این نویسنده و پژوهشگر ادبیات کودک و نوجوان در گفتوگو با صلح خبر درباره اعتقادی مبنی بر نبود یا کمبود خلاقیت در نوشتن کتابهای کودک و نوجوان اظهار کرد: ابتدا باید مشخص کنیم منظورمان از خلاقیت چیست و آن را با چه چیز مقایسه میکنیم و میگوییم کتابهای کودک و نوجوان ما خلاقیت ندارند. من با این گزاره موافق نیستم. همانطور که در ترجمه برخی از کتابها نوآوری دارند و برخی هم نه، در کتابهای تألیفی هم همینطور است. کما اینکه در سالهای اخیر به خاطر داوری لاکپشت پرنده تقریبا بیشتر کتابهای بازار کتاب کودک و نوجوان را دیدهام و به نظرم نمیآید که بتوانیم این گزاره را استفاده کنیم و بگوییم کتابهای ترجمه خلاقیت و نوآوری دارند و کتابهای تألیف فاقد این امتیاز هستند؛ بوده کتابهای ترجمهای که شبیه الگوهای قبلی خودشان بودند و الگوهای روایی مشخصی را بازتولید میکردند.
او با اشاره به ساحتهای مختلف خلاقیت، افزود: خلاقیت میتواند در فرم، انتخاب موضوع و یا پرداختی تازه به یک موضوع تکراری باشد یا در کتاب تصویری میتواند در تکنیکهای تصویرگری صورت بگیرد؛ نوآوریای که نمونهاش را ندیده باشیم. در کتابهای تألیف هم کتابهایی بوده که در هرکدام از این ساحتها نوآورانه بودهاند. من اینطور فکر نمیکنم که خلاقیت نداریم.
محمدخانی سپس اعلام نمود: نکتهای که وجود دارد این است که اگر ما در مقایسه با ترجمه به این گزاره میرسیم که کتابهای ترجمه خلاقیت بیشتری دارند باید این نکته را درنظر بگیریم که کتابهای ترجمهای که به دست ما میرسد و حجم آنها هم بسیار زیاد است، بهترینهاست و کتابهایی انتخاب شده که امتحان خود را پس دادهاند و حاصل تلاش یک صنعت هستند؛ از حضور نهاد سرویرستاری تا ارتباط بین نویسنده و تصویرگر و ما صرفا نتیجهاش را میبیینم؛ روالی که ممکن است به دلایل مختلف از هزینه گرفته تا نبود نهاد سرویراستاری در نشرهای ما اتفاق نیفتد و در نهایت محصولی را قضاوت میکنیم که خیلی هم از مراحل تولید آن اطلاعی نداریم.
او همچنین گفت: فکر میکنم باید به عمر ادبیات کودک و عمر حرفهای شدن آن در کشورمان هم توجه کنیم و باید بدانیم که این سازوکار چقدر طول کشیده تا به امروز رسیده است. اما در مجموع وضعیت ادبیات کودک و نوجوان ایران را در سالهای اخیر مثبت ارزیابی میکنم. اتفاقا فکر میکنم در حوزه ترجمه کتابها شبیه هم شدهاند و ناشران سراغ کتابهایی میروند که امتحان خود را پس داده و میدانند پرفروشاند.
این نویسنده درباره اینکه آیا خلاقیت در ادبیات حد و مرزی هم دارد، گفت: در اینکه دست نویسنده برای خلاقیت باز است، شکی نیست، حداقل در مرحله خلق نباید چیزی جلو نویسنده را برای پرداختن به موضوعات مختلف بگیرد. ممکن است بعدش از مسئله ممیزی تا اینکه ناشر حاضر نباشد برای تجربههای تازه سرمایهگذاری کند بحث باشد. در مرحله خلق، عنصر خلاقیت عنصر مهمی است و من نمیتوانم مرزی برای آن تعیین کنم اما اینکه حاصل خلاقیت به چه شکل ارائه شود و در چه مرحلهای جلویش گرفته شود و یا نظر بازار و مخاطب نسبت به تجربه جدید چیست، به نظرم بحث جدایی است.
او در ادامه خاطرنشان کرد: اما به طور کلی ادبیات کودک ما به تجربههای خلاقانه نیاز دارد و نباید جلویش را گرفت و آن را محدود کرد بلکه میتوانیم بعد از انتشار اثر دربارهاش گفتوگو کنیم. این گفتوگوها به نویسنده کمک میکند تا بازخورد جامعه و مخاطب را ببیند و در روند کارش اثر بگذارد؛ اما فکر میکنم بعد از مرحله خلق باید اتفاق بیفتد نه قبلش.
محمدخانی درباره نپذیرفتن یا دیر پذیرفتن یک اثر خلاقه در جامعه ادبی و تأثیر آن بر روند کار نویسنده توضیح داد: ممکن است خیلی از ناشران به دلیل سرمایهگذاری، تجربههای تازه را پذیرا نباشند و این ممکن است در کار پدیدآور اثر بگذارد. ناشر ترجیح بدهد سراغ فرمولهای موجود برود و کتابهایی را که میداند در بازار مورد پسند است و پرفروش میشود، چاپ کند. نه تنها در ادبیات داستانی و نه در کشور ما بلکه در همه جا این موضوع هست و تا زمانی که تجربههای تازه مورد پذیرش قرار بگیرد، زمان میبرد. ادبیات کودک ما سالها تحت تاثیر نگاه تعلیمی بوده و به موضوعات تربیتی پرداخته است و تا زمانی که بخواهیم از این فضا فاصله بگیریم و ادبیاتی بسازیم که هیچ قصدی جز لذت بخشیدن نداشته باشد، نیازمند گذر زمان است.
او در ادامه با تأکید بر اینکه فاصله گرفتن از سنت و فرهنگ موجود به گذران زمان نیاز دارد، گفت: چه بین نویسندهها، چه ناشران و چه مخاطبان نیاز به زمان هست. اینها همه در حلقهای هستند که نمیتوان از هم جدایشان کرد؛ به هر حال کاری که نویسنده میکند ناشر باید پذیرا باشد و مخاطب به آن اقبال نشان دهد. از طرف دیگر نهادهای ترویجی کتابخوانی و منتقدان هم میتوانند توجه مخاطب را به تجربههای تازه جلب کنند و تلقی رایج را تغییر دهند.
انتهای پیام