به گ زارش صلح خبر، روزنامه آفتاب یزد در ادامه نوشت: «مهدی شادمانی»، روزنامهنگاری قدیمی است که سالها در عرصه ورزش فعالیت کرده دو سال است که به جنگ سرطان رفته، آن هم سرطانی پیچیده و عجیب به اسم «سارکوم». سارکوم نوعی از سرطان است که پزشکان میگویند دلیل ابتلاء به آن ناشناخته است.
او با اینکه مدتی است نمیتواند راه برود اما همچنان در شبکههای اجتماعی پویا و فعال است و اتفاقاً پستهای پرامید و زندگی بخشش چون دم مسیحایی برای هر خوانندهای است.
جنگ با سرطان، نبرد سختی است، کار هر کسی نیست که با آن به مبارزه برخیزد. چه بسا کسانی را دیدهایم که در همان روزهای نخست آگاهیشان از ابتلاء به سرطان خود را میبازند و به یک باره فرو میریزند. برای کشتن این غول سرسخت، پوردستانی میخواهد اژدها افکن، امیدی میخواهد به بلندای آسمان و صبری میخواهد که طعنه بزند به صبر ایوب.
همه اینها در مهدی شادمانی جمع شده و صحبت با او به هر کسی امیدی میدهد و صحبتهایش مثل آرام بخشی، دل خود و مخاطبش را قرص میکند.
برخی رسانهها او را گلادیاتور نامیدند، برخی آمسترانگ که با دوچرخه به جنگ سرطان رفت و همکاران روزنامهنگارش شجاع دل، او همه اینها هست و نیست؛ او شبیه خودش است، قوی، امیدوار، آرام و الهام بخش.
این روزنامهنگار که سابقه همکاری با رسانههایی همچون همشهری جوان، عصر ایران و برنامه ۹۰ را داشته با اینکه مرحله تازهای از
شیمی درمانی خود را آغاز کرده اما به امید اینکه سخنانش بتواند حتی بر یک نفر تأثیر بگذارد و شاید زندگی ببخشد، با روزنامه آفتاب یزد گفتوگو کرد.
او که نوزدهمین دوره شیمی درمانیاش را شروع کرده در پاسخ به اینکه چطور میشود یک نفر اینهمه امید داشته باشد، گفت: نمیتوانم بگویم که تنهایی دارم این کار را میکنم، شاید همین دو سال پیش اگر یک ضرب هم به من میگفتند که وقت نداری، من هم مثل خیلیهای دیگر از هم میپاشیدم اما الان که لحظه و لحظه زندگیم را مرور میکنم این حس را دارم که خدا هر لحظه مرا برای یک چنین لحظههای سختی تمرین داده است و این به هیچ وجه اغراق نیست. من هیچ چیز جز خدا ندارم و وقتی که اعتقاد دارم قدرت و لطف او لایزال است، امیدوار بودن کار سختی نیست.
مهدی شادمانی در پاسخ به مقایسه روزهای گذشتهاش که پر از هیاهو بود با امروزش، با آرامش بی مثالی گفت چگونه میشود گفت که راحت میگذرد؛ سخت است و خدا کند که برای هیچ کس این بیماری پیش نیاید. همانطور که میدانی و میبینی به دلیل اینکه سم در بدنم وجود دارد صدایم تغییر کرده و واقعاً اگر حس میکردم که این گفتوگو نمیتواند به کسی کمک کند، صحبت نمیکردم چون حال مساعدی ندارم و بیشتر وقتها خواب هستم اما خدا را شاکرم که خانوادهام در کنارم هستند با این حال چون شیمی درمانیام را در خانه انجام میدهم و با اینکه خانواده مراقبند که بو و صدایی مرا اذیت نکند خیلی به من فشار میآید و در این لحظات تنها امیدم این است که میگذرد. با اینکه در زندگی زمان به نفع ما نیست اما من فکر میکنم که در این بیماری زمان به نفع من است و هرچه میگذرد به پایان این ماجرا نزدیکتر میشوم حالا چه پایان سرطان و چه پایان کلاش.
واقعاً آن چیزی که در توییتهای من از آن امید معنی میشود به معنای شکر است. توییتها و پیامهایی که در اینستاگرام میگذارم همه شکر خداست و حقیقت این است که در زندگی دارم میبینم حالا که سرطان گرفتم و خیلی مریضی سختی هم هست اما اوضاع خیلی خوبی دارم؛ هم از نظر روحی حالم خوب است و هم اینکه تغییرات مثبت را که در خودم میبینم و همچنین تأثیراتی را که میتوانم در جامعه بگذارم و به این فکر میکنم که این اتفاق چگونه میتوانست باشد؛ چه چیز بدتری میتوانست اتفاق بیفتد؟! آدمها به واسطه کمال طلبی که دارند به این فکر نمیکنند که چه چیزهای بدتری میتواند برایشان اتفاق بیفتد. آنها همیشه فکر میکنند که چه چیزهای بهتری میتوانند داشته باشند، اما حقیقت این است که اگر بخواهم نگاهی دوباره داشته باشم باید بگویم من میتوانستم سرطان بگیرم و یا در یک تصادف از بین بروم و اصلاً میتوانستم از یک جایی به پایین پرت شوم، اما فرصت نفس کشیدن من تمدید شده و من باید از این فرصت استفاده کنم.
اکنون که نگاه میکنم میبینم مریضی من در مقابل شرایطی که بقیه مردم دارند چیز دشواری نیست چرا که بعضیها توانایی تهیه حتی یک دارویشان را هم ندارند، بعضیها هم هستند که کم میآورند، بعضیها سرعت بیماریشان زیاد است و یا اینکه برخی، بستگانشان به این بیماری دچار میشوند و…
از طرفی نمیخواهم بگویم که همه مردم باید نیمه پر لیوان را ببینند اما به هر حال هر چی نگاه میکنم میبینم آدم بیشتر شاکر میشود؛ نگاه میکنم که خداوند زمان و فرصت بیشتری به من داده، درست است نمیتوانم راه بروم اما به جایش در توئیتر و اینستاگرام و شبکه اجتماعی میتوانم فعالیت کنم و واقعاً شکرگزار هستم.
به نظرم که به هر حال میتوانست اتفاق بهتری برای من بیفتد که البته افتاده، معتقدم همیشه بهترینش اتفاق میافتد. من میتوانستم سرطانهای بدتری داشته باشم یا اینکه مثل خیلیها باشم و شش ماه بیشتر دوام نیاورم؛ اما من چهارتا ۶ ماه (۲ سال) فرصت داشتهام از این عمری که به من داده شده، استفاده کنم.
حقیقت آن است که چیزی که از حرفهای من به عنوان امید ترجمه میشود، در دل من بیشتر از هر چیزی شکر است یعنی من نمیتوانم الطاف خدا را نبینم؛ این که گرفتار مسائل مالی نیستم یا اینکه هنوز چشمهایم میبیند، میتوانم از دستانم استفاده کنم، نفس بکشم و اینکه به راحتی مغزم کار میکند، همه اینها میتوانست بدتر از این باشد.
مهدی شادمانی در پایان حرفهایش باز هم از امید گفت و دعا کرد که خدا کند کسی دچار این بیماری نشود. او گفت آرزویش این است که همه مردم به این نگاهی که او به خدا دارد برسند و آرزو دارد که به خدا نزدیکتر شوند و همچنین گفت که ناامیدی بدترین گناه است.
او گفت: امیدوارم که مردم به خدا نزدیکتر بشوند اما نه در شرایط سخت. من با اینکه نماز میخواندم و همیشه «خدایا شکرت» و «الحمدلله» را میگفتم اما در دوره مریضیم این جملات برایم معنی پیدا کرد.
من همیشه جملههایی میگفتم که همه بارها شنیدهاند؛ اما الان این جملات این شکرخدا و الحمدلله گفتنها معنی دیگری برایم دارد که توصیفش برایم مقدور نیست.
امیدوارم که هیچ روزنامهنگاری دچار چنین چیزی نشود چون از یک زندگی پر سرعت ناگهان با یک ترمز و مانعی خیلی سخت روبرو میشوند.
دعای من نه برای نا امیدها بلکه برای همه است؛ برای آنهایی که سرکار میروند اما چون کارشان زیاد است غر میزنند یا برای آنها که به خیابان میروند و از گرما و سرمای خیابان ناراحتند.
همه این افراد باید نگاه کنند که شرایط بدتر از آنچه که هست هم وجود دارد. کسی که سرکار میرود و از کار زیاد غر میزند باید نگاه کند که خیلیها هستند که کار ندارند؛ کسی که به خیابان رفته و از گرما یا سرما غر میزند باید بداند که خیلیها نمیتوانند راه بروند؛ اگر آدمها اینگونه نگاه کنند خوشبختی را به شکل دیگری تجربه میکنند.
مهدی شادمانی در یکی از آخرین پستهای اینستاگرامیاش نوشت: عجب امتحان سختی؛ میترسم از رفوزگی.
لحظات سختی و گذروندم که اگه نبودی همون اولش تموم بود. اما وقتی سرطان لاعلاج هدیه میدی با اون شیمی درمانیهای مهلک و ۲ سال خوابیدن روی تخت که دکترا تهش با زبون بی زبونی بگن درمانش غیرممکنه، آدم فک میکنه خب دیگه بدتر که نمیشه.
البته مطمئن بودم که در بهترین مسیر زندگیم و هنوز مطمئنم و برای همین#الحمدلله از زبونم نمیوفته. اما حق بده که شوک بشم از
سوراخ شدن ریه، کمردردطولانی، عمل اورژانس و ترسهای حین عمل اونم دقیقاً در روزی که عکسها میگن غدهها دوبرابر شده.
خداجونم دردها که هست، لوله هم همچنان توی ریه و باید شیمی درمانی جدید کنم و لابد دردهای جدیدتر و ناجورتر.
اما همهش با هم تو ۲۴ ساعت استارت بخوره سخته. دورت بگردم، از وسط درد برات مینویسم که راضیم به رضات و مینویسم #شکرت_خدا چون بدترهاش خیلی بهم نزدیک بود.
اما میترسم که نتونم، یه جا کم بیارم. میترسم حتی این دفعههم تو درددلای شخصیمون رفوزه شده باشم. به بزرگیت قسم که امروز، بعد از دو برابر شدن سایز غدهها #امیدم به زندگی دو برابر شده. انگار که خودت قدرتشو میدی. انگار که روحم در آمادهترین حالته برای ادامه مسیر.
اما عشقم، امیدم، یارم، همراهم، نفسم بدنم طاقت نداره. جلوی درد ضعیف شده.
من تسلیم. ممنونم به خاطر ثانیههای طلایی که برام میسازی.
ممنونم به خاطر همه نعمتهات، همه دردها و رنجها و مشکلات؛ که نمیدونم تشکرم باید به دردهام بیشتر باشه یا خوشیها.»
انتهای پیام