کتاب کلیله و دمنه ابوالمعالی نصرالله منشی بخش1 عنوان کتاب : کليله و دمنه نويسنده : ابوالمعالی نصرالله منشی تا جهان بود ، از سر آدم فراز کس نبود از راه دانش بی نياز مردمان بخرد اندر هر زمان راه دانش را بهر گونه زبان گرد کردند و وگرامی داشتند تا بسنگ اندر همی بنگاشتند […]
کتاب کلیله و دمنه ابوالمعالی نصرالله منشی بخش1
عنوان کتاب : کليله و دمنه
نويسنده : ابوالمعالی نصرالله منشی
تا جهان بود ، از سر آدم فراز
کس نبود از راه دانش بی نياز
مردمان بخرد اندر هر زمان
راه دانش را بهر گونه زبان
گرد کردند و وگرامی داشتند
تا بسنگ اندر همی بنگاشتند
دانش اندر دل چراغ روشنست
وزهمه بد بر تن تو جوشنست
کليله و دمنه
انشای ابوالمعالی نصرالله منشی
تصحيح و توضيح مجتبی مينوی طهرانی
وعلی الله توکلی
سپاس و ستايش مرخدای را جل جلاله که آثار قدرت او بر چهره روز روشن تابان است و انوار حکمت او در دل شب تار درفشان ، بخشاينده ای که تار عنکبوت را سد عصمت دوستان کرد ، جباری که نيش پشه را تيغ قهر دشمنان گردانيد ، در فطرت کاينات به وزير و مشير و معونت و مظاهرت محتاج نگشت ، و بدايع ابداع در عالم کون و فساد پديد آورد ، و آدميان را بفضيلت نطق و مزيت عقل از ديگر حيوانات مميز گردانيد ، و از برای هدايت و ارشاد رسولان فرستاد تا خلق را از ظلمت و ضلالت برهانيدند ، و صحن گيتی را بنور علم و معرفت آذين بستند ، و آخر ايشان در نوبت و اول در رتبت ، آسمان حق و آفتاب صدق ، سيد المرسلين و خاتم النبيين و قائدالغر المحجلين ابوالقاسم محمد بن عبدالله بن هاشم بن عبد مناف العربی را ، صلی الله عليه و علی عترته الطاهرين ، برای عز نبوت و ختم رسالت برگزيد ، و به معجزات ظاهر و دلايل واضح مخصوص گردانيد ، و از جهت الزام حجت و اقامت بينت به رفق و مدارا دعوت فرمود ، و به اظهار آيات مثال داد ، تا معاندت و تمرد کفار ظاهر گشت ، و خردمندان دنيا را معلوم گشت که به دلالات عقلی و معجزات حسی التفات نمی نمايند ، آنگاه آيات جهاد بيامد و فرضيت مجاهدت ، هم از وجه شرع و هم از طريق خرد ، ثابت شد . و تاييد آسمانی و ثبات عزم صاحبت شريعت بدان پيوست ، و انصار حق را سعادت هدايت راه راست نمود ، و مدد توفيق جمال حال ايشان را بياراست ، تا روی بقمع کافران آوردند ، و پشت زمين را از خبث شرک ايشان پاک گردانيدند ، و ملت حنيفی را به اقطار و آفاق جهان برسانديدند و حق را در مرکز خود قرار دادند.
فحمدا ثم حمدا ثم حمدا
لمن يعطی اذا شکر المزايا
و تبلطغا تحياتی الی من
بيثرب فی الغدايا و العشايا
سلام مشوق يهدی اليه
من المدح الکرائم و الصفايا
درود و سلام و تحيت وصلوات ايزدی بر ذات معظم و روح مقدس مصطفی و اصحاب و اتباع و ياران و اشياع او باد ، درودی که امداد آن به امتداد روزگار متصل باشد ، نسيم آن خاک از کلبه برآرد ، ان الله و ملائکته يصلون علی النبی يا ايها الذين آمنوا صلوا عليه و سلموا تسليما.
و چون می بايست که اين ملت مخلد ماند و ، ملک اين امت بهمه آفاق بهمه آفاق و اقطار زمين برسد ، و صدق اين حديث که يکی از معجزات باقی است جهانيان را معلوم گردد : قال النبی صلی الله عليه و آله «زويت لی الارض فاريت مشارقها و مغاربها و سيبلغ ملک امتی مازوی لی منها .» خلفای مصطفی را صلی الله علی و رضی عنهم در امر و نهی و حل و عقد دست برگشاد ، و فرمان مطلق ارزانی داشت ، و مطاوعت ايشان را بطاعت خود و رسول ملحق گردانيد ، حيث قال عز و جل:يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولی الامر منکم . که تنفيذ شرايع دين و اظهار شعاير حق بی سياست ملوک دين دار بر روی روزگار مخلد نماند ، و مدت آن مقرون به انتهای عمر عالم صورت نبندد ، و اشارت حضرت نبوت بدين وارد است که :الملک و الدين توامان.و بحقيقت ببايد شناخت که ملوک اسلام سايه آفريدگارند ، عز اسمه ، که روی زمين بنور عدل ايشان جمال گيرد ، و بهيبت و شکوه ايشان آبادانی جهان و تالف اهواء متعلق باشد ، که بهيچ تاويل حلاوت عبادت را آن اثر نتواند بود که مهابت شمشير را ، و اگر اين مصلح خبرت بر اين سياقت رعايت نيافتی نظام کارها گسسته گشتی ، و اختلاف کلمه از ميان امت پيدا آمدی ، و چنانکه در طباع مرکب است هر کسی به رای خويش در مهمات اسلام مداخلت کردی ، و اصول شرعی و قوانين دينی مختل و مهمل گشتی ، و عمربن الخطاب می گويد : مايزع السلطان اکثر مما يزع القرآن ، و اقتباس اين معنی از قرآن عظيم است :لانتم اشد رهبه فی صدورهم من الله ذلک بانهم قوم لايفقهون زيرا که نادان جز بعاجل عذاب از معاصی باز نباشد ، و کمال عظمت و کباريای باری ، جل جلاله ، نشناسد .
نزد آن کش خرد نه همخوابه ست
شير بيشه چو شير گرمابه ست
و آن کس که در سايه رايت علما آرام گيرد تا بآفتاب کشف نزديک افتد بمجرد معرفت آن شکوه و مهابت در ضمير او پيدا آيد که اوهام نهايت آن را در نتواند يافت و خواطر به کنه آن نتواند رسيد . قوله تعالی :انما يخشی الله من عباده العلماء.بحکم اين مقدمات روشن می گردد که دين بی ملک ضايع است و ملک بی دين باطل ، و خدای می گويد ، تقدست اسماوه و عمت نعماوه: لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الکتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط و انزلنا الحديد فيه باس شديد و منافع للناس.نظم اين آيت پيش از استنباط و رويت چون متباعدی می نمايد ، که کتاب و ترازو و آهن به يکديگر تناسب بيشتری ندارند ، اما پس از تامل غبار شبهت و حجاب ريبت برخيزد و معلوم گجردد که اين الفاظ به يکديگر هرچه متناسب تر است و هر کلمتی رااعجازی هر چه ظاهر تر ، چه بيان شرايع بکتاب تواند بود و ، تقديم ابواب عدل و انصاف بترازو و حساب و ، تنفيذ اين معانی بشمشير.و چون مقرر گشت که مصالح دين بی شکوه پادشاهان اسلام نامرعی است ، و نشاندن آتش فتنه بی مهابت شمشير آبدار متعذر ، فرضيت طاعت ملوک را ، که فوايد دين و دنيا بدان باز بسته است ، هم شناخته شود ، و روشن گردد که هر که دين او پاکتر و عقيدت او صافی تر در بزرگ داشت جانب ملوک و تعظيم فرمانهای پادشاهان مبالغت زيادت واجب شمرد ، و هوا و طاعت و اخلاص و مناصحت ايشان را از ارکان دين پندارد ، و ظاهر و باطن در خدمت ايشان برابر دارد ؛ و بی تردد ببايد دانست که اگر کسی امام اعظم را خلافی انديشد و اندک و بسيار خيانتی روا دارد که خلل آن به اطراف ولايت و نواحی مملکت او بازگردد در دنيا مذموم باشد و بآخرت ماخوذ ، چه مضرت آن هم به احکام شريعت پيوندد و هم خواص و عوام امت در رنج و مشقت افتند.
اين قدر از فضايل ملک که تالی دين است تقرير افتاد ، اکنون شمتی از محاسن عدل که پادشاهان را ثمين تر حليتی و نفيس تر موهبتی است ياد کرده شود ، و دران هم جانب ايجاز و اختصار را برعايت رسانيده آيد بعون الله و تيسيره.قال تعالی :ياد داود انا جعلناک خليفة فی الارض فاحکم بين الناس بالحق . داوود را ، صلی الله عليه ، با منقبت نبوت بدين ارشاد و هدايت مخصوص گردانيد ، نه به رآنکه در سيرت انبيا جز نيکوکاری صورت بندد ، اما طراوت خلافت بجمال انصاف و معدلت متعلق است . و در قصص خوانده آمده است که يکی از منکران نبوت صاحب شريعت اين آيت بشنود که : ان الله يامر بالعدل و الاحسان و ايتاء ذی القربی و ينهی عن الفحشاء و المنکر و البغی ، يعظکم لعلکم تذکرون ، متحير گشت و گفت :تمامی آنچه در دنيا برای آبادانی عالم بکار شود و اوساط مردمان را در سياست ذات و خانه و تبع خويش بدان احتياج افتد ، مثلا نفاذ کار دهقان هم بی ارزان ممکن نگردد ، در اين آيت بيامده است ، و کدام اعجاز ازين فراتر ، که اگر مخلوق خواستی که اين معانی در عبارت آرد بسی کاغذ مستغرق گشتی و حق سخن بر اين جمله گزارده نشدی ؛ در حال ايمان آورد و در دين منزلت شريف يافت . و واضح فرمان که بر ملازمت سه خصلت پسنديده مقصور است و نهی که بر مجانبت از سه فعل نکوهيده مشتمل پوشيده نماند و بتقرير و ايضاح آن حاجت نباشد . و در ترجمه سخنان اردشير بابک ، خفف الله عنه آورده اند که :لاملک بالرجال ، و لارجال الا بالمال ، و لامال الا بالعماره ، و لا عماره الا بالعدل والسياسة ، معنی چنان باشد که :ملک بی مرد مضبوط نماند ، و مرد بی مال قائم نگردد ، و مال بدست نيايد ، و عمارت بی عدل سياست ممکن نشود . و بر حسب اين سخن می توان شناخت که آلت جهان گيری مالست و کيميای مال عدل و سياست است . و فايأه در تخصيص عدل و سياست ، و ترجيح آن بر ديگر اخلاق ملوک ، آنست که ابواب مکارم و انواع عواطق را بی شک نهايتی است ، و رسيدن آن بخاص و عام تعذر ظاهر دارد ، ولکن منافع اين دو خصلت کافه مردمان را شامل گردد ، و دور و نزديک جهان را ازان نصيب باشد ، چه عمارت نواحی ، و مزيد ارتفاعات و تواتر دخلها ، و احيای موات ، و ترفيه درويشان ، و تمهيد اسباب معيشت و کسب ارباب حرفت ، و امثال و اخوات آن ، بعدل متعلق است ، و امن راهها ، و قمع مفسدان . و ضبط مسالک ، و حفظ ممالک ، و زجر متعديان ، بسياست منوط ، و هيچيز بقای عالم را از اين دو باب قوی تر نيست . و نيز کدام نکوکاری را اين منزلت تواند بود که مصلح خبران آسوده باشند و مفسدان ماليده ؟ و هر گاه که اين دو طرف بواجبی رعايت کرده آيد کمال کامگاری حاصل آيد ، و دلهای خاص و عام و لشکری و رعيت برقاعده هوا ولاقرار گيرد ، و دوست و دشمن در ربقه طاعت و خدمت جمع شوند و نه در ضمير ضعيفان آزاری صورت بندد ، و نه گردن کشان را مجال تمرد ماند ، و ذکر آن در آفاق ساير شود ، و کسوت پادشاهی مطرز گردد ، و رهينه دوام در ضمن اين بدست آيد . اين کلمتی چند موجز از خصايص ملک و دولت ، و محاسن عدل و سياست ، تقرير افتد ، اکنون روی بدگر اغراض آورده شود ، والله الموفق لاتمامه ، بمنه وسعة جوده.
و سپاس و حمد و ثنا و شکر مر خدای را ، عز اسمه ، که خطه اسلام را و واسطه عالم را بجمال عدل و رحمت وکمال و هيبت و سياست خداود عالم سلطان اعظم مالک رقاب الامم ملک الاسلام ظهير الامام مجيرالانام بمين الدوله وامين الملة و شرف الامة ملک بلاد الله سلطان عبادالله مديل اولياءالله مذيل اعداءالله مولی ملوک العرب و العجم فخرالسلاطين فی العالم علاءالدنيا و الدين قاهرالملوک و السلاطين الصادع بامرالله القائم بحجة الله معز الاسلام و المسلمين قامع الکفره و الملحدين کهف الثقلين ظل الله فی الخافقين المويد علی الاعداء المنصور من السماء شهاب سماءالخلافة نصاب العدل و الرافة باسط الامن فی الارضين …ابی منصور سبکتکين عضدالله اميرالمومنين اعزالله انصاره و ضاعف اقتداره آراسته گردانيده است و جناح احسان و انعام او بر عالم و عالميان گسترده و نوبت جهانداری بحکم استحقاق ، هم از وجه ارث و هم از طريق اکتساب ، بدو رسانيده و خلايق اقاليم را در کنف حمايت و رعايت او آورده و ضعفای امت و ملت را در سايه عدل و سامه رافت و آرام داده و عنان کامگاری ، و زمان شهرياری به ايالت و سياست او تفويض کرده و عزايم پادشاهانه را به امداد فتح مبين و تواتر نصر عزيز مويد گردانيده ، تا بهر طرف که حرکتی فرمايد ظفر و نصرت لو او رايت او را استقبال و تلقی واجب بينند و ماثر ملکانه که در عنفوان جوانی و مطلع عمر از جهت کسب ممالک بجای آورده ست امروز قدوه ملوک دنيا و دستور پادشاهان گيتی شده است .
ای بيک حمله گرفته ملک عالم در کنار
آفتاب خسروانی سايه پروردگار
و براثر اگر ديو فتنه در سر آل بوحليم جای گرفت تا پای از حد بندگی بيرون نهادند در تدارک کار ايشان رسوم لشکرکشی و آداب سپاه آرائی از نوعی تقديم فرمود که روزنامه سعادت باسم و صيت آن مورخ گشت ، و کارنامه دولت بذکر محاسن آن جمال گرفت
و بدين دو فتح با نام که بفضل ايزد تعالی و فر دولت قاهره ، لازالت ثابتة الاوتاد . راسية الاطواد ، تيسير پذيرفت ، نظام کارهای حضرت و ناحيت بقرار معهود و رسم مالوف باز رفت ، و برقاعده درست و سنن راست اطراد و استمرار يافت و تمامی مفسدان اطراف دم درکشيدند و سر بخط آوردند ، و دلهای خواص و عوام و لکشری و رعيت برطاعت و عبوديت بياراميد ، و نفاذ اوامر پادشاهانه از همه وجوه حاصل آمد ، و حشمت ملک و هيبت پادشاهی در ضماير دوستان و دشمنان قرار گرفت ، و ذکر آن در آفاق و اقطار عالم شايع و مبسوط گشت . و اگر در تقرير محاسن نوبت اين پادشاه دين دار و شهريار کامگار -که در ملک مخلد باد و بر دشمن مظفر-خوضی وشرعی رود ، و فضايل ذات بزرگ و مناقب خاندان مبارک شاهنشاهی را شرحی و بسطی داده شود ، غرض از ترجمه اين کتاب فايت گردد ، و من بنده را خود اين محل از کجا تواند بود که ثنای دولت قاهره گويم ؟ که
اگر مملکت را زبان باشدی
ثناگوی شاه جهان باشدی
ملک بوالمظفر که خواهد فلک
که مانند او کامران باشدی
زصد داستان کان ثنای تراست
همانا که يک داستان باشدی
و اقتدا و تقيل اين پادشاه بنده پرور-که هميشه پادشاه و بنده پرور باد- در جهانداری بمکارم خاندان مبارک بوده است ، و معالی خصال ملوک اسلاف را انارالله براهينهم قبله عزايم ميمون دانستست.
الفی اباه بذاک الکسب يکتسب
آن چند آثار حميد مرضی که در تقديم ابواب عدل وسياست خداوند . سلطان ماضی ، يمين الدولة و امين الملة نظام الدين کهف المسلمين ابوالقاسم محمود راست ، انار الله برهانه و ثقل بالخيرات ميزانه ، و بر آن جمله که در احيای سوابق امير عادل ناصرالدين و الدولة ، نورالله حفرته و بيض غرته ، سعی نمود تا آن را بلواحق خويش بياراست ، و رسوم ستوده او را تازه و زنده گردانيد ، و سنتهای مذموم که ظلمه و متهوران نهاده بودند بيکبار محو کرد تا خلايق روی زمين آسوده و مرفه پشت بديوار امن و فراغت آوردند ، و دوست و دشمن بعلو همت و کمال سياست آن خسرو دين دار ، رداه الله رداء غفرانه ، اعتراف نمودند ، و مثالهای او در ممالک بر اطلاق نفاذ يافت ، و جباران روزگار در امان حريم او پناه طلبيدند و شرف و سعادت خويش در طاعت و متابعت او شناختند ، و تمامی ممالک غزنين و زابلستان و نيمروز و خراسان و خوارزم و چغانيان و گرگان و طبرستان و قومس و دامغان و ری و اصفاهان و بلاد هندوسند و مولتان در ضبط فرمانبرداری آن شاهنشاه محتشم تغمده الله برحمته آمد چنانکه گاه گاه بر لفظ مبارک راندی که :يک حد ملک ما سپاهانست و ديگر ترمذ و سه ديگر خوارزم و چهارم گذاره اب گنگ. و هر که کتاب ممالک و مسالک خوانده است و طول و عرض اين ديار بشناخته بروی پوشيده نماند که بسطت ملک وی تا چه حد بوده است ؛ وانگاه همت ملکانه بر اعلای کلمه حق مقصور گردانيده وذات بی همال خويش را بر نصرت دين اسلام و مراعات مصالح خلق وقف کرده و از در کابل تا کناره آب قنوج و حدود کالنجرو بانوسی ، و از جانب مولتان تا نهر واله و منصوره و سومنات و سرنديب و سواحل دريای محيط و حوالی مصر ، و از جانب قصدار تمامی نواحی يمن و سبپوره و سند و سيوستان و سله عمر و يذيه و اطراف کرمان و سواحل مکران ، در تکسير دوهزار فرسنگ در خطه اسلام افزود ، و آفتاب ملت احمدی بر آن ديار از عکس ماه رايت محمودی بتافت ، و شعاع سپهر اسلام در سايه چتر آل ناصر الدين بر آن نواحی گسترده شد و بجای بتکدها مساجد بنا افتاد ، و در آن مواضع که بروزگار پادشاهان گذشته ملک الملوک را جلت اسماوه ناسزا می گفتند امروز همواره عبادت می کنند و قرآن عظيم می خوانند ، و زيادت هزار منبر نهاده شده است ه در جمعات و اعياد بران ثناءباری عز اسمه می گويند و فرض ايزدی می گزارند ، و در مدت صد و هفتاد سال که ايام دولت اين خاندان مبارکست -ايزد تعالی آن را به هزار و هفتصد برساناد – در سالی پنجاه هزار کم و بيش از برده کافره از ديار حرب بديار اسلام می آرند ، و ايشان ايمان قبول می کنند ، و تادامن قيامت از توالد و تناسل ايشان مومن و مومنه می زايد ، و همه بوحدانيت خالق و رازق خويش معترف می باشند ، و برکات و مثوبات و حسنات آن شاهانشاه غازی محمود و تمامی ملوک اين خاندان را مدخر می گردد. و ديگر سلاطين دولت ميمون را -که خداوند عالم پادشاه عصر خسرو گيتی شاهنشاه غازی بهرام شاه وازث ملک و عمر ايشان باد – فضايل و مناقب بسيار است ، که هريک از ايشان در ايالت و سياست و عدل و رافت علی حده امتی بوده اند
اما شرح و تفصيل آن ممکن نيست ، که بی اشباعی سخن در تقرير آن معيوب نمايد ، و اگر بسطی داده شود غرض از ترجمه اين کتاب محجوب گردد . لاجرم به ميامن آن نيتهای نيکو و عقيدتهای صافی ضعار پادشاهی و خلال جهانداری در اين خاندانهای بزرگ موبد و مخلد و دايم و جاويد گشته است ، و سيرت پادشاهان اين دولت ، ثبتها الله ، طراز محاسن عالم و جمال مفاخر بنی آدم شده ، و زمانه عز وشرف را انقياد نموده ، و ذکر آن بقلم عطارد بر پيکر خورشيد نبشته . و حمدالله تعالی که مخايل مزيد مقدرت و دلايل مزيت بسطت هرچه ظاهرتر است ، و اميدهای بندگان مخلص در آنچه ديگر اقاليم عالم در خطه ملک ميمون خواهد افزود و موروث و مکتسب اندران بهم پيوست هرچه مستحکمتر ؛ و اين بنده و بنده زاده را در مدح مجلس اعلی قاهری ضاعف الله اشراقه قصيده ايست که از زبان مبارک شاهنشاهی گفته شده است ، دو بيت ازان که لايق اين سياقت بود اثبات افتاد :
ايزد تعالی و تقدس هميشه روی زمطن را بجمال عدل و رحمت خداوند عالم شاهنشاه عادل اعظم ولی النعم آراسته داراد، و در دين و دنيا بغايت همت و قصارای امنيت برساناد ، و منابر اسلام را شرقا و غربا بفر و بهای القاب ميمون و زينت نام مبارک شاهنشاهی مزين گرداناد ، و خاک بارگاه همايون را سجده گاه شاهان دنيا کناد ،
و يرحم الله عبدا قال آمينا.
همی گويد بنده وبنده زاده نصرالله محمد عبدالحميد بوالمعالی ، تولاه الله الکريم بفضله ، چون بفر اصطناع و يمن اقبال مجلس قاهری شاهنشاهی ادام الله اشراقه خانه خواجه من بنده اطال الله بقاءه و ادام ايامه و انعامه و رزقه الله سعادة الدارين قبله احرار و افاضل و کعبه علما و امائل اين حضرت بزرگ لازالت ممحروسة الاطراف محمية و الاکناف بود ، و جملگی ملاذ و پناه جانب او را شناختندی ، و او در ابواب تفقد و تعهد ايشان انواع تکلف و تنوق واجب داشتی ، و التماسات هر يک را بر آن جمله باهتزاز و استبشار تلقی کردی که مانند آن بر خاطر اهل روزگار نتواند گذشت -و ذکر اين معنی ازان شايعتر است که در آن بزيادت اطنابی حاجت افتد
لاجرم همه را بجانب او سکون و استنامت حاصل آمده بود ، و در عرصه و لا و هوا و طايفه ای از مشاهير ايشان که هر يک فضلی وافر و ذکری ساير داشتند بمنزلت ساکنان خانه وبطانه مجلس بودند ، چون قاضی محمد عبدالحميد اسحق ، و برهان الدين عبدالرشيد نصر ، و امامان :علی خياط ، صاعد ميهنی ، عبدالرحمن بستی ، و محمد سيفی ، محمد نسابوری و محمد عثمان بستی ، مبشر رضوی اديب ، عبدالرحيم اسکافی ، عبدالحميد زاهدی ، محمود سگزی ، فاخر ناصر، سعيد باخرزی ، در بعضی اوقات :محمد خبازی ، محمود نشابوری ، رحم الله الماضين منهم و اطال بقاءالغابرين ؛ و من بنده را بر مجالست و ديدار و مذاکرات و گفتار ايشان چنان الفی تازه گشته بود و بمطالبت و مواظبت بر کسب هنر آن ميل افتاده که از مباشرت اشغال و ملابست اعمال اعراض کلی می بود . و غايت نهمت بران مقصور داشتمی که يکی را از ايشان دريافتمی و ساعتی او موانست جستمی ، و آن را سرمايه سعادت و اقبال و دولت شناختمی ؛ و ممکنست که اين سخن در لباس تصلف بر خواطر گذرد ، و در معرض تسوق پيش ضماير آيد ، اما چون ضرورت انصاف نقاب حسد از جمال خويش بگشايد ، و در آيات براعت و معجزات صناعت که اين کتاب بر ذکر و اظهار بعضی ازان مشتمل است تاملی بسزا رود ؛ شناخته گردد تا در تحصيل همتی بلند نباشد ، و رنج تعلم هرچه تمامتر تحمل نيفتد ، در سخن ، که شرف آدمی بر ديگر جانوران بدان است ، اين منزلت نتوان يافت
بقدر الکد تنقسم المعالی
و چون روزگار برقضيت عادت خويش در بازخواستن مواهب آن جمع را بپراگند و نظام اين حال گسسته شد خويشتن را جز بمطالعت کتب متهدی ندانستم ،
و خير جليس فی الزمان کتاب
و در امثال است که نعم المحدث الدفتر . و بحکم آنکه گفته اند
جد همه ساله جان مردم بخورد
گاه از گاه احماضی رفی و بتواريخ و اسمار التفاتی بودی ، و در اثنای اين حال فقيه عالم علی ابراهيم اسماعيل ادام الله توقيفه که از احداث فقهای حضرت جلت بمزيت هنرو خرد مستثنی است -و در اين وقت توفيق حسن عهدی يافت و مزاج او بتقلب احوال تفاوت کم پذيرفت -نسختی از کليله ودمنه تحفه آورد . اگرچه ازان چند نسخت ديگر در ميان کتب بود بدان تبرک نموده آمد ، و حقوق او را باخلاص دوسی برعايت رسانيده شد ، و ذکر حق گزاری و حريت او بدان مخلد گردانيده آمد ، جزاه الله خيرالجزاء و لقاه مناه فی اولاه و اخراه. در جمله بدان نسخت الفی افتاد ، و بتامل و تفکر محاسن اين کتاب بهتر جمال داد ، و رغبت در مطالعت آن زيادت گشت ، که پس از کتب شرعی در مدت عمر عالم ازان پرفايده تر کتابی نکرده اند :بنای ابواب آن برحکمت و موعظت ؛ وانگه آن را در صورت هزل فرانموده تا چنانکه خواص مردمان برای شناختن تجارب بدان مايل باشند عوام بسبب هزل هم بخوانند و بتدريج آن حکمتها در مزاج ايشان متمکن گردد.
و بحقيقت کان خرد و حصافت و گنج تجربت و ممارست است ، هم سياست ملوک را در ضبط ملک بشنودن آن مدد تواند بود و هم اوساط مردمان را در حفظ ملک از خواندن آن فايده حاصل تواند شد . و يکی از براهمه هند را پرسيدند که «می گويند بجانب هندوستان کوههاست و دروی داروها رويد که مرده بدان زنده شود ، طريق بدست آوردن آن چه باشد ؟» جواب داد که «حفظت شيئا و غايت عنک اشياء ، اين سخن از شارت و رمز متقدمان است ، و از کوهها علما را خواسته اند و از داروها سخن ايشان را و از مردگان جاهلان را که بسماع زنده گردند و بسمت علم حيات ابد يابند ، و اين سخنان را مجموعی است که آن را کليله دمنه خوانند ودر خزاين ملوک هند باشد ، اگر بدست توانی آوردن اين غرض بحصول پيوندد».
و محاسن اين کتاب را نهايت نيست ، و کدام فضيلت ازين فراتر که از امت به امت و ملت به ملت رسيد و مردود نگشت ؟ و چون پادشاهی به کسری نوشروان خفف الله عنه رسيد -که صيت عدل و رافت او بر وجه روزگار باقی است و ذکر ياس و سياست او در صدور تواريخ مثبت ، تا بدان حد که سلاطين اسلام را در نيکوکاری بدو تشبيه کنند ، و کدام سعادت ازين بزرگتر که پيغامبر او را اين شرف ارزانی داشته است که ولدت فی زمن الملک العادل؟- انوشيروان مثال داد تا آن را بحيلتها از ديار هند بمملکت پارس آوردند و بزبان پهلوی ترجمه کرد . و بنای کارهای ملک خويش بر مقتضی آن نهاد و اشارات و مواعظ آن را قهرست مصالح دين و دنيا و نمودار سياست خواص و عوام شناخت ،و آن را در خزاين خويش موهبتی عزيز و ذخيرتی نفيس شمرد ، و تا آخر ايام يزدجرد شهريار که آخر ملوک عجم بود بر اين قرار بماند .
و چون بلاد عراق و پارس بر دست لشکرهای اسلام فتح شد و صبح ملت حق بر آن نواحی طلوع کرد ذکر اين کتاب بر اسماع خلفا می گذشت و ايشان را بدان ميلی و شعفی می بود تا در نوبت اميرالمومنين ابوجعفر منصوربن علی بن عبدالله بن العباس رضی الله عنهم ، که دوم خليفت بوده است از خاندان عم مصطفی صلی الله عليه و رضی عن عمه ، ابن المقفع آن را از زبان پهلوی بلغت تازی ترجمه کرد ، و آن پادشاه را بران اقبالی تمام افتاد و ديگر اکابر امت بدان اقتدا کردند .
و حال علو همت و بسطت ملک او ازان شايع تر است که در شرح آن باشباعی حاجت افتد . و يکی از آثار باقی آن پادشاه محتشم حضرت بغداد است که امروز مرکز خلافت و مستقر امامت و منبع ملک و مدينه السلام علاالاطلاق آنست . نه در بلاد اسلام چنان شهری نشان می دهند و نه در ديار کفر . و يکی از خصايص آن حضرت مدالله ظلالها آنست که وفات خلفا آنجا اتفاق نيفتد :اميرالمومنين ابوجعفر منصور رضی الله عنه به بئر ميمون يکمنزلی مکه حرسها الله از ملک دنيا بملک آخرت رفت ، و امير المومنين ابوعبدالله محمدبن منصور الملقب بالمهدی رضی الله عنه بمرحله ماسبذان در راه گرگان ، و اميرالمومنين ابومحمد موسی بن المهدی الملقب بالهادی بعيسی آباد ، و اميرالمومنين ابوجعفر هرون بن المهدی الملقب بالرشيد به طوس و اميرالمومنين ابوالعباس عبدالله بن هرون الملقب به طرسوس ، و محمد امين ببغداد کشته شد اما در آن حال خليفت نبود واغلب امت بر خلع او اجماع کرده بودند ، و در اين عهد نزديک اميرالمومنين ابومنصور الفضل الملقب بالمسترشد بالله در حدود عراق شهيد شد و ميان آن موضع و حضرت بغداد مسافت تمام نشان می دهند . و محاسن اين شهر بسيار است و هرکس از اصحاب تواريخ دران خوضی نموده اند ، و شرح و تفصيل آن مستوفی بياورده .
و اکنون نکته ای چند از سخنان اميرالمومنين منصور ايراد کرده آمد هر چند که جای آن نيست اما ممکن است که خوانندگان را ازان فايده ای باشد :روی با هم نشينان خود می گفت که :ما احوجنی الی ان يکون علی بابی اربعة کما اريد! قالوا و من هم ؟قال :من لايقوم ملکی الا بهم کما ان السرير لايقوم الا بقو ائمه الاربع.اما احدهم فقاض لاياخذه فی الله لومة لائم ؛ و اما الثانی فصاحب شرطه ينصف الضعفاء من الاقوياء…معنی چنين باشد که : چگونه محتاجم بچهار مرد که بر درگاه من قائم گردند ! حاضران گفتند :تفصيل اسامی ايشان چگونه است ؟ گفت :کسانی که بی ايشان کار ملک راست نتواند بود چنانکه تخت بی چهارپايه راست نيستد : يکی از ايشان حاکمی که در امضای احکام شرع از طريق ديانت و قضيت امانت نگذرد و نکوهش مردمان او را از راه حق باز ندارد ؛ و دوم خليفتی که انصاف مظلومان ضعيف از ظالمان قوی بستاند ؛ و سوم کافی ناصح که خراجها و حقوق بيت المال بروجه استقصا طلب کند و بر رعيت حملی روا ندارد که من از ظلم او بيزارم.وانگه انگشت بگزيد و گفت :آه آه ! گفتند :چهارم کيست يا اميرالمومنين ؟ گفت :صاحب بريدی که اخبار درست و راست انها کند و از حد صدق نگذرد .
و در اثنای مثالها می فرمود که حبب الی عدوک الفرار بترک الجد فی طلبه اذا انهزم و اعلم ان کل من فی عسکرک عين عليک . معنی چنين باشد که :گريختن را در دل دشمن خود دوست گردان بآنکه چون بگريزد در طلب او نروی و بدان که هر که در لشکر توند بر تو جاسوسند .
و عاملی را بحضرت استدعا کرد ، عذری نهاد و گرد تخلف برآمد و تقاعد نمود ، مثال او را بر اين جمله توقيع فرمود که :اگر گران می آيد بروی آمدن سوی حضرت ما با تمامی جثه ما ببعضی از وی برای تخفيف موونت قناعت کرديم ، بايد که سر او بی تن بدرگاه آرند .
و در اثنای وصابت پسر خويش اميرالمومنين مهدی را رضی الله عنهما می گفت :ای پسر ، نعمت بر لشکر فراخ مکن که از تو بی نياز شوند ، و کار هم تنگ مگير که برمند ، عطايی برسم می ده در حد اقتصاد و منعی نيکو بی تنگ خويی می فرمای ؛ عرصه اميد بريشان فراخ می دار و عنان عطا تنگ می گير .
و هميشه می گفتی که :ترس و بيم کاری است که هيچ کس را ساتقامتی نتواند بود بی او :يا دين داری بود که از عذاب بترسد . يا کريمی که از عار باک دارد ، يا عاقلی که از عواقب غفلت پرهيز کند . روزی ربيع را گفت :من می بينم مردمان را ه مرا ببخل منسوب می کنند . من بخيل نيستم ، لکن همگنان را بنده درم و دينار می بينم آن را از ايشان باز می دارم تا مرا از برای آن خدمت کنند ، و راست گفته است آن حکيم که «سگ را گرسنه دار تا از پی تو دود.»
روزی او را گفتند :فلان مقدم فرمان يافت و از او ضياع بسيار مانده است و فرزندان او بدرجه استقلال نرسيده اند ، اگر مثال باشد تا عمال بعضی در تصرف گيرند و در قبض آرند ديوان را توفيری تمام باشد . جواب داد که :هرکرا خلافت روی زمين سير نگرداند از ضياع يتيمان هم سير نگردد.
و مناقب اين پادشاه را نهايت نيست و تواريخ متقدمان بذکر آن ناطق است علی الخصوص غرر سير ثعالبی رحمه الله بر تفصيل آن مشتمل است و آنچه از جهت وی در تاسيس خلافت و تاکيد ملک و دولت تقديم افتاد ، ارکان و حدود را بثبات حزم و نفاذ عزم چنان استوار و مستحکم گردانيد که چهارصد سال بگذشت و گردش چرخ و حوادث دهر قواعد آن را واهی نتوانست کرد و خللی به اوساط و اذناب آن راه نتوانست داد . و هربنا که برقاعده عدل و احسان قرار گيرد و اطراف و حواشی آن بنصرت دين حق و رعايت مناظم خلق موکد شود اگر تقلب احوال را در وی اثری ظاهر نگردد و دست زمانه از ساحت سعادت آن قاصر باشد بديع ننمايد.اين قدر از فضايل اين پادشاه رضی الله عنه تقرير افتاد واکنون روی بغرض نهاده آيد .
و در جمله مراد از مساق اين حديث آن بود که چنين پادشاهی بدين کتاب رغبت نمود . و چون ملک خراسان به امير سديد ابوالحسن نصربن احمد السامانی تغمده الله برحمته رسيد رودکی شاعر را مثال داد تا آن را د رنظم آرد ، که ميل طبعها بسخن منظوم بيش باشد . و آن پادشاه رضوان الله عليه از ملوک آل سامان بمزيد بسطت مخصوص بود و در نوبت او کرمان و گرگان و طبرستان تا حدود روی وسپاهان در خطه ملک سامانيان افزود و سی سال مدت يافت و انواع تمتع و برخورداری بدان پيوست . و اگر شمتی ا زاحوال او ادراج کرده شود دراز گردد.و اين کتاب را نيک عزيز شمردی و بر مطالعت آن مواظبت نمود .
و دابشليم رای هند که اين جمع بفرمان او کرده اند ، و بيدپای برهمن که مصنف اصل است از جمله او بوده است ، سمت پادشاهی داشته است ، و بدين کتاب کمال خر دو حصافت او می توان شناخت و آن جادويها که بيدپای برهمن کرده ست در فراهم آوردن اين مجموع و تلفيقات نغز عجيب و وضعهای نادر غريب که او را اتفاق افتاده ست ازان ظاهرتر است که هيچ تکلف را در ترکيب آن مجال وضعی تواند بود . چه هر که از خرد بهره ای دارد فضيلت آن بر وی پوشيده نگردد و آنکه از جمال عقل محجوبست خود بنزديک اهل بصيرت معذور باشد .
نور موسی چگونه بيند کور ؟!
نطق عيسی چگونه داند کر ؟!
و اگر در تقرير محاسن اين کتاب مجلدات پرداخته شود هنوز حق آن بواجبی گزارده بيايد ، لکن ابرام از همه حد بگذشت و از آن موضع که بذکر نوشروان رسيده آمده ست تا اينجا سراسر حشو است و با سياقت کتاب البته مناسبتی ندارد ؛ اما غرض آن بود تا شناخته گردد که حکمت هميشه عزيز بوده است ، خاصه بنزديک ملوک و اعيان ، و الحق اگر دران سعيی پيوسته آيد و موونيی تحمل کرده شود ضايع و بی ثمرت نمانده ست ، زيرا که معرفت قوانين سياست در جهان داری اصل معتبر است و بقای ذکر بر امتداد روزگار ذخيرتی نفيس ، و بهربها که خريده شود رايگان نمايد .
و اين کتاب را پس از ترجمه ابن المقفع و نطم رودکی ترجمها کرده اند و هرکس در ميدان بيان براندازه مجال خود قدمی گزارده اند ، لکن می نمايد که مراد ايشان تقرير سمر و تحرير حکايت بوده است نه تفهيم حکمت و موعظت ، چه سخن مبتر رانده اند و بر ايراد قصه اختصار نموده .
و در جمله ، چون رغبت مردمان از مطالعت کتب تازی قاصر گشته است ، و آن حکم و مواعظ مهجور مانده بود بل که مدروس شده ، بر خاطر گذشت که آن را ترجمه کرده آيد و در بسط سخن و کشف اشارات آن اشباعی رود و آن را بآيات و اخبار و ابيات و امثال موکد گردانيده شود ، تا اين کتاب را که زبده چند هزارساله است احيايی باشد و مردمان از فوايد و منافع آن محروم نمانند .
و هم بر اين نمط افتتاح کرده شد ، و شرايط سخن آرايی در تضمين امثال و تلفيق ابيات و شرح رموز واشارات تقديم نموده آمد ، و ترجمه و تشبيب آن کرده شد ، و يک باب که بر ذکر برزويه طبيب مقصور است و ببزرجمهر منسوب هرچه موجزتر پرداخته شد چه بنای آن بر حکايت است . و هر معنی که از پيرايه سياست کلی و حليت حکمت اصلی عاطل باشد اگر کسی خواهد که بلباس عاريتی آن را بيارايد بهيچ تکلف جمال نگيرد ، و هرگاه که بر ناقدان حکيم مبر زان استاد گذرد بزيور او التفات ننمايند و هراينه در معرض فضيحت افتد.و آن اطناب و بمبالغت مواردت از داستان شير و گاو آغاز افتاده ست که اصل آنست ، و در بستان علم و حکمت بر خوانندگان اين کتاب از آنجا گشاده شود .
و چون بعضی پرداخته گشت ذکر ان بسمع مبارک اعلی قاهری شاهنشاهی .اسمعه الله المسار و المحاب.رسيد و جزوی چند بعز تامل عالی مشرف شد . از آنجا که کمال سخن شناسی و تمييز پادشاهانه است آن را پسنديده داشت و شرف احماد و ارتضا ارزانی فرمود ، و مثالی رسانيدند مبنی بر ابواب کرامت و تمنيت و مقصور بر انواع بنده پروری و عاطفت که :هم بر اين سياقت ببايد پرداخت و ديباجه را بالقاب مجلس ما مطرز گردانيد ؛ و اين بنده را بدان قوت دل و استظهار و سروری و افتخار حاصل آمد و با دهشت هرچه تمامتر در اين خدمت خوض نموده شد ، که بندگان را از امتثال فرمان چاره نباشد ؛ و الا جهانيان را مقرر است که بديهه رای و اول فکرت شاهنشاه دنيا ، اعلی الله شانه و خلد ملکه و سلطانه ، نمودار عقل کل و راه بر روح قدس است ، نه از تامل اشارات و تجارب اين کتاب خاطر انور قاهری را تشحيذی صورت توان کرد و نه از مطالعت اين عبارات الفاظ درفشان شاهنشاهی را مددی تواند بود .
نظرات و تجربیات شما
-
مطلب قابل تاملی بود.
-
همیشه هم این کتاب کلیله و دمنه ابوالمعالی نصرالله منشی بخش۱ صحیح نیست…:-)
-
از زحمات تمام افرادی که در سایت پارسی وی فعالیت می کنن تشکر میکنم.
-
عالی بود 🙂
-
مطالب ابوالمعالی نصرالله منشی بد نیست… :-p
-
همین طور ادامه بدین … موفق باشید.
-
aslan jaleb nabood
-
مطلبه خوبیه.از کتاب های سایت خیلی استفاده کردیم خصوصا کتابهای نایابی که قرار داده اید.
-
انسان موفق همیشه پیش از دیگران قدم برمیدارد و خطرات را به جان میخرد موفق باشید
-
نوشته خوبی بود. لطفن مدلهای لباس و مو و ارایش را بیشتر کنین
-
جالب بود. عکسهای خبری سایت بسیار زیبا و در بیشتر مواقع نایاب هستند. موفق باشید.
-
مطلب خوبی بود. عکسای بازیگران را بیشتر کنید.
از زحمات تمام افرادی که در سایت پارسی وی فعالیت می کنن تشکر میکنم.