به گزارش مجله مدیا صلح خبر بهترین فیلمها با هیولاهای مرموز و ناپیدا برترینها: فیلمهای بسیاری وجود دارد که وقتی پای افشای شخصیت شرور به میان میآید جذابیت خاصی ندارند، چه به دلیل قابل پیشبینی بودن هویت این شخصیت و چه به دلیل جلوههای ویژه ضعیف. بدین ترتیب جای تعجب ندارد که برخی از فیلمسازان […]
به گزارش مجله مدیا صلح خبر
بهترین فیلمها با هیولاهای مرموز و ناپیدا
برترینها: فیلمهای بسیاری وجود دارد که وقتی پای افشای شخصیت شرور به میان میآید جذابیت خاصی ندارند، چه به دلیل قابل پیشبینی بودن هویت این شخصیت و چه به دلیل جلوههای ویژه ضعیف. بدین ترتیب جای تعجب ندارد که برخی از فیلمسازان ترجیح میدهند شخصیت منفی ماجرا را اصلاً نشان نداده و از ترفندهایی برای پنهان کردن آن از دید مخاطب استفاده و حتی شخصیتهای درون داستان میکنند.
معمولاً این ترفند مختص ژانر وحشت است که در آن اغلب به خاطر محدودیتهای بودجهای، کارگردانان مجبور هستند خلاقانه عمل کرده و گاهی نیز به خاطر اهداف عامدانه مربوط به فیلمنامه تصمیم به تغییر انتظارات گرفته و چیزی جدید، اما ناپیدا را به مخاطبان ارائه میدهند. ۱۰ فیلمی که در ادامه به آنها اشاره خواهد شد همگی کارهای منحصربفرد و به یاد ماندنی را با ایجاد دشمنان ناپیدا و مرموز برای قهرمانان داستان ارائه دادند؛ چه نیروهای فرازمینی باشند و چه شخصیتهایی انسانی که در قالب تصویر قرار نگرفتند.
۱۰. مجموعه فیلمهای مقصد نهایی
وقتی که پای شخصیت منفی پنهان در دنیای فیلمهای ترسناک به میان میآید، فرانچایز «مقصد نهایی» (Final Destination) راهی خلاقانه و متفاوت را در پیش گرفت که بسیار متفاوت از ارواح، اجنه و هیولاهای معمول بود. هویت شرور این فرانچایز چیزی جز خود مرگ نیست که تلاش میکند انسانهای جوان و درماندهای که توانستهاند به نحوی از نقشه دقیق او جان سالم بدر ببرند را به شکلی دیگر به قتل برساند.
معمولاً هر فیلمی در این فرانچایز با یک فاجعه مرگبار و هولناک آغاز میشود که برخی از شخصیتهای حاضر در متن آن به نحوی و با خوششانسی یا زیرکی از آن جان سالم بدر میبرند و در ادامه داستان این مرگ است که تمام تلاش خود را برای کشتن آنهایی که قرار بوده بمیرند و نمردهاند در پیش میگیرد و همواره نیز موفق میشود.
ما هرگز در این فیلمها مرگ را نمیبینیم در حالی که او با زیرکی و دقت خاصی در حال دستکاری محیط اطراف قربانیان خود است تا مرگی دردناک و پیچیده را تجربه نمایند. قوانین مربوط به عملکرد شخصیت مرگ و توانایی شخصیتها در فرار از آن در طول این فرانچایز همواره در حال تغییر بوده است.
۹. دوئل (۱۹۷۱)
اولین فیلم ساخته شده توسط استیون اسپیلبرگ به نام «دوئل» (Duel) در سال ۱۹۷۱ تمرینی از فیلمسازی مینیمالیستی به شکلی بسیار خلاقانه و باشکوه است، یک تریلر بسیار ترسناک که در آن یک راننده به نام دیوید مان (دنیس ویور) در مناطق خارج از شهر کالیفرنیا به شکلی بیپایان و بسیار خشن تحت تعقیب یک کامیون سوخترسان زنگ زده قرار میگیرد، کامیونی که هیچگاه راننده آن دیده نمیشود.
فیلم اسپیلبرگ دیالوگهای اندکی داشته و تقریباً تماماً بر روی هیجان و وحشت پرتعلیق تعقیب تمرکز دارد، تلاشی حیرتانگیز که عناصری مانند شکلگیری شخصیت را فدای یک بازی موش و گربه خودرویی ۸۹ دقیقهای پر از هیجان و تنش میکند. این فیلم بر اساس رمان کوتاهی نوشته ریچارد متیسون که خود نویسنده فیلمنامه بوده صورت گرفته که در آن به وضوح گفته شده راننده کامیون نباید نشان داده شود و تنها در نماهایی مبهم از دور سایهای از او نشان داده شود که مشخص شود یک انسان واقعی است بدون این که چهره او را به شکل واضح بتوانیم ببینیم.
اسپیلبرگ در مصاحبهای گفته بود که هدف از این کار این بوده که ترس را از ناشناخته را در مخاطب ایجاد نماید و با تمرکز بر روی خود کامیون به جای راننده آن و انگیزههایش، این کامیون زنگ زده است که شخصیت منفی اصلی فیلم به شمار میآید.
۸. دانکرک (۲۰۱۸)
فیلم «دانکرک» (Dunkirk) از شاهکارهای متعدد کریستوفر نولان یک فیلم حماسی جنگی است که به دلایل مختلف میتوان آن را متفاوت دانست. این فیلم تخلیه نیروها در ساحل دانکرک فرانسه در جنگ جهانی دوم را منحصراً از دیدگاه سربازان متفقین نشان میدهد بدون این که حتی یک سرباز آلمانی را در هر شکل و قالبی به تصویر بکشد. این رویکرد بخشی از تلاش نولان برای انتقال ترس و نگرانی سربازان در آن شرایط در دانکرک که بین دریا و نیروهای بسیار قدرتمند و در حال پیشروی آلمانی گرفتار شده بودند،
در حالی که هر لحظه به مرگ نزدیکتر میشدند و انتظار نیروهای کمکی را داشتند، بوده است. در فیلمهای جنگی مربوط به جنگ جهانی دوم زیادی داستان سربازان دو طرف به تصویر کشیده شده است، اما در تلاشی برای انتقال نهایت حس تنش و تعلیق ممکن، نولان تمرکز خود را به روی سربازان یک طرف معطوف میسازد که به جنگ تیک تیک ساعت رفتهاند.
در شرایطی که هیچ یکی از سربازان و فرماندهان آلمانی در داستان به نمایش درنمیآید، نه مخاطب و نه شخصیتهیای فیلم از نقشه آنان برای حمله نهایی بیاطلاعند و چنین غیرقابل پیشبینی بودنی باعث میشود که مخاطب نیز بخشی از وحشت سربازان گرفتار شده را در خود حس کند.
۷. فعالیت فراطبیعی (۲۰۰۹)
اگر چه فرانچایز «فعالیت فراطبیعی» (Paranormal Activity) به یک فرانچایز پرتکرار، کلیشهای و بیروح تبدیل شده، اما نسخه اورجینال آن در سال ۲۰۰۹ همچنان نمونهای بسیار ترسناک و هراسانگیز از یک تنش هنرمندانه بسیار محسوس بدون اینکه منبع آن مشخص باشد است. عامل موفقیت فیلم نیز همین است و در شرایطی که داستان بر روی زوجی که خود را در اتاقشان در معرض نقشههای ترسناک یک موجود شیطانی مجهولالهویه میبینند، حتی یک بار نیز هویت یا ظاهر این موجود به تصویر کشیده نمیشود.
در این رویکرد ترسناک ساده، اورن پلی به عنوان کارگردان فیلم از ترس از ناشناخته و ناپیدا استفاده کرده و ما را تمام شب بیدار نگه میدارد به طوری که همانند شخصیتهای داستان، صدای پنجره، در و راه رفتن به یک احساس بسیار ترسناک جهنمی برایمان تبدیل میشود.
نزدیکترین رویارویی ما با شخصیت ترسناک داستان زمانی است که با ردپاهای پودری که در اتاق خواب زوج داستان ایجاد شده روبرو میشویم و کارگردان تنها از ترفندهای ساده، اما هوشمندانه و بیهزینه برای دستکاری محیط اطراف و ترساندن مخاطب و شخصیتها استفاده میکند. نتیجه کار یک فیلم ترسناک تحسین شده با فروش باورنکردنی ۱۹۳.۴ میلیون دلار بود در حالی که با یک بودجه ناچیز ۱۵.۰۰۰ دلاری ساخته شده بود.
۶. بامبی (۱۹۴۲)
هر کسی که هنوز قلبی حساس در این دوران سرد و بیاحساس دارد نمیتواند به انیمیشن «بامبی» (Bambi) فکر کرده و چشمانش خیس نشود، فیلم تاثیرگذار و دردناکی که بیشتر به خاطر سکانسی که در آن مادر دوستداشتنی بامبی با شلیک بیرحمانه یک شکارچی کشته میشود در خاطرهها باقی مانده است. اگر چه فراموشی چنین سکانسهایی برای انسانی که به ترس و وحشت عادت کرده سادهتر از قبل است، اما مردی که پشت کشته شدن مادر بامبی قرار دارد هیچگاه به تصویر کشیده نمیشود.
حرکات این شکارچی را در طول داستان میتوان به وضوح حس کرد و حیوانات به صورت مکرر در سراسر فیلم به او و حضورش اشاره دارند، اما حضور فیزیکی او هیچگاه به نمایش درنیامده و حتی صدای او، نامش یا هر چیزی که از یک شخصیت منفی در فیلمهای دیزنی انتظار میرود نیز در هالهای از ابهام باقی میماند.
در ابتدا دیزنی قرار بود که تصویر این شکارچی را به تماشاگران نشان دهد، اما در نهایت تصمیمی مشابه گرفته شده و حتی سکانسی که در آن در انتهای فیلم بامبی و پدرش جنازه آن مرد را پس از آتش سوزی در جنگل میبینند نیز حذف شد. قدرت این شخصیت منفی پنهان چنان بود که در سال ۲۰۰۳ در فهرست ۵۰ شخصیت منفی بزرگ تاریخ سینما قرار گرفته و تنها شخصیت منفی بود که مخاطبان هیچگاه با او آشنا نشده بودند.
۵. کریسمس سیاه (۱۹۷۴)
«کریسمس سیاه» (Black Christmas) یکی از اولین فیلمهای ژانر اسلشر و فیلمی چنان اثرگذار بود که بدون آن فیلم «هالووین» (Halloween) ساخته جان کارپنتر نیز هیچگاه ساخته نمیشد. در حالی که ژانر اسلشر معمولاً با حضور یک قاتل، با ماسک یا بدون آن، با یک نگاه، نام یا هویت به یادماندنی شناخته میشود، اما «کریسمس سیاه» هیچگاه تصویری واضح از شخصیت منفی ماجرا بغیر از سایه او را به مخاطبان نشان نمیدهد.
ظاهراً نام او بیلی است و حتی چندین تماس تلفنی موهن او با تعدادی دختر بیچارهای که تعقیبشان میکند نیز در طول فیلم شنیده میشود، اما صورت او در تمام طول داستان پنهان بوده و مشخص نیست انگیزه او از قتل دختران چیست. نتیجه یک فیلم بسیار ترسناک و متفاوت است که خیلی زود فیلمهای دیگری این رویه را تکرار کردند.
۴. ترمیناتور (۱۹۸۴)
در واقع در تمامی فیلمهای «ترمیناتور» (The Terminator)، شخصیتهای منفی رباتیک واضحی را میبینیم که قهرمانان دارای گوشت و خون را شکار میکنند، اما نباید این واقعیت را نادیده گرفت که شخصیت منفی اصلی این سری فیلم شخصیتی است که دیده نمیشود، اما در پشت پرده همه چیز را مدیریت میکند. اگر چه شخصیت تی-۸۰۰ با بازی آرنولد شوارتزنگر شاید نمود جسمی و بدنی شخصیت منفی داستان فیلم اورجینال این فرانچایز باشد، اما خیلی زود مشخص میشود که این سایبرگ قاتل توسط اسکای نت به زمان گذشته فرستاده شده است.
اسکای نت البته یک ساختار هوشمند خودآگاه است که برای قتل سارا کانر نقشه کشیده تا بدین وسیله از شورش علیه ماشینها و نابودی کامل نسل انسانها اطمینان حاصل نماید. همیشه یک ترس ناشناخته، اما شدید از اسکای نت وجود دارد، هوش بدون شکلی که قدرت یادگیری آن بسیار فراتر از تصور و کنترل انسان است. البته در دو فیلم اخیر این فرانچایز تصمیم گرفته شد که به شخصیت اسکای نت یک جلوه انسانی و مشهود داده شود که به هیچ عنوان موفقیتآمیز نبود.
با این وجود انتظار میرود که در فیلم جدید این مجموعه به نام «ترمیناتور: سرنوشت تاریک» (Terminator: Dark Fate) بار دیگر شاهد یک اسکای نت پنهان و ترسناک باشیم.
۳. در شب میآید (۲۰۱۷)
فیلم ترسناک بسیار هنرمندانه «در شب میآید» (It Comes at Night) باعث دودستگی در میان تماشاگران دودستگی ایجاد کرد، اما ناپیدا بودن خطر داستان نقش مهمی در جذابیت و البته ترسناکی آن داشت. عنوان فیلم و بازاریابی صورت گرفته برای آن به شکلی متهورانه نشان میداد که شخصیتها مقابل یک گروه زامبی یا مخلوقاتی شبیه آن قرار خواهند گرفت، اما در نهایت مشخص شد که فیلم بیشتر روی ترس و پارانویا در واکنش به یک بیماری مسری که جهان را فرا گرفته تمرکز دارد تا یک تهدید و هویت خطرناک واقعی.
کارگردان سعی دارد هیچ یک از شخصیتهای داستان را به عنوان قهرمان یا شرور داستان نشان ندهد، در حالی که این احساسات انسانی مانند ترس، غم، اضطراب و بیاعتمادی شدید هستند که به عنوان کاتالیست در نهایت پایانی تاریک را برای شخصیتهای داستان رقم میزنند.
۲. پروژه جادوگر بلر (۱۹۹۹)
یک دهه قبل از اینکه «فعالیت فراطبیعی» به همه یادآور شود که ترس از ناشناخته ناپیدا تا چه اندازه میتواند موثر و کارآمد باشد، «پروژه جادوگر بلر» (The Blair Witch Project) یک شاهکار با بودجه اندک بود که بیش از پیش و برای همیشه ژانر وحشت را تغییر داد. این فیلم با بودجه اندک ۶۰.۰۰۰ دلاری و استفاده از هنرپیشه ها ناشناخته و افراد اندکی پشت پرده، از همه چیز برای ترساندن گروهی از افراد در دل یک جنگل استفاده شد.
«پروژه جادوگر بلر» به شکلی هوشمندانه و بیبدیل از تکنیک سوزاندن آرام و ترکیب افسانهای بسیار ترسناک با بازیهای بسیار قابل باور هنرپیشه ها در نمایش ترس برای ایجاد حس حضور یک هویت معروف، اما پنهان و نادیدنی استفاده میکند. پایان بسیار ترسناک فیلم نیز اوج خلاقیت و منحصربفرد فیلم را به نمایش میگذارد که حضور جادوگر بلر را بدون حتی نشان دادن یک فریم از او و تنها با تمرکز بر روی شخصیت مارک بیپاره که گوشهای ایستاده و هیثر از ترس جیغ میزند به مخاطب یادآور میشود.
متاسفانه دنباله این فیلم در سال ۲۰۱۶ با نشان دادن این شخصیت و با استفاده از جلوههای ویژه بسیار ضعیف و باورناپذیر ایده اصلی این شخصیت را خراب کرد.
۱. موروثی (۲۰۱۸)
سرانجام به شاهکار آری آستر در ژانر وحشت و فیلم «موروثی» (Hereditary) میرسیم که تلاشهای یک جادوگر برای بازگرداندن شاه پایمون شیطانی با استفاده از بدن یک میزبان مرد مناسب را به تصویر میکشد که در این فیلم یک دانشآموز دبیرستانی غمگین به نام پیتر گراهام است. اگر چه پایمون در طول فیلم دو قالب به خود میگیرد- در ابتدا در قالب چارلی، خواهر پیتر و سپس در قالب خود پیتر در انتهای فیلم-، اما این تغییر ظواهر باعث میشوند که پایمون هویت و شکل واقعی خود را پنهان سازد.
نکته مهم این است که شخصیت پایمون در «موروثی» یک تغییر دهنده چهره مانند چیزی که در فیلمهای «دنبال میکند» (It Follows) یا «موجود» (The Thing) میبینیم نیست، و به غیر از تصویرهایی که در داخل یک کتاب در مورد هیولاها ترسیم شده هیچ سرنخی از اینکه او چه قیافهای دارد مشاهده نمیشود.
در سراسر طول فیلم، پایمون خود را در برابر دیدگان همه و در مرکز صحنه و در قالب شخصیت چارلی و در نهایت پیتر مخفی میکند، اما با نیاز به یک میزبان انسانی روی کره زمین، چهره واقعی او یک راز بسیار ترسناک باقی میماند. بدین ترتیب هیچگاه نمیدانیم که پایمون تا چه حد با خشونت توانسته پیش از «تصادف» چارلی او را به تسخیر درآورد و اینکه نمیدانیم تا قبل از تصادف نیز چه مقدار از چارلی متعلق به شخصیت پایمون بوده نیز بر ترسناکی این داستان میافزاید.
منبع: whatculture
منبع :Bartarinha