کتاب کلیله و دمنه ابوالمعالی نصرالله منشی بخش6 عنوان کتاب : کلیله و دمنه نویسنده : ابوالمعالی نصرالله منشی تصحیح و توضیح مجتبی مینوی طهرانی پنج پايک سرخويش گرفت و پای در راه نهاد تا بنزديک بقيت ماهيان آمد ، و تعزيت ياران گذشته و تهنيت حيات ايشان بگفت و از صورت حال اعلام داد.همگنان […]
کتاب کلیله و دمنه ابوالمعالی نصرالله منشی بخش6
عنوان کتاب : کلیله و دمنه
نویسنده : ابوالمعالی نصرالله منشی
تصحیح و توضیح مجتبی مینوی طهرانی
پنج پايک سرخويش گرفت و پای در راه نهاد تا بنزديک بقيت ماهيان آمد ، و تعزيت ياران گذشته و تهنيت حيات ايشان بگفت و از صورت حال اعلام داد.همگنان شاد گشتند و وفات ماهی خوار را عمر تازه شمردند .
مرا شربتی از پس بد سگال
بود خوشتر از عمر هفتاد سال
و اين مثل بدان آوردم که بسيار کس بکيد و حيلت خويشتن را هلاک کرده است . لکن من ترا وجهی نمايم که اگر بر آن کار توانا گردی سبب بقای تو و موجب هلاک مار باشد . زاغ گفت :از اشارت دوستان نتوان گذشت و رای خردمند را خلاف نتوان کرد . شگال گفت :صواب آن می نمايم که در اوج هوا پرواز کنی و در بامها و صحراها چشم می اندازی تا نظر بر پيرايه ای گشاده افگنی که ربودن آن ميسر باشد . فرود آيی و آن را برداری و هموارتر می روی چنانکه از چشم مردمان غايب نگردی . چون نزديک مار رسی بروی اندازی تا مردمان که در طلب پيرايه آمده باشند نخست ترا باز رهانند آنگاه پيرايه بردارند .
زاغ روی بآبادانی نهاد زنی را ديد پيرايه برگوشه بام نهاده و خود بطهارت مشغول گشته ؛ در ربود و بر آن ترتيب که گفته بود بر مار انداخت . مردمان که در پی زاغ بودند در حال سر مار بکوفتند و زاغ باز رست .
دمنه گفت :اين مثل بدان آوردم تا بدانی که آنچه بحيلت توان کرد بقوت ممکن نباشد . کليله گفت :گاو را که با قوت و زور خرد و عقل جمع است بمکر با او چگونه دست توان يافت ؟ دمنه گفت :چنين است . لکن بمن مغرور است و از من ايمن ، بغفلت او را بتوانم افکند . چه کمين غدر که از مامن گشايند جای گيرتر افتد ، چنانکه خرگوش بحيلت شير را هلاک کرد . چگونه ؟ گفت :
آورده اند که در مرغزاری که نسيم آن بوی بهشت را معطر کرده بود و برعکس آن روی فلک را منور گردانيده ، از هر شاخی هزار ستاره تابان و در هر ستاره هزار سپهر حيران
سحاب گويی ياقوت ريخت برمينا
نسيم گويی شنگرف بيخت برزنگار
بخار چشم هوا و بخور روی زمين
ز چشم دايه باغ است و روی بچه خار
وحوش بسيار بود که همه بسبب چراخور و آب در خصب و راحت بودند ، لکن بمجاورت شير آن همه منغص بود . روزی فراهم آمدند و جمله نزديک شير رفتند و گفتند : تو هر روز پس از رنج بسيار و مشقت فراوان از مايکی شکار می توانی شکست و ما پيوسته در بلا و تو در تگاپوی و طلب. اکنون چيزی انديشيده ايم که ترا دران فراغت و ما را امن و راحت باشد . اگر تعرض خويش از ما زايل کنی هر روز موظف يکی شکاری پيش ملک فرستيم . شير بدان رضا داد و مدتی بران برآمد . يک روز قرعه بر خرگوش آمد . ياران را گفت :اگر در فرستادن من توقفی کنيد من شما را از جور اين جبار خون خوار باز رهانم . گفتند : مضايقتی نيست . او ساعتی توقف کرد تا وقت چاشت شير بگذشت ، پس آهسته نرم نرم روی بسوی شير نهاد . شير را دل تنگ يافت آتش گرسنگی او را بر باد تند نشانده بود و فروغ خشم در حرکات و سکنات وی پديد آمده ، چنانکه آب دهان او خشک ايستاده بود و نقض عهد را در خاک می جست .
خرگوش را بديد ، آواز دادکه :از کجا می آيی و حال وحوش چيست ؟ گفت : در صحبت من خرگوشی فرستاده بودند ، در راه شيری از من بستد ، من گفتم :«اين چاشت ملک است »، التفات ننمود و جفاها راند و گفت :«اين شکارگاه و صيد آن بمن اولی تر ، که قوت شوکت من زيادت است .» من شتافتم تا ملک را خبر کنم .شيربخاست و گفت : او را بمن نمای .
خرگوش پيش ايستاد و او را بسر چاهی بزرگ برد که صفای آن چون آينه ای شک و يقين صورتها بنمودی و اوصاف چهره هر يک بر شمردی .
و گفت : در اين چاهست و من از وی می ترسم ، اگر ملک مرا در برگيرد ، او را نمايم .شير او را در برگرفت و بچاه فرونگريست ، خيال خود و ازان خرگوش بديد ، او را بگذاشت و خود را در چاه افگند و غوطی خورد و نفس خون خوار و جان مردار بمالک سپرد .
خرگوش بسلامت باز رفت . وحوش از صورت حال و کيفيت کار شير پرسيدند ، گفت :او را غوطی دادم که چون گنج قارون خاک خورد شد . همه بر مرکب شادمانگی سوار گشتند و در مرغزار امن و راحت جولانی نمودند ، و اين بيت را ورد ساختند :
کليله گفت :اگر گاو را هلاک توانی کرد چنانکه رنج آن بشير بازنگردد وجهی دارد و در احکام خرد تاويلی يافته شود ، و اگر بی ازانچه مضرتی بدو پيوندد دست ندهد زينهار تا آسيب بران نزنی ، چه هيچ خردمند برای آسايش خويش رنج مخدوم اختيار نکند . سخن بر اين کلمه بآخر رسانيدند و دمنه از زيارت شير تقاعد نمود ، تا روزی فرصت جست و در خلا پيش او رفت چون دژمی.شير گفت :روزهاست که نديده ام ، خير هست ؟ گفت :خير باشد . از جای بشد . بپرسيد که :چيزی حادث شده است ؟ گفت :آزی . فرمود که :بازگوی . گفت :در حال فراغ و خلا راست آيد . گفت :اين ساعت وقت است . زودتر بايد باز نمود که مهمات تاخير برندارد ، و خردمند مقبل کار امروز بفردا نيفگند . دمنه گفت: هر سخن که از سماع آن شنونده را کراهيت آيد بر ادای آن دليری نتوان کرد مگر که بعقل و تمييز شنونده ثقتی تمام باشد ، خاصه که منافع و فوايد آن بدو بازگردد.چه گوينده را دران ورای گزارد حقوق تربيت و تقرير لوازم مناصحت فايده ای ديگر نتواند بود . و اگر از تبعت آن بسلامت بجهد کار تمام بل فتح با نام باشد . و رخصت اين اقدام نمودن بدان می توان يافت که ملک بفضيلت رای و مزيت خرد از ملوک مستثنی است ، و هراينه در استماع آن تمييز ملکانه در ميان خواهد بود . و نيز پوشيده نخواهد ماند که سخن من از محض شفقت و امانت رود ، و از غرض و ريبت منزه باشد . چه گفته اند :الرائد لايکذب اهله.و بقای کافه وحوش بدوام عمر ملک باز بسته است . و خردمند و حلال زاده را چاره نباشد از گزارد حق و تقرير صدق ، چه هر که برپادشاه نصيحتی بپوشاند ، و ، ناتوانی از طبيب پنهان دارد ، و اظهار درويشی و فاقه بر دوستان جايز نبيند . خود را خيانت کرده باشد .
نظرات و تجربیات شما
-
خوب بود…اگر اخبار متنوع تر شود بهتر میشود. امیداورم موفق باشین.
-
مثله همیشه خوب و عالیه 🙂
-
نوشته کتاب کلیله و دمنه ابوالمعالی نصرالله منشی بخش۶ جالب بود. فال حافظ خیلی خوبه امکانات دیگر هم اضافه کنید.
-
از کتاب های سایت خیلی استفاده کردیم خصوصا کتابهای نایابی که قرار داده اید.
-
مطلب قابل تاملی بود.
-
انسان موفق همیشه پیش از دیگران قدم برمیدارد و خطرات را به جان میخرد موفق باشید
-
سایت کامل و خوبی دارین.
-
کارتون خوبه … اگر همینطور ادامه دهید … 🙂
-
انسان موفق همیشه پیش از دیگران قدم برمیدارد و خطرات را به جان میخرد موفق باشید
-
عالی بود 🙂
-
aslan jaleb nabood
-
سایته خوبیه. از نوع نمایش گالریها لذت بردم. جالبه که عکسای سایت به این راحتی لود میشن.
-
خوب بود. قسمت های طنز و سرگرمی را بیشتر کنید.
-
از زحماتی که می کشید ممنون ><
-
آقای صبای عزیز سایت خوبی دارید. موفق باشید.
-
مطالب خوبی دارید. ان شاء الله همین سیاست کاری را ادامه دهید.
مطالب قشنگیه