به گزارش مجله مدیا صلح خبر قهرمانان سینمای «مسعود کیمیایی» روزنامه هفت صبح – احمد رنجبر: همراه با قهرمان های آقای کیمیایی از قیصر تا رضا سرچشمه فیلم جرم؛ کدامیک بیش از دیگران توی ذهن ها مانده اند؟ مشخصاتشان چیست و فیلمساز در هر دوره ای آن ها را چگونه دیده و تصویر کرده است؟ […]
به گزارش مجله مدیا صلح خبر
قهرمانان سینمای «مسعود کیمیایی»
سهم فیلمسازی مسعود کیمیایی از اواخر دهه چهل تا اواخر دهه پنجاه، 9 فیلم است که از قضا غالب آن ها شاخص هستند و در کارنامه او ممتاز. حتی پنج قهرمان به یادماندنی کارنامه آثار او از دل این فیلم ها می آیند: قیصر، رضا موتوری، داش آکل، سید و کولی. فیلم های او هیچ گاه خالی از قهرمان نبوده منتها نمی توان از همه شان دفاع کرد و به عنوان قهرمان های ماندگار درباره آن ها نوشت. حتی به همین 14 قهرمان که در مطلب پیش رو گزینش شده اند، ایرادهایی وارد است. انگیزه برخی شان بهانه قدرتمند دراماتیکی ندارد (مثل گروهبان) و برخی نشده چیزی که باید(جرم).
قیصر: قهرمان دومین فیلم کیمیایی تا ده ها سال محبوب بود و نماد غیرت. حتی موهای کوتاه قیصر، نحوه راه رفتن، پاشنه خواباندن و پاشنه ورکشیدن و ادبیات کلامی اش تبدیل به یک خرده فرهنگ در جامعه ایران و در سال های پایانی دهه 40 شد. بازیگر نقش اصلی فیلم هم بعد از آن سوپراستار سینما شد. قیصر نه تنها در همان سال ها که بعد از آن و در دهه های دیگر هم همچنان توانست مخاطبانش را تحت تاثیر قرار دهد.
رضا موتوری: این بار خبری از نشانه های قیصر نیست و فیلمساز قهرمانی دیگر می آفریند. قهرمانی که گاه در جلد ضدقهرمان وارد می شود. او هزینه این خطر یا می پذیرد و اصل حرفش که هر کس به طبقه خود تعلق دارد را می زند. رضا موتوری اگرچه مثل قیصر نشد، اما باز هم مثل او توانست مخاطبانش را آنچنان تحت تاثیر بگذارد تا مدت ها از رفتار او الگوبرداری می کردند. شمایل رضاموتوری در حالی که با صورت ترکیده و زخمی پشت موتور نشسته به تصویری مانا در سینمای ایران تبدیل شد.
داش آکل: اقتباسی از داستان «داش آکل» صادق هدایت. این بار هم با مردانگی مواجهیم. جایی که داش آکل از دختر مطلوبش به دلیل سن کم او می گذرد. در دوئل با حریف اسیر نامردی می شود اما پیش از آنکه بمیرد، رقیب را خفه می کند. او با وجود اینکه از زمانه ای دیگر بود اما باز هم کیمیایی روحش را چنان در او دمیده بود که مخاطب به لحاظ رفتاری و منش اخلاقی فاصله ای بین او و قهرمان های قبلی اش که متعلق به زمانه حال بودند، نمی دید. از همین رو داش آکل به قهرمانی دوست داشتنی تبدیل شد.
سید: او هم بامرام است اما اسیر هرویین شده. با این حال پای رفاقتش با قدرت می ماند و اجازه نمی دهد آن چه نماد بی غیرتی است (هرویین) بر جوانمردی اش خدشه بیندازد. وقتی قدرت از روزهای خوب او می گوید و هر لحظه دوست دارد تا سید قامت راست کند و مثل همه قهرمان های کیمیایی بزند به دل ماجرا. کاری که البته سر آخر هم انجام می دهد و مخاطب را از دیدن یک قهرمان واقعی و دوست داشتنی سیراب می کند.
قهرمانان مرد
کولی؛ 1356: یک قهرمان تاویل پذیر که مشخص ترین برداشت از آن ظلم ستیزی و آزادگی است. مسعود کیمیایی شمایل کولی را در چهره و قمت سعید راد دید که پیش از آن نقش قهرمان کم بازی نکرده بود. کیمیایی «سفر سنگ» را درست در اوج اعتراض های همه جانبه به حاکمیت وقت ساخت. داستانش را به روستایی برد که اربابی ظالم دارد. مردم را چپاول می کند و اجازه نمی دهد سنگ تراشیده برای آسیاب را به ده بیاورند. کولی اما نترس است و دلش لک می زند برای مبارزه. وقتی پا به روستا می گذارد، فریاد بر می آورد، نهیب می زند و مردم را از رخوت بیرون می آورد.
نوری؛ 1367: چه می شود که در میان شخصیت های متعدد همراهی برانگیز فیلم «سرب» شخصیت نوری جلوه بیشتری می یابد؟ حتما بازی درخشان زنده یاد هادی اسلامی در این یگانگی نقشی اساسی دارد اما دلیل مهم را باید در منش و مسلک شخصیت جست و جو کرد. نوری لحظات ناب کم ندارد و پایان شکوهمند زندگی او جاودانه اش می کند. فیلم دوست داشتنی «سرب» را مرور کنیم؛
رضا؛ 1368: «دندان مار» آینه ای است از تهران در روزهای جنگ. روزهایی که پایتخت پر بود از جنگ زده ها. مسعود کیمیایی، رضا (فرامرز صدیقی) و احمد (احمد نجفی) را کنار هم قرار می دهد: یکی تنها و آن یکی تنهاتر. رضا دلبسته یادگارهای مادر مرحوم است و وقتی گم می شود به احمد جنگ زده و رفاقتش شک می کند. خیلی زود اما دشمن مشترک پیدا می شود و این دو دوست با عبدل ستیز می کنند.
رستم؛ 1369: رستم از جنگ می آید؛ از سال هایی که نبوده و عمرش در جبهه ها گذشته. این بار احمد نجفی نقش اصلی «گروهبان» را بازی می کند و بار غم سال ها و روزهای از دست رفته شخصیت را به دوش می کشد. نه؛ جنگ واقعی گروهبان تمام نشده و حالا باید زمین غصب شده اش را پس بگیرد. ابتلائات دیگر هم هست؛ مثل تلاش برای بازگرداندن همسر. گروهبان که بخشی از حاکمیت است برای گرفتن حق خودش دست به کار می شود.
رضا: و باز هم یک رضای دیگر. این بار «رد پای گرگ» و فرامرز قریبیان. رضا کشته رفاقت است و بهایش را در این مسیر می پردازد. سال ها به احترام رفیق در تبعید خودخواسته به سر می برد و باز به درخواست او (صادق خان) به تهران بر می گردد. حالا اما پی می برد دوست از پشت به او خنجر زده و دامی برایش پهن کرده است. رضا و صادق مرید و مراد بوده اند اما دوست دیرینه، کاسبکار شده و زرق و برق زندگی پایتخت او را بی احساس کرده و دیگر آن کسی نیست که رضا به عنوان رفیق قبول داشت.
علی؛ 1374: «ضیافت» تمام و کمال درباره رفاقت است. منتها جمع دوستان حالا متعلق به نسل تازه ای، سوای هم دوره های کیمیایی هستند. منش و لوطی گری شان اما به نسل فیلمساز تنه می زند؛ هرچند با آرمان و عقاید متفاوت. در این جمع هفت نفره کاراکتر یکی خاص تر است. علی با بازی فریبرز عرب نیا. چهره اش هنوز برای تماشاچی تازگی دارد و صدایش مردان بامرام فیلم هایی کیمیایی را یادآور می شود. آرام و شمرده حرف می زند و با طمانینه رفتار می کند. او مرد قانون است و جایگاه و مسئولیت خود را به رفاقت می فروشد. وقتی می بیند رفیق دیرینه گرفتار شده، سعی می کند با تمسک به ابزارهای قانونی نجاتش دهد.
سلطان؛ 1375: یک سال پس از «ضیافت»، نوبت «سلطان» فرا می رسد. باز هم فریبرز عرب نیا ردای قهرمان بر تن دارد و این بار نیز آرام است. حالا نه تنها مرد قانون نیست که به خاطر قانون های جدید شهری دلش خون است. هویت و خاستگاهش را از دست رفته می بیند و وقتی با مریم (هدیه تهرانی) مواجه می شود و پی می برد سرنوشتی تقریبا مشابه خودش دارد، عصیان می کند. او عاشق مریم شده و تمام قد از سهمش از خانه موروثی دفاع می کند. پیش او ناله سر می دهد که روزی شهر روح داشت و خانه همه جانش بوده.
اسفندیار: 1376: مسعود کیمیایی قصد ندارد جوان ها را رها کند. او این بار «مرسدس» را می سازد و نقش اصلی را به یک جوان تازه نفس می دهد: محمدرضا فروتن. شمایل قهرمان های کیمیایی بر قامت این بازیگر هم خوب می نشیند: چهره ای سرد، لحنی آرام و صدایی تقریبا خش دار دارد.
امیرعلی؛ 1378: بعد از چند سال بار دیگر مسعود کیمیایی یادی از قهرمان های سالخورده اش می کند و مسئولیت بازی اش را به داریوش ارجمند می سپارد. امیرعلی «اعتراض» نماینده نسلی است که با تغییرات جدید و تفکرات تازه نمی تواند همراه شود. دوره اصلاحات است و فضای سیاسی و به تبع آن پرداختن به مسائل روز آغاز شده.
رضا؛ 1389: در فاصله «اعتراض» تا «جرم» کیمیایی چهار فیلم ساخت اما قهرمان هایش تشخص نیافتند. چه بسا قائلیم رضا سرچشمه «جرم» که نقشش را پولاد کیمیایی بازی کرد، قهرمانی همراهی برانگیز نیست اما نکته مهم این است که استایل قهرمان دارد. رضا به خاطر کشتن یک شخصیت سیاسی به زندان می افتد و پس از تحمل سال ها حبس از زندان آزاد می شود و حالا برای کشتن یک کارشناس نفتی به جنوب می رود.
قهرمانان زن
زنان در دنیای مردانه
غزل؛ 1355: در پنجمین فیلم مسعود کیمیایی نقش زن نه تنها پررنگ تر از همیشه می شود که اصلا درام بر پایه شخصیت او شکل می گیرد. «غزل» فیلمی اقتباسی از داستان بورخس است. زن (غزل با بازی پوری بنایی) در این فیلم محل مناقشه دو برادر می شود که هر کدام دل در گرو او دارند. دو برادر به اقتضای شغل جنگل بانی دور از جامعه زندگی می کنند و وقتی پای یک زن به میان می آید، برادری را فراموش می کنند. اختلاف آنقدر بالا می گیرد که چاره ای جز از بین بردن یک نفر باقی نمی ماند. آن نفر نه یکی از برادران که خود زن است.
مونس؛ 1367: زیبا، معصوم و مضطرب؛ این تعریف موجز، حتما حق مطلب درباره فریماه فرجامی و نقش مونس در فیلم «سرب» را منتقل نمی کند. اما بیانگر وجوه اصلی کاراکتر است. مونس به همراه همسرش دانیال (امین تارخ) عزم رفتن به سرزمین موعود دارند اما موانع بی شمار است.
زیور؛ 1368: گلچهره سجادیه در «دندان مار» شخصیت لوطی مسلکی دارد به نام زیور. چه کسی برای مسعود کیمیایی بهتر از گلچهره سجادیه می تواند ظاهر و باطن زیور را جلوی دوربین به نمایش بگذارد؟ او در حاشیه شهر زندگی می کند و نقشش در فیلم کوتاه است اما خیلی زود حواس ها را می دزدد و جایی مهم گوشه ذهن علاقه مندان به سینمای کیمیایی پیدا می کند. حتی فراتر از این؛ خیلی ها زیور را مهم ترین شخصیت زن آثار کیمیایی می دانند که زنی است مهربان، نگران، منتظر و در عین حال محکم. او سختی های زیادی پشت سر گذاشته اما قلبش رئوف است و لبخندش نشان امید در دل جامعه ای پر از فلاکت دارد.
مریم؛ 1375: گام اول هدیه تهرانی در سینما با «سلطان» برداشته می شود: زنی زیبا، با احساسات سرشار، دغدغه مند و عامل تکاپوی مرد (فریبرز عرب نیا). مریم دختر سرایدار خانه ای ویلایی است که 500 مترش به او بخشیده شده. اسناد دست سلطان افتاده که هنوز خاطره خانه حیاط دارش را فراموش نکرده و داغ تبدیل آن به اتوبان بر دلش مانده. سلطان در نظر اول عاشق مریم می شود و مریم پاسخ این احساس را می دهد. عزم سلطان با این جوشش درونی دوچندان می شود و برای نگه داری سهم مریم جانش را معامله می کند.
نقره؛ 1382: همکاری مریلا زارعی با مسعود کیمیایی منجر به خلق یکی از بهترین شخصیت های معتاد در سینمای ایران شد. در دنیای مردانه فیلم «سربازهای جمعه» شاهد زنی هستیم که از مردی زخم خورده و حالا گرفتار اعتیاد شده است. آصف، یکی از آن چهار سرباز که از خانواده ای مرفه است، می فهمد خواهرش نقره، از عشق استادش به اعتیاد روی آورده.
قهرمان های شکست خورده
آنها قهرمان نشدند
چهار فیلم کیمیایی که کاراکترهای اصلی اش شمایل قهرمان های همیشگی او را نداشتند.
منبع :Bartarinha