سحر پهلوان نشان در گفتوگو با صلح خبر با ابراز خوشحالی از این واقعیت که «به صورت کلی و در جامعه امروزی شاهد آن هستیم که میزان توجه و اقبال عمومی به حوزه روانشناسی و گرایش های مرتبط با آن به نسبت سال های گذشته افزایش پیدا کرده است» به ارائه برخی از مصادیق این اقبال در جامعه عمومی پرداخت و افزود: این افزایش اقبال، در زمان انتخاب رشته مقطع کارشناسی به ویژه در میان دانش آموزان در رشته علوم انسانی و حتی به خاطر ماهیت بین رشته ای بودن این علم، در میان دانش آموزان ریاضی و تجربی و یا به هنگام پذیرش دانشجو در مقاطع تحصیلات تکمیلی(تغییر رشته و یا ادامه تحصیل) و به ویژه در زمان درخواست کسب پروانه اشتغال از سازمان نظام روانشناسی و مشاوره کشور توسط فارغالتحصیلان این رشته به شدت مشهود است.
وی ادامه داد: علاوه بر دلایل بسیار بر این مقبولیت همچون: علائق شخصی (تصور این که با تحصیل در رشته روانشناسی میتوان با نگاه به چهره افراد ویژگیهای شخصیتی آنها را شناخت، به دیگران کمک کرد و یا همه معضلات را حل کرد)، جذابیت، تنوع گرایشها و حوزههای مرتبط، ماهیت چندبعدی و کاربردی بودن این علم، شاهد آن هستیم که در برخی از برهههای زمانی، تغییر و تحولات صورت گرفته در جامعه و یا جهان نیز به این مقبولیت دامن زده و میزند، به طور مثال در دوران بروز و شیوع ویروس کرونا، اپلیکیشنهایی مانند اسنپ، آپ و … نیز اقدام به ارائه خدمات روانشناسی به اشکال مختلف برای افراد جامعه کردند. در همین راستا و در فضای مجازی نیز افراد بسیاری در کنار تلاشها و فعالیتهای متخصصان بنام و توانمند این حوزه نسبت به ارائه لایوهایی با موضوعات به ظاهر مرتبط با روانشناسی اقدام کردند که مورد اقبال بسیاری از افراد جامعه و در مقابل انتقاد و سرزنش بسیاری از متخصصان این حوزه واقع شد.
این روانشناس اعلام نمود: حال سوال اساسی آن جاست که به راستی مرز بین روانشناسی علمی و غیر علمی کجاست؟ اصولا چه کسی روانشناس است و چه کسانی میتوانند اقدام به انجام پژوهشها و یا آموزشهایی در این حوزه به شکلی کاملا علمی، تخصصی و به روز کنند؟ آیا در این رابطه نیاز به وجود قوانین، اصول، خط مشیها و یا نظارتهایی ضروری به نظر میرسد؟ چه کسی این موارد را تایید می کند و چگونه باید به اطلاع مردم در یک جامعه برسد؟ برای خیلی از افراد عامه میزان شرکت کنندگان در یک لایو، جذابیتهای بصری، تصدیق باورها و شواهدی که همخوان با تفکرات آنها باشد، بیان فرد گوینده و… معمولا از جمله عواملی است که ممکن است فرد را از توجه به عوامل اساسیتری چون میزان تحصیلات، رشته متناسب، تجارب کاری، روزآمدی، مدارک معتبر و … یک روانشناس باز دارد.
پهلواننشان در ادامه با بیان این که «این مرز میان روانشناسی علمی و غیرعلمی میتواند در حوزههایی مانند موضوعات و مفاهیم کلیدی، روششناسی، پژوهش و آموزش و مهمتر از همه درمان و بالین برجسته شود» خاطرنشان کرد: بسیار دیده شده است موضوعاتی به عنوان مباحث روانشناسی توسط افراد مختلف مطرح میشود که اگرچه مورد اقبال عمومی هم واقع شده، اما در اصل به عنوان روانشناسی علمی شناخته نمی شوند. برای نمونه باهم برخی از این موارد رو مرور میکنیم: چگونه میتوان شریک عاطفی خود را مجذوب خود کرد و یا چگونه میتوان در یک شب به رمز و راز موفقیت دست پیدا کرد.
وی افزود: اگر چه پاسخی که به این سوالات داده میشود هم میتواند در حوزه روانشناسی علمی باشد و هم در حوزه روانشناسی غیرعلمی ( روانشناسی زرد- پاپ سایک) اما اساسا، حوزه این موضوعات را میتوان خارج از روانشناسی علمی دانست.
این مدرس دانشگاه علموفرهنگ، درباره روانشناسی علمی گفت: وقتی از روانشناسی علمی صحبت میکنیم، باید مفاهیم حوزه، مفاهیمی علمی و تخصصی باشد، دادههای آن از روشهای علمی مبتنی بر مشاهده و آزمایش نه صرفا تجارب شخصی به دست آمده باشد که روایی و پایایی آن نیز قابل بررسی بوده و مهمتر از همه انتشار این نتایج هم مطابق با اصول، ساختار و قواعد علمی صورت گرفته باشد. در روش علمی، دادهها باید از مراحلی مانند آزمایش، مشاهده و به واسطه استفاده از ابزارهای معتبری چون پرسشنامه و .. به دست آمده باشد. اما در روانشناسی غیرعلمی دادهها عموما از تجارب شخصی، نظرات دوستان، جستجو در سایتهای بعضا نامعتبر و … به دست میآید.
پهلواننشان خاطرنشان کرد: تعریف علمی روانشناسی از قرن ۱۹ علم مطالعه رفتار بوده است. از منظری دیگر روانشناسی علمی مطالعه نظاممند و ساختارمند رفتار و فرآیندهای ذهنی در موجود زنده است. این جامعترین و مانعترین تعریف موجود در خصوص این علم است. بنابراین هر تعریف دیگری به جز آن چه بیان شده است، به عنوان روانشناسی غیر علمی- زرد یا پای سایک شناخته میشود.
این روانشناس با بیان این که «در شناخت علم و غیر علم علاوه بر داشتن تعاریف جامع و مانع، بررسی سیر تحولی آن نیز از اهمیت بالایی برخوردار است» ادامه داد: باید بررسی کنیم که ریشهی این پدیده و سیر تحولیای که دنبال کرده است، چیست. شروع روانشناسی با چیزی شبیه شبهعلم همراه بوده است، یعنی در سالیان گذشته (قبل از قرن ۱۹) محققان و پژوهشگران به مطرح کردن نظریههای مختلف مانند نظریه جمجمه شناسی گال که بر این اعتقاد بود که افراد دارای جمجمه های بزرگ قطعا خلافکاران آینده هستند و یا پرسشگریهای سقراط به دنبال فهم ماهیت پدیدهها و درنهایت تسلط بر آنها و یا پیشبینیپذیری بودند و برای دستیابی به این مهم نیز از روشهای غیرعلمی چون جنگیری، تسخیر روح، شکنجه و طرد و … استفاده میکردند.
وی اعلام نمود: گرچه در شروع این علم شاهد بروز چنین موارد غیر علمیای بودهایم، اما رفته رفته و با گذشت زمان با انجام مطالعات بیشتر، استفاده از روشهایی علمی، اعمال نظارتها و بازبینیها، بیان نقاط ضعف نظریات به واسطه پرسشگری، تفکر انتقادی و مهمتر از همه آزمون فرضیهها به دور از هر نوع هیجان، تعصب و پیشداوری روانشناسی علمی قوت بیشتری گرفت.
این دانشجوی دکترای روانشناسی تربیتی دانشگاه شهید بهشتی، با اشاره به این که «در علم و شبه علم به دنبال پیشبینی و کنترل رویدادها هستیم» درباره تفاوت میان آنها گفت: وجه تمایز اصلی در روشهایی است که هر کدام از این دو رویکرد دنبال می کنند. در روش علمی سلسله مراتبی طی میشود. ابتدا بر روی یک نمونه آماری مشخص که بر اساس ملاکهای خاصی انتخاب شده است کار را انجام میدهیم، از ابزارهایی همچون پرسشنامه، مصاحبه و … استفاده میکنیم، دادهها با روشهای آماری خاصی تحلیل میشوند و در پایان تعمیم این نتایج با احتیاط خاصی صورت میگیرد؛ زیرا ممکن است همین مراحل توسط شخص دیگر بر نمونهای مشابه حتی نتیجه متفاوتی را رقم زند، پس هیچ چیز برای همه افراد یکسان نبوده و نیست.
این روانشناس با تاکید بر این که «اصل نسبیت و شکاکیت به عنوان دو عنصر مهم و اساسی در جدا ساختن مرز بین علم و شبه علم است» گفت: دستیابی به ماهیت مفهوم و پدیده، در نظر گرفتن فرایض و سوالهای مطرح شده، جمعآوری دادههای موردنظر به واسطه ابزارهای روا و پایا، بررسی صحت و سقم دادههای به دست آمده، استدلال به دور از هیجان و به بوتهی آزمون گذاشتن فرضیهها عوامل مهمی هستند که به عنوان تفکر انتقادی یعنی مهمترین شاخص روانشناسی علمی به شمار میآیند.
وی ادامه داد: هر چه قدر باورهای راسخی داشته باشیم، بیشتر به سمت شبه علم میرویم؛ زیرا باور به تسلط و کنترل را در ما بیشتر میکند. آن چه به ما کمک میکند که بهتر در این مسیر قدم برداریم، این است که وقتی روانشناسی و مراحل آن را شناختیم، مفاهیم به ظاهر مرتبط با این حوزه را از منظر این رشته بازتعریف کنیم، به نحوی که این تعاریف جامع و مانع و مورد تایید متخصصان این حوزه باشد.
به گفتهی این روانشناس، علاوه بر این در عمل و به ویژه در حوزه درمان و آموزش نیز واقعا چنین نیست که فردی با مطالعه چند کتاب روانشناسی و یا حضور در چند کارگاه آموزشی بتواند وارد حوزه آموزش و درمان شود. به صورت کلی یک روانشناس میتواند در سه حوزهی آموزش و دانشگاه، بهداشت و درمان و پژوهش و یا ترکیبی از این سه فعالیت داشته باشد. روانشناس در هر کدام از این حوزهها که فعالیت کند، با استفاده از دو یا چند رویکرد درمانی متفاوت مانند رفتاردرمانی، شناختدرمانی، روانتحلیلی یا درمان های موج سوم و… در نهایت به دنبال فهم مشکلات افراد و تامین و ارتقای بهداشت جسمی و ذهنی جامعه است.
این مدرس دانشگاه علموفرهنگ دربارهی روند افزایش درخواست اخذ پروانهی اشتغال به کار از سوی فارغ التحصیلان این رشته از سازمان نظام روانشناسی و مشاوره کشور، گفت: ما در ایران نهادی با عنوان سازمان نظام روانشناسی و مشاوره داریم. افرادی که تحصیلات تکمیلی در زمینه روانشناسی و مشاوره داشته باشند، میتوانند یک سال پس از فارغالتحصیلی با مراجعه به این سازمان مدارک خود را برای اخذ پروانه ارائه دهند. حداقل مدرک مورد پذیرش، کارشناسی ارشد و یا دکتری است. معمولا افراد خواهان پروانه اشتغال باید در دو مقطع تحصیلی، یک گرایش واحد خوانده باشند. این گرایش باید با زمینهای که میخواهند در آن مشغول به کار شوند یکسان باشد. علی رغم این که روانشناسان، هنگام تحصیل، از حوزههای متعددی مثل حوزهی روانسنجی، صنعت و سازمان، یادگیری، کودک و نوجوان، تحولی، کاربردی و … میآموزند؛ اما در مقام عمل، با توجه به اشرافی که به این حوزهها دارند باید یک زمینهی تخصصی را برای ارائه خدمات درمانی انتخاب کنند، به همین دلیل مرتبط بودن گرایش با نوع گرایشی که افراد درصدد کسب مجوز بر اساس آن هستند، نکته مهمی است و توجه ویژه سازمان نظام به این مساله خود گواهی بر ارائه خدمات تخصصی توسط روانشناسان و وجه علمی این داستان است. علاوه بر آن وجود بازرسی های متعدد پس از دریافت پروانه توسط بازرسان نظام و یا اخذ امتیازاتی برای تمدید پروانه در سال های بعد نیز از دیگر نکات مثبت در این حوزه به شمار می آید.
وی ادامه داد: در کنار پرداختن به این ملاکهای اساسی و مهم اما سوال اساسی آن جا است که آیا یک فرد به صرف یک مصاحبهی چند دقیقهای یا داشتن مدرک کارشناسی ارشد یا دکتری میتواند وارد حوزه درمان شود یا اقدام به ارائه آموزش به عموم مردم کند؟ توجه به سوابق تحصیلی پیش از آن، ویژگیهای روانی و یا شخصیتی، و به طور کل سلامت روان به چه شکل در این فرایند مورد ارزیابی قرار می گیرد؟ در صورت عدم پرداختن به این عوامل به واسطه افزایش متقاضیان، زمان کوتاه مصاحبه و یا پرداختن به موارد اساسیتر عدم تمایز میان یک روانشناس علمی و غیر علمی بیشتر از هر زمان دیگری بارز میشود که در نهایت، گاهی منجر به ایجاد بدبینی، بی اعتمادی و عدم رضایت افراد جامعه از این حوزه و در نهایت افزایش مسائل و مشکلات روانشناختی و هزینه های گزاف آن بر جامعه میشود و لذا هدف و رسالت اصلی رشتهی روانشناسی که فهم افراد و کمک به حفظ و ارتقای بهداشت و سلامت روان است، محقق نمیشود. بنابراین نیاز است با بررسی این موارد لزوم در نظر گرفتن دورههای کارآموزی و کارورزی پس از گرفتن مجوزها زیر نظر متخصصین تا مدتی دنبال شود (ترکیب حوزه نظری و عملی) و سپس فرد وارد حوزه بالین و درمان شود.
پهلواننشان در بخش دیگری از سخنان خود اعلام نمود: حتی در خود روانشناسی نیز به دلیل بین رشتهای بودن آن، پیشرفتها و گستردگی مفاهیم بعضا شاهد شکلگیری مفاهیم غیرعلمی ذیل یک حوزه علمی هستیم، به طور مثال روانشناسی مثبت یکی از این موارد است. گاهی روانشناسی مثبت نیز میتواند روانشناسی مثبت زرد و یا روانشناسی مثبت غیرعلمی باشد. این که مدام بگوییم به بدیها فکر نکن، دنیا زیباست، اتفاقهای خوب در راه است و مطالعه کتابهای خاصی را ترویج کنیم، در واقع قدم در راه روانشناسی زرد گذاشتهایم. روانشناسی مثبت علمی یعنی انسان منهای یک را به صفر برسانیم و برای از صفر به بالا حرکت کردن آن، برنامههایی داشته باشیم. یعنی فرد در عین اشراف به ناتوانیها و نقایص خود باید توانمندیهای ۲۴گانه منشی که وجود دارد را بشناسد و سعی کند آنها را به تعادل برساند. اصلا نگاه ما این نیست که در زندگی تلخی وجود ندارد. هدف روانشناسی مثبت علمی این است که فرد رنج را بپذیرد و سعی کند از دل آن معنایی برای خود پیدا کند. هیجانات منفی نیز برای زندگی لازم هستند، باید آن ها را پذیرفت و گاهی با آن ها زندگی کرد.
وی در بخش پایانی این گفتوگو و در پاسخ به پرسشی دربارهی وجود واحدهای درسی مرتبط با اخلاق حرفهای در کاهش روی آوردن روانشناسان به روانشناسی غیرعلمی، گفت: قطعا وجود واحدهای تحصیلی همچون اصول و فنون مصاحبه بالینی، مبانی اخلاق در راهنمایی و مشاوره و یا دورههای کارآموزی و کارورزی بیتاثیر نبوده و نیست. برای نمونه، گرچه تا پیش از این شاهد آن بودیم که در دانشگاههای علوم پزشکی واحدهای مرتبط با اخلاق حرفهای به تناسب کارورزیهای عملی بیشتر وجود داشت، اما امروزه و در سالهای اخیر نیز در دانشگاههای مرتبط با وزارت علوم بیشتر به این مساله پرداخته شده است. گنجاندن واحدهای درسی همچون مبانی اخلاق در مشاوره یا درمان یا تعارضات اخلاقی در فرآیند درمان و اصول مصاحبه بالینی میتواند کمککننده باشد، اما به نظر میرسد برخی ویژگیها باید در وجود افراد نهادینه شده و یا طی آموزش های مستمر و اساسی به آن ها آموخته شود.
این دانشجوی دکترای روانشناسی تربیتی ادامه داد: در همهی ما، طی سنین سه تا پنج سالگی وجدان یا فراخود شکل میگیرد که مسئول مقابله با اعمال غیر اخلاقی است. همهی ما در خانوادههایی رشد کردهایم که به ما آموزههای اخلاقی را آموزش دادهاند، اما چه میشود که با وجود نهادینه شدن این ارزشها در درونمان ممکن است به عنوان یک درمانگر یا آموزشدهنده مباحث روانشناسی، اخلاقی رفتار نکنیم. گاهی بحث لذتبخشی است، گاهی بحث سودکشی بیشتر و لذایذی که ممکن است در یک موقعیت غیراخلاقی بیشتر وجود داشته باشد. مثلا گاهی روانشناس ممکن است با وجود پایان یافتن درمان مراجع، از وی بخواهد تا جلسات بیشتری مراجعه کند تا خود بتواند سود بیشتری کسب کند. آیا در صورت نداشتن حق ویزیت درمانگر میتواند از مدت زمان جلسات مراجع کم کرده و یا او را به متخصص دیگری ارجاع دهد؟ مسلما پاسخ به این موارد برای یک روانشناس متخصص علمی، منفی است، اما برای یک روانشناسنما یا روانشناس غیرعلمی مثبت است.
به گفتهی این روانشناس، در بحث اصطلاحات و حوزههای کاری روانشناسی، بهتر است بین سه اصطلاح روان درمانگر، روانکاو و روانشناس تمایز اساسیای قائل شویم. معمولا روانشناسان بالینی یا روانتحلیلگرها افرادی هستند که تحصیلات مرتبط با روانشناسی دارند و باید علاوه بر داشتن مدارک تخصصی در رشته مرتبط، دورههای کارورزی را گذرانده باشند. لازم است بدانیم اگر به کسی به عنوان یک رواندرمانگر یا روانشناس مراجعه میکنیم، باید به طور جدی و دقیق ویژگیهای ذکر شده را همراه با بررسی پروانه نظام در آنها بررسی کنیم.
پهلواننشان در پاسخ به پرسشی درباره لزوم وجود شرط مصاحبه برای ورود به رشتهی روانشناسی گفت: در مقطع لیسانس و فوق لیسانس غربالگری وجود ندارد و افراد صرفا بر اساس رتبهای که در کنکور کسب کردهاند، وارد این رشته میشوند، ولو این که دانش خاصی در این زمینه نداشته باشند. در دوران تحصیل، فقط مصاحبهای برای ورود به مقطع دکتری وجود دارد که بسیاری از دانشگاههای ما، طی این مصاحبه، سطح تاب آوری، اضطراب و ویژگیهای رفتاریای که فرد ممکن است در طول مصاحبه از خود بروز دهد را مورد آزمون قرار میدهند. به طور کلی، در بسیاری از موارد، در این مصاحبهها به ارزیابی آموختههای علمی دانشجو پرداخته میشود. دانشگاهها و سازمان نظام روانشناسی کمکم دارند پرداختن به ویژگیهای شخصیتی را هم در دستور کار خود قرار میدهند و به هر حال وضعیت سلامت روان متقاضیان پروانه اشتغال و چالشهایی که طی دوران تحصیل و بعد از آن با آنها مواجه میشوند، ارزیابی صلاحیتهای علمی همراه با صلاحیتهای شخصیتی، آموزشی و روانی باید همزمان هدف دانشگاهها و نهادهای مرتبط باشد.
انتهای پیام