امروز: جمعه, ۹ آذر ۱۴۰۳ / قبل از ظهر / | برابر با: الجمعة 28 جماد أول 1446 | 2024-11-29
کد خبر: 160320 |
تاریخ انتشار : 05 تیر 1396 - 10:32 | ارسال توسط :
ارسال به دوستان
پ

به گزارش مجله اجتماعی صلح خبر اجتماع > اجتماعی – محمود قلی‌پور:آقاجون ۷ تا بچه داشت. یکی در میون هم پسر و دختر. اولی هم پسر بود. اسمش نادر بود. نادر كه ديپلم گرفت به آقاجون گفته بود مي‌رم سر كار. آقاجون قاطي كرده بود و گفته بود برو بچسب به درست. اون دوره زمونه اين مدلي نبود […]

به گزارش مجله اجتماعی صلح خبر

اجتماع > اجتماعی – محمود قلی‌پور:
آقاجون ۷ تا بچه داشت. یکی در میون هم پسر و دختر. اولی هم پسر بود. اسمش نادر بود.

نادر كه ديپلم گرفت به آقاجون گفته بود مي‌رم سر كار. آقاجون قاطي كرده بود و گفته بود برو بچسب به درست. اون دوره زمونه اين مدلي نبود كه بچه بعد ديپلم بره دانشگاه. كسي كه ديپلم داشت براي خودش كسي بود. اما آقاجون به ديپلم نادر راضي نشده بود. گفته بود كار بي‌كار تا من زنده‌ام كار مي‌كنم و تو درس و مشق مي‌كني.

نادر بچه زرنگي بود اما هرگز به دانشگاه فكر نكرده بود. با اين حال درس‌خوند و مهندسي قبول شد. رفت شيراز، خودشون ساكن كرمان بودن. شده بودن 6تا بچه تو خونه. نادر تلگراف زده بود كه مي‌خوام‌ ماه رمضوني يه شب هم كه شده پاشم بيام دور هم افطار كنيم. آقاجون جواب دست‌خطش رو اينجوري نوشته بود: «بيخود، يه روز تو سفر باشي، روزه‌ات باطل مي‌شه.» اينو كي تعريف مي‌كنه، بچه كوچيكه آقاجون. مي‌گه وقتي نادر رفت دانشگاه گفتيم ببينيم نعيمه رو چي كار مي‌كنه؟ مي‌ذاره آبجي بزرگه هم بره دنبال درس و مشق؟ بعيد بود تو اون دور و زمونه كسي اينقدر مرد باشه كه بين پسر و دخترش فرق نذاره اما آقاجون مرد بود. نعيمه پرستاري قبول شد. نعيمه كه خواست بره دانشگاه، آقاجون بهش گفت: دنيا هزار شكل داره، اما تو دختر مني، فقط همين يه شكلي. رنگ دنيا رو به‌خودت نگير.

نعيمه تو سوسنگرد شهيد شد. پرستار قابلي بود. همرزماش تعريف مي‌كنن كه هر رزمنده‌اي رو دوا درمون مي‌كرد، مي‌گفت: «براي شادي روح آقاجونم يه صلوات بفرست اخوي.» خلاصه اينكه سفره‌هاي افطار و سحر ماه‌ رمضون‌هاي ما سال به سال كوچيك‌تر مي‌شد. مونده بودم من و آقاجون و بي‌بي. 3 نفري مي‌نشستيم افطار مي‌كرديم. گفته بودم آقاجون منم برم تنها مي‌شيد. سفره‌تون كوچيك مي‌شه، زن و شوهر مي‌شينيد روبه‌روي هم، دعواتون مي‌شه‌ها خدا نكرده. گفته بود تو برو، ما دعوا هم بكنيم فقط نادوناش باور مي‌كنن. خلاصه اينكه من هم رفتم دانشگاه، اما سفره آقاجون و بي‌بي خيلي كوچيك‌تر از اوني شد كه فكرش رو مي‌كرديم.

اول ‌ماه مبارك سال بعد آقاجون فوت شد. انگار طفلي اومده بود 7تا تحصيل‌كرده تربيت كنه و بره. خدا رحمتش كنه. سفره افطار براش معيار بود. مي‌گفت: «اينها مي‌رن درس بخونن، سفره افطار من كوچك مي‌شه اما سفره بركت اين مملكت گنده مي‌شه. خدايا شكرت.» اينها رو كي تعريف مي‌كنه؟ بچه كوچيكه آقاجون و بي‌بي.

Let’s block ads! (Why?)

RSS

اگر خبر یا گزارشی دارید از بخش خبریار RSS برای ما ارسال نمایید.

خبریار RSS

قوانین خبریار RSS

  1. در صورت تمایل اعلام نمایید تا اخبار و گزارش ها با نام خود شما منتشر گردد.
  2. شما می توانید از بخش خبریار RSS، اخبار و گزارش های خود را ارسال نمایید.
  3. شما می توانید اخبار و گزارش ها را به ایمیل solhkhabar@yahoo.com ارسال نمایید.
  4. لطفا در ارسال اخبار و تصاویر و گزارش های خود قوانین و مقرارت را رعایت فرمایید.
  5. از ارسال مطالب خلاف عفت عمومی اکیدا خودداری فرمایید.
  6. از ارسال کاریکاتورهای توهین آمیز یا تصاویر موهن اکیدا خودداری فرمایید.
  7. رعایت کپی رایت در مطالب ارسالی الزامی است.
  8. در صورت مشاهده تخلف پس از تذکر ، حساب کاربر خاطی بلافاصله حذف می گردد.

گروه وبگردی و خبریار RSS

منبع خبر ( ) است و صلح خبر | پایگاه اخبار صلح ایران در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. چنانچه محتوا را شایسته تذکر میدانید، خواهشمند است کد خبر را به شماره 300078  پیامک بفرمایید.
    برچسب ها:
لینک کوتاه خبر:
×
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسطصلح خبر | پایگاه اخبار صلح ایران در وب سایت منتشر خواهد شد
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
  • لطفا از تایپ فینگلیش بپرهیزید. در غیر اینصورت دیدگاه شما منتشر نخواهد شد.
  • نظرات و تجربیات شما

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

    نظرتان را بیان کنید