به گزارش مجله ورزشی پایگاه صلح خبر ؛ شاعری که در حقیقت حکیم است میفرماید: «گریزِ بههنگام پیروزی است»؛ یعنی جنگجویی که شعورش برسد به اینکه کجا باید فرار را بر قرار ترجیح دهد، نهتنها بزدل و جبون نام نمیگیرد و کسی او را شکستخورده نمیداند، بلکه در عالم واقع پیروز است. چراکه بهجای دشمن شادکردن، یکبار […]
به گزارش مجله ورزشی پایگاه صلح خبر ؛
شاعری که در حقیقت حکیم است میفرماید: «گریزِ بههنگام پیروزی است»؛ یعنی جنگجویی که شعورش برسد به اینکه کجا باید فرار را بر قرار ترجیح دهد، نهتنها بزدل و جبون نام نمیگیرد و کسی او را شکستخورده نمیداند، بلکه در عالم واقع پیروز است. چراکه بهجای دشمن شادکردن، یکبار دیگر فرصت دارد تا تمهیدی بچیند برای دَرهم شکستن دشمن. کسی چه میداند، شاید در دیدار بعدی، همانکه در نبردِ پیشین جانش را برداشت و گریخت، اینبار بر پیکر بیجان دشمن فاتحانه بایستد و با لبخند، عکسی به یادگار بگیرد. تاریخ همیشه فاتحان را به خاطر دارد.
این مقدمه کوتاه را برای این عرض کردم که بگویم گریختن از میدان نبرد -که بهظاهر امری است بالذات مذموم- اگر بههنگام صورت گیرد، معنایی کاملاً دیگرگون پیدا میکند؛ و نتیجه بگیرم وقتی گریختن از میدان نبرد میتواند معنایی چنین حماسی پیدا کند، خداحافظیکردنِ بههنگام از مستطیل سبز، چقدر میتواند باشکوه و زیبا تعبیر شود.
میدانم، بهشدت سخت است؛ مگر میتوان از آنهمه شهرت و ثروت و گاه محبوبیت چشمپوشی کرد؟ من میگویم اگر شعور و خِرد در کار باشد، میشود. آنچه آدمی را از چنین تصمیم خردمندانهای دور میکند، آتش حرص و آز است و کیست که نداند حرص و آز، دل و دین و عقل را بر باد میدهد و آدمی را به درَکات اَسفلَالسّافلین رهنمون میسازد. فکر نکنید فقط فوتبالیستها شهرت و ثروت چشم ظاهر و باطنشان را کور میکند و آنها را از تصمیمات عاقلانه باز میدارد، خیر! آتش حرص و آز، خاص و عام نمیشناسد و اگر در دل بزرگترین فیلسوفان نیز شعلهور شود، تا به خاکستر ننشیند خاموش نخواهد شد. حرص و آز را فقط به معنای ثروتاندوزی نگیرید؛ آنکه در هر شرایطی نیاز به دیدهشدن دارد، اسیر تمنّای تجلّی است و درست به همین دلیل است که بعضی از عزیزان و بزرگان، به هنگام پیرانهسری حرکات و سکناتی از آنان سر میزند که همگان درمیمانند که این چه بوالعَجبی است! خدا رحمت کند «کیومرث منشیزاده» را؛ همین چندروز پیش درگذشت. شاعر و طنزپردازی که در هفتاد- هشتاد سال عمرش، دو- سه دفتر جمع و جور و لاغر، بیشتر منتشر نکرد. هربار که از او میپرسیدید: استاد! چرا اینقدر شعر کم چاپ میکنید؟ میگفت: عجب سؤال نامعقولی! بروید از آنهایی که دم بهدقیقه شعر منتشر میکنند بپرسید چرا اینقدر شعر چاپ میکنید؟ منشیزاده اندک نوشت و اندکتر منتشر کرد، اما ادبیات و طنز فارسی نام او را از خاطر نخواهد برد. دلخوشبودن به اینکه من اینقدر مجموعهشعر منتشر کردهام و یا اینقدر فیلم ساختهام و یا اینقدر بازی باشگاهی در کارنامهام دارم، دلخوش کُنَکهای آدمهای میانمایه است، و گرنه آن که خُردک عقلی دارد، خوب میداند: «آن خشت بوَد، که پُر توان زد». متر و معیارِ کار خوب، به تعداد آن نیست. گاهی اصلاً ارزش آدمیان را کارهای نکردهی آنها تعیین میکند و نه تعداد بالای کارهای انجامشده. «ناصر تقوایی» را نگاه کنید؛ با یک سریال و دو- سه فیلم، چه جایگاهی در تاریخ سینمای این سرزمین یافته است. ناصر تقوایی این جایگاه را بیش از آنکه مدیون «تنگسیر» و «ناخدا خورشید» و سریال «داییجان ناپلئون» باشد، مدیون آثاری است که نساخت. او از هوشمندترین مردمان این سرزمین است. به هر قیمتی فیلم نساخت تا بشود ناصر تقوایی. شاید بگویید این هوشمندی ممکن است به قیمت گرسنگی آدمی تمام شود؛ مطلقاً این توجیه را نمیپذیرم؛ لااقل در روز و روزگار ما، گردش چرخ بر این مدار نیست. آنهایی که وقت شناسند، نهتنها از کنارگرفتن ضرر و زیانی نمیبینند، که علاوه بر عزّت و احترامِ افزون، میتوانند نانی چربتر از حریصان و طمّاعان به کف آرند و با لذّتی بیشتر نیز آن را نوش جان بفرمایند. آنهایی که در زمان اوج کار حرفهای، خود از میدان کناره میگیرند، میتوانند در مقام استاد و مربی و کارشناس، قدر و قیمتی بیشتر پیدا کنند و پولی بیشتر هم به چنگ آورند. ماندن در میدان، آنهم وقتی دیگر توان و کارآمدی روزگاران گذشته را ندارید، نهتنها بیاعتبارتان میکند، که خاطرات باشکوه گذشته را هم لکّهدار میسازد و چهبسا شما را در چشم نسل تازهای که چیزی از دوران اوجتان به خاطر ندارد، مضحک و بیچاره جلوه دهد. خداحافظی در دوران اوج، یک رفتار کاملاً حرفه ای است؛ لااقل در فوتبال. یعنی بیش از آنکه به خِرد و حکمت و هوش و استعداد غریزی مربوط باشد، به درک و دریافت صحیح شما از حرفهایبودن برمیگردد. یک فوتبالیست حرفهای، خوب میداند که خداحافظیِ بهموقع از فوتبال، همان قدر اهمیت دارد، که انتخاب درست تیمی که قرار است در آن توپ بزند. خداحافظیِ بهموقع از فوتبال، یک تربیت حرفهای میخواهد. در این سالها به دلیل همان عدم تربیت حرفهای، کم نبودند کسانی که همهی اعتبارشان را با رفتار نادرست به هبا و هدر دادند و شد آنچه نباید میشد. کسی که میتوانست امروز جزو سرمایههای فوتبال کشور باشد، آنقدر در زمین ماند و ماند، و حتی به بازی در تیمهای درجهسه و گمنام تن داد، تا هم نامش از خاطر برود و هم اعتبارش مخدوش شود.
این روزها اما اخبار خوشی به گوش میرسد؛ کسانی دارند از فوتبال ما خداحافظی میکنند که هیچکس عذر آنها را نخواسته. نه فضای عمومی فوتبال خواهان برکناری آنهاست، و نه از استادیومها صدای حیا کن- رها کن با نام آنها پیوند خورده است. آنها به هر دلیلی ترجیح دادهاند پیش از آنکه زانوانشان فرتوت شود و ستارهی بخت و اقبالشان غروب کند و خاطرات خوبشان در ذهن و ضمیر تماشاگران فوتبال ترَک بردارد، کفشهایشان را آویزان کنند، تا همچنان حرمتشان در نزد همگان حفظ شود و خدای ناکرده مصداق آن بیت شاعر نازکخیالِ سبک هندی واقع نشوند:
کس پیِ تعظیم ما از اهل مجلس برنخاست
بَهر پاسِ عزّت آخر، خود ز جا برخاستی
41258
Let’s block ads! (Why?)
اگر خبر یا گزارشی دارید از بخش خبریار صلح خبر برای ما ارسال نمایید.
قوانین خبریار صلح خبر
- لطفا در ارسال اخبار و تصاویر و گزارش های خود قوانین و مقرارت را رعایت فرمایید.
- از ارسال مطالب خلاف عفت عمومی یا تصاویر موهون اکیدا خودداری فرمایید.
- در صورت مشاهده تخلف پس از تذکر ، حساب کاربری موردنظر بلافاصله حذف می گردد.