به گزارش مجله فرهنگ و هنر پایگاه صلح خبر ؛ به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، سایت «موسیقی ایرانیان» نوشت؛ گلپا حدود یک ماه پیش تولد ۸۳ سالگی خود را جشن گرفت و البته قطعهای نیز در این روز منتشر کرد تا دوستداران خود را پس از مدتها غافلگیر کند. گفتوگوی سایت خبری و تحلیلی «موسیقی ایرانیان» با مرد […]
به گزارش مجله فرهنگ و هنر پایگاه صلح خبر ؛

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، سایت «موسیقی ایرانیان» نوشت؛ گلپا حدود یک ماه پیش تولد ۸۳ سالگی
خود را جشن گرفت و البته قطعهای نیز در این روز منتشر کرد تا دوستداران خود را پس
از مدتها غافلگیر کند. گفتوگوی سایت خبری و تحلیلی «موسیقی ایرانیان» با مرد حنجره
طلایی را در ادامه میخوانید.
عید امسال برای مرد حنجره طلایی آواز چگونه میگذرد؟
من در حال حاضر درگیر سه آهنگ خودم هستم. یکی از آنها قطعهای
به نام «جوانی» بود که در تلگرام گذاشتیم و در سایتها هم پخش شد. دومین کار «ساقی»
از ساختههای آقای خرم است که با ارکستر میخوانم. سومین کار هم آهنگ «راز و نیاز با
خدا» یا همان «ملاقات» از ساختههای پازوکی است. درگیر این کارها هستم و کمتر از ۱۰ روز
دیگر باید تمامشان کنم و به شرکتهایی که با آنها قرارداد بستهام، تحویل دهم. به
همین دلیل تمام کارهای غیر موسیقایی خود را به سال جدید موکول کردهام. هر روز سر ضبط
میروم. بچهها دنبالم میآیند و من را به استودیو میبرند. به همین دلیل تمام کارهای
غیر موسیقاییام را به سال جدید موکول کردهام. هر کس با من کاری دارد، میگویم برو
بعد از عید بیا!
دوستداران شما خوشحال میشوند وقتی بخوانند که خواننده محبوبشان
در سن ۸۳سالگی همچنان سر حال است…
میخواهم از همین جا به همه مردم ایران سلام کنم. امیدوارم
سالی پر از شادی و برکت در انتظارشان باشد. متأسفانه در سالی که گذشت خبرهای بد کم
نشنیدیم. بزرگان زیادی را از دست دادیم و اتفاقات تلخ بسیاری هم رخ داد که هر کدام
از آنها قلبم را به درد آورد و اندوهگینم کرد. امیدوارم سال ۱۳۹۶ با خبر
خوش آغاز و با خاطرهای خوب تمام شود. شادابی من نیز به این دلیل است که سالم زندگی
کردهام. در این هشت دهه سعی کردم کارهایی انجام ندهم که به من ضرر وارد کند. این جان
و تن هدیه خداوند به ماست و همیشه مراقب بودهام به هدیه خدا آسیب نرسانم.
درباره نسل جوانی که وارد عرصه آواز شده و در این حوزه کار
میکند چه نظری دارید؟
برخی از اینها با من کار میکنند. من برای این که بتوانم کارهایشان
را تحلیل و دربارهشان صحبت کنم باید به صورت دقیق آثار جدیدشان را گوش کنم. هیچ وقت
به صورت بزن در رویی کار نمیکنم چون به نظرم این کار زشت است. به نظرم یک نفر باید
زیر بغل جوانها را بگیرد و کارشان را انجام بدهد. خوانندگانی که در حال حاضر میخوانند
مانند آقای علیشاپور، آقای عقیلی و حتی حمیدرضا نوربخش و آقای جهاندار که پهلوی من
کار میکنند، باید زیر بغل جوانها را بگیرند. اینها آیندهسازان مملکت هستند. باید
به آنها تا جایی که میشود، کمک کرد.
محمدرضا شجریان، استاد آواز ایران در سالی که گذشت با بیماری
دست و پنجه نرم کرد. رابطه شما با این هنرمند در طول این سالها چگونه بوده است؟
آقای شجریان که رفیق عزیز خود ماست و از قدیم با ما کار میکرده
و همکار ما بوده است. او خواننده بسیار خوبی است. آقای ایرج هم خواننده خوبی است. آقای
عبدالوهاب شهیدی هم که هنوز زنده است. آقای محمودی خوانساری، جمال وفایی و … خوانندگان
تیری در آواز ما بودند. به اینها باید اهمیت داد و برایشان ارج و قرب قائل شد. ممکن
است مردم تصور کنند بین ما خوانندگان اختلاف است. من اصلا اختلاف و دلخوری را دوست
ندارم. تمام این خوانندهها را مثل برادرم دوست دارم. ان شااله خداوند مریضی آقای شجریان
را شفا بدهد و مطمئنم شفا هم میدهد.
باید این نکته را هم بگویم که هر کسی راه و طریق خود را دارد.
یک خواننده میخواهد اول آهنگ تحریر بزند. خواننده دیگر میخواهد با شعر بخواند. خواننده
دیگری میخواهد آهنگ «مرغ سحر» را بخواند، یکی دیگر میگوید من میخواهم «مرغ ساعت
چهار بعدازظهر» را بخوانم! اینها سلیقه است. وگرنه تمام این خوانندهها صدای خوبی
دارند.
سلیقه شما به کدام یک از خوانندههایی که امروز مطرح هستند
نزدیکتر است؟
خیلی از خوانندگان جوان هستند که برای خودشان شخصیت دارند.
من طرفدارشان هستم و کارهایشان را هم دوست دارم. آقای شجریان هم طرفداران خود را دارد
و او را هم دوست دارم. ببینید سلیقه من شرط نیست. من یک فکری دارم و مطابق فکر خودم
جلو میروم. دیگران هم طبیعتا نظرات مختص به خود را دارند. به طور مثال آقای علیزاده
یا مرحوم لطفی که با آقای شجریان همکاری داشتهاند، هر کدام سلیقه خود را دارند. قطعا
سلیقه لطفی با علیزاده متفاوت است یا سلیقه کلهر با لطفی فرق دارد. بستگی دارد که هر
یک چه معیاری را برای انتخاب مد نظر قرار دهند.
در میان خوانندگان چه نسل گذشته و چه نسل امروزی، کدام یک شبیهتر
به اکبر گلپا میخوانند؟
فکر میکنم این کار را بهتر از همه آقای جهاندار انجام میدهد.
چون میتواند همه نکات را تقلید کند و کاملا شبیه بخواند. از او بپرسید چه کسی بیشتر
از همه زحمت کشیده است؟ مهم این نیست که با یک آهنگ «مرغ سحر» یا «ربنا» و این موارد
معروف شوید. ببینید با آواز چه کسی معروف شده است.
طبیعتا مردم «مرد حنجره طلایی» را فراموش نمیکنند…
فکر میکنید آن زمان بر سر ما نمیزدند؟ همان زمان که من به
دعوت پیرنیا، سرپرست برنامه «گلها»، البته نه برای برنامه «گلهای رنگارنگ» بلکه برای
برنامه «گلهای جاویدان» به رادیو رفتم تا آواز بخوانم، در راهرو با آقای مشیر همایون
شهردار برخورد کردم که آن زمان رئیس موسیقی رادیو بود. او میدانست که من نزدیک به
۱۰ سال
شاگرد نورعلی خان برومند بودهام. همین آقای لطفی خدا بیامرز دو سال با من همشاگردی
بود اما من ۹ سال
و نیم شاگرد نورعلی خان بودم. مشیر همایون که من را در راهرو دید، گفت «گلپا جان کجا
میروی؟»، گفتم «میروم برنامه گلهای جاویدان برای آقای پیرنیا، آواز راست پنجگاه
و نوا که خوانده نشده یا کمتر خوانده شده را بخوانم»، گفت «آقا برو پشت مُرده بخوان!»،
گفتم «من؟!»، گفت «آره»، گفتم «چرا؟»، گفت «کسی دیگر آواز گوش نمیکند.»
یعنی آن زمان چنین دیدگاهی وجود داشت؟
بله، البته هنوز من نخوانده بودم و صدایم را نشنیده بودند.
همان موقع آقای ویگن آن جا بود. گفتم «آقای شهردار یک نمونه را به من بگویید.»، گفت
«همین آقای ویگن را ببینید»، او یک کاری به نام «شاه داماد» خوانده بود؛ «لاله بکارید
شاه داماد»، گفت «مردم اینها را میخواهند.» من آن جا پس گردنی را خوردم ولی به روی
خودم نیاوردم. بعد رفتم با مرتضی خان محجوبی گوشه مثنوی شور را پیدا کردم؛ «مستم مستم
ساقیا دستم بگیر/ تا نیفتادم ز پا دستم بگیر». همین آقا (مشیر همایون) تا زمانی که
من نخوانده بودم، میگفت «برو پشت مُرده بخوان» اما وقتی که من خواندم و کار در حال
تمام شدن بود، آمده بود در اتاق فرمان و از پشت شیشه نگاه میکرد. من آمدم بیرون، دیدم
آقای مشیر همایون با آقای پیرنیا دارند گریه میکنند. پرسیدم «چه شده؟» گفت «ما چیزی
که میخواستیم را پیدا کردیم.» یعنی من از طریق آواز زحمت کشیدم. بلافاصله هم من را
تأیید کردند. الان هم کتاب من به تازگی چاپ شده است. همان طور که میدانید من پنج مدرک
دکترا از پنج کشور مختلف دارم؛ فرانسه، مجارستان، رز طلایی از آکادمی صدای آمریکا و
… دو مجسمه از من، یکی سنگی و دیگری برنزی ساخته شده است. نه دکترا و نه جوایز برایم
اهمیتی ندارند. من تمام وجودم را در این کتاب گذاشتهام و نام آن را «گنجینه گلپا»
نهادهام که وزارت ارشاد دارد آن را با قیمت صد و پنجاه هزار تومان به فروش میرساند.
جالب است که دو هزار نسخه کتاب اول تمام شده و کتاب به چاپ سوم رسیده است. این کتاب
در روز دهم بهمن، تولد ۸۳
سالگی من منتشر شد.
در کتاب خودتان چهها نوشتهاید؟
در این کتاب یک کلام از خودم ننوشتهام. نقل قول از صبا در
آن نوشته شده که در مورد من چه گفته است. همچنین صحبتهایی از نورعلی خان برومند، مرتضی
خان محجوبی، حسن کسایی، جلیل شهناز، لطفی، خود شجریان و همه کسانی که دست اندرکار موسیقی
هستند جمعآوری شده است. همه آنها در مورد من در این کتاب نوشتهاند و نکته مهم این
است که صداهای آنها نیز خوشبختانه موجود است. من به کسی که کتاب را تهیه میکرد، گفتم
به این شرط اجازه میدهم کتاب را چاپ کنید که صداهای کسانی که راجع به من صحبت کردند
را با سی دی بگذارید و در واقع کتاب گویا منتشر کنید تا اگر حرفی زدند، بگوییم اینها
صدای خودتان است. گلپا راجع به خودش اصلا صحبتی نکرده است. این کتاب حدود سیصد و خردهای
صفحه دارد و میتوانم بگویم محشر است.
به هر حال اکثر کارشناسان و اهالی فن در موسیقی معتقد به صدای
بینظیر اکبر گلپایگانی هستند…
تمام صداهای من را آقای شاهین فرهت آنالیز کرده و گفته که در
تاریخ موسیقی ایرانی چه نقشی داشتهام. من همیشه در صحبتهایم گفتهام که ما کارمان
را انجام دادهایم. لطفی میگفت «وقتی گلپا آمد کاری کرد که مردم در مغازههای خود
را میبستند و ساعت ۹
و نیم شب به خانه میرفتند تا از طریق برنامه «گلهای جاویدان»
صدایش را بشنوند.» من کارم را انجام دادهام. بهرام مشرقی هم میگفت «به جای این که
به گلپا حسادت کنید و عقدههای خود را خالی کنید، به این نکته توجه داشته باشید که
او آمد و یک جاده خاکی را به اتوبان تبدیل کرد و گفت عوض این که از جاده خاکی عبور
کنید، بیایید از اتوبان بروید. گلپا آوازی را درست کرد مثل خورشید درخشید و رفت. به
همه هم کمک میکند. از شاگردانش هم پول نمیگیرد، زیر بغل همه را هم گرفته است. شما
هم بروید زیر بغل جوانها را بگیرید بلکه چهار تا خواننده درست و حسابی پیدا شود.
زمانی مردم سال نو را با صدای جاودانه شما آغاز میکردند. اگر
بنا باشد در سال ۱۳۹۶نیز چنین اتفاقی رخ دهد، چه واکنشی نشان خواهید
داد؟
بعید میدانم ذوقزده شوم و حس و حال ویژهای پیدا کنم. ما
دیگر در بخش انتهایی زندگی قرار داریم اما میخواهم بار دیگر تأکید کنم که باید جوانان
این مرز و بوم را دریابیم. دیگر برای من جذابیتی ندارد که بخواهم برای پخش صدایم سر
ذوق بیایم. بارها گفتهام بیایید برنامهای بسازید و شرایطی فراهم کنید که جوانان علاقهمند
و مستعد بیایند خودشان را نشان دهند. مگر ما چه گونه وارد موسیقی شدیم؟ اگر برنامه
«گلها» نبود شاید هیچ گاه ما نیز فرصت پیدا نمیکردیم تواناییهای خود را اثبات کنیم.
البته یک صحبت هم با جوانها دارم. آنها نباید به طور مثال فقط به ردیف تکیه کنند
و در جا بزنند. من کاری در گوشه «خجسته» دارم که بسیاری از ردیف خوانها حتی نمیتوانند
گوشه آن را تشخیص دهند. ما سعی میکردیم به تمامی گوشههای موسیقی سرک بکشیم. همان
زمان خیلیها با من و شیوه آوازم مخالفت میکردند. نمیخواستند بپذیرند که من توانستهام
توجه مردم را با شیوهای که پیش از آن متداول نبوده، جلب کنم. الان خیلی از جوانها
میآیند یک ردیف جلوی خود میگذارند و میخواهند عین آن بزنند و بخوانند. در حالی که
من با وجود مطالعه و آموزش فراوان به بداههخوانی هم میپرداختم. شاید باورش سخت باشد
اما گاهی حتی تا آخرین لحظه مشخص نبود که قرار است چه شعری را بخوانم! من معتقدم موسیقی
را نمیتوان در یک قالب قرار داد و گفت همه باید از روی این قالب بخوانند. بسیاری اعتقاد
دارند خواننده دقیقا باید آن چه نوازنده و آهنگساز میگوید را بخواند اما من میگویم
آواز خواننده است که مسیر نوازنده را مشخص میکند. با مرحوم همایون خرم دو کار دارم
که همان جا گفتهام «تو بزن تا من بخوانم!» اگر مردم به شنیدن صدای من تمایل داشتند
به این خاطر بود که با نحوه اجرای آواز سعی میکردم شعر را در جان و دلشان تزریق کنم.
شما در دوران جوانی اهل مطالعه هم بودید؟
اگر نبودم که کتاب چاپ نمیکردم. از من ۴۹ جلد
کتاب در داخل و خارج ایران چاپ شده است. نمونههای این کتابها موجود است.
فکر میکنید چرا مردم ما کمتر این موارد را در خصوص شما میدانند؟
من کارم را همان طور که به من گفتند، انجام دادم. به من گفتند
«برو پشت مُرده بخوان» ولی من گفتم «نه، من پشت مُرده نمیخوانم.» من روی هیچ یک از
آوازهایم «دل ای دل ای» نکردهام و همه را با شعر شروع کردهام؛ «ما رند و خراباتی
و دیوانه و مستیم»، «پیش ما سوختگان مسجد و میخانه یکی است» و…. همه آوازهایم با
شعر شروع شدهاند. چون آن «دل ای دل ای» و «امان امان» را نوازندهها زندهاند. هم
چهار مضرابش و هم رِنگش را نواختهاند و حالا منتظر هستند خواننده بخواند. مهم این
است که خواننده چه بخواند و چه شعری را آواز کند. ما آمدیم این کارها را کردیم. میخواهم
بگویم برای من اثری ندارد که بگویند گلپا چه کرد و چه نکرد. در خارج مجسمه من را میسازند
و راجع به من صحبت میکنند.
به هر حال جوانان نسل امروز باید بدانند چه گوهرهایی در این
موسیقی وجود داشتهاند…
مهم این است که زیر بغل جوانان را بگیریم. موسیقی که دیگر رفت
و تمام شد. من به شما بگویم که موسیقی به شکل «گلها» دیگر به وجود نمیآید چون آن
زمان مسئله پول مطرح نبود. آن زمان همه میزدند تا به جایی برسند و به برنامه «گلهای
جاویدان» راه پیدا کنند چون آقای پیرنیا به راحتی به کسی اجازه اجرای آواز نمیداد.
مگر این که کسی یک چیزی در برنامه «گلها» یا «رنگارنگ» رو کند. مسئله عشق و محبت بود.
قاطی نکردن هنر با سیاست بزرگترین مسئله بود. چون اگر این اتفاق بیفتد و هنر با سیاست
قاطی شود، دیگر همه چیز تمام است و باید رهایش کنید.
اما بسیاری از کسانی که مردم از آنها به عنوان الگو یاد میکنند،
هنر را با سیاست قاطی کردهاند.
هنر متعلق به خداست. خود خدا عشق را به وجود آورده و این صدا
را به من داده، خود خدا هم گفته برای من بخوان. به قول آقای جلیل شهناز که حرف خوبی
میزد و میگفت «خدا گلپا را برای عشق خودش به وجود آورده است.» من هم برای خدا خواندهام
چون عاشق خدا هستم. ما باید به دنبال جوانها باشیم و آنها را پیدا کنیم. پرویز یاحقی،
فرهنگ شریف و جلیل شهناز هم روزی جوان بودند و باید مانند آنها را بیابیم اما محیط
به گونهای است که آدم از کارهایی که انجام میشود، خندهاش میگیرد. به طور مثال من
یک روز صبح که داشتم ورزش میکردم، به رادیو گوش میدادم که خواننده میخواند «کارد
سلاخ به دلم آخ به دلم آخ به دلم آخ!» آخر این شعر است؟ این موسیقی است؟ متأسفانه از
این دست موارد زیاد است. ما باید به دنبال شعرهای فاخر برویم. باید سعدی، حافظ و مولانا
را دریابیم. آیا این بزرگان هیچ وقت خودشان را دکتر خطاب کردند؟! نه، آنها سعدی، حافظ
و مولانا بودند. الان طرف نمیتواند دو مضراب دست بگیرد و کوک سنتور را نمیداند، بعد
به خودش میگوید دکتر! اجازه بدهید بگوید. ایرادی ندارد.
شما از کتاب و مطالعه صحبت کردید. کتابهایی که میخواندید
بیشتر در چه زمینههایی بودند؟
من یک کتاب را نه یک بار بلکه چند بار تمام میکردم. تقریبا
تمام کتابهایی که در زمینه موسیقی وجود داشتند را خواندهام. به طور مثال کتاب روح
اله خالقی را دارم. منزل او بغل خانه نورعلی خان برومند، استاد من بود. نورعلی خان
آدم بسیار پری از لحاظ موسیقی بود. من نوارهایی که بچههای جوان میآورند را یک بار
گوش نمیدهم. بلکه نوارها را چندین بار در موقعیتهای مختلف گوش میدهم تا ببینم چه
چیزی از این اثر در میآید. ما الان آهنگساز به آن شکل نداریم. فقط یکی، دو آهنگساز
داریم؛ آهنگسازانی که دل را میسازند، نه موسیقی برای جنگ و سیاست. یکی از آنها آقای
پازوکی است که خارج از ایران زندگی میکند. دیگری هم آقای توکل است که تنها موسیقیدان
از این دست محسوب میشود که در ایران حضور دارد اما متأسفانه با یک گل بهار نمیشود.
با یک شمع نمیتوان خانه را چراغانی کرد. با این وجود من همیشه به آینده امیدوارم.
امید هرگز در من نمُرده و نمیمیرد. به همین دلیل هم هیچ وقت وطنم را ترک نکردم. من
اعتقاد دارم برای خلق شرایطی که میخواهی و دوست داری هنرت را در همان راستا پیش ببری،
باید تلاش کنی. بیرون گود ایستادن و نظر دادن کار آسانی است اما دردی را دوا نمیکند.
بارها گفتهام و باز هم میگویم باید زیر بغل جوانها را در موسیقی گرفت. اگر میبینید
که میگویند دیگر گلپا نداریم، شجریانی دیگر نیست، شریف و یاحقی و خالقی نداریم به
چه دلیل است؟ اگر میخواهیم باز هم چنین نوابغی در موسیقی ایران پیدا شوند، بدانید
که از دل جوانان فعال در موسیقی باید اینها را پیدا کرد. امیدوارم سال جدید، سالی
روشن برای موسیقی این سرزمین باشد.
58242
Let’s block ads! (Why?)
RSS
اگر خبر یا گزارشی دارید از بخش خبریار صلح خبر برای ما ارسال نمایید.
قوانین خبریار صلح خبر
- لطفا در ارسال اخبار و تصاویر و گزارش های خود قوانین و مقرارت را رعایت فرمایید.
- از ارسال مطالب خلاف عفت عمومی یا تصاویر موهون اکیدا خودداری فرمایید.
- در صورت مشاهده تخلف پس از تذکر ، حساب کاربری موردنظر بلافاصله حذف می گردد.