امروز: دوشنبه, ۵ آذر ۱۴۰۳ / قبل از ظهر / | برابر با: الإثنين 24 جماد أول 1446 | 2024-11-25
کد خبر: 284421 |
تاریخ انتشار : 15 خرداد 1398 - 13:49 | ارسال توسط :
0
1
ارسال به دوستان
پ

به گزارش مجله ورزشی صلح خبر «تختی هم متقابلا تعارف می‌کند که جمشید مشایخی سر میزش بنشیند تا هم غذا بخورند و هم صحبت بکنند. همان شب تختی به موضوعی اشاره می‌کند که برای مشایخی خیلی مهم شد…» به گزارش صلح خبر، ماهنامه تجربه در شماره اخیر خود با نادر مشایخی، آهنگساز و رهبر ارکستر […]

به گزارش مجله ورزشی صلح خبر

«تختی هم متقابلا تعارف می‌کند که جمشید مشایخی سر میزش بنشیند تا هم غذا بخورند و هم صحبت بکنند. همان شب تختی به موضوعی اشاره می‌کند که برای مشایخی خیلی مهم شد…»

به گزارش صلح خبر، ماهنامه تجربه در شماره اخیر خود با نادر مشایخی، آهنگساز و رهبر ارکستر گفت‌وگو کرده است. در این گفت‌وگو روایتی از دیدار جمشید مشایخی با غلامرضا تختی درج شده که با هم می‌خوانیم:

«خود پدر این طور تعریف می‌کرد که شبی داخل رستوران تختی را می‌بیند و بعد با خودش می‌گوید: «نه بابا! زشته. جلو نرم، بهتره!» اما می‌گفت طاقت نیاوردم و یک حس درونی مرا به سمت تختی هل داد. رفتم کنارش نشستم و خودم را معرفی کردم و گفتم چقدر عاشقش هستم و به او ارادت دارم. تختی هم متقابلا تعارف می‌کند که پدر سر میزش بنشیند تا هم غذا بخورند و هم صحبت بکنند. همان شب تختی به موضوعی اشاره می‌کند که برای پدر خیلی مهم شد. یعنی یک جور مکانیک ذهنی پدر را ساخت؛ مکانیک ذهنی ایرانی که بسیار برایش ارزش داشت. مرام پهلوانی را از تختی یاد گرفت و بیشتر از هر چیزی ارتباط با مردم و البته خیلی زیاد؛ تواضع.

من آن‌وقت‌ها شاید دو ساله بودم اما این تاثیر تا همیشه روی رفتار و کردار پدر وجود داشت و مردم هم خیلی خوب درک کردند.

یک چیزی تعریف کنم که حالا یادم آمد. بعد از مراسم پدر داشتیم از تالار رودکی برمی‌گشتیم. حال من خیلی بد بود و به صدرا گفتم که جایی توقف کند تا سیگار بکشم. پسر جوانی مرا دید و شناخت. آمد جلو، سلام و علیک کرد و گفت: «میشه یه سلفی بگیریم؟» صدرا بهش گفت: «خیر! بابا عزاداره!» پسر جوان گفت: «مگه فقط ایشون عزاداره؟! ما هم عزاداریم…» گفتم: «دمت گرم! بیا سلفی بندازیم! ولی برای چی عزاداری؟!» خیلی صادقانه گفت: «جمشید مشایخی ستاره درجه‌یکی بود اما برای من مرام و معرفت ایشان اهمیت داشت و روحیه مهربان و آرامی که داشتند… .» این را تعریف کردم که بگویم، وقتی پدر می‌گفت: «خاک پای مردم ایران هستم»، همین قدر واقعی بود. اصلا این یکی از عادات اجتماعی‌اش شده بود.»

به گفته نادر مشایخی پدرش زمان دیدار با غلامرضا تختی ستاره معرفی نبود و بیشتر در تئاتر بازی می‌کرد.

متن کامل این گفت‌وگو در شماره ۶۳ ماهنامه فرهنگی – هنری تجربه درج شده است.

انتهای پیام

منبع : Isna.ir

اگر تمایل دارید خبر یا گزارش یا مقاله ای را با دیگران به اشتراک بگذارید، از بخش خبرنگاران صلح خبر برای ما ارسال نمایید. تا پس از بررسی در مجله گزارشگران یا اخبار روز منتشر گردد.

در صورت تمایل، خبر با نام شما منتشر خواهد شد. البته در ارسال تصاویر و اخبار وگزارش های خودتان، قوانین و عرف را رعایت نمایید تا قابلیت انتشار را داشته باشند.

خبرنگار صلح خبرموسسه صلح خبر

منبع خبر ( ) است و صلح خبر | پایگاه اخبار صلح ایران در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. چنانچه محتوا را شایسته تذکر میدانید، خواهشمند است کد خبر را به شماره 300078  پیامک بفرمایید.
لینک کوتاه خبر:
×
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسطصلح خبر | پایگاه اخبار صلح ایران در وب سایت منتشر خواهد شد
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
  • لطفا از تایپ فینگلیش بپرهیزید. در غیر اینصورت دیدگاه شما منتشر نخواهد شد.
  • نظرات و تجربیات شما

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

    نظرتان را بیان کنید