کتاب کلیله و دمنه ابوالمعالی نصرالله منشی بخش20 عنوان کتاب : کلیله و دمنه نویسنده : ابوالمعالی نصرالله منشی تصحیح و توضیح مجتبی مینوی طهرانی نيز خرم و بی خصم زيستن و خوش دل و ايمن روزگار گذاشتن نوعی ديگر است .هرکجا علو همتی بود از رنجهای صعب و چشم زخمهای هايل چاره نباشد و […]
کتاب کلیله و دمنه ابوالمعالی نصرالله منشی بخش20
عنوان کتاب : کلیله و دمنه
نویسنده : ابوالمعالی نصرالله منشی
تصحیح و توضیح مجتبی مینوی طهرانی
نيز خرم و بی خصم زيستن و خوش دل و ايمن روزگار گذاشتن نوعی ديگر است .هرکجا علو همتی بود از رنجهای صعب و چشم زخمهای هايل چاره نباشد
و می دانم که تخم اين بلا من کاشته ام ، و هرکه چيزی کاشت هراينه بدرود اگرچه در ندامت افتد و بداند که زهگيا کاشته است . و امروز وقتست که ثمرت کردار و ريع گفتار خويش بردارم . و اين رنج بر من گران تر می گردد از هراسی که تو بمن متهم شوی بحکم سوابق دوستی و صحبت که ميان ماست .
و عياذالله اگر بر تو تکليفی رود تا آنچه می دانی از راز من بازگوطی ، وانگه من بدو موونت مبتلا گردم ، ي:ی رنج نفس تو و خچلت که از جهت من در رنج افتی ، و دوم آنکه مرا بيش امطد خلاص باقی نماند ، که در صدق قول تو بهيچ تاويل شبهت نباشد «گه که در حق بيگانگان گواهیدهی فدر باب من با چندان يگانگی و مخالصت صورت ريبتی نبندد. و امروز حال من می بينی ، وقت رقت است و هنگام شفقت
کز ضعيفی دست و تنگی جای
نيست ممکن که پيرهن بدرم
گشت لاله ز خون ديده رخم
شد بنفشه ز زخم دست برم
کليله گفت : آنچه گفتی معلوم گشت . و حکما گويند که «هيچ کس بر عذاب صبر نتواند کرد ، و هرچه ممکن گردد از گفتار حق يا باطل برای دفع اذيت بگويد .» و من ترا هيچ حيلت نمی دانم ، چون در اين مقام افتادی بهتر آنکه بگناه اعتراف نمايی و بدانچه کرده ای اقرار کنی ، و خود را از تبعت آخرت برجوع و انابت برهانی ، چه لابد درين هلاک خواهی شد ، باری عاجل و آجل بهم پيوندد . دمنه گفت :در اين معانی تامل کنم و آنچه فراز آيد بمشاورت تو تقديم نمايم.
کليله رنجور و پرغم بازگشت ، و انواع بلا بر دل خوش کرده پشت بر بستر نهاد و می پيچيد تا هم در شب شکمش برآمد و نفس فروشد . و ددی با دمنه بهم محبوس بود و در آن نزديکی خفته ، بسخن کليله و دمنه بيدار شد و مفاوضت ايشان تمام بشنود و ياد گرفت و هيچ باز نگفت .
ديگر روز مادر شير اين حديث تازه گردانيد و گفت :زنده گذاشتن فجار هم تنگ کشتن اخيار است . و هر که نابکاری را زنده گزارد در فجور با او شريک گردد.ملک قضات را تعجيل فرمود در گزارد کار دمنه و روشن گردانيدن خيانت او در مجمع خاص و محفل عام ، و مثال داد که هر روز آنچه رود بازنمايند .
وقضاوت فراهم آمدند و خاص و عام را جمع کردند ، و وکيل قاضی آواز داد و روی بحاضران آورد و گفت :ملک در معنی دمنه و بازجست کار او و تفتيش حوالتی که بدو افتاده ست احتياط تمام فرموده است ، تا حقيقت کار او غبار شبهت منزه شود ، و حکمی که رانده ايد در حق او از مقتضی عدل دور نباشد ، و بکامگاری سلاطين و تهور ملوک منسوب نگردد.و هريکی از شما را از گناه او آنچه معلومست ببايد گفت (برای سه فايده:اول آنکه در عدل معونت کردن و حجت حق گفتن درد ين و مروت موقعی بزرگ دارد ، و دوم آنکه بر اطلاق زجر کلی اصحاب ضلالت بگوشمال يکی از ارباب خيانت دست دهد ، و سوم آنکه مالش اصحاب مکر و فجور و قطع اسباب ايشان راحتی شامل و منفعتی شايع را متضمن است .
چون اين سخن بآخر رسيد )همه حاضران خاموش گشتند ، و هيچ کس چيزی نگفت ؛ چه ايشان را در کار او يقين ظاهر نبود ، روا نداشتند که بگمان مجرد چيزی گويند ، و بقول ايشان حکمی رانده شود و خونی ريخته گردد.
چون دمنه آن بديد گفت:اگر من مجرم بودمی بخاموشی شما شاد گشتمی ، لکن بی گناهم ، و هر که او را جرمی نتوان شناخت برو سبيلی نباشد ، و او بنزديک اهل خرد و ديانت مبرا و معذور است .و چاره نتواند بود ازانکه هرکس بر علم خويش در کار من سخنی گويد ، و معذور است . و چاره نتواند بود ازانکه هرکس بر علم خويش در کار من سخنی گويد ، و دران راستی و امانت نگاه دارد ، که هرگفتاری را پاداشی است ، عاجل و آجل ، و قول او دران راستی و امانت نگاه دارد ، که هرگفتاری را پاداشی است ، عاجل و آجل ، و قول او حکمی خواهد بود در احيای نفسی يا ابطال شخصی .و هرکه بظن و شبهت ، بی يقين صادق ، مرا در معرض تلف آرد بدو آن رسد که بدان مدعی رسيد که بی علم وافر و مايه کامل ، و بصيرتی در شناخت علتها واضح و ممارستی در معرفت داروها راجح ، و رايی در انواع معالجت صايب و خاطری در ادراک کيفيت ترکيب نفس و تشريح بدن ثاقب.قدم پيدا و اتقان بسزا ، دعوی و رای طبيبی کرد .قضات پرسيدند که :چگونه؟ گفت :بشهری از شهرهای عراق طبيبی بود حاذق ، و مذکور بيمن معالجت ، مشهور بمعرفت دارو و علت ، رفق شامل و نصح کامل ، مايه بسيار و تجربت فراوان ، دستی چون دم مسيح و دمی چون قدم خضر صلی الله عليه .روزگار ، چنانکه عادت اوست دربازخواستن مواهب و ربودن نفايس ، او را دست بردی نمود تا قوت ذات و نور بصر در تراجع افتاد ، و بتدريج چشم جهان بينش بخوابانيد . و آن نادان وقح عرصه خالی يافت و دعوی علم طب آغاز نهاد ، و ذکر آن در افواه افتاد.
و ملک آن شهر دختری داشت و بذاذر زاده خويش داده بود ، و او را در حال نهادن حمل رنجی حادث گشت . طبيب پير دانا را حاضر آوردند . از کيفيت رنج نيکو بپرسيد . چون جواب بشنود و بر علت تمام وقوف يافت بداروی اشارت کرد که آن را زامهران خوانند. گفتند:ببايد ساخت . گفت:چشم من ضعيف است ، شما بسازيد.
نظرات و تجربیات شما
-
همیشه موفق باشید.
-
همین طور ادامه بدین … موفق باشید.
-
قسمت های طنز و سرگرمی را بیشتر کنید.
-
امید را به خانه بیاور کسی در این نزدیکی منتظرش نشسته است… خسته نباشید
-
با قدرت ادامه دهید… پایان شب سیه سپیدد است… 🙂
-
سایت پارسی وی اگه همین طور ادامه بده خیلی موفق خواهد بود.
-
کتاب کلیله و دمنه ابوالمعالی نصرالله منشی بخش۲۰ خوبه!!!
-
تمام مطالب ابوالمعالی نصرالله منشی را خوندم برام مفید بود و جالب.
-
مطالب قشنگیه
-
نوشته کتاب کلیله و دمنه ابوالمعالی نصرالله منشی بخش۲۰ جالب بود. امیدوارم موفق باشید.
nabayad az sayehah tarsid…faghat kafi ast shamei roshan konid