البته تجربه ساخت چنین تندیسهای انتقادبرانگیزی تازه نیست و پیش از این نیز بارها تندیسهای بدساختی از چهرهها ساخته شده است؛ آثاری که بعضا داد هنرمندان را درمیآوردند و به سرعت هم با هدف اصلاح از محل نصب برداشته میشدند؛ به عنوان مثال ۱۳ اردیبهشت سال ۹۸ بود که از سردیس جمشید مشایخی رونمایی شد و موجی از انتقادها را به همراه داشت. البته پس از این جریان، انجمن مجسمه سازان اعلام آمادگی کرد تا از آن پس هنرمندان توانا را برای ساخت چنین پروژههای شهری معرفی کند ولی دیری نپایید که اثر یادبودی برای سعدی در شیراز نصب شد که به دلیل شباهت نداشتن به تصاویر موجود از آن شاعر پرآوازه و شکل نامناسب طرح، سیل انتقادها را روانه سازندگان و مسوولان امر کرد.
به طور کلی برخی از هنرمندان و کارشناسان هنری با این نگاه که ساخت پرترههای بدشکل از مشاهیر، در ذهنها ماندگار میشود، میتواند در تحریف چهره آن شخص اثرگذار باشد و در تاریخ ثبت شود، بارها در این خصوص هشدار دادهاند.
ساخت تندیسهای نازیبا از چهرهها و مفاخر به همین جا ختم نمیشود و از نمونه های آخر آن ساخت تندیس هایی از شهید سردار حاج قاسم سلیمانی بود. سطح کیفی پایین این کارها حتی معاون امور هنری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی را هم به واکنش واداشت و در یادداشتی نوشت: «قریب سالی میگذرد از پرواز علمدار دوران، از قهرمانِ ملی و مردستان فروتن همروزگارمان شهید حاج قاسم سلیمانی، در این یک سال گویا میخواهیم بخشی از کاستیهای گذشته را جبران کرده و قدرشناسی خود را از این شهید بزرگوار نشان دهیم. پارهای از این قدرشناسیها در قالب ساخت تندیس یادمان نمود مییابد. در شهرهای مختلف یکی پس از دیگری از تندیسهایی رونمایی میشود که بیش از احساس قدردانی، حس شرمساری را در مخاطب برمیانگیزد. تندیسهایی که گاه بهانه تاختن دشمن و عیب جویی منکران میشود.»
صلح خبر در راستای سریال تکراری مجسمههای بدساخت از چهرهها و مفاخر کشور، با جمشید مرادیان ـ مجسمهساز ـ گفت وگو کرده است.
مرادیان که تا به حال بارها مجسمههایی را برای فضاهای شهری و عمومی در داخل و خارج از کشور، ساخته است، درباره علت تکرار ساخت مجسمههای نازیبای شهری و راهکار لازم برای بهبود کیفیت مجسمههای شهری، میگوید: شارل بودلر (شاعر و نویسنده فرانسوی) میگوید که «در شهر، چشم بر گوش پیشی میگیرد»، درواقع چنین سخنی ضرورت وجود هنر در شهرها را مطرح میکند، به این معنی که اگر قصد انتقال پیامی داشته باشیم و آن را به چشم مردم برسانیم، تأثیرگذارتر خواهد بود.»
او ادامه میدهد: من بارها در سمپوزیمهای مختلف مجسمه سازی جهان به خصوص در ایتالیا شرکت کرده و دیدهام که اگر در سطح یک شهر، آثار زیبا و هنرمندانه شهری وجود داشته باشد، مردم آن شهر به واسطه لطافت این آثار روحیه بهتری خواهند داشت. اگرچه که خشونت رفتاری در کشور و شهرهایی که با فقدان هنر شهری رو به رو هستند، زیاد است.
این ستاره درباره نگاهی که از قرن ۱۸ به بعد نسبت به آثاری مانند سردیس، تندیس یا پرتره، وجود دارد، بیان میکند: از اواخر قرن ۱۸ به بعد باور بر این نیست که ساختن یک تندیس یا پیکره تمام قد، اثر هنری است و نباید انتظار داشته باشیم که این نوع اثر چیزی به زیبایی شهر اضافه کند؛ چون چنین چیزی در توان یک سردیس نیست، حال سردیس هرکسی هم که باشد. درواقع سردیس یا تندیس برای گرامیداشت و یادمان یک فرد ساخته میشود و قصد داریم با ساخت مجسمه مشاهیر و چهرهها، یاد آنها را زنده نگه داریم.
مرادیان ادامه میدهد: در نظر داشته باشیم، مجسمه سازی که سردیس چهرهای آبراهام لینکن (شانزدهمین رئیس جمهور امریکا) را ساخت ۲۰ سال مطالعه کرد. استاد ابوالحسین صدیقی (مجسمهساز برجسته ایرانی) برای ساخت مجسمه های فردوسی و یا امیرکبیر، مدتها درباره آنها مطالعه کرد که در نتیجه اکنون میتوانیم از مجسمه میدان فردوسی به عنوان یک کار کامل شهری نام ببریم؛ زیرا علاوه بر اینکه برای شهروندان حامل پیام است، مجسمهای هویت بخش است.
او تصریح میکند: در تمام دنیا اگر برج آزادی را به مردم نشان دهید، از آن به عنوان ایران یاد میکنند، در ایران هم به هر کسی تصویر برج آزادی را نشان دهید میدانند که در تهران است؛ این امر یعنی هویت بخشی مجسمه شهری. هنرمندان تازه کار نباید گمان کنند که کار هنری با سهل انگاری سامان میگیرد. در سالهای پیش دچار این مشکل بودیم که اگر فردی در رشتههای نظری موفق نمیشد، به هنر روی میآورد که البته حاصل این روند ساخت همین آثار ضعیف شهری است.
این ستاره در ادامه با بیان این جمله از گئورگ ویلهلم فریدریش هگل (فیلسوف بزرگ آلمانی) که «خلاقیت درست، تربیت درست میطلبد»، اظهار میکند: یک شبه نمیتوان ره صد ساله را رفت. زمانی که اینترنت و موبایل در دسترس مردم قرار گرفت، این ایده به وجود آمد که میتوان به هر حرفهای به راحتی دست پیدا کرد. ولی ستاره باید تمرین، مطالعه و تفکر کند.
«برانگیختگان بسیارند، اما برگزیدگان اندک»
او با بیان جمله بالا اضافه میکند: مسیر بین برانگیختگی و برگزیدگی با عرق ریزان روح طی میشود تا اینکه یک نفر به درجه استاد صدیقی میرسد. ولی وقتی هر کسی که از راه میرسد به سراغ ساخت مجسمههای شهری که در معرض دید مردم هستند، میرود، نشانه شناسی مردم مخدوش میشود. درواقع یک نفر اثر بدی را در یک رابطه میسازد که آن رابطه باعث میشود اثر ساخته شده علارغم اجرای ناقص و معیوبی که دارد، سر راه مردم نصب شود که پیامدش رفتن آبروی مجسمهسازی کشور خواهد بود.
در ادامه این مسئله را با مرادیان در میان میگذاریم که در پی ساخت سردیس جمشید مشایخی که به او شباهتی نداشت، انجمن مجسمه سازان ایران اعلام کرد که از آن پس میتواند هنرمندان مناسب را برای ساخت سردیس یا تندیس معرفی کند.
او درباره این امر بیان میکند: اگر مشکلی برای چشم ما پیش بیاید، به لبنیاتی مراجعه میکنیم یا چشم پزشک؟ تخصصهای هنری باید در جامعه پذیرفته و برای آنها احترام قائل شوند. آقای مجتبی موسوی ـ مجسمه ساز ـ که در سازمان زیبا سازی شهری فعال است، مجسمهسازهای حرفهای را میشناسد که میتوانند پرترههایی درجه یک ارائه دهند. نباید مسئولیت ساخت پرتره یک چهره را که بخشی از اعتبار مملکت است، به فردی که در کنار اتوبان تهران کرج با سیمان مرغابی و گلدان میسازد، بسپاریم. اگر میخواهیم بهبودی شکل بگیرد، باید از هنرمندان توانا برای آموزش افراد ضعیف، استفاده کرد.
این ستاره در ادامه اظهار میکند که «برخی از آثار هنری ضعیف باید حفظ شوند؛ زیرا در آینده این آثار بیانگر روندی خواهند بود که هنر مجسمه سازی ما طی کرده و به پیشرفت رسیده است. هیچ ملتی وجود ندارد که تاریخ نداشته باشد ولی والا باشد. تاریخ مجسمهسازی باید مراحل مختلف را طی کند تا به پیشرفت برسد. برخی میگویند که مردم روی آثار تاریخی و هنری شهری حکاکی میکنند و یا آنها را تخریب میکنند که این اتفاق برای آثار من هم افتاده است ولی باید به سمت مسیری حرکت کنیم که چنین اتفاقاتی به مراتب کمتر شود تا اینکه به زمانی برسیم که مردم به ارزش آثار فرهنگی و هنری برسند. از طرفی همین تخریب آثار هنری میتواند سندی از روند پیشرفت فرهنگی و هنری مردم باشد.»
او اضافه میکند: گاهی پول و رابطهای که وجود دارد باعث گم شدن هدف اصلی میشود. خیلی وقتها نشان ندادن یک اثر بهتر از این است که یک اثر بد را نشان دهیم. در جواب برخی از هنرمندانی که مثلا یک سردیس ضعیف ارائه میدهند و علت آن را نداشتن زمان بیان میکنند، باید گفت که از کنستانتین برانکوزی (مجسمه ساز، عکاس و نقاش اهل رومانی) پرسیدند که موفقیتش را مدیون چه چیزی است؟ که او گفت:«من تنها خیلی خوب میدانم چه چیزی بلدم و چه چیزی بلد نیستم». اگر به من سفارش کاری بدهند که بلد نیستم و بپذیرم، دیگر ستاره نیستم بلکه تاجرم. امروزه تنگ دستی هنرمندان باعث شده که به کارهای مخرب تن میدهند. هیچ کسی به هنرمندان اهمیت نمیدهد. بسیاری از همکاران من کارگاههایشان به خاطر کرونا تعطیل و زندگیهایشان نابود شده است. هنرمندان هم بخشی از جامعه و انسان هستند و باید در زمان سختی، دست آنها را گرفت. نباید که وقتی از دنیا رفتند از آنها یاد کرد.
جمشید مرادیان در پایان با بیان جمله «فهم من سخن آخر نیست» از گادامر، شاگرد هایدگر، میگوید: من این حرفها را زدم با باور اینکه حرف من سخن آخر نیست و همه مجازند بر فهم من بیافزایند و من استقبال میکنم.
انتهای پیام