به گزارش صلح خبر بر اساس خبر رسیده، سعید اوحدی – رییس سازمان فرهنگی و هنری شهرداری تهران – در همایش «بزرگداشت جلال آل احمد» که روز دوشنبه (۲۵ شهریور ماه) در فرهنگسرای سرو برگزار شد، اظهار کرد: همه انسانها به دنبال کمال هستند و بسیاری از افراد را میبینیم که در یک لحظه به مسیر رسیدن به خداوند میپیوندند. این را در زندگی این نویسنده بزرگ هم میبینیم. در دهه ۴۰ و در شرایطی که حکومت غربزدگی را ترویج میکرد، آل احمد کتابهای فراوانی مانند غربزدگی، در خدمت و خیانت روشنفکران، از رنجی که میبریم و… را نوشت.
او اضافه کرد: تعبیر مقام معظم رهبری این است که جلال آل احمد یک نعمت بود. در جایی دیگر هم ایشان میفرمایند کاش جلال همچنان زنده بود و آن تحول و تکامل عظیم را ادامه میداد. بزرگترین ویژگی جلال بصیرتی بود که خداوند به او عطا کرد و تا جایی رسید که در حجی که ادا کرد و از آن سفرنامه نوشت، خودش را چون خسی در میقات تعبیر کرد.
آلاحمد هنوز زنده است
سپس محمدحسین دانایی – خواهرزاده جلال آلاحمد – در سخنانی گفت: هر وقت نام جلال میآید، عادت داریم یادی هم از سیمین دانشور همسرش و شمس آلاحمد برادرش کنیم. دهه ۴۰ دهه ویژهای در تاریخ ادبیات ایران است و تأسیس کانون نویسندگان ایران در آن دهه نقش موثری در درخشش نویسندگانی مانند جلال آلاحمد، سیمین دانشور، صادق چوبک و… داشت. به مرور این کانون دستخوش اتفاقات سیاسی شد و به مرور زمان دیگر نتوانست جایگاه ویژهاش را بیابد. البته درخشش مرحوم آل احمد محدود به دهه ۴۰ نبود و بعد از فوتشان هم اقبال به آثارشان ادامه یافت و میتوان جلال را یکی از مهمترین نویسندگان و روشنفکران معاصر ایرانی دانست. بنابراین آل احمد هنوز نمرده و زنده است، چرا که آثارش همچنان خوانده میشود. عامل ماندگاری او ذات خودش است، به همین دلیل عوامل سیاسی و اجتماعی مختلف و سانسور آثارش نتوانست در نقش او خللی ایجاد کند.
نگاه متعادل جلال به غرب
در ادامه سیدمحمد حسینی – وزیر سابق فرهنگ و ارشاد اسلامی- به بیان نکاتی درباره غربزدگی و روشنفکری از دیدگاه جلال آلاحمد پرداخت و گفت: جلال زمانی عضو حزب توده بود و وقتی دید پشت این حزب، اتحاد جماهیر شوروی است از آنها جدا شد و یک بازگشت به آموزههای اسلامی داشت. او نسبت به حوادث اجتماعی سیاسی زمان خود بیتفاوت نبود و به بیاعتنایی برخی روشنفکران به تحولات انقلاب اسلامی از جمله واقعه ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ انتقادات جدی داشت.
او اعلام نمود: جلال همچنین نگاه متعادلی به غرب داشت و در این عرصه دچار افراط یا تفریط نبود. او با غرب مخالف نیست، با غربزدگی مخالف است و رویکردی آسیبشناسانه دارد. غربی که او میگوید، غرب جغرافیایی نیست و یک غرب اقتصادی و اشاره به سرمایهداران و تولیدکنندگان است. او غربزدگی را یک عارضه و بیماری میداند که از بیرون میآید، اما اگر جامعه پذیرش داشته باشد، گسترش مییابد.
جلال وجدان بیدار روزگار خویش است
محسن محبی – حقوقدان و استاد دانشگاه – نیز در این نشست اظهار کرد: من متعلق به دهه ۳۰ هستم و جوانیام را با آثار جلال گذراندم. در جوانی من، سیاستمداران کارکشته هر کدام به کنجی خزیده بودند و مجال کار سیاسی وجود نداشت. از ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ به بعد، گهگداری کارهای محدودی دیده میشد. در دهه ۵۰ نیز شاه دلخوش به ارتباطاتش با آمریکا بود و گمان میکرد میتواند انقلابی بزرگ به نام انقلاب سفید را رقم بزند. جلال در چنین فضای بستهای توانست آثار مهمی خلق کند و پس از مرگش هم این تاثیرگذاری ادامه یافت.
او اضافه کرد: نیم قرن از فوت جلال میگذرد و امروز هم میتوان به پیامی که جلال از آن زمان برای ما میفرستد، توجه کرد. چهرههای تاریخ معاصر در گذر زمان دستخوش تحریفاتی میشوند و افراد طوری که دوست دارند به آنها مینگرند. جلال هم دچار چنین استحالهای شده و در مواجهه با جلال، ابتدا باید قرائت رسمی از او را کنار بگذاریم. چهره واقعی جلال را باید در آثارش جستوجو کرد. او یک روشنفکر دغدغهمند است و مانند یک منشور، وجوه متعددی دارد. یک جنبه در همه این وجوه مشترک است و آن اینکه جلال وجدان بیدار روزگار خویش است.
همچنین محمدرضا کائینی – پژوهشگر – در این مراسم گفت: در دهه ۶۰ این شور در سر من افتاده بود که آل احمد را از زبان نزدیکانش بشناسم و بهترین منبع شمس آل احمد بود. در خانه ایشان به روی همه باز بود و همه را میپذیرفت. متاسفانه او به جایگاه واقعی خودش نرسید و در انزوا از دنیا رفت. یک روز از آقای شمس پرسیدم شما برای جلال چه آرزویی دارید؟ او گفت آرزو دارم حیات ادبی جلال به یک قرن برسد. این آرزوی آقای شمس حالا تقریباً به وقوع پیوسته و جلال آل احمد نزدیک به یک قرن حضور باصلابت دارد.
تفاوت نوشتههای جلال با همه نوشتههای زمان خودش
فریدون مجلسی – نویسنده و مترجم – در ادامه مراسم به بیان نکاتی درباره جلال آلاحمد پرداخت و اظهار کرد: من هم از نسلی هستم که جلال آلاحمد را بارها از نزدیک دیدم. شخصیت آل احمد یک شخصیت سرکش، شورشی و شتابزده بود و نوشتهها و حجم کارش هم به همین شکل بود. باعث تأسف است که او زود از این جهان رفت و ما شاهد دوران پختگی و آرامش او نبودیم. نوشتههای جلال با همه نوشتههای زمان خودش متفاوت است و اصالتی در آن وجود دارد که بیان مقصودش را سادهتر میکند.
او تصریح کرد: جلال یک ژورنالیست اثرگذار بود. به اعتقاد من مقالاتش جایگاه بالاتری از داستانهایش دارد. جلال آلاحمد یک آدم عدالتخواه هم بود و دلیل پیوستنش به حزب توده نیز همین بود. او یک روشنفکر محسوب میشد و روشنفکر کسی است که در یک قالب و ایدئولوژی نمیگنجد. از این جهت پیوستن جلال به حزب توده عجیب بود و البته تاثیرات مخربی هم روی افکارش داشت. این تاثیرات تا پایان عمر با او بود و روی نوشتههایش اثر میگذاشت.
جلال یاور قلم سیمین
شهین اوجاق علیزاده – پژوهشگر – نیز در سخنانی با اشاره به رابطه سیمین دانشور و جلال آلاحمد گفت: درباره سیمین دانشور، بزرگبانوی اهل قلم که جلال خانه جلال آل احمد بود، بسیار سخن گفتهاند. به راستی راز عشق بیبدیل این زوج ادبی چیست؟ چگونه است که هنر عشق ورزیدن را استادانه میدانستند؟ چگونه است که زنی سرشار از زندگی، آرام و باوقار در کنار نویسندهای پرشور چشم به آینده دوخته است و آن چنان عاشقانه زیسته؟ جلال آل احمد هر آنچه میخواست در سیمین میدید و سیمین جلال را یوسف کنعانی خویش میبیند. بر همگان روشن است که آنها قدم به قدم و قلم به قلم حتی در آفرینشهای هنریشان نیز در کنار یکدیگر بودند. تا جایی که جلال سیمین را یاور قلم خویش میخواند.
انتهای پیام