به گزارش صلح خبر، در چند دهه اخیر به نظر میرسد که موسیقی نواحی و اقوام در انزوا فرو رفته و نسبت به سایر ژانرهای موسیقی، توجه کمتری به آن میشود. ممکن است با طی شدن همین روند، در آینده تنها سایهای از موسیقی اقوام و نواحی باقی بماند و آسیبهایی جدی به فرهنگ و موسیقی کشور وارد شود.
در همین راستا تصمیم گرفتیم با یکی از کارشناسان موسیقی وارد بحث شویم تا علت ایجاد چنین وضعیتی برای موسیقی نواحی را از او جویا شویم.
با مرگ هر پیشکسوت موسیقی، گنجینهای از بین میرود
بهروز مبصری در این زمینه چنین آغاز میکند که «قومیتهای کشور ایران را هشت قوم از جمله آذری، کرد، لر، تالش، عرب، فارس، بلوچ و ترکمن تشکیل میدهد. بیشترین جمعیت مربوط به آذریها با ۲۲ میلیون نفر است. پس از آن بالاترین جمعیت به لرها میرسد که حدود ۱۹ میلیون است.»
او ادامه میدهد: این اقوام در سرزمینهای خود، موسیقیهای مختلفی دارند که خوشبختانه در این دوره ضبط شده است؛ البته ستاره ها جوان این مناطق برای عرضه موسیقی منطقه خود مشکل دارند؛ چراکه متأسفانه انتقال موسیقی از نسل قدیم به آنها خیلی کم صورت گرفته و کمتر به نسل جوان رسیده است. به همین دلیل تنها در یکسری از جشنها و اعیاد ملی و مذهبی، میتوانند به صورت مختصر خودی نشان دهند. از طرفی در گذشته بخشیهای خراسان (استاد تمام موسیقی) در مجالس اعیاد و مهمانی میرفتند و به اجرای موسیقی میپرداختند، ولی امروزه با ورود تکنولوژی به کشور و حضور سازهایی مانند گیتار، ترومپت و … دیگر جایی برای آنها نمانده است.
این پژوهشگر موسیقی اظهار میکند که مشکل اجرای موسیقیدانهای بزرگ نواحی در مراسم مختلف و ارتباط مستقیم آنها با مردم، عینا برای عاشیقهای تبریز، آذری یا ایل قشقایی نیز به وجود آمده است.
او بیان میکند که سلیقه شنوایی مردم به دلیل عدم حمایت مسوولان منطقه تغییر پیدا کرده و از گوش دادن به موسیقی نواحی برگشته است و در نهایت منجر به کنج انزوا رفتن موسیقی نواحی شده است.
مبصری اضافه میکند: اگر چه در سالهای اخیر برخی از موسیقیهای نواحی مختلف به طور کامل ضبط شده و محفوظ مانده، ولی رواج و گسترش پیدا نکرده است. از طرفی به دلیل بالا بودن سن اکثر این ستاره ها پیشکسوت موسیقی اقوام که به بالای ۷۰ سال میرسد، گاهی میشنویم که از بین ما رفتهاند؛ در حالی که تا زمانی که در قید حیات بودند توجهی به آنها نشد، ناشناخته باقی ماندند، نسل جدید کمتر از آنها آموزش دیدهاند و در نهایت گنجینههای بزرگی را با خود به زیر خاک میبرند.
نوازندگان موسیقی اقوام به شناخت کامل از موسیقی منطقه خود برسند
با توجه به اظهارات این کارشناس درباره اینکه جوانهای فعال در موسیقی نواحی کمتر آموزش دیدهاند و در اجرا مشکل دارند، از او سوال میکنیم که چگونه میتوان آنها را به درستی آموزش داد که در اجرا با مشکل مواجه نشوند و اینگونه بتوانند موسیقی منطقه خود را به مردم معرفی کنند؟ پاسخ میدهد: یک بخش آن به شناخت کامل برمیگردد. به عنوان مثال، یک پژوهشگر موسیقی از پایتخت به منطقه جنوب ایران میرود و یک ضبط صوت نیز روی دوش خود میاندازد. چهار تا اصطلاح موسیقی نیز میداند و به سلیقه خود پژوهشی انجام میدهد، ولی درواقع آن پژوهش کامل نیست. موسیقی منطقه را یک جوان بومی میشناسد و او نیز باید پژوهش را انجام دهد؛ چرا که شناخت کامل فرهنگی دارد و علاوه بر زبان، آیین و رسوم را نیز میشناسد.
او ادامه میدهد: بخش دیگر این است که جوانان میراثدار فرهنگی موسیقی اقوام، عقبه فرهنگی خود را با حافظه تاریخی پر نکرده و مطالعات عمیق ندارند؛ بلکه بیشتر روایتهای شفاهی دارند که مستند نیست. آنها حتی دلایل علمی، منطقهای و فرهنگی را نیز نمیدانند. به عنوان نمونه روایتهای مختلفی درباره اینکه آهنگ «نوایی نوایی» خراسان، ماجرا و شاعران ممتدی دارد، وجود دارد. خیلیها میگویند که این شعر متعلق به جامی است و بعضی معتقدند که مال طبیب اصفهانی است. درواقع کسی نمیداند که این قطعه به چه دلیل و بر اساس چه اصلی درست شده است. من تنها یک بار از یک دوتار نواز خراسانی شنیدم که حاکم هرات خرقه امام رضا (ع) را طلب میکند، وقتی که این قطعه را میبردهاند، جامی میآید و این قطعه را میسازد.
مبصری تأکید میکند که ساخت آهنگهای مقامی، در تاریخ، فرهنگ و جغرافیایی موسیقی اقوام، دلایلی برای درست شدن دارد. دلایل درست کردن نواها و مقامها مهم است و جوانها باید به دنبال شناخت عقبه فرهنگی خود بروند و جست و جو کنند که چرا برخی قطعهها ساخته شدهاند. اگر دلایل آن را بشناسند قاعدتا حفظ و ارائه را نیز میتوانند به راحتی انجام دهند.
اطلاعات زیادی از علت ساخت موسیقی اصیل نواحی نداریم
در ادامه به او میگوییم که با توجه به گفته خودش، در هر منطقه پیشکسوتهایی را داشته و داریم که استاد هستند، ولی آنها نیز در زمان خود و تا وقتی که در قید حیات بودند و هستند، توجه چندانی به آنها نشده است و برای نسل جوانتر شناخته شده نیستند. علت این امر چیست؟ او میگوید: در قبل از انقلاب چند تن از پژوهشگران و موسیقیدانان به مناطق مختلف سفر کردند و تعدادی کار از این اساتید ضبط کردند تا به نوعی حفظ شوند. ولی از اینکه آن آثار به چه دلیل و چگونه در زمان خود ساخته شده، اطلاعات کمی در دسترس است. در دوره بعد از انقلاب، باتوجه به گسترش موسیقی و فرهنگی که در ایران رخ داد، موسیقیدانهای اقوام مختلف از تکنولوژی نیز استفاده کردند و ساخت سازها تغییر کرد. به عنوان مثال، کاسه دوتارها بزرگتر شد، سیمهای آنها اضافه شد، تکنیکهای نوازندگی مربوط به تار و سه تار روی سازهایی مثل تنبور و دو تار پیاده شد و در کل ابداعات جدیدی وارد موسیقی اقوام شد.
این کارشناس موسیقی تصریح میکند: به هر حال این موسیقیدانها قصد داشتند تغییرات بنیادی که در سازههای اجتماعی ایران در پس از انقلاب رخ داد را عینا در موسیقی اقوام هم پیاده کنند. به عنوان نمونه، اگر دوتارهای قدیمی را نگاه کنیم میبینیم که کوچک هستند ولی الآن دوتارها بزرگتر هستند و صدادهی آنها بالاتر رفته است. چنین تغییراتی را در تمام سازهای اقوام ایرانی و حتی موسیقی رسمیمان یا دستگاهی نیز مشاهده میکنیم؛ چراکه در آن زمان جامعه در حال تغییر بوده و سازههای آن تغییر میکرده است، پس قاعدتا تأثیرات آن در موسیقی و حتی کلام و آوازها نیز هست.
او با بیان اینکه اگر جوانها موسیقی نواحی گذشته خود را بشناسد و براساس دانستهها، در قالب موسیقی قومی خود ابداعاتی را داشته باشد، کار مفیدی است، میگوید: ایجاد چیزهای جدید لازمه هر جامعهای بر اساس گذر زمان و تغییرات برهه تاریخی است؛ به شرطی که با آگاهی صورت بگیرد و قالبهای اصلی تغییر نکند. ما اکنون در چنین حالتی هستیم و اگر آن اطلاعات کسب شود، تغییرات مختلفی را خواهیم دید تا سیر تکاملی طی شود و به یک اصول خوب و نوای مطلوب برسیم که وقتی نسلهای آینده آن را گوش میکنند، در قضاوت خود نمره عالی بدهند. در قبل از انقلاب اسلامی تمام اساتید موسیقی اقوام، صرفا میراثدار بودند و اینها را حفظ کردند و خودشان نیز چیزهایی به عنوان نغمات و آواهای موسیقی اقوام اضافه کردند، ولی اصول و قواعد را به هم نزدند.
این بحث را مطرح میکنیم که اگر جوانهای موسیقی اقوام درباره پیشینه این موسیقی اطلاعات کسب کنند و بتوانند در کار خود موفق باشند، اصولا در منطقه خود افراد شناخته شدهای هستند ولی در پایتخت کسی خیلی آنها را نمیشناسد. حال اگر در پایختخت شناخته شوند و مردم بدانند که موسیقی نواحی نیز میتواند برای آنها سرگرمکننده باشد شاید انواع مختلف موسیقی نواحی در کشور شناخته شود. او در این باره بیان میکند: تا جایی که ما در سالهای اخیر دیدهایم، سیاست اداره ارشاد این است که جشنوارهای موسیقی اقوام را معمولا در شهرهای دیگر برگزار میکند و برگزیدگان آنها را به عنوان میان پرده در پایتخت میآورد که اجراهایی داشته باشند. حال این سیاست باید به وسیله مسوولان یا شوراهای فنی که در خود پایتخت هستند، تغییر کند یا اینکه جشنوارهها در خود تهران برگزار شود که مردم آنها را بشناسند. همچنین باید توسط طریق رسانهها و خبرگزاریها برگزاری این جشنوارهها و شرکتکنندگان آنها به مردم معرفی شوند و از آنها فیلمهای تصویری در فضای مجازی یا رسانههای دیگر پخش شود تا مقداری گوش مردم با آنها آشنا شود.
مبصری ادامه میدهد: به عنوان نمونه در جنوب ساز نیانبان میزنند که اصل آن برای سربازان ایرلندی بوده که در گذشتههای دور در جزایر خلیج فارس حضور داشتهاند و جنوبیها این ساز را با نوای ایرانی ترکیب کردهاند. این ساز در ارومیه هم هست و باید نشان دهند که آنجا هم استفاده میشود. این موارد دست سیاستگذاران و شورای فنی وازرت ارشاد است و ما فقط میتوانیم پیشنهاد بدهیم.
در ادامه به او میگوییم که همانطور که اشاره شد پیشکسوتان ما سن بالایی دارند و ممکن است در برهههای زمانی مختلف آنها را از دست بدهیم. در مناطقی مانند لرستان یا کردستان نیز در حال از دست دادن قدیمیترها هستیم و گاهی افرادی که جدید کار میکنند رویکرد متفاوتی دارند و ممکن است آن نواهای قدیمی فراموش شود. این پژوهشگر موسیقی اظهار میکند: در منطقه لرستان طیفی که موسیقی نواز هستند، طیف خاصی هستند که مردم آنها را میشناسند. در آنجا نیز در سازها یا موسیقی تغییراتی به وجود آمد. به عنوان مثال، ساز کمانچه بزرگتر شد و یا به تعداد سیمهای آن اضافه شد. در موسیقی لرستان، طوایف مختلف لر نغمات مختلفی دارند که ضبط شده و حتی من در جشنوارهای شخصی را به نام «حسنوند» دیدم که با یک دست کمانچه مینواخت. نغمات لری معمولا در دستگاه ماهور است و این نغمات در گذشته ضبط شده و اکنون حفظ شده است. حال امروزه شیوههای جدیدی در حال اجراست که البته نکته مثبتی است و میتوانم بگویم که نوازندگان کمانچه در منطقه لرستان، جزو معدود اقوامی هستند که علاوه بر حفظ گذشته خود، ابداعات جدیدی نیز داشتهاند. حال باید زمان بگذرد که ابداعات آنها به فرم اصلی خود برسد. ولی این امر که رسانهای برای اجرای موسیقی این نواحی نیست را قبول دارم و شورای فنی صدا و سیمای آنها باید تجدید نظری داشته باشد تا موسیقی قوی منطقه لرستان از تمام شبکههای صدا و سیما پخش شود.
مبصری در بخش پایانی صحبتهای خود میگوید: اکنون در منطقه خراسان، استاد کامل را «بخشی» میگوییم. بخشی کسی است که نوازنده، خواننده، آهنگساز و شاعر است و همچنین سازش را خودش میسازد. تعداد این افراد خیلی کم است و به انگشتان دو دست نیز نمیرسد. آنها برای آموزش جوانترها و انتقال نغمات به صورت میراث شفاهی به حمایت مسوولان نیاز دارند. این مشکل در منطقه لرستان نیز به همین صورت است. حتی در منطقه کردستان که مناطق و گویشهای مختلف کردی را داریم نیز همین مشکل هست.
او ادامه میدهد: به عنوان نمونه، سازی در کردستان داریم به نام «دوزله» یا «دو زل» که یک ساز بادی است که اکنون الکترونیکی آن آمده است. این امر به موسیقی نواحی ضربه میزند و باعث میشود که میراث موسیقی ما حفظ نشود. در نواحی دیگر مانند منطقه عاشیقان آذربایجان، در منطقه ساوه ایل شاهسوند ساز چگور ۹ سیم را استفاده میکردند که اکنون هفت سیم رایج شده تا نواختنش راحتتر باشد. اینها تنها منطقهای هستند که ساز چگور را مینوازند. در جاهای دیگر این ساز استفاده نمیشود و گویش زبانشان نیز ترکی عثمانی است. در آنجا نیز این مشکل هست که سازهای الکترونیک وارد شده و در مجالس خود از سازهای نواحی کمتر استفاده میکنند. آواها و نواهای آنها تقریبا در حال از بین رفتن است و تنها ضبط شده و محفوظ مانده است. من تنها خواهشی که دارم این است که اداره کل ارشادهایی که در مراکز استانها هست، اولویت را به حفظ موسیقی اقوام بگذارند چون میراثدار فرهنگ کهن این کشور هستند و هر کدام از اساتید موسیقی از دنیا میروند یک فقدان اجتماعی بزرگی حس میشود.
انتهای پیام