امروز: یکشنبه, ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۳ / قبل از ظهر / | برابر با: الأحد 5 ذو القعدة 1445 | 2024-05-12
کد خبر: 528021 |
تاریخ انتشار : 04 آذر 1402 - 8:39 | ارسال توسط :
ارسال به دوستان
پ

«کامبوزیا پر شر و شور… کامبیز قصه‌گو می‌شنوی؟ صدای بچه ‎ها را می گویم. بچه ‎های دیروز، بچه های امروز. بچه ‎های فردا و بچه ‎های همیشه را. بچه‌های فیلم ماهی، گلنار، گربه آوازه خوان، بازی بزرگان. چند روز است که در هوای بارانی نام تو را صدا می کنند و خاطراتشان با تو را […]

«کامبوزیا پر شر و شور… کامبیز قصه‌گو می‌شنوی؟ صدای بچه ‎ها را می گویم. بچه ‎های دیروز، بچه های امروز. بچه ‎های فردا و بچه ‎های همیشه را. بچه‌های فیلم ماهی، گلنار، گربه آوازه خوان، بازی بزرگان. چند روز است که در هوای بارانی نام تو را صدا می کنند و خاطراتشان با تو را مرور میکنند.»
به گزارش صلح خبر به نقل از ایسنا، زنده یاد فرشته طائرپور این جملات را همزمان با درگذشت کامبوزیا پرتوی به دلیل ابتلا به کرونا در سال ۹۹ در مراسم بزرگداشتش گفت و حالا خودش هم همسایه کامبوزیا شده است و این دنیا را ترک کرده است.
این تهیه کننده سینما در ادامه متن اش خطاب به کامبوزیا پرتوی نوشته بود: «کامبیز قصه ‎گو میشنوی؟ کامبیز می شنوی صدای بانوی میانسالی را که از خارج تلفن کرده و می‌گوید خوشحالم که قهرمان کودکی من گلناری بود که خمیر کلوچه‌هایش ترش می‌شد. گوش کن کامبیز. همه بچه هایی که دوباره دست بزرگ‎ترهایشان را گرفته و به سینما آمده اند و دارند با عروسک‎های تو در سالن همخوانی می کنند و سالن از صدای آنها و بزرگ‎ترهایشان پر از غوغا و نشاط شده …»
۴ آذر ماه خبر درگذشت کامبوزیا پرتوی ما را به خاطرات دوران کودکی مان بُرد؛ ترانه های “گلنار” و “گربه آواز خوان” را زمزمه کردیم و از جاده “کافه ترانزیت” گذشتیم و دوباره به “بازی بزرگان” رسیدیم و دل مان برای “من ترانه پانزده سال دارم” که فیلم نامه اش را این هنرمند نوشته بود، تنگ شد.
کامبوزیا پرتوی که متولد  ۱۸ اسفند سال ۱۳۳۴ در روستایی به نام رستم آباد در گیلان بود و درباره زندگی‌ خانوادگی‌اش در کودکی گفته بود: “شرایط خانوادگی به سامانی داشتم. پدرم کارمند بود. کتاب زیاد می‌خواند. با وجود این که در روستا بودیم روزنامه و مجله برایمان می‌آمد و پدرم هم هر بار که سفر می کرد با خودش چند تا کتاب می‌آورد.
برای این کارگردان،«رشت» معنای سینما را داشت و درباره‌اش در فیلمی که موزه سینما منتشر کرد،گفته است:‌ کانون پرورش فکری را از طریق فیلم‌های آقای کیارستمی می‌شناختم و چند فیلم دیگر از کسانی مثل آقای بیضایی. فیلم «سفر» برای ما نوجوان آن زمان بسیار فیلم تفکربرانگیزی بود. فیلم «لباسی برای عروسی» آقای کیارستمی را در آن زمان خیلی دوست داشتم و بعد هم «مسافر» و «تجربه» که همه را دنبال می‌کردم. حتی وقتی خواست فراتر از این‌ها کار کند، هم فیلم «گزارش» را می‌توانم بگویم که خیلی زیبا بود و آن را دوست داشتم.
کامبوزیا پرتوی که فیلم‌های خاطره‌انگیزی برای کودکان ساخته، تاکید داشت:‌ «ما بچه‌ها را برای دیدن فیلم تربیت نکردیم، تربیت آن‌ها همان کارتون‌های تلویزیون بود. اما در بحث‌هایی که داشتیم واقعاً احساس می‌شد بچه‌های ما هیچ چیز ندارند. کم کم انگار این تعهد ما شد که باید فیلم کودک بسازیم.»
بله آقای کامبوزیا پرتوی! تعهدی که خیلی هم این روزها جدی نیست، ای کاش برگردیم و با هم دوباره در سینما ترانه های «گلنار» را زمزمه کنیم و با «بازی بزرگان» شما دل مان خوش باشد که کمی بزرگ شدیم.
انتهای پیام

منبع خبر ( ) است و صلح خبر | پایگاه اخبار صلح ایران در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. چنانچه محتوا را شایسته تذکر میدانید، خواهشمند است کد خبر را به شماره 300078  پیامک بفرمایید.
    برچسب ها:
لینک کوتاه خبر:
×
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسطصلح خبر | پایگاه اخبار صلح ایران در وب سایت منتشر خواهد شد
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
  • لطفا از تایپ فینگلیش بپرهیزید. در غیر اینصورت دیدگاه شما منتشر نخواهد شد.
  • نظرات و تجربیات شما

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

    نظرتان را بیان کنید