هفت صبح چهاردهم خرداد یک هزار و سیصد و نود و پنج پایگاه خبری صلح خبر ایران حرم مطهر جمعیتی سرشار از شوق دیدار و تجدید بیعت با رهبر و دیدنی هایی از جنس مهر … قرآن دردستش بود ، زیر لب زمزمه میکرد اما صدایش بگوش دنیا رسید. روز وداع بود آمده بودند وداع کنند […]
هفت صبح چهاردهم خرداد یک هزار و سیصد و نود و پنج پایگاه خبری صلح خبر ایران
حرم مطهر
جمعیتی سرشار از شوق دیدار و تجدید بیعت با رهبر و دیدنی هایی از جنس مهر …
قرآن دردستش بود ، زیر لب زمزمه میکرد اما صدایش بگوش دنیا رسید.
روز وداع بود آمده بودند وداع کنند ، سراسیمه آمدند. از همه ایران آمده بودند. پدرانی آمده بودند تا درس وفاداری به کودکان بیاموزند. با تمام وجود آمدند. بعضی ها کودکی شیر خواره را به وداع آورده بودند ، پاهایش کوچک تر از آمدن بود. بعضی حتی پایی برای آمدن نداشتند اما آمدند تا وداع کنند با تمام بدعهدی های زمانشان آمده بودند بگویند بنویسند که وداع میکنند و عهد میبندند نا گسستنی تجدید میثاق میکنند با آرمانهای امامشان. آمده بودند وداع کنند با تمام ظلم های عالم. آمده بودند پیام همبستگی بدهند. دنیا در حیرت آمدنشان بود. متعجب از نوع عهد و میثاقشان بود. آمده بودند و درخواست طومارصلح خبر داشتند. طومار صلح خبر بود اما در پی خواستگاه صلح خبرشان محکوم میکردند ظلم و جنگ را امامشان بت شکن تاریخ بود مبارز حق علیه باطل و راه امامشان را با زبان نرم گفتند طومار را امضا کردندو به جوامع بین الملل اعلام کردند حتی با یک پا هم میشود برای صلح خبر جنگید.
.
هوا گرم بود و تشنگی زیاد و صف های طولانی آب .سقا و مشک پر آب. کودک و مادر.خواهرو برادرش
شبیه بود شبیه چیزهایی بود که پیر مرد میگفت .میگفت درس عاشورا تکرار میشود امروز هم ترک حج میکنیم و برای اثبات حقیقت و ظلم به کودکان باید اهداف انقلاب را فریاد زد .
شبیه بود شبیه خواهری بود که برادرش را در منا از دست داده بود انجا بود تا با امام انقلاب عهد ببندد تا دست از فریاد حقیقت تا روز صلح خبر بر ندارد .
شبیه بود شبیهتر از آنچه دنیا تصور میکرد. حماسه ساز بود و جان بخش بود و امید بخش. امید به رسیدن به صلح خبر برای پایان جنگ . . .
.
.
.
.
.