب گويی ياقوت ريخت برمينا

نسيم گويی شنگرف بيخت برزنگار

بخار چشم هوا و بخور روی زمين

ز چشم دايه باغ است و روی بچه خار

وحوش بسيار بود که همه بسبب چراخور و آب در خصب و راحت بودند ، لکن بمجاورت شير آن همه منغص بود . روزی فراهم آمدند و جمله نزديک شير رفتند و گفتند : تو هر روز پس از رنج بسيار و مشقت فراوان از مايکی شکار می توانی شکست و ما پيوسته در بلا و تو در تگاپوی و طلب. اکنون چيزی انديشيده ايم که ترا دران فراغت و ما را امن و راحت باشد . اگر تعرض خويش از ما زايل کنی هر روز موظف يکی شکاری پيش ملک فرستيم . شير بدان رضا داد و مدتی بران برآمد . يک روز قرعه بر خرگوش آمد . ياران را گفت :اگر در فرستادن من توقفی کنيد من شما را از جور اين جبار خون خوار باز رهانم . گفتند : مضايقتی نيست . او ساعتی توقف کرد تا وقت چاشت شير بگذشت ، پس آهسته نرم نرم روی بسوی شير نهاد . شير را دل تنگ يافت آتش گرسنگی او را بر باد تند نشانده بود و فروغ خشم در حرکات و سکنات وی پديد آمده ، چنانکه آب دهان او خشک ايستاده بود و نقض عهد را در خاک می جست .

خرگوش را بديد ، آواز دادکه :از کجا می آيی و حال وحوش چيست ؟ گفت : در صحبت من خرگوشی فرستاده بودند ، در راه شيری از من بستد ، من گفتم :«اين چاشت ملک است »، التفات ننمود و جفاها راند و گفت :«اين شکارگاه و صيد آن بمن اولی تر ، که قوت شوکت من زيادت است .» من شتافتم تا ملک را خبر کنم .شيربخاست و گفت : او را بمن نمای .

خرگوش پيش ايستاد و او را بسر چاهی بزرگ برد که صفای آن چون آينه ای شک و يقين صورتها بنمودی و اوصاف چهره هر يک بر شمردی .

و گفت : در اين چاهست و من از وی می ترسم ، اگر ملک مرا در برگيرد ، او را نمايم .شير او را در برگرفت و بچاه فرونگريست ، خيال خود و ازان خرگوش بديد ، او را بگذاشت و خود را در چاه افگند و غوطی خورد و نفس خون خوار و جان مردار بمالک سپرد .

خرگوش بسلامت باز رفت . وحوش از صورت حال و کيفيت کار شير پرسيدند ، گفت :او را غوطی دادم که چون گنج قارون خاک خورد شد . همه بر مرکب شادمانگی سوار گشتند و در مرغزار امن و راحت جولانی نمودند ، و اين بيت را ورد ساختند :

کليله گفت :اگر گاو را هلاک توانی کرد چنانکه رنج آن بشير بازنگردد وجهی دارد و در احکام خرد تاويلی يافته شود ، و اگر بی ازانچه مضرتی بدو پيوندد دست ندهد زينهار تا آسيب بران نزنی ، چه هيچ خردمند برای آسايش خويش رنج مخدوم اختيار نکند . سخن بر اين کلمه بآخر رسانيدند و دمنه از زيارت شير تقاعد نمود ، تا روزی فرصت جست و در خلا پيش او رفت چون دژمی.شير گفت :روزهاست که نديده ام ، خير هست ؟ گفت :خير باشد . از جای بشد . بپرسيد که :چيزی حادث شده است ؟ گفت :آزی . فرمود که :بازگوی . گفت :در حال فراغ و خلا راست آيد . گفت :اين ساعت وقت است . زودتر بايد باز نمود که مهمات تاخير برندارد ، و خردمند مقبل کار امروز بفردا نيفگند . دمنه گفت: هر سخن که از سماع آن شنونده را کراهيت آيد بر ادای آن دليری نتوان کرد مگر که بعقل و تمييز شنونده ثقتی تمام باشد ، خاصه که منافع و فوايد آن بدو بازگردد.چه گوينده را دران ورای گزارد حقوق تربيت و تقرير لوازم مناصحت فايده ای ديگر نتواند بود . و اگر از تبعت آن بسلامت بجهد کار تمام بل فتح با نام باشد . و رخصت اين اقدام نمودن بدان می توان يافت که ملک بفضيلت رای و مزيت خرد از ملوک مستثنی است ، و هراينه در استماع آن تمييز ملکانه در ميان خواهد بود . و نيز پوشيده نخواهد ماند که سخن من از محض شفقت و امانت رود ، و از غرض و ريبت منزه باشد . چه گفته اند :الرائد لايکذب اهله.و بقای کافه وحوش بدوام عمر ملک باز بسته است . و خردمند و حلال زاده را چاره نباشد از گزارد حق و تقرير صدق ، چه هر که برپادشاه نصيحتی بپوشاند ، و ، ناتوانی از طبيب پنهان دارد ، و اظهار درويشی و فاقه بر دوستان جايز نبيند . خود را خيانت کرده باشد .

منبع خبر ( ) است و صلح خبر | پایگاه اخبار صلح ایران در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. چنانچه محتوا را شایسته تذکر میدانید، خواهشمند است کد خبر را به شماره 300078  پیامک بفرمایید.
لینک کوتاه خبر:
×
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسطصلح خبر | پایگاه اخبار صلح ایران در وب سایت منتشر خواهد شد
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
  • لطفا از تایپ فینگلیش بپرهیزید. در غیر اینصورت دیدگاه شما منتشر نخواهد شد.
  • نظرات و تجربیات شما

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

    نظرتان را بیان کنید

    تعداد نظرات منتشر شده: 17
    1. نویسنده :ارزو.ناصری

      مطالب قشنگیه

    1. نویسنده :hasani

      خوب بود…اگر اخبار متنوع تر شود بهتر میشود. امیداورم موفق باشین.

    1. نویسنده :شاهین

      مثله همیشه خوب و عالیه 🙂

    1. نویسنده :محسن.فروهر

      نوشته کتاب کلیله و دمنه ابوالمعالی نصرالله منشی بخش۶ جالب بود. فال حافظ خیلی خوبه امکانات دیگر هم اضافه کنید.

    1. نویسنده :شیوا

      از کتاب های سایت خیلی استفاده کردیم خصوصا کتابهای نایابی که قرار داده اید.

    1. نویسنده :محمد

      مطلب قابل تاملی بود.

    1. نویسنده :Yas.Yas

      انسان موفق همیشه پیش از دیگران قدم برمیدارد و خطرات را به جان میخرد موفق باشید

    1. نویسنده :علیا.فاطمی

      سایت کامل و خوبی دارین.

    1. نویسنده :فرنوش

      کارتون خوبه … اگر همینطور ادامه دهید … 🙂

    1. نویسنده :قصه.ما

      انسان موفق همیشه پیش از دیگران قدم برمیدارد و خطرات را به جان میخرد موفق باشید

    1. نویسنده :شاهین

      عالی بود 🙂

    1. نویسنده :نازی

      aslan jaleb nabood

    1. نویسنده :محمد.جواد.آتشی

      سایته خوبیه. از نوع نمایش گالریها لذت بردم. جالبه که عکسای سایت به این راحتی لود میشن.

    1. نویسنده :ملک.زاده

      خوب بود. قسمت های طنز و سرگرمی را بیشتر کنید.

    1. نویسنده :نیما.صادق

      از زحماتی که می کشید ممنون ><

    1. نویسنده :خیلی.سبز

      آقای صبای عزیز سایت خوبی دارید. موفق باشید.

    1. نویسنده :علیرضا

      مطالب خوبی دارید. ان شاء الله همین سیاست کاری را ادامه دهید.