به گزارش صلح خبر، این استاد دانشگاه در پاسخ به پرسشی درباره عملکرد اصلی تلویزیون های بین المللی گفت: شبکه های برون مرزی علاوه بر داشتن سرگرمی، فعالیت های فرهنگی، خبر و… می توانند دید فرامنطقه ای و جهانی را برای مخاطب ایجاد کنند. در حقیقت یک برآیند از فعالیت کنشگران مختلف در چهارگوشه جهان را به تصویر می کشند. حال آنکه تلویزیون های محلی تمرکز بسیار اندکی بر مسائل بین الملل دارند؛ بنابراین کارویژه شبکه های بین المللی، ارائه دید کلی از فعالیت همه کنشگران در جهان است. فعالیت این رسانه ها را می توان مانند حرکت یک عقاب بر فراز یک دشت تصور کرد که همه مناظر کوه، رود و .. را می بیند هر چند هدف آن تعقیب یک موجود مثلا خرگوش است.
انتقال مفاهیم به صورت مستقیم راه به جایی نمی برد
مدرس تاریخ تمدن غرب به این پرسش که آیا ایران می تواند از شبکه های برون مرزی برای پیشبردهای راهبردی خود در جهان استفاده کند؟ پاسخ مثبت داد و گفت: صد در صد می تواند و باید هم این کار را انجام دهد به ویژه اگر شبکه های اجتماعی و نیز سایت های موازی و همکار این هدف را دنبال کنند که لینک مطالب را بارگذاری کنند و تِم های مختلف خبری، سرگرمی، تحلیلی داشته باشند.
او در عین حال متذکر شد: باید یک نکته را در نظر داشت؛ انتقال مفاهیم ارزشمند و همراه کردن مردم با راهبردهای کشور حتی اگر حاوی زیباترین پیام ها هم باشد و ندای حق را برساند اما اگر خشک و به صورت مستقیم باشد در جامعه جهانی راه به جایی نمی برد. به همین صورت تبیین مواضع به صورت مستقیم هم شاید نخبگان را جذب کند اما نمی تواند برای مخاطبان عام علاقه ایجاد کند. البته این سخن هرگز به معنای حذف مطالب و برنامه های سطح بالا نیست بلکه بر اساس درصد گروه های مختلف سنی و فکری مخاطب باید توازنی در سطح خاص یا عام برنامه ها وجود داشته باشد.
این مدرس دانشگاه با تاکید بر لزوم شناخت مخاطب توسط رسانه، در این زمینه به ذکر مثالی پرداخت: برای مثال مردم اروپای شمالی با مردم امریکای لاتین تفاوت های فرهنگی بسیاری دارند در نتیجه سواد رسانه ای متفاوتی هم دارند. بنابراین برنامه های سطح بالا باید باشد اما همان پیام ها را باید از طریق برنامه هایی که قابلیت درک در میان آحاد مردم را داشته باشد نیز انتقال داد.
سرگرمی تمرکز اصلی رسانه های آمریکاست
او در پاسخ به اینکه جامعه امریکا چه رسانه هایی را می پسندند؟ اظهار کرد:علیرغم همه تحولاتی که اخیرا در امریکا روی داده مانند موج بیکاری، بدآوری های دولت امریکا در عرصه داخلی و جهانی، بحران های اقتصادی و …، هنوز هم تلویزیون رویکرد سرگرمی محور برای امریکایی ها دارد و تماشای آن می تواند لحظاتی به مخاطب آرامش دهد و مانند مُسکن عمل کند.
علت این است که اکثریت مطلق جامعه آمریکا از این وضعیت به رنج آمده اند و این مشکلات زندگی آنها را متاثر کرده است. سرگرمی که تمرکز اصلی رسانه های آمریکاست می تواند مردمی را که از چنین وضعیتی به درد آمده اند، برای لحظاتی مشغول کند تا اندوه و آلام خود را مدتی فراموش کنند.
تلویزیون هایی مانند سی ان ان، فاکس نیوز و ای بی سی رسانه های سطح بالا برای نخبگان محسوب می شوند که مخاطبان خاص دارند. سایر رسانه ها مانند تلویزیون ها، سایت ها و مجلات امریکایی بخشی از صنعت سرگرمی را در آمریکا تشکیل می دهند. با این توصیف که محتواسازی و القای پیام هم توسط آنها صورت می گیرد و به وسیله آنها راهبردهای نظام آمریکا منتقل می شود.
حتی اخباری که در این رسانه ها منتشر می شود، اغلب کارکرد محلی هم دارد و کمتر به مسائل ملی پرداخته می شود چه رسد به امور بین المللی.
او ادامه داد: به تازگی اعتراض هایی رخ داده که در بلند مدت هم ادامه خواهد داشت و به زودی فروکش نخواهد کرد. این روند موجب شده مخاطب در واقعیت، تبعیض ها و سرکوب ها را تماشا کند و در رسانه شاهد تبلیغات باشد. در نتیجه، این تناقض ها اعتماد به رسانه را به شدت کاهش داده است. در چنین شرایطی رسانه های آلترناتیو می توانند به سرعت خود را مطرح کرده و توجه مردم آمریکا را جلب کنند. هفته اول این اعتراض ها مسائل نژادی بود ولی در ادامه مسائل مربوط به تبعیض های اقتصادی و اینکه چه امتیازهایی به چه گروه هایی داده شده و چرا اکثریت مردم محروم شده اند، موجب شد جامعه به حد انفجار برسد.
این روند اعتماد را به رسانه های امریکایی کاسته است، اما همچنان جامعه امریکا رسانه های سرگرمی محور را می پسندد. در چنین شرایطی رسانه های جایگزین مانند پرستیوی باید تمرکزشان را بر برنامه هایی بگذارند که بتوانند مخاطبان عام را بیشتر جذب کنند چراکه مخاطب عام به دنبال اخبار و مسائل محلی و سرگرمی است.
تاکتیک های رسانه ای آمریکا برای اعتمادسازی
عضو هیات علمی کالج سانتا مونیکا در کالیفرنیا در پاسخ به پرسش دیگری مبنی بر اینکه آیا مردم ایالات متحده به رسانه های آمریکایی اعتماد دارند یا در جستجوی رسانه های دیگر هستند؟ خاطرنشان کرد: اکثر مردم آمریکا به رسانه های این کشور اعتماد دارند؛ چرا که آنها از زمان کودکی زیر تبلیغات رسانه ای ـ هالیوودی قرار دارند که آمریکا را متفاوت و خارق العاده جلوه می دهند و هویت آنها در چنین تبلیغاتی شکل گرفته است. این باور به آنها القا شده که دید خاصی به کشورشان داشته باشند؛ و غرق در دریایی از تبلیغات شوند که آمریکا را یک پدیده استثنایی بدانند و عنوان هایی مانند منحصر به فرد بودن، خارق العاده و شماره یک بودن آمریکا را بپذیرند.
همزمان همان رسانه های هالیوودی درباره موفقیت های نظامی امریکا به مبالغه عظیمی دست می زنند و جنگ افزارها را به گونه ای قشنگ نشان می دهند و از تاکتیک های رسانه ای هم استفاده می کنند که مخاطب امریکایی از آن لذت ببرد چرا که آن را موفقیت و عظمت کشورش می داند.
صرف نظر از اینکه چنین سلاح هایی در کجا استفاده می شود و برای نمونه چگونه مردم یمن را قتل عام می کند، مواردی است که مردم امریکا به آن هرگز فکر نمی کنند. بنابراین مخاطب امریکایی در چنین حبابی از تخیلات زندگی می کند و برایش سخت است که به سخنان متفاوت و رسانه های جایگزین توجه کند.
پس عامه مردم در چنین جامعه ای نمی تواند به آسانی پذیرای اندیشه های جایگزین باشد با این حال اتفاقات اخیر آمریکا موجب شده مردم در کنار تبلیغات شاهد سرکوب ها و موج بیکاری و مشکلات اقتصادی باشند که در رسانه ها سانسور می شود، حتی در شهرهایی که تظاهرات بزرگی هم برگزار نشده باز هم، جامعه امریکا با تناقضات فکری بزرگی مواجه شده است.
با این حال هنوز هم حباب تبلیغات رسانه ای ـ هالیوودی می تواند موجب آرامش آمریکاییان شود پس اعتماد به رسانه ها درصد بالایی را شامل می شود.
قهرمانهای خیالی که دنیا را نجات می دهند!
یگانه شکیب در توضیح صحبتهای بالا گفت: بخش سرگرمی در رسانه های امریکا به ویژه ابرقهرمان های خیالی هالیوود که همیشه در حال نجات دادن دنیا هستند مانند مُسکِنی موجب می شود مردم امریکا لحظاتی از مشکلات معیشتی جامعه خود غافل شوند. به تدریج هر چه تناقض میان واقعیت جامعه و حباب تبلیغات بیشتر می شود اعتماد مردم ایالات متحده به رسانه های کشورشان کاهش یافته که در اصل شروعی برای پایان رویای آمریکایی است.
او ادامه داد: هنوز هم قشری که جمعیت زیادی دارند در آمریکا خواستار ایجاد امپراطوری جهانی برای آمریکا هستند. این افراد از معتقدان سینه چاک امپراطوری آمریکا هستند و هر چه رسانه های امریکایی می گویند «سرمه می کنند و به چشم می کشند.»
نمونه رادیکال این قشر افرادی هستند که لباس هایی که پرچم آمریکا بر آن نقش بسته می پوشند و صلیب های بزرگ و عکس های ترامپ را با خود حمل می کنند، همراه با سلاح های اتوماتیک در شهرهای امریکایی ظاهر می شوند و موجب ترس معترضان می شوند. پلیس هم مانع آنها نمی شود چرا که یک حکومت ترور و وحشت ایجاد می کنند که نظام سرمایه داری می خواهد.
این مدرس دانشگاه با اشاره به اعتراض های اخیر در کشور آمریکا یادآور شد: قبل از اعتراضات اخیر در امریکا نیز افول اقتصادی در ایالات متحده روی داد و برنامه های اشتغال زایی ترامپ هم اکنون نتیجه وارونه داد. آنچه ترامپ در صنایع غذایی و فروشگاه های زنجیره ای ایجاد کرده بود از میان رفت. در نتیجه این موج بیکاری موجب شد حتی بسیاری از طرفداران ترامپ هم اکنون به صف معترضان بپیوندند. این موج زمینه بی اعتمادی به رسانه های رسمی آمریکا شد که همچنان آمریکا را امپراطوری خوبی معرفی می کنند.
آنها وانمود می کنند که امریکا، امپراطوری خوبی است و علت مشکلات موجود، برخی مسئولان آن هستند که باید تغییر کنند. در نتیجه همچنان اعتماد به رسانه ها وجود دارد ولی روندی بی اعتمادی شروع شده است.
زندگی روزمره مردم عادی دنیا تفاوت چندانی ندارد
یگانه شکیب در ادامه این گفت وگو درباره اینکه اگر برنامه ای در شبکه ای بین المللی در اختیارش باشد چه موضوعی را ترجیح می دهد و با چه اهدافی؟ گفت: ترجیح می دهم برنامه ای ساخته شود که به چهار گوشه جهان سر بزنیم و نشان دهیم که زندگی روزمره مردم عادی در عالم تفاوت چندانی با هم ندارند. چه آسیا، چه اروپا و چه آمریکا. در حقیقت مردم تفاوتی با یکدیگر ندارند.
در آن برنامه با نشان دادن شباهت زنگی مردم علیرغم تفاوت های زبانی و نژادی اثبات کنیم که چیزی به عنوان فرهنگ برتر کشور برتر یا نژاد برتر وجود ندارد در نتیجه اینکه دهه های متمادی در رسانه ها و نیز صدها سال ( به ویژه بعد از قرن پانزدهم) در رسانه های نوشتاری و مکتوب، برتری فرهنگی غرب را تبلیغ کرده اند بسیار بی معناست.
مثلا مردم در سراسر جهان غذا می خورند، ازدواج می کنند، بچه دار می شوند و کار می کنند اما لزوما ارزش های یک ملت، غذاهایی که می خورند یا عادت هایی که دارند برتر از سایر ملت ها نیست. برای مثال مردم یمن یا افریقا از مردم استکهلم یا کوپنهاگ کمتر نیستند و حقوق مساوی دارند.
یکی از مواردی که سال هاست توسط غرب تبلیغ می شود این است که نوعی خودباختگی بسیار پر رنگ هویتی در برابر غرب به ملت های جهان تزریق می شود. این خودباختگی هویتی بسیار خطرناک نتیجه فقدان شناخت درست از غرب است. یعنی غرب را بر اساس آنچه هست نمی شناسیم.
این مدرس تاریخ تمدن غرب تاکید کرد: غرب یک فرهنگ و تمدن عادی است و پایین تر و بالاتر از سایر تمدن ها نیست بلکه باید آن را بشناسیم اما در آیینه تمدن های دیگر، از بدگویی نیز باید دوری کرد.
به بیان دیگر، غرب هم تمدنی است مانند دیگر تمدن ها که زبان، دین، یک سری ساختارهای اجتماعی و … دارد که آنرا باید در کنار دیگر تمدن ها شناخت. در این نشان دادن گوناگونی تمدن هاست که می توان به تفاوت های هر یک پی برد. مثلا مردم افریقا و مردم ثروتمند اروپای شمالی رنج ها و خوشی هایی دارند، فقط نوع آن رنج و خوشی متفاوت است. به بیان دیگر با بررسی موفقیت ها و کاستی های هر تمدن مشخص می شود که تمدنی برتر از بقیه نیست.
او اضافه کرد: اگر موفقیت ها و کاستی های همه تمدن ها به تصویر کشیده شود می توان اثبات کرد که یک پیوستگی جهانی میان بشریت وجود دارد در نتیجه این القای غلط که دیگر فرهنگ ها بی ارزش و پایین تر قرار دارند و اگر بخواهید ارتقا یابید باید از نسخه های غربی پیروی کنید و ارزش های غربی را بپذیرید و آن را الگوی خود قرار دهید.
اینکه غرب محور تمدن و پیشرفت است و سایر کشورها باید از آن تقلید کنند بر اساس یک فرضیه اشتباه بنا شده است. حال آنکه تمدن غرب بالاتر از بقیه نیست و برای پیشرفت ضرورتی ندارد که به فرهنگ غرب تاسی کرد. کار رسانه اینجا خیلی مهم است.
انتهای پیام