امروز: شنبه, ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳ / قبل از ظهر / | برابر با: السبت 19 شوال 1445 | 2024-04-27
کد خبر: 1636 |
تاریخ انتشار : 15 آبان 1391 - 9:25 | ارسال توسط :
ارسال به دوستان
پ

فرايند فرهنگ‌پذيري و مسئلة هويت در ميان مهاجران ايراني امريكا موسي الرضا خسروي* بحث فرهنگ و هويت را مي‌توان از منظر علم جامعه‌شناسي و روان‎شناسي هم طرح كرد. البته با در نظر گرفتن مسئلة مهاجرت، برخورد فرهنگ‎ها، تلاقي ارزش‎هاي فرهنگي جامعة مهاجر و جامعة ميزبان، دامنة بحث وسيع و پيچيده‌ خواهد ‌شد. به نظر جامعه‌شناسان […]

فرايند فرهنگ‌پذيري و مسئلة هويت در ميان مهاجران ايراني امريكا

موسي الرضا خسروي*

بحث فرهنگ و هويت را مي‌توان از منظر علم جامعه‌شناسي و روان‎شناسي هم طرح كرد. البته با در نظر گرفتن مسئلة مهاجرت، برخورد فرهنگ‎ها، تلاقي ارزش‎هاي فرهنگي جامعة مهاجر و جامعة ميزبان، دامنة بحث وسيع و پيچيده‌ خواهد ‌شد. به نظر جامعه‌شناسان و انسان‌شناسان، يكي از عوارض مهاجرت فرايند استحالة تدريجي فرهنگي و به عبارتي ديگر همگوني يا آسميليه شدن فرهنگي است كه با رويارويي هنجارها و ارزش‌هاي فرد مهاجر با جامعة ميزبان همراه است. ماحصل اين برخوردهاي ارزشي ـ فرهنگي، پذيرش تدريجي عناصري از فرهنگ جامعة ميزبان و الفت دادن ملايم اين عناصر با فرهنگ بومي مهاجر است.

بديهي است كه درجة اين الفت و سرعت فرايند مربوطه به ميزان آگاهي و حساسيت مهاجر نسبت به فرهنگ و ارزش‎هاي ملي، قومي و مذهبي خود بستگي دارد. معمولاً در جريان مهاجرت و زندگي در غربت، نسل اول مهاجر نسبت به حفظ فرهنگ و هويت ملي خود به مراتب بيشتر از نسل‎هاي دوم و سوم مهاجر حساسيت نشان مي‌دهد و در برابر فرهنگ مسلط جامعة ميزبان ايستادگي مي‌كند. در واقع، يكي از «ويژگي‎هاي نسل اول مهاجر فقدان احساس تعلق به محيط جديد است كه بعضي از پژوهشگران همان مفهوم ”حاشيه‌نشيني“ را از آن تعبير مي‌كنند. در اين مفهوم تقسيم‌بندي ميان «ما» و «آن‎ها» يا «ميهمان» و «ميزبان» و احساس غربت كردن مطرح است و اين احساس غربت، حاشيه‌نشيني و نداشتن نقش مهم در فعل و انفعالات گوناگون جامعه به طور پيوسته و با درجات متفاوت با شخص مهاجر همراه است. حتي كساني نيز كه مدتي طولاني در خارج از سرزمين مادري خود زيسته‌اند از اين احساس حاشيه‌نشين بودن آزاد و مصون نيستند.»

البته اين احساس در حاشيه قرار گرفتن در نسل‎هاي بعدي كاهش مي‌يابد، ولي از نظر جامعه‌شناسان و روان‎شناسان، بحران مهاجرت ـ كه احساس حاشيه‌نشين بودن يكي از علت‎هاي آن است ـ بحراني تقريباً طولاني و شايد مادام العمر در زندگي مهاجر است. در مورد درجه و ميزان پذيرش الگوهاي فرهنگي جامعة ميزبان قاعدة يكسان و جامعي وجود ندارد، چرا كه سرعت فرهنگ‌پذيري و شدت آن در مورد گروه‎هاي مختلف مهاجران متفاوت است. براي مثال، علي‎رغم اين بحث جامعه‌شناسانه كه اقامت طولاني مهاجر در خارج از سرزمين مادري باعث ايجاد تغييرات نسبي در چارچوب‌هاي ذهني، منافع ملي و تعلق طبقاتي وي مي‌شود  و براي پذيرش ارزش‎ها و الگوهاي جديد جامعة ميزبان ذهني باز و عاري از تعصب شديد پيدا مي‌كند و احساس تعلق ملي او كاهش مي‌يابد،‌ اما اكثر ايرانيان مهاجر در امريكا، با اين­كه چارچوب‌هاي ذهني و نگاه جديدتري نسبت به مسائل پيدا كرده‌اند، با اين همه در مقايسه با بسياري از گروه‎هاي مهاجر ديگر در امريكا اشتياقي به كم‌رنگ كردن يا از دست دادن هويت ملي و فرهنگي خود در جامعة ميزبان ندارند. به بياني ديگر، اكثر مهاجران ايراني در امريكا، علي‎رغم حضور طولاني در اين كشور، نه تنها احساس تعلق ملي و فرهنگي خود را از دست نداده‌اند بلكه اين اشتياق و علايق ملي در نسل دوم نيز ديده مي‌شود. به زعم  بعضي از كساني كه در مورد مهاجران ايراني مطالعه  كرده‌اند، تداوم اين شوق و احساس ملي و فرهنگي، نشانة «خوديابي فرهنگي» و نقش محوري عنصر نيرومند «ايرانيت» در ميان مهاجران ايراني است. به نظر اين پژوهشگران، شاخصة ايرانيت مهاجران را مي‌توان در «مسافرت‎هاي مكرر آن‎ها به ايران، بروز حساسيت‎هاي ملي آن‎ها، كميت و كيفيت كم‎سابقة فعاليت‎هاي انتشاراتي و مطبوعاتي و رسانه‌هاي فارسي زبان در خارج از كشور، ايجاد رابطة فرهنگي با ايران، برگزاري مراسم متعدد ملي، حفظ و اشاعة فرهنگ و زبان مادري و احساس نياز به ايجاد ارتباط با هموطنان» ملاحظه كرد.

در مورد استعداد فرهنگ‌پذيري ايرانيان مهاجر در امريكا، برخي قبلاً بر اين عقيده بودند كه سطح بالاي تحصيلات و برخورداري از مشاغل و موقعيت‎هاي بالا، قابليت فرهنگ‌پذيري و آسميليه شدن آنان را شدت بخشيده است؛ ولي تجربة چندين سالة زندگي ايرانيان در امريكا نشان داد كه درجة همگوني فرهنگي مهاجران ايراني در امريكا برخلاف پيش‌بيني‌هاي قبلي از ديگر گروه‎هاي مهاجر به مراتب كم‎تر بوده است. در همين رابطه از نظر پژوهشگران عواملي چون «زندگي در مجاورت هموطنان، قوم و خويشان و دوستان ايراني و نيز استفاده از زبان فارسي در منزل، ازدواج‎هاي درون قومي و نيز نقش ايرانيان نسل اول و سالمندان در حفظ و انتقال زبان و ارزش‎هاي فرهنگي به نسل دومي‎ها»، در خانواده‎هاي مهاجر ايراني نقش

 به سزايي در جلوگيري از فرهنگ‌پذيري شديد ايرانيان، مخصوصاً نسل دومي‎ها كه درصد بزرگي از جمعيت ايراني در امريكا را تشكيل مي‌دهند، داشته است.

در اين ميان برخي ديگر از اساتيد و پژوهشگران ايراني از شكل‌گيري تدريجي فرهنگ «در تبعيد» و «فرهنگ مهاجرت» سخن به ميان آورده‌اند. آن‌ها معتقدند كه ايرانيان مهاجر در امريكا در فرايند برخورد فرهنگي با محيط ميزبان و به منظور تسهيل مراحل تطبيق با محيط جديد زندگي چنين فرهنگي را ايجاد كرده‌اند و به موازات آن با فرهنگ مسلط نظام سرمايه‌داري امريكا نيز همگون شده‌اند تا بتوانند در جامعة ميزبان به زندگي ادامه دهند. دكتر حميد نفيسي، استاد دانشگاه رايس از جمله كساني است كه معتقد است موج دوم مهاجراني كه در دهة 1980 از ايران و ممالك مسلمان به امريكا آمده‌اند «فرهنگ تبعيد» را به­وجود آورده است‌ و آن‎ها در عين حال براي بقاي خود، فرهنگ جامعة ميزبان را نيز پذيرفته و تركيبي از دو فرهنگ ايراني و امريكايي ساخته‌اند. نفيسي در همين رابطه به تركيبي از موسيقي ايراني ـ امريكايي كه به نظر وي آميزه‌اي از فرهنگ دو كشور است، اشاره مي‌كند.

البته بعضي از اساتيد و صاحبنظران ايراني، از جمله دكتر هاله وزيري ديدگاه‎هاي كساني چون نفيسي را در مورد فرهنگ ايرانيان مهاجر قبول نداشته و براين عقيده‌اند كه حيات فرهنگ‎هاي ديگر درجامعة امريكا لزوماً به ذوب شدن تدريجي آن‎ها در فرهنگ مسلط اين كشور منجر نمي‌شود؛ چرا كه «فرهنگ‎هاي مهاجران و تبعيدي‎ها مي‌توانند با حفظ عناصري از ارزش‎هاي خود در كنار فرهنگ امريكا تركيبي فرهنگي درست كرده و ادامة حيات دهند». خانم وزيري يك چنين تركيبي از فرهنگ‎هاي مهاجر با فرهنگ امريكا را به سالادي تشبيه مي‌كند كه «از مواد مختلفي درست شده و جلوة خاص خود را دارد، علاوه بر آن‎كه از طعم بهتري هم برخوردار است». خانم وزيري كه خود متولد امريكا و بزرگ شدة اين كشور است

 به عنوان يك امريكايي ايراني‎تبار ضمن علاقه به فرهنگ و تمدن ايران با اين شعار كه فرهنگ امريكا فرهنگ‌هاي ديگر را در خود ذوب مي‌كند مخالف بوده و آن­را يك ايده‌ال منفي مي‌داند؛ زيرا به نظر وي چنين فرهنگي كه بتواند همة فرهنگ‌ها را در خود ذوب و استحاله كند وجود ندارد. اين استاد ايراني‎تبار امريكايي كه خود از نسل دوم مهاجران ايراني است بر اين باور است كه مهاجران ديگر كشورها براي ادامة زندگي در يك جامعة ميزبان، نيازي به كنار گذاشتن فرهنگ بومي سرزمين مادري خود و همگوني با  فرهنگ جامعة جديد ندارند.

در اين ميان افرادي چون «پيروز شعار غفاري» استاد دانشگاه گرانويل اوهايو ضمن تأكيد بر اهميت و نقش «فرهنگ تبعيد» در ايجاد اتصال بين فرد «تبعيدي» با گذشته خويش از استحالة نسبي فرهنگي ايرانيان در جامعة امريكا سخن به­ميان آورده و به نقش رسانه‌هاي ايراني در اين رابطه اشاره مي‌كند. وي در همين مورد معتقد است كه «در جهان پسامدرن، تبعيدي‎ها با ايجاد فرهنگ تبعيد مي‌توانند خود را به گذشته و تصورات گذشته پيوند دهند، يعني هويت گذشته خود را اعاده كنند». شعار غفاري نقش رسانه‌هاي ايراني را در فرايند برخورد فرهنگي مهاجران ايراني در جامعة ميزبان مؤثر دانسته و از دوگانگي يك چنين نقش رسانه‌اي سخن به ميان آورده است. وي معتقد است اگرچه تلويزيون‌هاي ايرانيان در لس‌انجلس نقش مهمي در حفظ هويت ايرانيان تبعيدي داشته‌اند ولي از طرف ديگر فرايند فرهنگ‌پذيري يا همگوني فرهنگي ايرانيان مقيم امريكا را نيز تسهيل كرده‌اند. به بياني ديگر اين تلويزيون‌ها از طريق «بازتوليد» فرهنگ مصرفي امريكا در تغيير دادن ذايقه فرهنگي ايرانيان در اين كشور نقش مهمي داشته‌اند.

برخي ديگر از متخصصان ايراني، همچون انصاري كه روي مهاجران ايراني در امريكا مطالعات قابل‎توجهي داشته‌اند بر اين باورند كه نه تنها نسل اول مهاجران ايراني در امريكا، بلكه نسل دوم آن‎ها نيز نسبت به هويت و فرهنگ ايراني خود در اين كشور حساس شده‌اند. آن‌ها اولاًً «دريافته‌اند قوميت و مليت آن‎ها در امريكا مورد حمله قرار گرفته و لذا براي مقابله با اين تهاجم بايد به چيزي افتخار كنند و به همين خاطر به هويت ايراني خود توجه و تأكيد مي‌كنند». ثانياًً والدين ايراني برخلاف گذشته، كه فكر مي‌كردند بهزودي به ايران باز خواهند گشت، حالا دريافته‌اند كه گويا در امريكا ماندني شده‌اند و لذا به طور جدي به فكر تربيت و آيندة فرزندان خود افتاده‌اند. به همين علت فعاليت‎هاي فرهنگي ايرانيان در اين كشور زياد شده و در چند سال اخير روي نسل دومي‎ها تأثير به سزايي داشته است. به نظر انصاري،‌ نسل دوم ايراني اكثراً‌ خود را ايراني ـ امريكايي مي‌دانند هر چند كه احساس ايراني بودنشان در حد نسل اول نيست. وانگهي توجه نسل دوم به فرهنگ ايراني بيشتر از والدين است؛ زيرا اين نسل در جستجوي يافتن هويت قومي و ملي خويش است و با اين­كه بيش از نسل اول همگوني فرهنگي با جامعة ميزبان پيدا كرده است، ولي در اين نسل نوعي همگوني معكوس فرهنگي هم با فرهنگ ايراني در حال شكل‌گيري است. گفتني است كه بازگشت به فرهنگ بومي در نسل سوم ديگر اقوام مهاجر در امريكا هم اتفاق افتاده است. البته ايراني‎هاي نسل دوم سريع‎تر از ساير اقوام مهاجر در امريكا به فرهنگ اصلي خود بازگشته‌اند.

بحث دربارة فرهنگ به طور اعم و فرهنگ مهاجرت به طور اخص از پيچيدگي‎ها و ظرافت‎هاي خاصي برخوردار است، ولي علي‎رغم اين پيچيدگي‎ها غالب انديشمندان و صاحب­نظران حوزة فرهنگ و مسائل مربوط به مهاجرت نسبت به آن اتفاق نظر دارند. مسئلة مقاومت فرهنگي نسل اول مهاجران و تلاش‎هاي گوناگون اين دسته از مهاجران براي حفظ ارزش‎ها و هويت ملي و انتقال مفاهيم ارزشي ـ فرهنگي و ملي به نسل‎هاي بعدي خود در جامعة ميزبان است. در اين ميان، بعضي از مطالعات حاكي از آن است كه مهاجران جديد بيش از مهاجران قديم نسبت به حفظ فرهنگ و هويت ملي خود حساسيت نشان مي‌دهند و بيش از آن‎ها در برابر هجوم فرهنگي جامعة ميزبان مقاومت مي‌كنند. در همين رابطه خانم «مرلين گاردنر» مي‌نويسد: «اگرچه خانواده‌هاي مهاجر پيوسته با مسئلة ‌گذار از يك فرهنگ به فرهنگ ديگر مواجه بوده‌اند، با وجود اين مهاجران جديد برخلاف مهاجران پيشين به سرعت جذب فرهنگ امريكا نشده و اكثراً سعي دارند ميراث و عادات و ارزش‎هاي قومي و ملي خود را در حد ممكن حفظ و به فرزندان خود منتقل كنند.»

بديهي است كه اين تلاش‎ها با توجه به برنامه‌هاي دست‌اندركاران امور مهاجرتي و برنامه‌هاي فرهنگي جامعة امريكا براي امريكاييزه كردن مهاجران جديد ابعاد وسيع‎تر و دشوارتري پيدا مي‌كنند. يكي از برنامه‌هاي سراسري در امريكا برنامه‌اي است با عنوان آموزش فرهنگي براي كمك به خانواده‎هاي مهاجراني كه بين دو فرهنگ قرار گرفته‌اند. اين برنامه توسط گروه‎هايي با نام گروه‎هاي خدمات اجتماعي در سراسر كشور امريكا اجرا مي‌شود. گروه‎هاي مزبور از طريق برگزاري كلاس‎هاي زبان و نشست‎هاي آموزشي براي والدين به منظور چگونگي تربيت فرزندان مي‌كوشند خانواده‌هاي مهاجر را با نحوة زندگي در امريكا آشنا ‌كنند و به آن‌ها آموزش‌هاي لازم را بدهند. در اين كلاس‎ها برنامه‌هاي گوناگوني شامل آموزش زبان، نحوة لباس پوشيدن، مسئلة مواد مخدر و نفوذ فراگير فرهنگ پاپ در امريكا ارائه مي‌شود. البته به گفتة خانم «گاردنر» كودكان تا پيش از رفتن به مدرسه مسئله‌اي ندارند، ولي همين­كه آن‌ها به مدرسه مي‌روند و علاقه‌مند مي‌شوند كه همكلاسي‎هاي امريكايي آن‎ها را بپذيرند تفاوت‎هاي فرهنگي نمايان مي‌شوند. در اينجاست كه نوجوانان مهاجر تدريجاً زبان و عادات بومي خود را رد مي‌كنند تا احساس استقلال كرده و محيط جديد پذيراي آن‌ها باشد. ادامة اين روند باعث ايجاد شكاف فرهنگي در خانواده‌هاي مهاجر و كاهش ارتباط آن‎ها با خانواده مي‌شود. خانم «الين بلاك» كه هماهنگ كنندة برنامه‌هاي جديد امريكا در رابطه با خانواده‌هاي مهاجران در ايالت ماساچوست است مي‌گويد «براي ساليان متمادي چنان سرگرم امريكاييزه كردن خانواده‌ها بوديم كه متوجه نشديم ارتباط والدين مهاجر و فرزندانشان به تدريج كم شده است.»

اما علي‎رغم برنامه‌هاي گروه‎هاي خدمات اجتماعي و ديگر برنامه‌هاي آموزش فرهنگي امريكا، در حال حاضر بسياري از خانواده‌هاي مهاجر سعي دارند به نحوي هويت ملي و باورهاي فرهنگي بومي خود را حفظ و به فرزندان منتقل كنند. در همين مورد يك مهاجر روسي به نام «اميلي جكين» كه در كتابخانة سن پيترزبورگ روسيه خدمت مي‌كرده و اينك در امريكا به سر مي‌برد از تلاش‎هاي خود و ديگر مهاجران روسي براي حفظ فرهنگ و هويت ملي و انتقال آن به كودكان مهاجر روسي چنين مي‌گويد: «كودكان فكر مي‌كنند كه براي بازي و تفريح به مدرسه، پيش‌دبستاني يا كودكستان مي‌آيند در حالي كه عملاً دارند با من روسي ياد مي‌گيرند.»

1 . فرهنگ مهاجرت و ديناميسم هويت ايراني در امريكا

همان‎گونه كه در بخش پيشين اشاره شد مهاجران ايراني در امريكا در مقايسه با بسياري ديگر از مهاجران جديد در اين كشور، در برابر فرايند فرهنگ‌پذيري و همگوني فرهنگي با جامعة ميزبان مقاومت بيشتري داشته‌اند. در واقع، جامعة مهاجر ايراني در امريكا مي‌كوشد از ارزش‎هاي ملي، قومي و مذهبي به منظور حفظ هويت ايراني و مقابله با هجوم فرهنگ مسلط جامعة ميزبان دفاع كند؛ زيرا يكي از عوارض فرهنگ‎هاي مسلط، استحالة فرهنگ‎هاي ديگر، ايجاد حس پوچي و اضطراب ناشي از بحران هويت است. در يك چنين فضايي، بعضي از مهاجران براي خلاصي از فشارهاي رواني، اجتماعي و ارزشي جامعة ميزبان و تأمين امكانات بهتر براي ادامة حيات، مي‌كوشند در حد امكان خود را شبيه مردم جامعة جديد كرده و هويت جديدي پيدا كنند. به همين منظور، بعضي از ايراني‎ها نيز در جامعة امريكا به سرعت به سمت پذيرش فرهنگ جامعة ميزبان و پيدا كردن هويت جديدي براي خود حركت كرده‌اند.

منوچهر پروين استاد ايراني يكي از دانشگاه‎هاي امريكا در اين رابطه چنين مي‌گويد: «ما در اين‎جا راه‎هاي مختلفي را براي نشان دادن هويت امريكايي خود انتخاب مي‌كنيم. يكي از اين راه‎ها سخن گفتن به زبان انگليسي است. وضعيت ما در اين كشور مصداق گفتة مولوي است كه خدايا من را ناچيز و هيچ كن تا بتوانم با بقيه يكي شوم… ما نيز در امريكا مي‌خواهيم تحت تأثير فرهنگ اين كشور ناچيز شويم و به نفي وجودي و بي‌هويتي برسيم… يعني هويت ايراني خود را از دست بدهيم تا بتوانيم با بقية هويت‎ها در اين كشور يكي شويم.»

پروين با انتقاد شديد ايراني‌هاي مهاجري كه سعي مي‌كنند با تظاهر به امريكايي بودن، فرهنگ و هويت ايراني خود را كتمان كنند مي‌گويد: «ايراني‎ها حداقل در يك چيز مشتركند و آن احساس مهاجر بودن است و همين احساس باعث نزديكي و تفاهم و همكاري گروهي آن‎ها مي‌شود تا بتوانند در برابر حملات رسانه‌ها و سياستمداران امريكايي ايستادگي كنند، زيرا وقتي به ما و هويت ملي ما در اين كشور حمله مي‌شود بايد به طور مشترك در برابر اين حملات بايستيم و از هويت و شخصيت فرهنگي و ملي خود دفاع كنيم.» «در عين حال بايد فرهنگ خود را به مردم امريكا به درستي معرفي كنيم… .»  ديگر پژوهشگران ايراني نيز معتقدند كه مهاجران ايراني يك احساس مشترك دارند و آن احساس مشترك همة آن‎ها نسبت به وطن خود ايران و سربلندي آن است … اگرچه تعدادي از ايرانيان مهاجر در امريكا در سال‎هاي اولية مهاجرت به اين كشور از برملا كردن هويت ايراني خود پرهيز مي‌كردند، ولي امروز اين ايرانيان شناخت واقع‌بينانه‌تري نسبت به جامعة ميزبان و هويت ايراني خود پيدا كرده و به ايراني بودند خود افتخار مي‌كنند.

اساساً‌ ايرانيان به داشتن احساسات قوي ملي معروفند. در واقع، مهاجران ايراني در امريكا، اروپا و ديگر نقاط جهان به خاطر برخورداري از يك فرهنگ غني ـ‌ كه در آن عشق به سرزمين مادري رفتاري اخلاقي قلمداد مي‌شود ـ و وجود همبستگي اخلاقي, احساسات بسيار قوي ناسيوناليستي دارند. اين فرهنگ غني و

همبستگي اخلاقي مهم‎ترين ابزار براي ايستادگي در برابر فشارهاي فرهنگي جامعة ميزبان و همگوني فرهنگي با آن به­شمار مي‌رود. در همين رابطه، دكتر هاله وزيري كه از ايراني‎هاي نسل دوم در امريكاست، مي‌گويد: «ايرانيان مهاجر در امريكا و يا در ديگر كشورها داراي علايق و تعصبات شديد ناسيوناليستي هستند و به همين خاطر است كه اكثر ايرانياني كه در امريكا گذرنامة امريكايي گرفته‌اند، با كمال رضايت گذرنامة ايراني خود را نيز حفظ كرده و با آن به ايران سفر مي‌كنند؛ زيرا آن‌ها گذرنامة امريكايي را عمدتاً از روي مصلح خبرت‎انديشي گرفته‌اند…» «به نظر من اين دسته از ايراني‎ها با اين كار قبل از هر چيز خود را ايراني مي‌شناسند، چون براي آن‎ها سخت است كه ايرانيت خود را از دست بدهند و اگر كسي خود را ايراني نداند، تقريباً او را خائن قلمداد مي‌كنند…». «من در طول مطالعات خود راجع به ايران در كتاب يك نويسندة امريكايي با عنوان مركز جهان دريافتم كه حكومت‎هاي پادشاهي حاكم بر ايران و حتي حكومت‎هاي دوران معاصر،‌ همگي در سياست خارجي خود ايران را مركز جهان مي‌دانند … و «من در تجربة شخصي و در ارتباط متقابل با ايرانيان مهاجر در امريكا آن‎ها را بسيار ناسيوناليست ديدم و متعجبم كه اين ايرانيان با اين همه بي‌علاقگي به امريكا چرا در اينجا مانده‌اند».

در بحث از احساسات و تعصبات قوي ملي گرايي ايرانيان، اكبر مهدي استاد جامعه‌شناس ايراني معتقد است كه مهاجران ايراني در امريكا به­دليل همين احساسات قوي ناسيوناليستي و مقاومت فرهنگي در برابر جامعة ميزبان نتوانسته‌اند هنوز يك جامعة ايراني مهاجر Community)) در امريكا به­وجود آورند. «چرا كه لازمة تشكيل يك چنين جامعه‌اي» انطباق با واقعيات جامعة ميزبان است؛ حال آن كه مهاجران ايراني به خاطر مقاومت فرهنگي خود را هنوز با جامعة امريكا تطبيق نداده‌اند. از طرفي، لازمة يك اجتماع ملي داشتن يك هويت جمعي است و اين نيز مستلزم ارتباط نظاممند افراد جامعه با يكديگر و كمك به همديگر و برگزاري گردهمايي‌هاي فرهنگي و اجتماعي است. به نظر كساني چون مهدي، هر چند كه جوامع كوچك ايراني در سراسر امريكا فراوانند، با اين همه هنوز نمي‌توان از جامعة مهاجر ايراني به عنوان يك پديدة ملي سخن گفت. گذشته از اين،‌ حتي جوامع كوچك ايرانيان در سراسر امريكا هنوز در مراحل اولية شكل‌گيري هستند.

2 . ايجاد جامعة ايراني  در امريكا و مشكلات مربوط به آن

تحقيقات جامعه‌شناسان و متخصصان ايراني حاكي از اين واقعيت است كه ايرانيان مهاجر در امريكا علي‎رغم برخورداري از موقعيتهاي ممتاز علمي و اقتصادي و كسب موفقيت در زمينه‌هاي گوناگون، هنوز فاقد يك جامعة ايراني هستند. اگرچه خواسته يا ناخواسته تلاشهايي در جهت ايجاد جامعه‌اي فراگير ـ كه به­صورت يك نهاد پايدار ملي بتواند با اكثريت ايرانيان ساكن امريكا ارتباط سازمان يافته برقرار كند ـ صورت گرفته است؛ معهذا تا به حال موفقيتي حاصل نشده است. البته بعضي از نهاد‌هاي فرهنگي و رسانه‌اي ايراني در امريكا شامل روزنامه‌هاي محلي، ايستگاه‎هاي راديويي و تلويزيوني، مجلات ارتباطات الكترونيكي، سازمان‎ها و خانه‌هاي فرهنگي وجود دارند كه فعاليت‎هاي آن‎ها ناهماهنگ و محدود بوده و به­صورت نهادي واقعي و ضروري در نيامده‌اند. لذا هنوز نمي‌توان از جامعة ايراني در امريكا به عنوان يك پديدة ملي سخن گفت. با اين همه، به زعم  بعضي از صاحبنظران مسائل مهاجرتي تا تحقق ايجاد جامعة ايراني در امريكا فاصلة زيادي وجود دارد.

انصاري با استناد به مباحث جامعه‌شناسي در مورد جامعه‌‌سازي مهاجران در كشور ميزبان مي‌نويسد كه «جامعه‌سازي قومي» كلية فعاليت‎هاي آگاهانه‌اي است كه براساس يك وجه مشترك، مثل ايرانيت، و از طريق ايجاد ساختارهاي اجتماعي (نهادها) درصدد تحقق بخشيدن يك خرده فرهنگ جديد (مثلاً خرده فرهنگ ايراني ـ امريكايي) در جامعة ميزبان يعني در امريكاست. به گفتة اين استاد ايراني، ‌خرده فرهنگ ايراني در واقع حاوي عناصر ارزشي و گوياي نهادهايي است كه حاصل تجربة ايرانيان مهاجر در امريكا است. منظور از جامعة مهاجر ايراني اين است كه اولاً‌ جامعة ايراني به­صورت يك واقعيت اجتماعي در اين كشور پا گرفته و ثانياً‌ فرهنگ مهاجرت در اين جامعة ايراني در حال تدوين و تكامل است. البته فرايند جامعه‌سازي مهاجران ايراني در امريكا به كندي پيش مي‌رود چرا كه با موانعي بنيادين و تاريخي ـ كه عمدتاً ريشه در روان‎شناسي جمعي ايرانيان دارد ـ روبروست.

دكتر اكبر مهدي «احساسات قوي ناسيوناليستي و مقاومت فرهنگي ايرانيان در جامعه امريكا» را از جمله موانع عمده در راه ايجاد «جامعه» ايراني در اين كشور مي‌داند. دكتر عبدالمعبود انصاري عواملي چون «تصور منفي ايرانيان در مورد مهاجرت و پناهندگي در امريكا و چارچوب‌هاي ذهني منفي نسبت به­خود، بدبيني سنتي، مطلق پنداري، خودكم‌بيني، روحية بلاتكليفي، به ويژه در سال‎هاي اولية مهاجرت به امريكا، سياست‌زدگي،‌ ترديد و پريشان فكري، قطعيت‌پنداري و توجه به نظرية توطئه“ را از جمله موانع شكل‌گيري تشكل‎هاي اجتماعي ايراني و نهايتاً جامعة ايراني قلمداد مي‌كند … وي همچنين «نامتجانس بودن جمعيت ايراني در امريكا را كه ناشي از اختلافات طبقاتي، قومي، مذهبي و موضع‌گيري‎هاي مختلف سياسي بوده و مانع از ايجاد حس اعتماد و همبستگي در بين مهاجران و به ويژه در بين رهبران و فعالان گروه‎هاي ايراني شده است» از ديگر عوامل بازدارندة ايجاد «جامعة» ايراني مهاجر در امريكا مي‌داند.

مسئلة نامتجانس بودن گروه‎هاي مهاجر ايراني در امريكا و پراكندگي آن‌ها در نقاط مختلف، احساس تعلق به گروه‎ها و اجتماعات ايراني در اين كشور را كاهش داده، از شدت ارتباط متقابل اجتماعي آن‌ها كاسته و روند جامعه‎سازي را خدشه‌دار كرده است. در همين رابطه، لاله خليلي طي يك نظرسنجي به اين نتيجه رسيده است كه ايرانيان در امريكا «حضور نامنسجم دارند و همين امر همراه با عواملي چون زبان، مذهب، اختلافات طبقاتي و ساختار پدرسالارانه در بين گروه‎هاي ايراني موانع بزرگي در ايجاد جامعة ايراني در امريكا به­وجود آورده است.» اين متخصص و پژوهشگر ايراني تصريح مي‌كند علاوه بر عامل مذهب كه باعث صف‌بندي و خط‌كشي نسبي بين ايرانيان در امريكا مي‌شود، مسئلة درون‌گرايي قومي نيز باعث دور ماندن ايرانيان از يكديگر مي‌شود. وي در همين رابطه يادآور مي‌شود كه «شبكه‌هاي ثروتمند و قدرتمند يهودي ايراني در لس‌آنجلس و لانگ آيلند وجود دارند كه عمدتاً در گروه قومي خود متمركز شده‌اند. وانگهي اكثر ايرانيان لس‌آنجلس از لحاظ ثروت در وضعيت بالايي قرار داشته و لذا خود را از ديگر ايرانيان متفاوت مي‌بينند.»

به نظر خليلي «نوعي بي‌اعتمادي و سوءظن نيز كه فرهنگ آن از گذشته تا به حال در جامعة ايراني تقويت و ترويج شده، در بين ايرانيان ساكن امريكا وجود دارد.» وي با بيان اين­كه روابط بين ايرانيان در امريكا روابط متضاد، پيچيده يا گيج كننده و توأم با درگيري است تأكيد مي‌كند كه جامعة ايراني وجود ندارد. اين در حالي است كه هويت جمعي ايراني و ايجاد يك اجتماع ملي ايراني در امريكا لازم و ملزوم يكديگرند؛ زيرا به زعم جامعه‌شناسان، داشتن يك هويت جمعي لازمة ايجاد يك اجتماع ملي است. يعني يك مجموعه يا گروه وقتي مي‌تواند خود را يك جامعه يا كاميونيتي ملي بنامد كه هويت جمعي داشته باشد. از طرفي «لازمة شكل‌گيري هويت و آگاهي جمعي نيز اين است كه گروه مربوطه يك جامعه يا كاميونيتي ايجاد كرده باشد تا افراد آن با يكديگر ارتباط نظام‎مند داشته،  به يكديگر كمك كنند و با هم ارتباط نزديك داشته باشند» و اين نيز به نوبة خود مستلزم ايجاد مكانيزم‎هاي نهادينه شده براي ارتباط با افراد گروه و تقويت و بازآفريني ارزش‎هاي فرهنگ ملي و توليد منابع لازم براي فعاليت‎هاي گروه و حمايت از اين فعاليت‎ها است.

اما علي‎رغم مشكلات و موانع موجود بر سر راه فرايند «جامعه» سازي در بين گروه‎هاي مهاجر ايراني در امريكا، افرادي چون دكتر انصاري، استاد جامعه‌شناس دانشگاه ويليام پترسون نيوجرسي بر اين باورند كه دورنماي شكل‌گيري جامعة ايرانيان در امريكا چندان هم تيره و مبهم نيست. وي در اين رابطه به فعاليت انجمن‎هاي فرهنگي ايرانيان امريكايي و عملكرد آن‎ها در ميان گروه‎هاي مهاجر ايراني اشاره نموده و يادآوري مي‌كند كه اين انجمن‎ها اولين و فراگيرترين مراكز گردهمايي ايرانيان در نامساعدترين شرايط بوده‎اند كه به همت بخش كوچكي از ايرانيان متعهد به فرهنگ و ناسيوناليسم ايراني شكل گرفته و عملكرد بسيار مثبتي داشته‌اند. وي تصريح مي‌كند كه اين انجمن‎ها كه در واقع بنيان‌گذار جامعة مهاجر ايرانيان در امريكا بوده‌اند، مي‌توانند الگوهاي جديدي براي كارهاي دسته‎جمعي در ميان ايرانيان باشند. انصاري همچنين ضمن ابراز اميدواري نسبت به شكل‌گيري جامعة ايرانيان در امريكا از پيدايش پديدة ديگري به­نام «جامعة جهاني» ايراني و «ميهن فرهنگي ايراني» سخن به­ميان آورده است. وي معتقد است كه پراكندگي ايرانيان در نقاط مختلف جهان و اقامت دايمي آن‌ها در كشورهاي ميزبان پديدة نوظهور جامعة جهاني ايراني را به وجود آورده است. لذا، به زعم وي، يكي از «نتايج مثبت پراكندگي جماعت ايرانيان در بسياري از كشورها اين است كه ايرانيان مهاجر ضمن حفظ و گسترش ميهن فرهنگي، دير يا زود با توجه به قدرت و نفوذ خود، در سياست خارجي آن كشورها، به ويژه در رابطه با منافع ملي ايران، تأثيرگذار خواهند بود.»

به­هر­حال، علي‎رغم وجود عوامل اختلاف انگيز قديمي مثل چارچوب‌هاي ذهني منفي،‌ بي‌اعتمادي، زبان و بدبيني در ميان ايرانيان مقيم امريكا علايمي وجود دارند كه نشان مي‌دهد نسل جديد ايراني در امريكا، برخلاف نسل اول كه به­خاطر احساس تعلق قومي به ايران در مقابل جامعة ميزبان مقاومت كرده و خود را كاملاً با اين جامعه تطبيق نداده است،‌ در انديشة ايجاد جامعة واقعي ايراني در اين كشور است. در واقع بيشتر ايراني‎هاي مقيم امريكا احتمالاً‌ براي هميشه در اين كشور ماندگار شده‌اند و لذا چه بخواهند و چه نخواهند ناگزيرند به­نحوي جاي پاي خود را در اينجا مستحكم نموده و با ايجاد قوانين و مكانيزم‎هايي بتوانند با سرزمين اصلي آباء و اجدادي و نيز با جامعة ميزبان روابط داشته و در اين كشور مشاركت فعال داشته باشند. بررسي‎ها و مطالعات نشان مي‌دهد كه بيشتر ايرانيان با درك ضرورت تدوين برنامه‌اي عملي براي تثبيت موقعيت و دفاع از منافع و حقوق قانوني خود در اين كشور، مي‌خواهند وقايع فرهنگي و اجتماعي آن‌ها جدي گرفته شود و بر اعمال نفوذ و وارد كردن فشار سياسي بر دستگاه‎هاي تصميم‌گيري و برقراري ارتباط شبكه‌اي در جامعة امريكا تأكيد مي‌ورزند.

براساس نظرسنجي يك پژوهشگر ايراني، افراد ايراني شركت كننده در اين نظرسنجي بر اين باور بودند كه با برگزاري مراسم فرهنگي مي‌توان مردم امريكا را با جامعة ايراني آشنا كرد و همچنين با لابي‌گري سياسي مي‌توان بر كنگره و نهاد قانون‎گذاري در امريكا تأثير گذاشت؛ همان‎گونه كه يهوديان در اين كشور از يك چنين «لابي» (اهرم اعمال فشار) برخوردارند. بسياري از ايرانيان مقيم امريكا خواهان نفوذ در دستگاه رسانه‌اي امريكا، هاليوود، روزنامه‌ها و محافل خبري هستند، زيرا از اين طريق، صداي جامعة ايراني در امريكا شنيده مي‌شود و نگرش آن‎ها هر چه زودتر به چشم مي‌آيد … و در اين ميان بعضي از ايراني‎ها بر اين نظرند كه «بايد جايگاه تاريخي خود را بشناسيم و بياموزيم كه هستيم و كجا بوديم تا بدانيم بايد به كجا برويم و ياد بگيريم كه مي‌توانيم به طور هم­زمان هم انتقادگر باشيم، هم درست­كار باشيم و يكديگر را دوست داشته باشيم و نه تنها با مردم امريكا بلكه با ايران نيز رابطة دوستانه داشته باشيم.»

3 . مهاجران يا تبعيدي‎هاي ايراني در امريكا؟

پديدة مهاجرت در طول تاريخ بشر پيوسته وجود داشته است و در مواردي به صورت اختياري بوده و در بسياري موارد نيز جنبة اجباري داشته است. پژوهشگران و صاحبنظران، نقل و انتقال از يك كشور به جاهاي ديگر را كه صورت اختياري داشته باشد مهاجرت مي‌نامند و نوع اجباري آن را تبعيد مي‌گويند. علت

به­كار بردن كلمة تبعيدي بدين خاطر است كه اساساً‌ نقل و انتقال‎هاي اجباري انعكاسي از خشونت‎هاي اعمال شده در يك جامعه است. به­گفتة يكي از كساني كه دربارة مهاجرت تحقيق كرده است، فرد تبعيدي در عكس‌العمل نسبت به اوضاع نابسامان زادگاه خود ناگزير از ترك وطن مي‌شود. لذا بر خلاف فرد مهاجر كه با انتخاب و اختيار خود كشور و مكان ديگري را براي زندگي بر مي‌گزيند، فرد تبعيدي و پناه‌جو حق انتخاب ندارد؛ زيرا بايد به­جايي برود كه به او پناه مي‌دهند و به همين خاطر زندگي تبعيدي در مقايسه با يك مهاجر به­مراتب دشوارتر است… همچنين فرد تبعيدي يا پناه‌جو برخلاف مهاجر ناخواسته و از روي اجبار در وضعيتي قرار مي‌گيرد كه آن را نمي‌خواهد چرا كه جذب شدن در جامعة جديد با تمام امكانات و ظاهر جذاب آن به­راستي دشوار است. البته ترديدي نيست كه فرد مهاجر نيز همانند يك تبعيدي از حيث ناهم­خواني با جامعة ميزبان با مشكلاتي روبروست و لذا از اين جهت اين دو فرق چنداني با هم ندارند.

نظرات گوناگوني براساس تحليل روان‌شناختي چارچوب‌هاي ذهني مهاجران و تبعيدي‎ها وجود دارد. بعضي از صاحب‎نظران معتقدند كه يك فرد تبعيدي نسبت به نگاه ايده‌الي خود در مورد وطن وفادار مي‌ماند و به­همين خاطر است كه خاطرات وطن را هميشه در ذهن نگه مي‌دارد و يا در انديشة بازگشت و ديدار وطن است. لذا فرد تبعيدي هميشه منتظر فراهم شدن شرايط براي بازگشت به وطن است و به همين دليل نمي‌خواهد در جاي جديد خود را مستقر كرده و تا پايان عمر در آنجا ماندگار باشد. يك استاد ايراني نسل دومي كه همراه والدين سال‎ها در اين كشور زندگي كرده و شهروند امريكاست مي‌گويد ايرانيان مقيم امريكا همچنان چمدان‎ها را بسته نگه‎داشته و آن‎ها را باز نكرده‌اند چرا كه مي‌خواهند همان احساس ايراني بودن را زنده نگه‎دارند. اين استاد ايراني اكثر ايراني‎ها را در زمرة تبعيدي‎ها مي‌داند، چون به گفتة او بسياري از ايرانيان به طور مشترك احساس مي‌كنند وادار به ترك وطن شده‌اند و علي‎رغم موفقيت‎هايي هم كه در اين كشور به­دست آورده‌اند قصد اقامت دايمي در امريكا نداشته و هنوز منتظر بازگشت به ايران هستند. مهدي بزرگمهر استاد ايراني ديگر در امريكاست. وي سال‎ها روي ايرانيان مقيم امريكا تحقيق و مطالعه كرده است و در مورد مهاجر يا تبعيدي بودن ايرانيان مي‌گويد: «كلية ايرانياني كه قبل از انقلاب اسلامي به امريكا آمده‌اند در زمرة مهاجران قرار دارند و كساني كه بعد از انقلاب به امريكا آمده‌اند گروه تبعيدي‎ها و آوارگان سياسي ايراني را تشكيل‌ مي‌دهند.» بزرگمهر با اشاره به يك نظرسنجي كه در لس‌آنجلس صورت گرفته تصريح مي‌كند كه براساس اين بررسي قريب به 43 درصد ايراني‎هايي كه در اين شهر مورد نظرسنجي قرار گرفتند در طبقة تبعيدي يا آوارة سياسي و 57 درصد بقيه در زمرة مهاجران قرار گرفتند. اين نظرسنجي نشانگر نادرست بودن ادعاهايي است كه مي‌گويند همة ايرانيان مقيم امريكا تبعيدي و آوارة سياسي هستند…

دكتر لاله خليلي طي يك نظرسنجي از تعدادي از ايرانيان مقيم امريكا نتيجه گرفت كه مهاجران و تبعيدي‎هاي ايراني دلبستگي شديدي نسبت به زادگاه خود دارند. به نظر اين استاد پژوهشگر ايراني يكي از نشانه‌هاي اين دلبستگي اين است كه 71 درصد از افرادي كه مورد نظرسنجي قرار گرفته‌اند همچنان ايران را وطن اصلي خود مي‌دانند و تنها 10 درصد كه هم گذرنامة ايراني و هم گذرنامة امريكايي دارند هر دو كشور را وطن خويش مي‌دانند؛ در حالي كه 7 درصد در اين مورد نظري ندادند … همچنين 22 درصد اين افراد گفتند دوست دارند پس از مرگ در ايران دفن شوند و تنها 9 درصدشان خواهان دفن در امريكا شدند. در مورد اين­كه آيا اين دلبستگي و احساس عاطفي شديد نسبت به ايران منجر به بازگشت به كشور مي‌شود يا نه حميد نفيسي ابراز ترديد مي‌كند چرا كه به نظر او اين دلبستگي به خاطر دوري از وطن است نه اينكه منظور بازگشت به وطن باشد… بازگشت شكوهمند به وطن همچنان تحقق نيافته باقي مي‌ماند و به گفتة مولوي فرد تبعيدي سرگردان بازگشت است ولي هرگز به آن دست نمي‌يابد.

4 . زندگي در غربت و انديشة بازگشت به وطن

در اكثر مباحث جامعه‌شناختي مربوط به مهاجرت گفته مي‌شود كه معمولاً‌ مهاجران با گذشت زمان و با تغيير اوضاع و مستقر شدن در جامعة ميزبان ديگر زادگاه بومي خود را به چشم وطن هميشگي نگاه نمي‌كنند. مهاجران ايراني نيز از جهاتي از اين قاعده مستثني نيستند، چرا كه بسياري از آن‎ها، كه به قولي تبعيدي خوانده شده و به انتظار تغيير اوضاع ايران نشسته بودند، با قطع اميد از تغيير اوضاع كشور ناگزير امريكا را تا مدت‎هاي نامعلوم و چه بسا براي هميشه به عنوان وطن دايمي خود برگزيده‌اند. مهم‎تر از همه اين­كه نسل دوم به بعد ايراني كه خاطره‌اي از انقلاب اسلامي ندارند سعي مي‌كنند در وطن جديد يعني در امريكا جاي پاي خود را محكم كنند و بديهي است كه هر چه در اين مسير حركت مي‌كنند ايدة بازگشت به ايران از ذهنشان دورتر مي‌شود.

ولي صرف‎نظر از همة اين بحث‎ها اين نكته نيز حايز اهميت است كه فرد مهاجر يا تبعيدي علي‎رغم اقامت اضطراري يا اختياري موقتي يا دايمي در يك كشور خارجي نمي‌تواند ريشه‌هاي اصلي خود را كاملاً‌ فراموش كند و به­همين خاطر بسياري از اين افراد پيوسته دغدغة اتصال به زادگاه بومي را دارند. به بياني ديگر، يك فرد مهاجر يا تبعيدي وقتي مي‌خواهد منشاء و اصليت خود را پيدا كند لاجرم به ريشه‌هاي اصلي خود كه همان خاك و خاطرة ‌زادگاه خويش است برمي‌گردد. به گفتة آندرسون، پراكنده شدن مهاجران و تبعيدي‎ها باعث بي‌هدفي و بي‌توجهي آن‎ها مي‌شود و در نهايت احساس تنهايي و نابودي تدريجي ناشي از تبعيد برآن‎ها مستولي مي‌شود كه اين خود از مشخصه‌هاي مفهوم غربت‎زدگي است. فرد محكوم به غربت علاوه بر رنج دوري از وطن گرفتار خودبيگانگي و انزواي روحي و فكري مي‌شود و به همين خاطر، وطن بومي از دست داده خود را ايده‌آليزه مي‌كند. به عبارتي، فرد غربت‎زده با ايجاد جامعه‌اي ذهني و خيالي و بسط تصور خود از آن جامعه وطن خويش را در ذهن به تصوير مي‌كشد. بسياري از ايرانيان مقيم امريكا، به ويژه نسل اولي‎ها، همانند بسياري از مهاجران يا تبعيدي‎هاي غير ايراني در امريكا و نقاط ديگر جهان، تصويري ذهني از ايران دارند. براساس يك نظرسنجي از برخي ايرانيان مقيم امريكا مشخص شد كه اكثر آن‎ها با گردآوري صنايع دستي، آثار هنري، نقشه و عكس‎هاي مربوط به  ايران سعي مي‌كنند نام و خاطرة ايران را در قلب و ذهن خود زنده نگه‎دارند.

ايرانيان مهاجر همچنين با برگزاري جشن‎هاي مهم ملي مثل: مراسم عيد نوروز، چهارشنبه‎سوري،‌ سيزده‎بدر، جشن مهرگان، شب يلدا و … مي‌كوشند پيوسته به ياد ايران باشند و در عين حال به جامعة ميزبان نشان دهند كه هنوز ايراني باقي مانده‌اند و نسبت به زادگاه اصلي خويش علاقه و دلبستگي دارند. از نشانه‌هاي بارز اين دلبستگي همين بس كه درصد بالايي از ايرانيان امريكا (71 درصد) ايران را وطن اول خود دانسته و گذرنامة ايراني خود را حفظ كرده‌اند. همچنين 22 درصد ايرانياني كه مورد نظرسنجي قرار گرفتند دوست داشتند در ايران دفن شوند.

ولي هنوز معلوم نيست كه آيا ايرانيان غربت‌نشين ساكن امريكا، با توجه به علاقه , دلبستگي و روابط عاطفي خود نسبت به ايران، روزي به­وطن خود باز مي‌گردند يا خير؟ هر چند كه درصدي از آن‌ها طي چند سال گذشته به­وطن بازگشته و ماندگار شده‌اند و درصد قابل توجهي نيز از قصد بازگشت دايمي به ايران سخن به ميان آورده‌اند.

به نظر نفيسي وجود صنايع دستي ايراني در خانه‌هاي ايراني‎هاي تبعيدي، آن‎قدر كه جهاني از علايم را مي‌سازد ايران را بازسازي نمي‌كند. صنايع دستي نشان‌دهندة تمايز فرهنگي و قومي بين وطن اصلي و جامعة ميزبان و در عين حال وجود تداوم فرهنگي و قومي در اتصال با جامعة ايده‌الي گذشته و وطن است. .. در يك نظرسنجي از 157 ايراني، كه اكثراً‌ داراي تحصيلات عاليه و مشاغل تخصصي در رشته‌هاي مهندسي، فناوري، تجارت و ديگر حرفه‌ها بودند، قريب به 33 درصد گفتند كه هرگز در ايران براي هميشه زندگي نخواهند كرد؛ زيرا اكثراً‌ داراي همسران امريكايي يا خارجي بوده و زبان فارسي را خوب نمي‌دانند و به­زندگي راحت و آزاد در امريكا خو گرفته‌اند. قريب به 5/11 درصد گفتند پس از بازنشستگي و يا تكميل تحصيلاتشان به ايران بازخواهند گشت. ولي 49 درصد ديگر گفتند در مورد بازگشت به ايران هنوز مردد هستند.

به­هر­­حال، براساس بررسي‎ها و تحقيقات متخصصان و صاحبنظران ايراني و بعضاً‌ غيرايراني دربارة ايرانيان مقيم خارج به ويژه مقيم امريكا، احساسات قوي ناسيوناليستي ايرانيان و دلبستگي و علاقة اكثر آن‌ها نسبت به زادگاه اصلي و تلاش براي حفظ و تقويت هويت ايراني و زنده نگه‎داشتن فرهنگ ملي در جامعة ميزبان به حدي است كه زندگي در غربت نتوانسته ذهن بسياري از آن‌ها را از انديشه ديدار مكرر يا خدمت به­وطن و حتي بازگشت به سرزمين مادري دور نگه‎ دارد. در همين نظرسنجي بسياري از پاسخ‌دهندگان دربارة شكل كمك‌هايشان به­­وطن صحبت كردند. بسياري از مهاجران ايراني مقيم امريكا، مثل ايرانيان ديگر نقاط جهان، روياهاي شيرين و خاطرات زندگي گذشته در ايران را هنوز با خود دارند. يكي از پاسخ‌دهندگان در اين نظرسنجي نوشته بود «ايران جايي كه در آنجا بزرگ شده‌ام و تا 20 سالگي در آنجا زندگي كردم و اين‎ها همة روياهاي شيرين دهة گذشتة من هستند» … و خليلي كه خود اين نظرسنجي را انجام داده مي‌نويسد «پس از ده سال زندگي و تطبيق‌پذيري فرهنگي شروع به بازجويي از خود و آينده‌ام كردم … در اين موقع بود كه ايران در درونم بلند شد… در تمام مدت پرسش و بازجويي از خود طي چند هفته هر شب خواب مشابهي مي‌ديدم: در امتداد خيابان‎هاي باريك بين ديوارهاي بلند آجري يك شهر گرم و پر از گرد و خاك كه شهر پدرم در ايران بود قدم مي‌زدم و نهايتاً به يك مسجد متروكه مي‌رسيدم كه انبوهي از كبوتران و خانواده‌هاي گرسنه در آن زندگي مي‌كردند.»

مهدي بزرگمهر نيز از احساس مهاجران ايراني نسبت به تطبيق‎پذيري فرهنگي در جامعة ميزبان سخن مي‌گويد. به­گفتة وي شوق و علاقة ايرانيان ساكن امريكا نسبت به حفظ و ترويج فرهنگ ملي و مقاومت در برابر استحالة فرهنگي در اين جامعه بهتر از هر جا در رسانه‌هاي ايراني منعكس شده است، چرا كه رسانه‌هاي ايراني به ويژه تلويزيون‎هاي ايراني در امريكا عمدة برنامه‌هايشان متوجه مسائل ايران است تا مسائل جامعة ميزبان.

يك استاد جامعه‌شناسي كالج سنتامونيكا در لس‌آنجلس نيز نسبت به وابستگي ايرانيان ساكن امريكا به ايران تأكيد كرده و معتقد است كه همين اشتياق به ايران و احساس عاطفي به آن باعث شده كه جامعة ايراني مقيم امريكا وقايع سرزمين مادري خود را دنبال كرده و حتي درصدد دخالت و كمك به آن برآيند جمع‌آوري كمك براي آسيب‌ديدگان، از جمله كمك به زلزله‌زدگان بم از نمونه‌هاي آن است.

5 . بازگشت به وطن

احساس تعلق خاطر و دلبستگي نسبت به ايران باعث شده كه تعداد قابل‎توجهي از ايرانيان خارج از كشور، از جمله ايرانيان مقيم امريكا، براي زندگي دايمي به وطن بازگردند. اسكات پيترسون اين بازگشت به ايران را تلاشي براي «بازيابي ريشه‌هاي بومي» قلمداد كرده و معتقد است اگرچه طي سال‎هاي اخير تعداد زيادي از ايرانيان به خاطر مشكلات اقتصادي و عدم اشتغال و دورنماي ضعيف رشد حرفه‌اي و تخصصي در ايران به خارج عزيمت مي‌كنند، با اين همه اين تمام داستان نيست چرا كه تعداد زيادي از ايرانيان تحصيل كرده در امريكا نيز از اين كشور به وطن بومي خود باز مي‌گردند. به نظر پيترسون، دليل عمدة بازگشت تعدادي از تحصيل‎كرده‌هاي ايراني به وطن مسئلة هويت است. در واقع بسياري از اين ايراني‎ها شغل‎هاي پرمنفعت را خود در امريكا رها كرده و به زادگاه بومي خود رفته‌اند تا بار ديگر به ميراث معنوي و فرهنگي منحصر به­فرد خود متصل شوند… نكتة جالب توجه ديگر دربارة ايرانيان مقيم امريكا از نگاه پيترسون اين است كه «بعضي از ايرانياني كه به وطن بومي برمي‌گردند داراي گذرنامه و كارت سبز امريكايي بوده و اكثراً‌ از دانشگاه‎هاي امريكا فارغ‎التحصيل شده‌اند و طرز تفكر آن‎ها نيز محصول فرهنگ امريكاست. اين تحليلگر امريكايي براي نشان دادن فرهنگ و هويت بازگشت اين دسته از ايرانيان از امريكا به زادگاه بومي خود ايران به نمونه‌هايي از گفته‌هاي چند تحصيل كرده كه به ايران بازگشته‌اند اشاره مي‌كند  و چنين مي‌نويسد: «يكي از اين تحصيل‎كرده‌ها كامبيز ميرعابدي مهندس كامپيوتر است كه بعد از 20 سال زندگي در لس‌آنجلس و داشتن يك شغل و موقعيت پردرآمد همه را رها كرده و راهي وطن خود ايران شده و همراه دو ايراني ديگر خط اينترنتي پارس آن لاين كه پنجمين خط بزرگ بين صد خط اينترنتي فعال در ايران است را بنياد نهاده است. ميرعابدي با اشاره به ديگر مهندسان ايراني فعال در شركت جديد خود مي‌گويد اين‎ها در پي گرفتن ويزاي امريكا هستند چون علف طرف ديگر هميشه سبزتر است. اين مهندسان ما را كه به­وطن بازگشته‌ايم خل تصور مي‌كنند… ميرعابدي از زندگي عملي در امريكا, زندگي اخلاقي و انساني در ايران كه در آن احترام به بزرگ‎تر و توجه به خانواده و … مورد توجه است سخن مي‌گويد … وي مي‌گويد در ايران وقت بيش‎تري در اختيار داريد … فرهنگ ما غني و درهاي كشور ما هميشه باز است… اگر اين‎ها براي شما معني و مفهومي دارند پس به وطن بازگرديد… اگر مي‌خواهيد بي‌ام‌و (B.M.W) سوار شويد همان‎جا بمانيد ولي در ايران شما در تماس با فرهنگ خود هستيد و اين از داشتن مدرك دكتري بهتر است.»

يكي ديگر از ايرانيان بازگشته به­وطن محمدبهروز است كه هدف از بازگشت به­وطن را رسيدن به تعادل ذكر مي‌كند. وي مي‌گويد ايران برايم رويا بود… در خيابان‎ها قدم مي‌زدم و اتوبوس سوار مي‌شدم كه مردم را ببينم … برايم ايراني‎ها بيگانه بودند. احساس مي‌كردم امريكايي شده‌ام، هر چند كه مي‌خواستم ايراني بمانم. … بهروز شاه را مقصر مي‌داند چرا كه مي‌خواست ايران را غرب‎زده كند بدون اين­كه فرهنگ پيشرفت فناوري غرب را به ايران بياورد… اين جوان ايراني كه در جريان انقلاب از ايران دور بوده و در امريكا تحصيلات خود را تا شروع دوره دكتري ادامه داده و به­وطن بازگشته علت بازگشت خود را تلاش براي يافتن تعادل دروني عنوان كرده است،  زيرا اين تعادل در ايران و نه در امريكا قابل حصول است … مردم غرب بيشتر به كميت‎ها و اندازه‌گرفتن هر چيزي مشغولند ولي اين چيزها انسان بودن نيست.

شروين كريمي يكي از همين جوانان ايراني تحصيل كرده در امريكاست كه پس از 9 سال زندگي در شهر پورتلند در ايالت اورگان به­وطن بازگشته است… وي از زندگي ناخوشايند خود در امريكا و برخوردهاي تعصب‌آلود امريكايي‎ها عليه ايراني‎ها و تهديدهايي كه در دبيرستان عليه شخص او صورت‎ گرفته‌اند سخن مي‌گويد. كريمي مي‌گويد اگرچه علاقه به خلباني داشته ولي سر از خدمت در سپاه پاسداران درآورده است. او مي‌گويد قصد ماندن هميشگي در امريكا را داشتم ولي دلم براي پدر و مادرم خيلي تنگ شده بود. جوان ديگري كه از امريكا به ايران بازگشته شهرام جودري است كه زندگي راحت دانشجويي در كاليفرنيا و ماشين گران‎قيمت پورش خود را رها كرده كه به ايران بازگردد. شهرام مي‌گويد اگر در اينجا خوشحال و راضي باشم همين‎جا خواهم ماند. من در امريكا يك زندگي ماشيني داشتم ولي اينجا وقت بيشتري دارم … اگر كسي پول داشته باشد مي‌تواند در همين ايران به اندازة امريكا از زندگي لذت ببرد … همه چيز اينجا هست.

در رابطه با بازگشت ايرانيان از امريكا به­وطن گزارشي از آژانس مطبوعاتي فرانسه نيز در پايگاه اينترنتي ايرانيان منعكس شده كه در آن به داستان‎هايي از سرگذشت ايرانياني كه به­وطن باز مي‌گردند اشاره شده است. در اين گزارش آمده است كه هزاران تن از ايرانيان پس از دو دهه گرفتار شدن در خصومت بين دو وطن، خود حالا به ايران باز مي‌گردند تا ريشه‌هاي خود را دوباره پيدا كنند … اين ايرانيان پس از بازگشت متوجه مي‌شوند كه زندگي در ايران بهتر از آن چيزي است كه انتظارش را داشتند … يكي از اين ايرانيان مجيد امامي 30 ساله است كه پس از سال‎ها زندگي در لس‌آنجلس در نهايت به­وطن اصلي خويش بازگشته و به گفتة خودش جنبة ايرانيت ميراث خويش و كلاً‌ خود را پيدا كرده است. مجيد مي‌گويد من خيلي امريكايي زده شده بودم و نمي‌توانستم حتي خوب فارسي صحبت كنم و يا بنويسم و بخوانم … در واقع فرهنگ خود را گم كرده بودم … وقتي وضعيت فعلي خود را با وضعيتي كه در بدو ورود به ايران داشتم مقايسه مي‌كنم مي‌بينم كه حالا خيلي عميق‎تر به مسائل نگاه مي‌كنم و مي‌توانم خيلي كارها بكنم … در كل راضي‎تر هستم.

علي لنكراني از همين دسته جوانان ايراني است كه از امريكا به وطن بازگشته است. وي پس از ورود به ايران در يك كارخانة شيميايي مشغول به­كار شده و به مديركلي كارخانه رسيده و از آمدن به ايران بسيار خوشحال است. به گفتة لنكراني مردم امريكا چيزي راجع­به ايران نمي‌دانند جز اين­كه ما را تروريست و گروگان‎گير مي‌شناسند بدون اين­كه از ايران مدرن در رسانه‌هايشان بحثي به ميان آورند. مهسا شكرلو 30 ساله از دانشگاه شيكاگو در مقطع دكتري فارغ‌التحصيل شده و به ايران بازگشته و به خاطر تحصيلات و تخصصش پايگاه اينترنتي براي زنان ايراني درست كرده است. وي از حوادث شوم مدرسة امريكايي كه پس از 1979 در آنجا درس مي‌خوانده و برخوردهاي بدي كه امريكايي‎ها به خاطر گروگان‎گيري با او داشته‌اند سخن مي‌گويد. خانم شكرلو يادآور مي‌شود كه مسائل مبتلا به ايرانيان در امريكا

به­ندرت براي جوانان داخل ايران گفته مي‌شود حال آن‎كه جوانان داخل ايران فكر مي‌كنند ايراني‎ها در امريكا زندگي خوبي دارند … مجيد امامي از تجربة خوب خود در امريكا سخن به ميان آورده و در عين حال مي‌گويد «اگر چه دلم براي لس‌آنجلس تنگ شده ولي به عنوان يك امريكايي ايراني تبار بخش ايراني بودنم در مرتبة اول قرار مي‌گيرد. درست است كه در امريكا بزرگ شده‌ام ولي احساس مي‌كنم ايراني هستم و احساس امريكايي بودن نمي‌كنم و اگر قرار باشد مجبور به انتخاب شوم بدون ترديد ايران را انتخاب مي‌كنم.»

اما داريوش انوري پس از 17 سال تحصيل و زندگي در امريكا چند سال قبل به ايران بازگشته است. اين مهندس كه قبلاً در امريكا در ايستگاه فضايي كار مي‌كرده و يك بار توانسته براي مسئلة مربوط به ايمني سفينه راه‎حلي پيدا كند، علت بازگشت به ايران را چنين توضيح مي‌دهد: واقعاً تشنة آمدن به ايران بودم و هنوز سعي دارم اين تشنگي را ارضا كنم … برنامه‌هاي مدرنيزاسيون و ناسيوناليسم شاه با انكار تاريخ فرهنگي ما توأم بودند ولي حالا در فرهنگي قرار گرفته‌ام كه معتبر و موثق است … چگونه مي‌شود يك تمدن را اندازه‌گيري كرد؟ … يك راه اندازه‌گيري تمدن ديدار از روستاهاي دور افتاده است… اين مردم داراي يك هويت واقعي هستند؛ چيزي كه كساني چون من با تحصيلات غربي اغلب فاقد آن هستيم. در گزارش آژانس خبري فرانسه رقم نسبتاً‌ دقيقي در مورد تعداد ايرانياني كه به­وطن بازگشته‌اند قيد نشده است ولي با اشاره به نبودن آمار رسمي از اين دسته از ايرانيان در اين گزارش اضافه شده كه احتمالاً‌ 50 الي 100 هزار ايراني به وطن باز مي‌گردند.

همان‎گونه كه در بخش­هاي پيشين يادآوري كرديم، ايرانيان به داشتن احساس قوي ملي معروفند و به همين خاطر اكثر ايرانيان مهاجر در ديگر ممالك، از جمله ايرانيان مقيم امريكا، به ويژه نسل اول، احساس تعلق شديد نسبت به ايران دارند و اقامت طولاني در خارج و برخورداري از امكانات فراوان تأثير زيادي بر تضعيف اين احساس نداشته است. اما در عين حال اقامت بيش از حد در امريكا باعث نگراني بعضي از مهاجران ايراني در احتمال از دست دادن تدريجي احساس قوي خود نسبت به زادگاه بومي خويش شده است. يكي از همين ايرانيان نسل اول مهاجر مي‌گفت هر چه بيشتر اينجا مي‌مانم بيشتر احساس عدم تعلق به اين كشور مي‌كنم ولي در عين حال نگران آنم كه به اندازة كافي ايراني نيستم … يك مهاجر ايراني ديگر در همين رابطه تأكيد مي‌كرد گاهي از خود مي‌پرسم چرا خود را تبعيد كردم؟ فكر مي‌كنم بيشتر دوستان به­خاطر اقامت طولاني در امريكا احساس گناه مي‌كنند … و يك استاد ايراني نيز احساس خود را چنين بيان مي‌كرد: مسئلة من اين است كه كاملاً‌ نمي‌دانم آيا از نظر فرهنگي در اين كشور از خود بيگانه شده‌ام يا نه. هر وقت به مهماني مي‎روم حس مي‌كنم از مردم حاضر در مهماني جدا هستم. يك جراح ايراني نيز كه اقامت طولاني خود در امريكا را باعث تشديد احساس بيگانگي تدريجي خود نسبت به ايران مي‌دانست مشكل خود را چنين توصيف مي‌كرد: «به همة دانشجويان ايراني در اين كشور تأكيد مي‌كنم بلافاصله بعد از خاتمة تحصيلات به­وطن بازگردند. براي من مشكل است كه بار ديگر يك مرحلة تعديل را دنبال كنم … ولي بايد قبول كنم كه در عمق قلب من و در پشت مغزم احساس نوميدي است.»

تعداد قابل توجهي از ايرانيان، حتي ايرانياني كه زندگي مناسب و خوبي براي خود و خانواده فراهم ساخته‌اند، احساس ترديد و دوگانگي ، احساس بيگانگي در محيط امريكا و عدم اطمينان نسبت به­زندگي در وطن دارند. در واقع اين دسته از هاجران همواره نوعي جنگ دروني و تشويش روحي دارند: از دست دادن دوستان و بستگان و يا دور ماندن از آن‎ها و يادآوري خاطرات گذشته در مورد صفاي دوستان و محبت‎هاي اقوام و خويشاوندان، دوستي‎هاي ساده و بي‌آلايش دوران نوجواني و جواني، احترام و منزلت اجتماعي. صدها نمونه از اين‎گونه روابط و ارزش‎هاي انساني و اخلاقي در وطن بومي، گسسته شدن از آنها و قرار گرفتن در محيطي نامأنوس و متفاوت از  جهات فرهنگي، ذهن اين دسته از ايرانيان مقيم امريكا را مشغول مي‌كند و آن‎ها را رنج مي‌دهد؛ چرا كه بخش مهمي از شخصيت انساني آن‎ها در فرهنگ غني ايراني شكل گرفته و با داشتن يك چنين خميرماية فرهنگي هنوز براي اصالت‎هاي انساني ارزش و حرمت فراوان قايلند. يك دانشمند ايراني كه از 1953 در امريكا زندگي كرده است،‌ احساس قلبي خود و خيلي از ايرانيان نسبت به ايران را چنين توصيف كرده است: ايرانيان موفق‎ترين گروه در امريكا هستند … آن‎ها استعداد و حرفه‌هاي ممتاز خود را،‌ مخصوصاً‌ در علوم پزشكي به اينجا آورده و مورد احترام هستند،‌ با اين همه، قلب و روحشان متوجه ايران است. اين ايرانيان صرف‌نظر از درجة موفقيتشان در امريكا اكثراً احساس مي‌كنند كه از دستاوردهاي خود چندان راضي نيستند و دوست دارند روزي به ايران برگردند و …

البته در اين ميان هستند ايرانياني كه نه تنها احساس تعلق به ايران ندارند  بلكه تعدادي از آن‎ها از هويت ملي و فرهنگي خود بريده‌اند و به قولي در فرهنگ امريكايي ذوب شده‌اند. اين تعداد از ايراني‎ها كه در واقع از نسل اول هستند به­خاطر اقامت طولاني در امريكا و ازدواج با همسر خارجي و … آن­چنان از جامعة ايراني فاصله گرفته‌اند كه حتي برخي از ديگر ايرانيان مهاجر در امريكا آن‎ها را «يانكي» و افراد بي وطن , خائن و بيگانه‎پرست توصيف كرده‌اند. يكي از همين  ايراني‎ها علت امريكايي شدن تمام‎عيار خود را اين­طور بيان كرده است: من هفت سال در اين‎جا بلاتكليف بودم … موقعيت خوبي هم داشتم … دو سال پيوسته به اين مي‌انديشيدم كه آيا بايد در اينجا بمانم يا به وطن برگردم … سرانجام به ايران رفته و يك­سال هم ماندم ولي از همان ماه اول متوجه شدم كه ديگر به ايران تعلق ندارم.

يك استاد ايراني نيز كه بيش از 45 سال در امريكا زندگي كرده و قبلاً استاد دانشگاه شيراز بوده طي گفتگو با يك استاد ديگر ايراني در امريكا مي‌گفت در صورت نياز به استخدام استاد براي دانشگاه تحت سرپرستي خود ترجيحاً يك امريكايي را

به­جاي ايراني استخدام خواهم كرد حتي اگر هر دو از نظر امتياز در يك سطح باشند. دليل وي اين بود كه اساتيد امريكايي و اساساً‌ متخصصان امريكايي به­مراتب منظم‎تر، متعهدتر و درست‎كارتر از همتاهاي ايراني خود هستند. اين استاد ايراني كه مدت‎هاي مديد به ايران نرفته و به­گفتة خود هيچ احساس خاصي نسبت به ايران ندارد كلاً به ايرانيان بدبين و بي‌اعتماد بوده و به همين خاطر برنامة زندگي خود را براساس الگوي امريكايي تنظيم كرده است.

اما علي‎رغم وجود كساني چون اين استاد ايراني كه كاملاً‌ به­قول خود امريكايي شده و علاقه‌اي به ايران ندارد، اكثر ايرانيان مقيم امريكا از احساسات قوي قومي و ملي ايراني برخوردار بوده و به فرهنگ و ميراث غني‌ سرزمين مادري خود علاقه‌مندند و هر چند كه بنا به دلايل گوناگون در اين كشور ماندگار شده‌اند ولي خيلي از آن‎ها هنوز اميد به بازگشت و زندگي در ايران را از دست نداده‌اند. لذا حساب درصد كوچكي از ايرانيان بريده شده از فرهنگ و تعلقات ايراني از حساب اكثريت ايرانيان پاي بند به فرهنگ ايران و علاقه‎مند به سرزمين مادري خود كاملاً جدا است.

* كارشناس فرهنگي در دفتر حفاظت منافع جمهوري اسلامي ايران در واشنگتن دي‌سي

منبع خبر ( ) است و صلح خبر | پایگاه اخبار صلح ایران در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. چنانچه محتوا را شایسته تذکر میدانید، خواهشمند است کد خبر را به شماره 300078  پیامک بفرمایید.
لینک کوتاه خبر:
×
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسطصلح خبر | پایگاه اخبار صلح ایران در وب سایت منتشر خواهد شد
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
  • لطفا از تایپ فینگلیش بپرهیزید. در غیر اینصورت دیدگاه شما منتشر نخواهد شد.
  • نظرات و تجربیات شما

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

    نظرتان را بیان کنید

    تعداد نظرات منتشر شده: 9
    1. نویسنده :کامران.شاه.بلاغی

      مطلب خوبی بود. عکسای بازیگران را بیشتر کنید.

    1. نویسنده :fateme

      زحمت زیادی کشیدین. سایت خوبی دارین. موفق باشین.

    1. نویسنده :صیاد.دلها

      با قدرت ادامه دهید… پایان شب سیه سپیدد است… 🙂

    1. نویسنده :saied.kianian

      سایت کامل و خوبی دارین.

    1. نویسنده :نیما.صادق

      مطلب خوبی بود. عکسای بازیگران را بیشتر کنید.

    1. نویسنده :مهتاب

      مطلبه خوبیه.از کتاب های سایت خیلی استفاده کردیم خصوصا کتابهای نایابی که قرار داده اید.

    1. نویسنده :سنگ.صبور

      تمام مطالب اندیشه را خوندم برام مفید بود و جالب.

    1. نویسنده :اردشیر

      مطلب سایتتون عالیه. ایول دارین. کارتون رو ادامه بدین 🙂

    1. نویسنده :گلشن

      سایت کامل و خوبی دارین.