نگاهى به آموزههاى مولانا در غرب مولانا، سفير صلح خبرى از شرق به غرب رايزني فرهنگي سفارت جمهوري اسلامي ايران در كانادا مقدمه از حدود نيم قرن پيش موج اعتقادى جديدى در امريكا ايجاد شده كه به New Age يا موجنو معروف است. اين موج نوعى گرايش به عرفان، قطع نظر از باورهاى دينى است […]
نگاهى به آموزههاى مولانا در غرب
مولانا، سفير صلح خبرى از شرق به غرب
رايزني فرهنگي سفارت جمهوري اسلامي ايران در كانادا
مقدمه
از حدود نيم قرن پيش موج اعتقادى جديدى در امريكا ايجاد شده كه به New Age يا موجنو معروف است. اين موج نوعى گرايش به عرفان، قطع نظر از باورهاى دينى است و به عنوان جريانى براى رشد و ارتقاى باطنى تلقى مىشود. در اين بين مولانا و آثارش سهم بسيار بالايى را به خود اختصاص دادهاند. البته حضور مولانا تنها به امريكا محدود نمىشود و در ديگر كشورها نيز بارقههايى از اين توجه را مىتوان ديد اما اين جريان در امريكا شديدتر از نقاط ديگر است. امروزه بسيارى مولانا را مىشناسند و گسترة حضور او شرق تا غرب عالم را فرا گرفته است. وي از ذخاير فرهنگ بشرى در جهان معاصر است و سفير صلح خبرى است ميان شرق و غرب.
شايد بتوان دلايل اين اقبال و رويكرد به مولانا و آثارش را تا حدى احصاء نمود اما شكى نيست كه با همة دقتى كه ممكن است در اين راه به كار بنديم باز هم ناگفتههاي بسيارى خواهند ماند. به هر روى معدودى از اين علل را در ذيل با هم بررسى مىكنيم:
– مولانا نسبت وجودى ميان هستى و انسان را بازآفرينى مىكند، مبنايى براى بازسازى وحدت وجود بشرى در وراى تنوعات آن عرضه مىدارد و نشان مىدهد كه آدمى به رغم تكثر و تنوع، به يك حقيقت يگانه تعلق دارد. پس پربيراه نيست اگر امروز حضور او و آثارش را در جهان غرب تا اين اندازه پر رونق و پويا شاهديم.
– در دنيايى كه نياز به دين يكى از نيازهاى اصلى انسآن هاست، آموزههاى او كه رنگ و بويى متفاوت دارند و سراسر مملو از مسائل عرفانى، اخلاقى و روحانى هستند، توجه بسيارى را به خود جلب نمودهاند چرا كه انسان معاصر ديگر حاضر نيست به باورهاى پيشين خود كه آن ها را مترادف با خرافه مىداند رجوع كند.
– مولانا خدايى را براى مردم تصوير مىكند كه بسيار به بشر نزديك است و از او دور نيست و همواره نيز او را با مهر به سوى خود مىخواند.
– او در آثار خود به همة سطوح جامعه نظر دارد و بر اين اعتقاد است كه هركسى در هر سطحى از اجتماع و با هر شغل و پيشهاى و هر فرهنگ و دانشى مىتواند به خدا برسد و اين درست نقطة تفاوت ميان نگاه سنتى و نگاه عارفانه به دين است.
– از نظر هنرى نيز آثار مولانا بهگونهاى هستند كه سبب توجه به آن مىشوند. جنبة هنرى به ويژه موسيقى آثار مولانا يكى ديگر از اين جنبههاست. او بيش ترين توجه به موسيقى و كاربرد آن را در اشعار خود داشت. بيش ترين بحور عروضى را به كار برد و در كنار همة اين ها، خود او نيز در نواختن سازهايى تبحر داشت كه نى يكى از معروفترين آن هاست.
– اشعار عرفانى حاوى فلسفة ذوقى و اشراقى است كه با حقايق ازلى و جاودانه سر و كار دارند، در هيچ قالب زمانى و مكانى محدود نمىشوند، شاعرى كه به اين حقايق دست يابد و آن را با زبانى لطيف بيان كند پيامى جهانى داده است.
– عرفان در گذشته جايگاهى مشابه رواندرمانىهاى امروزين داشته و عرفا، هر چند در جايگاهى بس والاتر، درمانگران مردم بودهاند. اين نوع از تعليمات به پرورش انسآن هايى كمال يافته مدد مىرسانند و بدين ترتيب منشأ اثرات چشمگيرى در جامعه مىشوند.
انديشمندان و حضور مولانا در غرب
نوع تلقى انديشمندان از اين جريان متفاوت است: عدهاى همين ميزان مراودة فرهنگى ميان شرق و غرب را غنيمت دانسته و آن را نشآن هاى از قدرت و نفوذ عرفان شرقى بر شمردهاند كه از آن جمله مىتوان به پروفسور رينولد آلن نيكلسون انگليسى، فريتس ماير، مرحوم پروفسور آنمارى شيمل بانوى دانشمند آلمانى و نيز دكتر سيد حسين نصر كه سالهاى زيادى است به تدريس در دانشگاههاى امريكايى مشغول است، اشاره كرد. پروفسور شيمل انديشههاى عرفانى مولانا را براى فهم و شناخت انسآن ها از يكديگر و تفاهم و صلح خبر و دوستى ضرورى مىدانست و معتقد بود در دورانى كه سوء تفاهم ميان شرق و غرب رو به فزونى است بايد مولانا و آثار او را بيشتر مورد توجه قرار داد، زيرا در انديشهاى كه در آن همه چيز و همه كس به پروردگار رحمن منسوب مىشوند، ديگر جايى براى جنگ و دشمنى باقى نمىماند.
عدهاى ديگر نيز نوع رويكرد جديد و غير آكادميك غرب و به ويژه رويكرد امريكا به آثار و انديشههاى مولانا را حاصل نگاهى غيرعميق و شناختى سطحى و البته گزينشى از آثار و انديشههاى اين عارف بزرگ دانستهاند. از اين جمله مىتوان به كسانى چون پروفسور ويليام چيتيك، استاد، نويسنده و پژوهشگر امريكايى و پروفسور فرانكلين دين لوئيس، پژوهشگر برجستة ادبيات تطبيقى و زبان و ادبيات فارسى و استاد دانشگاه امرى ايالت جورجياى امريكا اشاره كرد. چيتيك كه در سالهاى اخير تلاشهاى زيادى در زمينة ترجمه و شرح آثار مولانا نموده است، در يكى از سخنرانيهاى خود مىگويد: «مولانا را در غرب آن طور كه بايد و شايد نشناختهاند، هرچند افرادى مانند نيكلسون و شيمل زحمات زيادى كشيدهاند اما به عنوان مثال «ديوان شمس» هنوز به صورت كامل ترجمه نشده و آن هايى هم كه كارهايى در اين زمينه كردهاند فارسى و مسائل عرفانى را بهدرستى نمىدانند تا ترجمة خوبى ارائه دهند. آثار مولانا كه امروزه در دنيا به آن استناد مىشوند در واقع ترجمة آثار وي از انگليسى فخيم به انگليسى امروزى است و توسط چند نفر كه شاعران خوبى نيز هستند اما فارسى نمىدانند تدوين و تنظيم شدهاند. اينان از كار نيكلسون استفاده مىكنند و آن را به صورت انگليسى روان و زيبا در مىآورند و مردم هم استقبال مىكنند».
او در ادامة سخنان خود دليل پناه بردن غرب به اشعار مولانا را چنين شرح مىدهد: «در امريكا فكر مىكنند كه پيام مولانا فقط و فقط توجه به زيبايى و عشق و شادى است. اما به نظر من پيغام مولانا اين نيست. پيام او اين است كه انسان در يك خطر بزرگ است كه همان فراموشى خداوند است و راه پيدا كردن خدا در زندگى روزمره نيز متابعت از پيامبر و دورى از هواى و هوس است. ولى متأسفانه در ترجمهها به اين نكته توجه نمىشود. به همين خاطر موج علاقهاى كه به مولانا ايجاد شده خيلى جدى نيست زيرا اصل پيام بهدرستى درك نشده است.»
او به عنوان شاهدى بر درستى سخنان خود ابيات نغزى از «مثنوى» را نيز ذكر مىكند:
هركسى از ظن خود شد يار من
وز درون من نجست احوال من
سر من از ناله من دور نيست
ليك چشم و گوش را آن نور نيست
پروفسور فرانكلين دين لوئيس نيز نظرى مشابه چيتيك داشته و مىگويد: «ترجمههاى قابلدسترس از آثار مولانا در امريكا چندان قابل اطمينان نيستند چرا كه اكثرا توسط افرادى كه تسلط چندانى به زبان فارسى ندارند برگردانده شدهاند. كار اين عده اين بوده كه ترجمههاى علمى و شرحهاى مختلف ايرانشناسان به ويژه ايرانشناسان انگليسى را به شعر آزاد معاصر تبديل كردهاند. به همين دليل كارهايشان نيز مورد استقبال قرار گرفتهاند. حتى گفته مىشود كه آثار مولانا پرفروشترين آثار در طول تاريخ امريكا بوده كه بعيد مىدانم اين نظر صحت داشته باشد چرا كه آثار شاعران و نويسندگان بزرگ امريكايى در شمارگان بالا در مدارس و دانشگاهها تدريس مىشوند. ضمناً اين را هم بعيد مىدانم كه مردم امريكا با عرفان مولانا آشنا باشند و به انگيزة دينى مولانا در تأليف مثنوى اشراف داشته باشند. البته با رواج تفكر New Age و رواج مسائل عرفانى در غرب آن عده كه بهمعناى عام كليسارو نيستند اما تمايل به زندگى روحى و روحانى دارند، علاقهمندند تا به منابع ديگرى خارج از كليسا مراجعه كنند. تنها با گذشت زمان خواهيم فهميد كه اين گرايشها مد يا پديدهاى هستند ماندگار. به گمان من اين پديده، تأثير پايدارى خواهد داشت اما به طور قطع در پنجاه سال آينده ديگر محبوبيت امروز را نخواهد داشت. درست مانند جريانى كه در قرن گذشته دربارة آثار عمر خيام اتفاق افتاد.»
گفتنى است اساتيدى مانند كلمن باركس، استاد بازنشسته رشتة ادبيات انگليسى دانشگاه جورجيا و دى پك چوپرا، پزشك هندىالاصل مقيم امريكا، ترجمههايى از آثار مولانا ارائه كردهاند كه متأسفانه در آن ها چهرهاى امريكايى از مولاناى ايرانى نشان داده شده و با فرهنگ امريكايى بيشتر سازگارى دارد تا با معارف اسلامى؛ هر چند كه انتشار اين آثار موجب افزونى شهرت مولانا و نام ايران در غرب شده اما با كمال تأسف، رنگ و بوى عرفان ايرانى و اسلامى ندارد و اين تازه آغاز راهى پرنشيب است زيرا پس از اين مرحله بايد به انتظار ترجمههاى اين آثار انگليسى به ديگر زبآن هاى اروپايى از جمله فرانسوى و آلمانى و سوئيسى و… نيز باشيم.
چه سخنان گروه نخست را بپذيريم و چه بهدرستى سخنان دومين گروه اذعان كنيم، نبايد و نمىتوانيم عظمت و جهانشمول بودن آثار اين عارف نامى و عاليقدر را انكار كنيم؛ آن جا كه خود مىگويد:
از هزارانش يكى خود صوفىاند
ما بقى در دولت وى مىزيند
و بايد هماره اين سخن همو را به يادداشته باشيم كه:
استن اين عالم اى جان غفلت است
هوشيارى اين جهان را آفت است
مولانا در غرب
چنآن كه گفتيم مولانا سالهاست كه در غرب شناخته شده و محققان، ايرانشناسان و علاقمندان به عرفان ايران و شرق به بررسى و تتبع بر روى آثار او پرداختهاند. اما در سالهاى اخير شاهد اوجگيرى اين رويكرد و بروز آن در قالبهاى مردم پسندترى از جمله كتب غيرتحقيقى، شعر، موسيقى و حتى عرضة مؤلفههاى مرتبط با موضوع بر روى لباس و وسايل مورد استفاده روزمره بودهايم.
بنابراين شايد پربيراه نباشد اگر در نخستين گام، اين فعاليتها را در دو سطح طبقهبندى كنيم: سطح خاص و سطح عام. هر چند هدف از اين طبقهبندى به هيچ روى ارزشگذارى نيست بلكه اين كار تا حدى تفكيك و تشريح اين فعاليتها را تسهيل مىكند.
در سطح نخست با محققان، ادبا و دانشمندان بنامى مواجه هستيم كه غالب آثارشان به صورت كتب، رسالات و مقالات تحقيقى (ترجمه يا تأليف) ارائه شدهاند. در همين سطح مىتوان به برگزارى همايش و يا بزرگداشتهايى اشاره كرد كه به معرفى و بررسى آثار و احوال مولانا اختصاص داشتهاند. اين گونه فعاليتها را در ذيل سه عنوان كتب و مقالات، فعاليتهاى آكادميك و گردهماييها طبقهبندى كردهايم. البته در ميان كتب و آثار مكتوب منتشر شده گاه به آثار پرفروش با شمارگان بالا و نوبتهاى متعدد چاپ بر مىخوريم كه شايد جنبة تحقيقى در آن ها چندان قوى نباشد اما از نظر ميزان جلب مخاطب رتبة بالايى را به خود اختصاص دادهاند.
سطح دوم شامل آن دسته از فعاليتهاست كه علاوه بر توجه سطحى به جاذبههاى معرفتى، بيشتر جنبة مردمپسندى و سرگرمسازى را مدنظر داشتهاند كه ازجملة آن ها مىتوان به فعاليتهايى كه در سالهاى اخير در زمينة موسيقى آن جام شده و يا برگزارى مراسم نمايشى سماع – كه در گذشته يكى از لوازم اجراى آن خلوت و نبود اغيار بوده است – اشاره كرد. اين موارد ذيل دو عنوان برگزارى مراسم سماع و موسيقى معرفى مىشوند.
الف – كتب و مقالات
ظهور اين گروه از آثار در غرب از حدود بيش از يك قرن گذشته آغاز شده است. در اين ميان انگليسيها و آلمانيها پيش از ساير ملل غربى به ترجمه و تحليل آثار مولانا پرداختند. افرادى چون جيمز .و.ردهاوس، فريدريش روكرت(Ruckret)، هانس هاينريش شدر(H.H.Schaeder) محقق و مولاناشناس و گئورگ روزن آلمانى از قديميترين افرادى هستند كه بخشى از آثار مولانا را ترجمه و به غرب معرفى كردهاند. كتاب «مثنوى» مولانا محمد جلال الدين رومى شامل دفتر اول مثنوى و شرح حال وى اثر جيمز.و.ردهاوس در سال 1881 در لندن به چاپ رسيد و از قديميترين آثار در اين زمينه است. روزن نيز در سال 1849 بخشى از «مثنوى» را به آلمانى ترجمه و منتشر كرد و كتاب ديگرى از او با نام «مثنوى» يا دوبيتىهاى شيخ مولانا جلالالدين رومى نيز در سال 1913 در مونيخ به چاپ رسيد.
از ديگر كسانى كه در اين راه تلاش بسيار نموده مىتوان از علامة فقيد رينولد آلن نيكلسون نام برد. او كه از شاگردان ادوارد براون، مستشرق و ايرانشناس بنام بود و توجه ويژهاى كه استاد به آثار ابنعربى و مولانا نشان مىداد، نظر او را نيز به خود جلب كرده بود، به كار بر روى آثار مولانا و به ويژه كار بر روى «مثنوى» پرداخت و نسخة تصحيح شدهاى كه او از «مثنوى» ارائه كرد به حق يكى از بهترينها بوده و هست. نيكلسون علاوه بر اين هر شش دفتر «مثنوى» را به طور كامل به انگليسى فصيح ترجمه كرد و در سال 1937 ميلادى شرحى نيز به زبان انگليسى در دو جلد بر آن نوشت كه بر اصول صحيح انتقادى استوار بود و براى كشف اسرار «مثنوى» مرجعى قابل اعتماد محسوب مىشد. استاد فروزانفر اين اثر را دقيقترين شروح مثنوى دانسته است. از ديگر آثار او مىتوان به «رومى، شاعر و عارف» اشاره كرد كه در سال 1950 در لندن به چاپ رسيد.
آرتور آربرى نيز در سال 1961 كتابى با عنوان «قصههاى مثنوى» به زبان انگليسى تدوين و تأليف نمود. از اين محقق نيز آثار بسيارى دربارة مولانا و آثارش برجاى ماندهاند.
يكى ديگر از سرآمدان تحقيق و تفحص بر آثار مولانا بانوى دانشمند آلمانى پروفسور آن مارى شيمل است. شيمل در 7 آوريل سال 1922 ميلادى در شهر ارفورت آلمان بهدنيا آمد و از همان نوجوانى علاقة وافرى به آموختن زبآن هاى شرقى داشت. نخست در دانشگاه برلين تحصيل در رشتههاى زبان و ادبيات عربى و علوم اسلامى را آغاز كرد و در سال 1941 در سن نوزده سالگى با اخذ درجة دكترى از اين دانشگاه فارغالتحصيل شد. از ژانويه سال 1946 تا 1953 در دانشگاه ماربورگ به تحصيل در رشتههاى زبان و ادبيات عربى و معارف اسلامى پرداخت و در همين دانشگاه ضمن تدريس، در سال 1951 دورة دكترى تاريخ اديان را نيز به پايان رساند. او از آن پس به طور پيوسته به درس و بحث در زمينة عرفان و ادب شرق اشتغال داشت. اگر ادعا كنيم كه در جهان غرب پژوهندهاى با اين دقت و ظرافت به ابعاد معنوى اسلام و به ويژه عرفان آشنا نيست به راه مبالغه نرفتهايم. او در پژوهشهايش كوشيد تا با شكافتن پوستههاى ضخيم قشرىگرى و تعصب و خرافات، به مغز و هستة انديشههاى اسلامى راه گشايد. او بر خلاف تصورات و عقايد رايج در ميان شرقشناسان كه بيشتر به احكام و دستورات شرعى و ظواهر دين اسلام توجه داشتند، بر اين باور بود كه گوهر اسلام در صدف عرفان نهفته است و هم آواز با خاورشناس آلمانى، هانس هاينريش شدر، بر اين تأكيد داشت كه: «عرفان اسلامى كوششى است براى رستگارى فردى از راه رسيدن به توحيد حقيقى.»
آنچه بيش از همه در سراسر زندگى معنوى وى قابل توجه و محسوس است، دلمشغولى و شيفتگى او نسبت به مولانا است. به روايت خود او: «ايران وطن معنوى من است و در آن احساس غربت نمىكنم چرا كه ميان كسانى هستم كه به زبان خداوندگار مولانا سخن مىگويند.» از جمله تأليفات او كه به ترجمه، بررسى و تحليل آثار مولانا اختصاص دارند عبارتند از:
– زبان تصوير مولانا جلال الدين رومى (اولين اثر پژوهشى او)، والدورف (آلمان)، 1949؛
– تأثيرات انديشة مولانا جلالالدين رومى در شرق و غرب، آنكارا، 1963؛
– گزيده ديوان شمس، ترجمه از فارسى و با مقدمهاى از شيمل، اشتوتگارت، 1964؛
– ترجمه كتاب فيهمافيه به زبان آلمانى، مونيخ، 1988؛
– رويمى من چو بادم، تو چو آتش يا I am the wind you are the fire، زندگينامه و تحليل آثار عارف بزرگ مولانا، كلن، 1978؛
– شكوه شمس. (عنوان اثر در برگردان فارسى) با عنوان انگليسى؛
– باغ معرفت؛ حاوى شرح حال كوتاهى از زندگى چهل عارف مسلمان، دوسلدورف، 1982؛
– ببين عشق را، اشعار جلالالدين رومى، بازل، 1993؛
– مثنوى مولانا (گزيده اشعار)، بازل، 1994؛
– رومى پير معنويت، فرايبورگ، آلمان، 2001.
اين بانوى فرهيخته و پرتلاش در ژانويه سال 2003 ميلادى دارفانى را وداع گفت.
نظرات و تجربیات شما
-
نوشته های اندیشه خوبه 🙂
-
نوشته خوبی بود. لطفن مدلهای لباس و مو و ارایش را بیشتر کنین
-
جالب بود. عکسهای خبری سایت بسیار زیبا و در بیشتر مواقع نایاب هستند. موفق باشید.
-
همیشه موفق باشید.
-
مثله همیشه خوب و عالیه 🙂
-
جالب بود. عکسهای خبری سایت بسیار زیبا و در بیشتر مواقع نایاب هستند. موفق باشید.
-
همیشه هم این مولانا سفیر صلح خبرى از شرق به غرب صحیح نیست…:-)
-
از زحماتتان متشکرم.
-
نوشته های اندیشه جالب توجه بود. ممنون از زحماتتان.
-
مثله همیشه خوب و عالیه 🙂
-
سایت پارسی وی اگه همین طور ادامه بده خیلی موفق خواهد بود.
مشت می کوبم بر در پنجه می سایم بر پنجره ها من دچار خفقانم خفقان درها را باز کنید