به گزارش مجله اجتماعی پایگاه صلح خبر ؛ پسكوچه ساعت پنج کودک و نوجوان > فرهنگی – اجتماعی – شعر > عباسعلی سپاهییونسی:شب پر کشید و روز نو آمد دارد کلاغی باز میخواند دارد کلاغ آوازهایش را در آسمان ِ باز میخواند الآن دقیقاً ساعت پنج است البته در اینجا که من هستم منظور از اینجا، مشهدِ آقاست خودکار […]
به گزارش مجله اجتماعی پایگاه صلح خبر ؛
پسكوچه
ساعت پنج
شب پر کشید و روز نو آمد
دارد کلاغی باز میخواند
دارد کلاغ آوازهایش را
در آسمان ِ باز میخواند
الآن دقیقاً ساعت پنج است
البته در اینجا که من هستم
منظور از اینجا، مشهدِ آقاست
خودکار و دفتر باز در دستم
من هرچه کردم کم نشد داغت
من هرچه کردم کم نشد دوری
ماندم چهجوری اینهمه بیتو
در بارشی از اشک و از شوری
وقتی که بودی من نفهمیدم
تو کیستی و چیستی مادر!
حالا که فهمیدم تو آنجایی
حالا که پیشم نیستی مادر!
اصلاً به ذهن من نمیآمد
تو میروی یک روز مادرجان
اصلاً به ذهن من نمیآمد
بعد از تو باران میشوم ، باران
رفتی ولی یک روز صبح زود
زودی که دیر ِ ما شد و غم شد
من تازه فهمیدم که مادر کیست
وقتی که دنیایم فقط غم شد
اما نه… دیگر دیر بود آنوقت
وقتی که بوسیدیم خاکت را
وقتی فقط در قابها دیدیم
لبخندهای گرم و پاکت را
ای کاش میشد بازمی گشتی
میآمدی صبحی به این خانه
مثل گلی بودی برای من
من هم برایت مثل پروانه
پروانهات هی چرخ میزد، چرخ
دور سرت آرام و بااحساس
آه ای گل من، پس کجا رفتی
آه ای گل من، یاس من ای یاس!
نه آدرس، نه نامه، نه حرفی
مادر، عزیزِ من کجا هستی؟
حالا خدا دارد هوایت را
حالا که مهمان خدا هستی
یاد تو کردم شد دلم آرام
با اینکه چشمم خیس باران شد
رنگینکمان یاد تو مادر
در بارش چشمم نمایان شد
من بیتو قطب سرد و تنهایم
بر من بتاب ای آفتاب من!
وقتی که میبینی غمم کم نیست
لطفاً بیا گاهی به خواب من!
Let’s block ads! (Why?)
RSS
اگر خبر یا گزارشی دارید از بخش خبریار صلح خبر برای ما ارسال نمایید.
قوانین خبریار صلح خبر
- لطفا در ارسال اخبار و تصاویر و گزارش های خود قوانین و مقرارت را رعایت فرمایید.
- از ارسال مطالب خلاف عفت عمومی یا تصاویر موهون اکیدا خودداری فرمایید.
- در صورت مشاهده تخلف پس از تذکر ، حساب کاربری موردنظر بلافاصله حذف می گردد.