تابستان سال ۹۰ که خبر کشف یک فساد بزرگ بانکی به مبلغ سههزارمیلیارد تومان در رسانههای ایران پخش شد، فکرش را هم نمیکردم که ۱۰سال بعد، من؛ صادق امامی نویسنده گزارشی باشم که پرده از یک تخلف با ارقامی بسیار بزرگتر از سههزارمیلیارد تومان برمیدارد؛ تخلفی که بذر آن در سال ۹۲، در یک زمین […]
تابستان سال ۹۰ که خبر کشف یک فساد بزرگ بانکی به مبلغ سههزارمیلیارد تومان در رسانههای ایران پخش شد، فکرش را هم نمیکردم که ۱۰سال بعد، من؛ صادق امامی نویسنده گزارشی باشم که پرده از یک تخلف با ارقامی بسیار بزرگتر از سههزارمیلیارد تومان برمیدارد؛ تخلفی که بذر آن در سال ۹۲، در یک زمین کشاورزی ۸۲ هکتاری کاشته شد.
به گزارش صلح خبر، روزنامه «فرهیختگان» در ادامه نوشت: در آن سال این زمین پنجمیلیارد تومان قیمت داشت اما در سال ۱۴۰۰، به مدد اعمال نفوذ مسئولان استانی و کشوری و همچنین تسهیلات بسیار ابهامآلود بانکی، بیش از سههزارمیلیارد تومان قیمت پیدا کرده است. این جغرافیای ۸۲هکتاری در ۱۷کیلومتری شهر قم، امروز «مجتمع گردشگری زیتون» نام دارد ولی فردای آن مشخص نیست.
در سال نخست خرید این زمین، صحبت از طرحهای بلندپروازانه بود اما چند سالی است صاحبان مجتمع قصد دارند هرچه زودتر از شر این زمین و بیابانهایی که از آن ساختهاند، خلاص شوند و آن را بفروشند؛ اقدامی که در انجام آن ناموفق بودهاند تا این زمین، سوژه یک گزارش شود.
یکشنبه ۲۴ بهمن باید به قم بروم. این سومین سفرم به قم در کمتر از یکماه است. هشدار موبایلم را روی ساعت ۴:۲۱ صبح تنظیم میکنم؛ چرا ۴:۲۱؟ این را نمیدانم. فقط باید هرطور شده ۵:۳۰ صبح سوار اتوبوس قم شوم تا پیش از ساعت ۸ صبح به یک جلسه مهم برسم. ساعت یک بامداد به این امید میخوابم که سه ساعت بعد، بیدار شوم؛ یک امید واهی!
با صدای هشدار موبایل بیدار میشوم. موبایلم را نگاه میکنم؛ صدا و هشداری نمیشنوم؛ چشمهای خوابآلودم را به کمی آنسوتر میدوزم؛ هشدار ساعت است؛ موبایلم را چک میکنم. ساعت۵:۳۰ است. خواب ماندهام.
دیروز (شنبه ۲۳ بهمن) با اصرار بیشازاندازه توانسته بودم با یک واسطه، فردی را راضی کنم تا اطلاعاتش درباره مجتمع گردشگری زیتون را دراختیارم بگذارد… کمی دیر بجنبم، آن جلسه را از دست میدهم. فورا یک تاکسی اینترنتی میگیرم. نزدیک ترمینال جنوب هرکار میکنم، رمز پویا برایم پیامک نمیشود. به مقصد که میرسم، از راننده میخواهم چند دقیقه بعد کرایه ۲۴هزار تومانیاش را پرداخت کنم؛ قبول نمیکند و خیلی جدی میگوید «یا باید نقدی پرداخت کنی یا اینترنتی». بهش حق میدهم. آنقدر سرش کلاه گذاشتهاند که دیگر به چشمهای خودش هم اعتماد نمیکند چه برسد به غریبهای مثل من. به هر شکلی شده برایش کارت به کارت میکنم. بعد از خوابماندن، این دومین مانع برای سروقت رسیدنم به قم است.
هوا هنوز روشن نشده است. سوار یکی از اتوبوسهایی که از فرصت نبود افسر راهنماییورانندگی استفاده کرده و کنار خیابان مشغول تکمیل صندلیهای خالیاش است، میشوم. در همین چند سفرم، کرایه اتوبوس را پنجهزار تومان گران کردهاند و از هر مسافر ۳۵ هزار تومان میگیرند.
پیش از ساعت هشت صبح به قم میرسم. به یکی از ادارات دولتی میروم۱ تا بتوانم با یکی از مطلعین درباره «مجتمع گردشگری زیتون» گفتوگو کنم. زیتون برای من که چهارسال قبل یکبار در آن برای صرف ناهار، توقف کرده بودم، نمونه موفق یک سرمایهگذاری بخش خصوصی بود اما ساعت ۱۱ شب چهارشنبه ششم بهمن، چیزی نبود جز جغرافیای ۸۲هکتاری پر از تخلف و فساد.
ساعت ۱۱ شب، تلفنم زنگ میخورد. «میثم صابری» است… گوشی را روی بلندگو میگذارم…. از یک سوژه گزارش برایم میگوید…. داستان را از وسطش تعریف میکند… کاملا گیج و مبهوتم. با سکوت همراهیاش میکنم تا بیشتر توضیح دهد.
بعد از چند دقیقه، تازه میرود سراغ سر داستان و ماجرا را درست و از ابتدا تعریف میکند. از شبکهای میگوید که در حوزه فرهنگی فعال بوده و از این طریق توانسته با نهادها و افراد مختلف صاحبنفوذ ارتباط برقرار کند و بهمرور وارد اقتصاد شود. اصلیترین نماد این ورود به اقتصاد، «مجتمع گردشگری زیتون» است.
تماس همچنان روی بلندگوست و توضیحات میثم ادامه دارد. از تخلفات، فساد و نفوذشان در کشور میگوید. از زیتون به یک پروژه ۶۰ واحدی به نام «جنات» هم گریز میزند. کامل نمیفهمم حرفهایش را ولی در توضیحاتش ردتخلف را حس میکنم. بعد از نیمساعت توضیحات، میپرسد:
– حاضری این سوژه رو دنبال کنی؟
بدون هیچ مکثی میگویم: «آره».
قرارمان میشود، ساعت سه عصر پنجشنبه هفتم بهمن؛ تحریریه روزنامه «فرهیختگان».
پنجشنبه روزنامه تعطیل است. من کمی زودتر به روزنامه میروم. میثم اما دیرتر از ساعت قرار میرسد. سریع میرود سر اصل مطلب.
او کسانی را که در پشتپرده مجتمع زیتون قرار دارند، میشناسد. آنها با میثم چنان کردهاند که قید همهچیز را زده و الان روبهرویم نشسته تا از زیتون و پشتپرده آن بگوید.
برخلاف تماس دیشبش، تمام تلاشش را میکند که ماجرا را از ابتدا و با دقت تعریف کند. مثل معلمها، یک ماژیک برمیدارد و میرود پای تخته تا با رسمشکل ماجرا را برایم جا بیندازد.
بیشتر از هرچیز از مجتمع گردشگری زیتون میگوید؛ مجتمعی که در اراضی موسوم به «عینآباد» بنا شده است. در ابتدا قرار بوده بخشی از این زمین بزرگ، گلخانه و بخشی هم محل پرورش ماهی سردآبی و کروکودیل شود اما به یکباره با تغییرکاربری، به مجتمع گردشگری! تبدیل میشود.
به میثم و گفتههایش باور دارم اما برای نوشتن از تخلف یا فسادی که او میگوید، نیاز به اطلاعات و اسناد خدشهناپذیر دارم. احتمال میدهم این افراد جدا از حوزه تخلفاتشان، در حوزه مالی نیز تخلفات عدیدهای دارند. باید درکنار تمرکز بر مجتمع گردشگری زیتون، پرونده حسابهای دستاندرکاران این مجتمع را نیز بررسی کنم.
میثم پیگیری وضعیت حسابها را برعهده میگیرد. شاید بتوان پرونده مالی یک فرد را با ترفندهای مختلف و یک آشنا در بانک، به دست آورد اما فقدان قانون کارآمد و واقعی در زمینه انتشار و دسترسی آزاد به اطلاعات، دسترسی به اسناد تخلف یک مجتمع ۸۲هکتاری که در ادارات مختلف، توزیع شده را بسیار سخت میکند.
جهاد کشاورزی پردیس بهجای قم
مطمئنم اگر در روند تغییرکاربری مجتمع زیتون، فسادی شکل گرفته باشد، هیچکس حاضر نیست این اطلاعات را در اختیارم بگذارد. یکسر هر تغییرکاربری زمین کشاورزی، جهاد کشاورزی است. به طور حتم در قم، جهاد کشاورزی حاضر به ارائه اسناد و اطلاعات نمیشود. به فکرم میرسد به جای جهاد کشاورزی قم، سری به جهاد کشاورزی پردیس بزنم که برخی کارمندانش را هم میشناسم. در هر صورت، ظاهر قوانین در سرتاسر کشور، یکی است. اگر در پردیس، کارشناسان جهاد کشاورزی تایید کنند تخلفی شکل گرفته، با اطمینان بیشتر میتوانم بررسیهایم را ادامه بدهم.
اول صبح شنبه ۱۶ بهمنماه به جهاد کشاورزی پردیس میروم. وارد محوطه جهاد میشوم. در و دیوار پر از بنر عرض تسلیت از طرف افراد و شرکتهای مختلف است. نیاز به بررسی زیادی نیست. مطمئنا یکی از اقوام رئیس جهاد یا معاونش فوت کردهاند که شرکتها جهاد را بنرباران کردهاند. حتما در این بنرزدنها منفعتی است که ما مردم عادی از آن آگاه نیستیم. شاید اگر کمی زودتر متوجه شده بودم، من هم به رسم ادب! بنری تقدیم میکردم.
وارد ساختمان یک طبقه قدیمی و رنگورو رفته جهاد میشوم. چندباری برای کاری به جهاد کشاورزی پردیس آمده بودم. بیش از همه در جهاد، رئیس دفتر رئیس جهاد را میشناسم. آدم مهربان و کار راهاندازی است. میگویم سوال حقوقی دارم… مرا به خانم یادگاری در بخش حقوقی معرفی میکند؛ خانم یادگاری با اینکه ماسک زدهام، مرا به یاد میآورد:
– شما قبلا نیومدی اینجا؟
– چرا ولی الان برای یه کار دیگهای اومدم.
ماجرای تغییرکاربری را که میگویم، میپرسد: مجوز داشتن؟
– سوال من همینه. میخوام ببینم به همین سادگی میشه تغییرکاربری داد؟
– باید بره کمیسیون تبصره یک ماده یک. اولا مجوز به زمین متراژکوچک نمیدن. تصمیم کمیسیون به شرایط منطقه بستگی داره. مثلا برای ما [جهاد کشاورزی پردیس] باید مالک از محیطزیست و منابع طبیعی استعلام بگیره و بعدش کمیسیون تشکیل میشه. کمیسیون، درصورت موافقت، عوارض تعیین میکنه. این عوارض منطقه به منطقه متفاوته. مثلا اینجا متری ۱.۵ میلیونه. تو دماوند ممکنه متری دومیلیون تومن باشه. عوارضرو که پرداخت کرد، مجوز میدن و میتونه تغییرکاربری بده.
متوجه میشوم همهچیز به همین کمیسیون تبصره یک ماده یک مربوط است. این کمیسیون وظیفه «تشخیص موارد ضروری تغییرکاربری اراضی زراعی و باغها در هر استان» را برعهده دارد.
غروب در روزنامه، گوگل ارث۲ را باز میکنم تا نقشههای هوایی «مجتمع گردشگری زیتون» را ببینم. کمی بازه زمانی را به عقب میکشم. دقیقا همان مساحتی را که امروز سازهها در آن قد راست کردهاند، قبلا زیرکشت بوده است. نقشهها نشان میدهند حتما باید سری به مجتمع گردشگری زیتون بزنم.
یکشنبه ۱۷بهمن ماه با ماشین راهی قم میشوم. این اولینباری است که در جاده، بیش از هر چیزی حواسم به مجتمعهای گردشگری است. «مجتمع رفاهی حافظیه»، «مجتمع خدمات رفاهی ارشیا» و «مجتمع بینراهی مارال ستاره» را رد میکنم تا به «مجتمع گردشگری زیتون» در ۱۷ کیلومتری قم، میرسم.
وارد محوطه میشوم. چند بنای نسبتا مرتفع که تبدیل به رستوران شدهاند، در سمت چپم قرار دارند. بیتوجه به آنها، مسیر مستقیم را میروم. یک در که چهارچوبش را فنس کشیدهاند را رد میکنم؛ در دوم را هم رد میکنم تا به چاه آب برسم. موتور چاه روشن است. یک بخش از زمین پر از درخت پسته است. به جای آبیاری قطرهای، درختها را به روش غرقابی، سیراب میکنند. برایم کمی عجیب است. در روستاهای دورافتاده هم به دلیل هدررفت بسیار بالا، با این روش درختان پسته را آبیاری نمیکنند.
در ضلع مقابل باغپسته، زمین سرسبزی است که یکی از کارگران افغانستانی سر زمین میگوید آن را اجاره دادهاند. در انتهای زمین نزدیک جاده قدیم، ساختمانی است که به آن «قلعه» میگویند. قمیها به «گاوداری» قلعه هم میگویند. ظاهرا گاوداری است اما صدای گاوی نمیشنوم و اثری هم از یونجه انبارشده نمیبینم. چندین قلادهسگ را میبینم که دور یک نوجوان جمعند. سگهای بیبخاری به نظر میرسند؛ نه پارسی میکنند و نه به سمت ماشین میآیند.
با ماشین چرخی دوباره در محوطه میزنم. یک طرف زمین مشرف بر آزادراه تهران- قم است و سمت دیگرش مشرف بر جاده قدیم. موقعیت تقریبا بینظیری است.
خرید زیتون برای پارک علموفناوری
در مجتمع، کنار رستورانها، بازار مبلی با زیربنای قابلتوجه، ساخته شده است. برای کنجکاوی به سمت نمایشگاه میروم تا نگاهی به مبلها بیندازم. وارد میشوم و بیاعتنا به خانمی که کنار در ورودی در سمت چپم ایستاده است، دو سه مبل را نگاه میکنم. قیمتهای بالای ۵۰میلیون مبل را که میبینم، سرم سوت میکشد. میخواهم برگردم که صدایی میشنوم:
– میتونم کمکتون کنم؟ راحتی میخواید یا…
بیاختیار جملهای میگویم که نباید: «سلام. اینجارو برای فروش گذاشتند؟»
بدون فکرکردن، قاطع میگوید: نه!
– من آگهی فروشش رو تو اینترنت دیدم.
از من فاصله میگیرد. عرض سالن را میگیرد و به سراغ مردی میرود که پشت میز عریضی نشسته است. موضوع را میگوید. به نظر آن مرد اختیار چندانی ندارد. چند دقیقهای صبر میکند تا مرد دیگری که با یک مشتری مشغول مذاکره است، صحبتش تمام شود. بعد ماجرا را برای او هم تعریف میکند. دقیقهای بعد، به سمت من میآید و فروش مجتمع را تایید میکند و میگوید میتوانم محیط بازار مبل را ببینم. چرخی در سالن دوطبقه میزنم.
بعد از دیدن سرسری بازار یا نمایشگاه مبل، میخواهم خداحافظی کنم که همان مرد پشت میز که اختیارات کمی داشت، از راه میرسد: در خدمتم.
– حقیقت اینه که من دنبال یه جایی برای دانشگاه هستم.
– به نتیجه رسیدید؟
– تازه دارم میبینم.
– بهعنوان واحد دانشگاهی میخوان بسازند؟
– یه چیزی تو مایههای پارک علموفناوری. فعلا داریم موقعیتهای مختلف رو رصد میکنیم.
نمیدانم چطور به ذهنم رسید بگویم اینجا را برای پارک علموفناوری میخواهم. در این متراژ که نمیشود کار دیگری کرد. تعارف میکند که بروم و روی همان مبلها که چند دقیقه قبل مشتریای نشسته بود، بنشینم. چند ثانیه از نشستنم نمیگذرد که آن آقایی که از فروش مجتمع آگاهی داشت، از راه میرسد. از خانم محمدی میخواهد یک چای بیاورد. مرد، قدش کمی از من بلندتر است. تهریش کمی دارد، اما روی چانهاش، یک تکه ریش سیاهرنگ خودنمایی میکند.
– محوطه را دیدید؟
– درحال رصد هستم. فکر میکنم پارسال اینجا نزدیک به ۳ هزار میلیارد تومان قیمتگذاری شده بود.
– خب! شما نظرتون روی چقدر است؟
– من تعیینکننده نیستم. فقط برای بازدید میدانی اومدم.
– معذرت میخوام! برای چه سیستمی؟ یعنی اگر اتفاق بیفته برای چه کاری میخواید استفاده کنید؟
– چیزی شبیه پارک علموفناوری. من البته خیلی درجریان نیستم و فقط بازدید میکنم و امکاناترو میبینم.
– فکر میکنید در این ارقام میتونن خرید کنند؟
– کنار میآن دیگه. احتمالا قیمت روز زمین تفاوت معناداری با پارسال داره. باید دید چقدرش کشاورزیه.
تلفنش زنگ میزند. میدهد به کسی جواب بدهد. حرفم را ادامه میدهم: «من هنوز بررسی نکردم، ولی براساس آنچه در آگهی بود، اینجا امکانات خوبی داره البته نمیدونم اینجا مجوز داره یا با رابطه برایش مجوز گرفته شده.» این را که میشنود، شروع به توضیح دادن میکند: «این زمین ۸۲ هکتاره و سند ۶ دانگ داره. اگر اشتباه نکنم ۱۳۰۰ متر بر از جاده قدیم و ۸۰۰ متر از آزادراه دارد. من مدارک را براتون میفرستم. میخوای نقشهها و فازها را ببینی؟»
– بله؛ من عمران خوندم و به نقشه مسلط هستم.
نقشهخوانی در زیتون
دعوتم میکند تا به اتاقش بروم و نقشهها را هم ببینم. جلو میرود و از این بابت عذرخواهی میکند. در انتهای عرض نمایشگاه، از یک راهرو میگذریم و به یک اتاق میرسیم. اتاق یا مغازه، یک در ورودی از بیرون نمایشگاه هم دارد. میرود پای نقشه: ما الان اینجا هستیم بازار مبل. درسته؟ اینجا مغازه بوده… ما خراب کردیم تا راه باز بشه. درسته؟ نقشه را اگر درست ببینم، جانمایی… .
سکوت میکند. خیلی به نقشه مسلط نیست. شاید به این خاطر است که نقشه روی دیوار، با آنچه روی زمین پیاده شده، تفاوت معناداری دارد. از صاحب این زمین ۸۲ هکتاری میپرسم… از فردی به نام «حامد حجازی» نام میبرد.
دو دقیقه بعد خانم محمدی چای را میآورد. مرد اصرار دارد تا روی نقشه، به من اطلاعات بدهد: اینجا رستورانه. اینجا که سالن شهرغذاست. این طرف ردیف مغازههایی هست که آنطرف است! اینجا CNG و اینجا پمپبنزین است. جانمایی مغازهها انجام شده. اینجا گلخونه و باغ پرندگان و درخت مرخته. این هم که مغازه بوده. اینها را خراب کردیم. اینجا ۲۶ تا مجوز داره. مجوز زیاد داره.
از من میپرسد: کی آگهی زده بود؟
– خانمی به نام عبدی.
آگهی فروش مجتمع را میثم برایم فرستاده بود. موبایلم را نشانش میدهم تا آگهی را ببیند. نمیتواند متن را بخواند: «ببخشید من چشام ضعیفه.» موبایلم را میگیرد تا از نزدیک ببیند.
– کی آگهی زدند؟
– نمیدونم. فکر کنم قدیمی است، اما قیمت زمین طبیعتا از پارسال بالاتر رفته.
موبایلش باز زنگ میخورد. جواب نمیدهد. فکر میکنم احساس میکند مشتری واقعی هستم. آگهی را میبیند: «برای یه سال پیشه. نمیدونم این خانم کیه که برداشته آگهی کرده ولی در مجموع اطلاعاتش ضعیف و ناقصه.»
– ناقصه؟
-آره. اینجا سند ۶ دانگ داره که برای آقای حامد حجازیه. پشت سرمون باغ پسته داره. اونطرف زمین کشاورزیه و یه قسمتی فاز دوئه که اصلا ساخته نشده. خیابانکشیاش شده.
تعارف میکند که بنشینم و ادامه حرفش را میگیرد: «اگر واقعا کسی خریدار باشه باید بیاد مذاکره.»
– شما این اختیار رو دارید؟
– تا جایی که من میتونم کمکتان کنم، استفاده کنید.
از خریداری نام میبرد که سمت فرودگاه امامخمینی (ره)، تنها یکی از زمینهایش ۵ هزار هکتار بوده. آنطور که تعریف میکند، او هم خریدار نبوده است: «ما نمیخواهیم در حد حرف باشد. مشتری باید توان داشته باشد.» میپرسم: «قیمت فکر میکنی نزدیک ۳ هزار میلیارده؟»
– قیمت درستشدنیه. اون مهم نیست. شما مثلا بگو روی ۳ هزار میلیارد نظر دارم. مشتری آمده بود میگفت گرونه. گفتم چقدرش گرونه؟ اینکه بگی گرونه که نشد. شما اگر تخفیف میخوای، بگو… بعضیها میخوان پولشرو ندن، اسمشرو میذارن تخفیف.
از دوکله بودن زمین هم میگوید: «فکر نمیکنم تو کل اتوبان قم- تهران، ملکی که سند ۶ دانگ و موقعیتی مثل زیتون داشته باشه، دیده باشید. با قدرت میگویم در هیچ جای ایران هم چنین ملکی که از لحاظ موقعیت در شاهراه کشور باشه، پیدا نمیکنید.»
شماره تلفن همراهم را میگیرد تا بیشتر با هم در ارتباط باشیم. تازه اینجاست که خودم را معرفی میکنم… او هم خودش را «دانا» معرفی میکند.
تسهیلات ما و تسهیلات آنها
نزدیک ساعت ۱۲ از مجتمع زیتون بهسمت قم میروم. بعد از عوارضی، توقف میکنم و به یکی از دوستان قمیام زنگ میزنم. میخواهم ببینم آشنایی دارد که در این پرونده از او کمک بگیرم؟ خداراشکر یک آشنا در یکی از ادارات دولتی دارد. شماره تلفن همراه علی احمدی را برایم میفرستد. بهجای اینکه تماس بگیرم، با کمک اپلیکیشن مسیریاب، بهسمت اداره میروم. حدود ۱۰ دقیقهای تا آنجا راه است. از بدشانسی من، GPS تلفنم دچار اختلال است و با تاخیر مسیر را نشان میدهد. همین هم باعث سردرگمیام در خیابانها میشود. حدود یکساعتی دور خودم میچرخم و نمیتوانم آدرس را پیدا کنم.
حوالی ساعت ۱:۳۰ به احمدی زنگ میزنم و میگویم شمارهاش را از چه کسی گرفتهام. خودم را معرفی میکنم و موضوع را خیلی ساده تعریف میکنم. قول همکاری میدهد، اما چندروزی وقت میخواهد. چارهای جز صبر ندارم.
ساعت ۲ سراغ دوستانم میروم تا هم آنها را ببینم و هم کمی اطلاعات درباره مجتمع گردشگری زیتون بگیرم. به هرحال قم شهر کوچکی است و خبرها درباره پروژههای بزرگی مثل زیتون و اینکه چه کسی پشت ماجراست، خیلی زود افشا میشود.
ساعت ۵ عصر از قم به تهران برمیگردم. شب در خانه خودم درگیر اسناد مالیای هستم که میثم به دستم رسانده است. جداول تسهیلات را که میبینم، خندهام میگیرد. نمیدانم ماجرا چیست که وقتی یک قسط ۳۰۰ هزار تومانی ما برای چند روز عقب میافتد، فورا از بانک پیامک ارسال میشود که شما یک قسط پرداختنشده دارید. ساعتی بعد، تلفن گویای بانک تماس میگیرد و همین پیامک را با صدای خوش قرائت میکند. جدیدا هم که برخی بانکها چندروز قبل از سررسید قسط، پیامک یادآوری برای مشتری ارسال میکنند. این تسهیلات را که میبینم، تصور میکنم بانکها وظیفه دارند از ما قسطها را با تهدید بگیرند و دودستی تقدیم امثال عوامل مجتمع زیتون کنند و آنها هم هر زمانی که دلشان خواست، آن را بازگردانند. برای درک جزئیات این تسهیلات و جداولی که من تا بهحال عناوین آنها را به عمرم ندیدهام، باید از یک کارشناس بانکی مطمئن مشورت بگیرم. در بین دوستانم هیچکس بهتر از «امیرعلی» رفیق دوران دانشجوییام نیست. با امیرعلی یکسالی در خوابگاه هماتاق بودیم. با اینکه به او اعتماد دارم، اما برای اینکه مشکلی برایش پیش نیاید، فقط استعلام حساب «حامد حجازی» یعنی همان فردی که سند ششدانگ مجتمع گردشگری زیتون به نامش خورده را برایش میفرستم و نظرش را بهعنوان یک کارمند بانک میپرسم.
امیرعلی صبح دوشنبه تماس میگیرد: «بهنظر من آدم خیلی بدحسابی بوده. فکر میکنم تحت عنوان شرکت و برای سرمایه در گردش تسهیلات گرفتند. باور کن حسابش را دیدم، حالم بههم خورد. ما ازطریق همین جدولا میفهمیم مشتری آدم خوب یا بدیه.»
– امیرعلی! کلی چک برگشتی هم دارند.
– نگاه کن! اینا سند و مدارک و شرایط وامها را داشتند و از اون طریق اومدن این کارهارو کردن. ریشه کارهاشون هم به سال ۸۹ برمیگرده.
طبیعی است برای امثال من که بزرگترین وام زندگیام، وام مسکن مهر بوده و بزرگترین تخلف بانکیام، عدم پرداخت ۳ قسط بانکی بوده، وامهای میلیاردی آنهم در سال۸۹ و تاخیرهای چندساله در بازپرداخت این وامها، خیلی عجیب بهنظر برسد. اما برای امیرعلی که سالهاست کارمند بانک است، وامهای با رقمهای بالا و بدحسابی تقریبا عادی شده، اما وضعیت پرونده عوامل زیتون به اندازهای خراب است که او هم میگوید «از دیدن حساب، حالش بههم خورده است.»
هلدینگ و شرکتهای کاغذی
چند دقیقهای از پایان تماسم نمیگذرد که علی احمدی زنگ میزند. تلفنش را به یکی از دوستانش میدهد تا او برایم کمی از سابقه مجتمع گردشگری زیتون بگوید. دوست احمدی مسئولیت دولتی دارد و بهشرط مخفی ماندن اسمش، حاضر به گفتوگو میشود ۳: «این زمین برای حسنعلی بنی علی بود. در ابتدا قرار بود اینجا گلخانه احداث شود و بعدش هم بحث پرورش کروکودیل مطرح شد. حامد حجازی ادعا میکرد میخواهد زنجیرهای از پرورش کروکودیل را طراحی و از خون آن برای درمان سرطان استفاده کند. اما به یکباره طرح از مسیر خودش خارج شد.»
– قیمت زمین را میدانید چقدر گذاشتند؟
– فکر میکنم آن زمانی که حسنعلی بنیعلی به اینها فروخت، نزدیک ۲.۸۰۰ تا ۳ میلیارد قیمتش بود ولی فکر میکنم پای یک دلال آمد وسط و زمین را در حدود پنج میلیارد و ۵۰۰ خریدند، فقط دلال ۵۰۰میلیون برداشت.
میگوید: «طرح اینها ابتدا چیز درگیری بود ولی مسیرش عوض شد. اگر موقع ورود به مجتمع زیتون دقت کنی، میبینی هیچ چیز سر جای خودش نیست و شلم شوربا ۴ است، چون از اول فکرشان این نبود. پمپ بنزینش را ببینی میفهمی چیز مسخرهایه.»
میپرسم: «شما در جریان فعالیتهای اقتصادی اینها بودید؟ چون چک برگشتی زیادی هم دارند.»
– اون موقع هر یه تومنشون میشد سه تومن. درآمد خوبی داشتند. اینها هلدینگ داشتند. یک هولدینگ میزدند و مثلا ۵۰ تا شرکت کنارش داشتند. عمده این شرکتها کاغذی هستند.
هر چه جلوتر میروم، بیشتر مطمئن میشوم یک کاسهای زیر نیمکاسه است.
چهارشنبه ۲۰ بهمنماه، برای دومینبار راهی قم میشوم. تا حوالی ظهر کارهای شخصیام را انجام میدهم. از فرصت موجود استفاده میکنم تا به اداره علی احمدی بروم؛ شاید کسی با دیدنم حاضر شود به تکمیل گزارشم کمک کند. قبل از رفتن با احمدی تماس میگیرم. میگوید چند روزی تلاش کرده اما هیچکس، حاضر به همکاری نشده است. رفتنم به ادارهشان بیفایده است. به حرم میروم و بعد از زیارت و نماز ظهر و عصر، به تهران برمیگردم.
اولین نشانههای فساد در سفر سوم به قم
دو سفر به قم و تماس با افراد مختلف، کمک چندانی به باز شدن گرههای گزارش نمیکند. ارتباطم را با علی احمدی حفظ میکنم. تماسهای بین ما ادامه پیدا میکند تا اینکه جمعه ۲۲ بهمن خبر میدهد یکی از افرادی که در جریان صفر تا صد مجتمع زیتون بوده، حاضر شده هرچه را میداند برایم بگوید. اصرار میکنم هرچه زودتر وقت ملاقات بگذارد. پیگیریهایش بالاخره جواب میدهد. ساعت ۱۰ شب شنبه ۲۳ بهمن تماس میگیرد و میخواهد ساعت ۸:۳۰ صبح یکشنبه، به ادارهاش بروم.
برای سومینبار به قم میروم. قرارمان این بود که به اتاق علی احمدی کارمند یکی از ادارههای قم بروم. او را تا بهحال ندیدهام. عکس پروفایلش در شبکههای اجتماعی هم تصویر خودش نیست. در اتاقش را باز میکنم. نیمی از بدنم داخل اتاق و نیم دیگر بیرون مانده است. چند نفری داخل اتاق مشغول کارند.
– با آقای احمدی کار داشتم.
– هنوز نیومده. معلوم نیست کی میاد.
در اتاق را میبندم و برمیگردم که مردی با موهای جو گندمی به سمت اتاق میآید. احتمال میدهم خودش باشد. سلام میکنم و میپرسم شما آقای احمدی هستید؟ میگوید «بله». من را به اتاقش دعوت میکند. یک چای برایم میریزد. میگوید آن فرد مطلع، بازنشسته است و الان در یک شرکت خصوصی مشغول فعالیت است. بعد از نیم ساعتی گفتوگو، به آدرسی که روزها منتظر یافتنش بودم، میرویم. وارد شرکت میشویم و سراغ اتاق مهندس کاشفی را میگیریم. احمدی من را به کاشفی اینطور معرفی میکند: «ایشان صادق امامی است. همان که گزارش فرشاد [مهرشاد] سهیلی رو نوشت.»
من شروع به صحبت میکنم. از قیمت روز زمین که میگویم، کمی شوکه میشود. بیشتر از آن، از تاکید دانا پیرامون عدم وجود مانع برای تغییر کاربری زمین، تعجب میکند. حالا نوبت اوست تا آنچه را که میداند، تشریح کند.
مرحله به مرحله آنچه بر سر آن زمین ۸۲ هکتاری آمده را شرح میدهد. در همان دقایق ابتدایی در بهت و حیرت فرومیروم. ماجرا از آنچه من گمان میکردم، پیچیدهتر است. سعی میکنم کمتر وارد کلامش شوم و بگذارم هر آنچه را میخواهد، بگوید.
جاده دسترسی غیرمجاز
کاشفی از دید یک کارشناس، یک به یک ابهامات و تخلفات افراد در این پرونده را شرح میدهد. تسلطش به موضوع را که میبینم از خودم میپرسم چگونه اسامی را بعد از گذشت نزدیک به هشت سال در ذهن دارد؟ حدود یک ساعت و ربع حرف میزند و من هم یادداشتبرداری میکنم.
در آخر میگوید: «من اینها رو مکتوب میکنم و مستند بهت میرسونم.»
– من خیلی وقت ندارم.
– نه، خیلی وقت نمیگیره.
بهجز متنی که خودش میخواهد بنویسد، یک پیشنهاد وسوسهانگیز به من میدهد: «اگر نیاز به سند داری، کسی را میشناسم که بخشی از اسناد در اختیارش است. هماهنگ میکنم آنها را به شما برساند.» فقط چند روزی مهلت میخواهد. کاشفی در آن یکساعت و ربع، چند جملهای درباره «اداره کل حملونقل پایانهها» که به «اداره کل راهداری و حملونقل جادهای» تغییر نام داده است، میگوید: «مالکان زیتون بدون موافقت اداره کل راهداری، جاده ورودی میزنند. اصلا مکاتبات پایانهها هست که من موافق نیستم. میگفتند نمیتوانیم دسترسی بدیم، چون کمی بالاتر مجتمع خدمات رفاهی دیگری بود. باید راه دسترسی اینها یکی میشد… اما یک هو دیدند زیتونیها خاک ریختند و جاده درست کردند. بحثشان چی بود؟ یک گروهی قرار بود از چین به قم بیایند. به اسم اینکه چینیها را میخواهند از اتوبان بیاورند، این جاده دسترسی را زدند… چینیها را آوردند و پرچم هوا کردند… چینیها کمونیستند؛ بهشون خطبه حضرت فاطمه زهرا(س) و انگشتر عقیق داده بودند… . جاده را زدند؛ چینیها رفتند ولی جاده ماند… اینقدر حسابشده کار را پیش بردند. الان جاده ورودیاش هم ایمن نیست.»
وارد اداره راهداری میشوم. سراغ مرد میانسالی که پشت «میز خدمت» چند قدم عقبتر از در ورودی ساختمان نشسته، میروم. میگویم برای استعلام یک زمین آمدهام. راهنماییام میکند تا به طبقه سوم اتاق آقای «حسینی نورزاد» بروم. او بعد از شنیدن حرفهایم میگوید به همان طبقه اول برگردم و از بخش ایمنی سوالم را بپرسم.
به طبقه اول برمیگردم اما مسئول ایمنی در اتاقش نیست. کارمند میز خدمت میگوید با رئیس جلسه دارد. نیم ساعتی معطل میمانم و خبری نمیشود. اذان میگویند و باز هم خبری نمیشود. به گمانم نماز هم میخوانند اما باز هم همان وضع است. بهخاطر نگرانی از کرونا، اقامه نماز را به ساعتی بعد موکول میکنم. بعد از کلی معطلی، نگهبان جلوی در پیشنهاد میدهد سراغ دکتر احمدی بروم. اتاق او در انتهای یک راهرو قرار دارد. وارد اتاق میشوم. اتاق ۳ اتاق مجزا دارد. اتاق اول، نه؛ اتاق دوم دکتر احمدی است: «شنیدم مجتمع زیتون رو برای فروش گذاشتهاند. میگن جاده دسترسیاش ایراد داشته است. این درست است؟»
– اولا واگذاری مجتمع از لحاظ قانونی ممنوع است. برا جزئیات بیشتر برو پیش آقای حسینی نورزاد مسئول بازرگانی. کجاش رو میخواید بخرید؟
– یک بخشی رو میخوایم. شنیدم خیلی شسته و رفته نیست.
– اون رو نمیدونم ولی فکر نمیکنم بشه این کار رو کرد. درباره راه هم کل این مجموعه یک راه داره. این راه موقت است. قبل اینجا یک مجتمع دیگهای هست که باید با اون یه راه تجمیعی بزنند. یه راه غیرمجاز هم از رودخانه کشیده بودند که سیل اومد و جمع شد. اون راه غیر مجاز بود و مسدود شد.
– هر کسی میتونه به همین سادگی این کار رو بکنه؟
– چی کار کنه؟
– یه راه دسترسی برای خودش بزنه از آزادراه؟
– نه، راهی که از زیر پل دادند، راه کارگاهی برای ساختوساز بود. کار به جاهای باریک کشید. اونها راه رو جمعآوری نمیکردند… تا اینکه سیل اومد. دادستان مستقیما دستور داد و جاده را بستند.
– مطمئنا یا اشتباه میکند یا اشتباه میگوید. من بهتازگی از قم به تهران رفتم و از همین راه غیرمجاز که دسترسی به مجتمع را از سمت قم بسیار ساده کرده است، به مجتمع زیتون رفتهام.
آب چگونه شور میشود؟
یکی از نقاط عطفی که کاشفی آن را زمینهسازی تغییر سرنوشت ۸۲ هکتار زمین کشاورزی میداند، از میان چاه آب میگذرد. او میگفت حامد حجازی و شرکایش با ادعای اینکه آب بیش از اندازه شور شده است، توانستند آنچه را که میخواهند رقم بزنند. بهذهنم میرسد سری به زمین بزنم و یک بطری از آب چاه برای تست آزمایشگاه بردارم.
ساعت ۱ بعدازظهر تاکسی اینترنتی میگیرم و از شهر خارج میشوم تا بدون سروصدا، برای دومینبار به زیتون بروم و یک نمونه از آب را بردارم.
مجتمع زیتون از معدود مجتمعهای جاده قم است که از هر دو طرف راه دسترسی دارد. راه دسترسی از قم به سمت تهران همین راهی است که اداره راهداری میگوید غیرمجاز بوده و با حکم دادستان مسدود شده اما اینطور نیست و جدا از راه، تابلوهای دسترسی به همین جاده نیز در طول مسیر به چشم میخورد. اگر این راه دسترسی مسدود شده بود، باید این تابلوها هم برداشته میشد اما فعلا که سرجایشان قرص و محکم هستند. این راه دسترسی غیرمجاز از زیر یک پل که در مسیر رودخانه فصلی است، میگذرد و به زیتون میرسد.
به زیتون میرسم. از کنار رستورانها میگذرم؛ در حصاری شکل اول و دوم را رد میکنم و وارد زمین خاکی میشوم. کرایه ۳۵ هزار تومانی تاکسی را پرداخت میکنم. از راننده میخواهم چند ثانیه بایستد تا از چاه آب بردارم و برگردم… سرچاه که میرسم، هیچ ردی از آب نیست. فلکه را میچرخانم اما هیچ آبی نمیآید. به راننده تاکسی اینترنتی میگویم، نمیتوانم با او برگردم. میمانم ولی فرصت فکر کردن به خودم نمیدهم و با اعتمادبهنفس به دانا زنگ میزنم. این نخستین و بزرگترین اشتباهم است: «سلام. من اومدم سرِ زمین برای برداشتن یه نمونه آب اما موتور چاه خاموشه.» این را که میشنود، از پشت تلفن متوجه میشوم که چه یکهای میخورد: «شما باید هماهنگ میکردی نه اینکه بیخبر بیایی.»
درست میگوید. عاقلانه بود که هماهنگ میکردم یا میخواستم که اگر آزمایش آبی دارند، برایم بفرستند. ۳ دقیقه نمیشود که خودش را از نمایشگاه (بازار) مبل به من میرساند. با ماشین کنارم میایستد. همانطور که پشت فرمان است، شیشه را کمی پایین میدهد. آفتاب پشت سر من است و نورش مستقیم در چشمهایش افتاده. با همان چشمهای نیمهباز و ریشهای خاص و لحنی که شکایت در آن به وضوح قابل مشاهده است، میگوید نباید بدون اجازه وارد این بخش زمین میشدم.
– میخواستم یک نمونه برای تست هدایت الکتریکی ۵ (EC) یا همان شوری آب بگیرم.
– شوری اینجا ۸ هزاره.
خشکم میزند. کاشفی گفته بود برای تغییر کاربری زمین، شوری آب را نزدیک به ۱۲ هزار اعلام کرده بودند. نمیشود که آبی که رو به شوری رفته است، یک دفعه بعد از تغییر کاربری شیرین شده باشد.
دانا تعارف میکند سوار ماشین شوم؛ سوار میشوم و دوباره به همان اتاقی که در آن میخواست نقشه را توضیح دهد، میرویم. در بین راه با فردی تماس میگیرد تا آزمایش آب را در واتساپ برایش بفرستد. متوجه شدم که چه اشتباه مرگباری را انجام دادهام اما فیالمجلس سرم را در دهان شیر بردهام و باید هر طور شده، سر و جانم را بردارم و از زیتون فرار کنم. قشنگ معلوم است که کفرش را درآوردهام: «شما هر اطلاعاتی نیاز دارید مکتوب به من اعلام کنید، من برایتان توضیحات را ارسال میکنم. اینطور که هر بار برای یک موضوع بیایید و بپرسید و بروید، جالب نیست. کار فرسایشی میشود.»
خریدار قلابی برای وصلشدن به پشت پرده زیتون
کاری جز تایید حرفهایش ندارم. تلاش میکنم کمی موضوع را تغییر دهم تا از تیزی حرفهایش کم شود: «شایعه شده اینجا برای آقای علی لاریجانیه! اما من چیزی جز کلنگزنی این مجموعه از او پیدا نکردم.» میگوید: «شاید باور نکنید. برای همین نمایشگاه مبل آگهی کارمند داده بودیم. طرف زنگ زده بود میگفت آقای لاریجانی اونجا هم میاد؟»
با کمی خنده میگوید: «گفتم آره! هر چند وقتی یکبار اینجاست.»
دانا دوباره موضوع را سمت خرید زمین و توان مالی ما و از این قبیل چیزها میبرد. از یک مشتری عجیب برای مجتمع میگوید: «یکی آمده بود برای خرید اینجا… ۲۰۰ میلیارد تومان برای قاچاق گازوئیل جریمه شده بود. اومده بود برای خرید که به این بهانه به پشت پرده اینجا وصل شود.» با این حرف میخواهد به من بفهماند که حالا نه علی لاریجانی ولی پشت این دشت بزرگ چندده هکتاری تغییر کاربری یافته یک کله گنده نشسته است. خوشبختانه یا متاسفانه نمیداند که ۲ هفتهای میشود دندانهای آدمهای پشت پرده زیتون را هم شمردهام و منتظر چککردن اسناد هستم تا حسابی از خجالتشان دربیایم.
دانا چایی سفارش میدهد. این بار هم خانم محمدی چایی میآورد. دانا این بار چایی نمیخورد. کمی مشکوک شده است و حق هم دارد. بعد از کمی صحبت، با عجله از دفترش خارج میشوم.
نزدیک پمپ بنزین میایستم تا با تاکسی به قم برگردم. هیچ ماشینی توقف نمیکند. برای یک پژو که با سرعت درحال عبور است، دست بلند میکنم. ۵۰ متر جلوتر ترمز میکند. به سمتش میدوم و او هم دنده عقب میگیرد. در یک نقطه به هم میرسیم. صندلی کنار راننده جوان مینشینم. استرس دارم. آهنگ کردی گذاشته. صدایش را هم بلند کرده. مقصدش اراک است. بین راه نرسیده به عوارضی قم، عینک دودیاش را میزند. عوارضی را که رد میکنیم، از کیفم ۱۰ هزار تومان در میآورم. سرش را پایین نمیآورد تا به پولم نگاه کند. هیچی نمیگوید… میگویم «بفرما.» کرایه را قبول نمیکند: «امام صادق(ع) گفته برای دعا کردن بهتره جای خودتان، کسی شما رو دعا کنه.» از من میخواهد به جای کرایه، برایش دعا کنم. با کلی دعای خیر و تشکر از ماشین پیاده میشوم.
احساس میکنم اگر شب در قم بمانم، فردا میتوانم اسنادی را که به دنبالش هستم، به دست بیاورم. به خانه یکی از دوستانم میروم. تمام طول شب به جز دقایقی که برای خرید شام از منزلش خارج میشوم، درگیر نوشتن چیزهاییام که در طول روز دیده و شنیدهام.
ساعت ۴:۳۰ صبح به حرم میروم تا هم زیارتی کرده باشم و هم نماز را در حرم بخوانم. هوا کمی سرد است اما زمستانی نیست. خیابانها خلوت و سوتوکورند، تا نزدیکی حرم وضع به همین شکل است. وارد حرم میشوم. در حرم با دقت به صورت و رفتار مردم نگاه میکنم. انگار دنیای داخل و بیرون حرم با هم تفاوت دارد. آدمها اینجا آرامتر و واقعیتر به نظر میرسند. اینجاست که برای پرسش داستایوفسکی که «چند انسان در هر انسان وجود دارد و چگونه باید از این انسان درونی محافظت کرد؟» پاسخ پیدا میکنم: «در حرم میتوان از این انسان درونی محافظت کرد.» اینجاست که انسانها نهتنها از انسان درونیشان محافظت میکنند که آن انسان درونی، تصویر بیرونیشان هم میشود. این را در رازونیازهای باصفایشان میشود دید.
تا نماز خیلی فرصت باقی نمانده است. زیارتنامه میخوانم و زیارت میکنم. بعد از نماز، به خانه دوستم برمیگردم و تا ساعت ۹ صبح میخوابم.
تا ظهر کارهایم را کمی روبهراه میکنم. ساعت یک ظهر با کاشفی هم تماس میگیرم تا ببینم آیا گزارشی که میگفت را آماده کرده و میتواند اسناد را به من برساند یا خیر؟ میگوید نوشتن متن کمی زمان میبرد ولی به کسی که اسناد در اختیارش است گفته که نهایتا تا روز شنبه، اسناد را به دستم برساند. عصر دوشنبه ۲۵ بهمن به تهران برمیگردم و تا شنبه کارهای دیگرم را دنبال میکنم.
سوم اسفند؛ چهارمین سفر به قم
شنبه ۳۰ بهمن ماه با کاشفی تماس میگیرم. میگوید هنوز نوشتن تمام نشده است. احساس میکنم مشکل در جای دیگری است. از او سن و سالی گذشته و احتمالا از اینکه با شکایت صاحبان زمین روبهرو شود، کمی واهمه دارد. یکی دو روزی صبر میکنم تا مطمئن شوم که او احتمالا از همان پشت پردهای که دانا میگفت، ترسیده است و برای همین هم کمی مردد شده که متن را به دستم برساند یا نرساند.
دوشنبه شب دوم اسفند را در تحریریه روزنامه میمانم تا کمی کار کنم و صبح زود هم به قم بروم. بنا دارم تا صبح نخوابم. تا ساعت ۲ بامداد، همه چیز روبهراه است اما کمکم پلکهایم سنگینی میکنند. میدانم اگر چشمهایم را روی هم بگذارم، زودتر از ۱۰ صبح بیدار نمیشوم. به سراغ کمدم و نسکافههایی میروم که سیدمهدی طالبی همکارم خریده و در کشوی کمد من گذاشته است. از نسکافهها، تنها یکی مانده. بازش میکنم و در آب جوش میریزم و مینوشم تا کمی جلوی خوابم را بگیرد.
صبح برای چهارمین بار به قم میروم. بعد از خوردن صبحانه، به دفتر کار کاشفی میروم. ۲۰ دقیقهای به ۹ صبح مانده است. ساعت ۱۰ باید به جلسهای برسد. در سن و سال کاشفی، تا همین جا هم وارد میدان شدن، چیزی جز شجاعت نبوده است. او اطلاعات ذیقیمتی را با من درمیان گذاشته است. همان اطلاعات برای نوشتن از تخلفات در مجتمع گردشگری زیتون کافی بود اما من برای اطمینان قلبی خودم و نوشتن گزارش دقیق، نیاز به اسناد دارم.
سنگقلاب در ادارات دولتی
در سفر سوم، تقریبا به تمام ادارات مربوطه که در تغییر کاربری دشت ۸۲ هکتاری نقش داشتهاند، مراجعه کرده بودم.
در استانداری، یکی از مدیران در واکنش به درخواست من برای دسترسی به مصوبات کمیسیون تبصره یک ماده یک مدعی میشود که اسناد کمیسیون در استانداری وجود ندارد. دربرابر اصرار من، به یکی از همکارانش زنگ میزند، اما طوری سوال میپرسد که معلوم است نمیخواهد سندی به من بدهد: «اسناد جلسه کمیسیون تبصره یک ماده یک اینجا نیست دیگه. درسته؟» در استانداری چیزی گیرم نمیآید. به اداره میراث فرهنگی، گردشگری و صنایعدستی هم سری میزنم. «علیرضا ارجمندی» رئیس اداره گردشگری حاضر نمیشود کمک چندانی کند. او حتی فروش مجتمع را هم بلااشکال میداند و میگوید اگر سندی از تخلف داری، برو به حراست بده! تنها یک جمله میگوید که شاید کمی ارزش داشته باشد: «واقعیت این است که یکسری موارد فساد بوده که ما جلویش را گرفتیم.» در جهاد کشاورزی هم هیچ چراغ سبزی مشاهده نکردم تا تنها امیدم، کاشفی و اسنادی باشد که ازطریق یک رابط قرار است به دستم برساند.
بالاخره اسناد میرسند
برای دومینبار با کاشفی دیدار میکنم. برایش از اهمیت موضوع میگویم. اسناد بدهیهای صاحبان مجتمع گردشگری زیتون را که در قالب شرکتهای مختلف تسهیلات دریافت کردهاند، نشانش میدهم. برخی اسامی و برخی شرکتها را میشناسد. مخصوصا «کشت و صنعت رویش مرتع زیتون» را. از من میپرسد:
– اینا شرکت «سالار آسیاب قشم» ثبت کردند؟
– بله! چیزی که زیاد دارند، شرکته.
– سیستم خیلی خبط کرد.
برای اینکه نگرانیاش را رفع کنم، میگویم: «آقای کاشفی! ما اگر این هفته را از دست بدیم، به عید میخوریم و بعد عید هم مشخص نیست چه اتفاقی میافته. اگر نگرانی شما اینه که متن دستنویستان جایی منتشر نشه، من همینجا ویس رکوردر (ضبط صوت) رو روشن میکنم و از روی متن میخونم.»
گویا برای رسیدن به جلسه عجله دارد: «پس غروب یا شب همدیگهرو یه جا ببینیم. خوبه؟»
– عالیه!
برای اینکه ملاحظاتش را به پای ترس ننویسم، میگوید: «خداشاهده من ترسی ندارم. به حضرت زهرا (س) قسم در بحث مبارزه با فساد راضی هستم آبرو و جونم رو بدم.»
برای نماز به حرم میروم. وارد صحن میشوم. هوا تقریبا بهاری است. آفتاب تندیِ هفته سوم فروردینماه را دارد. این سرخوشترین حضورم در حرم است. ۴ بار رفت و آمدم به قم، بالاخره تا چندساعت دیگر بهبار خواهد نشست. روی یک سکوی سنگی مینشینم. آنقدر خستهام که اگر چند دقیقه یکجا بنشینم، خوابم میبرد. چندثانیهای چشمهایم را میبندم. نزدیک اذان است و صدای قاری قرآن صحن را دربر گرفته است. بعد از نماز، دوباره مزاحم دوستم میشوم. آنقدر خستهام که بدون خوردن ناهار، تا ساعت ۷:۳۰ میخوابم، اما هیچکسی با من تماس نمیگیرد. ساعت ۹ شب تلفنم زنگ میخورد؛ کاشفی است. یک آدرس را برایم پیامک میکند تا در آن آدرس همدیگر را ببینیم. ساعت ۱۰ شب خودم را به محل قرار میرسانم، اما او نیست. نیمساعتی منتظر میمانم. با خودم میگویم «نکند پیرمرد جا زده باشد و نیاید! نه اینقدر هم بیمعرفت نیست.» در این فکر هستم که صدای بوق یک خودرو، توجهم را جلب میکند؛ کاشفی بههمراه خانوادهاش است. میگوید آنها را پیاده میکند و فورا برمیگردد. این فورا، ۲۰ دقیقهای طول میکشد… سوار ماشینش میشوم و به پارک میرویم. فکر میکنم بعد بازنشستگی فیلم پلیسی زیاد دیده که قبل از ورود به پارک میپرسد:
– نمیتونن با GPS ردت رو بزنن؟
با خنده جوابش را میدهم. سعی میکند برای کمی حرف زدن و دادن اسناد به من، جایی برویم که کسی نباشد. در پارک یک فلش و چند برگ کاغذ دستنویس را به من میدهد: «بیا این فلشرو بگیر. همه سندهای پروژه زیتون این توئه.»
از خوشحالی نمیدانم چهکار کنم. اگر کرونا دست و بالم را نبسته بود، حتما صورتش را میبوسیدم. این اسناد درکنار یک ساعت گفتوگویی که دوشنبه ۲۴ بهمنماه با هم داشتیم، میتواند گره خیلی از ابهامات درباره پروژه «مجتمع گردشگری زیتون» را باز کند. متن دستنویسش را هم میدهد، اما نمیخواهد دستخطش را داشته باشم. ناچار از روی متن میخوانم و صدایم را ضبط میکنم.
بعد از گرفتن اسناد، کاشفی با ماشینش مرا تا میدان ۷۲ تن میرساند تا به تهران برگردم.
تصاویر هوایی مجتمع زیتون نشان میدهد که در گذشته، در این زمین کشاورزی انجام شده است. کاشفی اما طوری داستان را برایم روایت کرده که مو لای درزش نرود: «نگاه کن! واگذاری این زمین برای هیات ۷ نفره است. پس به این نتیجه میرسیم که این زمین استعداد کشاورزی داشته است که در قالب هیات ۷ نفره واگذار شده است.»
– داستان هیات ۷ نفره چیه؟
– اول انقلاب برای ساماندهی زمینهای کشاورزی این هیات تشکیل شد. در قالب هیات و باتوجه به ماهیت کشاورزی زمین، در سال ۵۹ یا ۶۰ آن را واگذار کردند. زمین با یک حلقه چاه به گمونم ۳۵ یا ۴۰ لیتر بر ثانیه آب، واگذار میشود. در این زمین کشاورزی میشده تا سال ۹۲. در آن وقت آقای «حسنعلی بنیعلی» که مالک زمین بوده، زمین را به آقای «هادی یوسفیلنجی» میفروشد. سند اصلی انتقال پیدا کرده به نام آقای یوسفی لنجی. تا اینجا بهصورت کاملا شفاف یک زمین کشاورزی فروخته شده است.
مجوزهای پوششی برای تغییر کاربری
زمین در تاریخ سوم آذر ۱۳۹۲ یعنی همان روزی که دولت روحانی در ژنو، به توافق اولیه با ۱+۵ دست یافت، در دفترخانه شماره ۶۶ قم به نام هادی یوسفیلنجی زده میشود۶. درباره قیمت خریداریشده زمین، اطلاعات دقیق و قابلاستنادی دراختیار نیست، اما طبق توضیحات قسمت نقلوانتقالات در صفحه ۹ سند، اراضی مذکور در تاریخ ۳ آذر ۹۲ به نام آقای هادی یوسفیلنجی شده است.
کاشفی، تندتند صحبت میکند. در میان کلماتی که از دهانش به بیرون میپرند، چندتاییاش با لهجه قمی هستند: «احساس میکنم خیلی مهم است بدونی هادی یوسفیلنجی کیه؟ چون مدارک به نام ایشونه، ولی پیگیریهای کار با حامد حجازی است!»
میپرسم: «چرا اینجا رو انتخاب کردند؟»
– اینرو نمیدونم و جای بحث داره. ولی زمینی که گرفتهاند، بین دو جاده اصلی آزادراه و جاده قدیمه. این زمین بینظیر تو شریان اصلی منتهی به پایتخت و قبل از فرودگاهه. تقریبا ۱۹ استان از این اتوبان تردد میکنن.
صاحبان جدید زمین اراضی موسوم به عینآباد، ۲ درخواست یکی در تاریخ ۱۹ اسفند ۹۲ (۳ ماه بعد از خرید) و یکی هم در ۹ تیر ۹۳ برای دریافت مجوز ساخت گلخانه، استخر دومنظوره ماهیان سردآبی و پرورش کروکودیل به جهاد کشاورزی میدهند. گرفتن مجوز برای چنین فعالیتهایی با استناد به تبصره ۴ ماده ۱ قانون حفظ کاربری اراضی زراعی و باغها چندان دشوار نبود. در این تبصره «احداث گلخانهها، دامداریها، مرغداریها، پرورش ماهی و سایر تولیدات کشاورزی و کارگاههای صنایع تکمیلی و غذایی در روستاها» تغییر کاربری محسوب نشده است. برپایه این تبصره قانونی، صاحبان زمین با «رعایت ضوابط زیستمحیطی» و اخذ «موافقت سازمانهای جهاد کشاورزی» میتوانستند در زمینشان فعالیتهای همسو با کشاورزی انجام دهند.
کاشفی، گرفتن این مجوزها ازسوی مالکان زیتون را بهانهای برای تغییر کاربری میداند: «اینها با تبصره ۴ در قالب گلخانه و پرورش ماهی و کروکودیل جلو آمدند تا تغییر کاربری بدهند. نظرشان بود به دولتیها وصل شوند و تبصره۴ را کنار بگذارند و درخواست تبصره یک بدهند. وقتی دیدند خبری نیست و جهاد خودش هم همراه است، کار را دنبال کردند. نگاه کن! EC آب بالای ۷ تا ۸ هزار برای گلخانه مناسب نیست. این نشان میدهد اینها از اول نیتی برای این کار نداشتند. پیدا بود که این یک دام است.»
وکیلی که همهکاره میشود
در ۱۲ شهریور ۹۳، هادی یوسفیلنجی، به «حامد حجازی» وکالت میدهد تا بتواند تمام امور زمین خریداریشده را پیگیری کند. از نکات جالب در این وکالتنامه، نشانی مشترک موکل و وکیل یک واحد مجتمع فردوس در بلوار جمهوری نبش بلوار محمودنژاد است. با این وکالتنامه، هادی یوسفیلنجی برای همیشه از پرونده حذف میشود و جای او را حامد حجازی میگیرد. حجازی چندماه پیش از اخذ وکالت، در ۱۵ اردیبهشتماه سال ۹۳ شرکت «کشت و صنعت رویش مرتع زیتون» را تاسیس میکند. برپایه آگهی تاسیس شرکت، حامد حجازی رئیس هیاتمدیره، «سیدعلی نوراللهی گیزهرود» نایبرئیس هیاتمدیره و مدیرعامل و «مهدی کاشی» منشی هیاتمدیره تا اردیبهشت سال ۹۶ میشوند. حوزه فعالیت شرکت کشت و صنعت رویش مرتع زیتون، «زراعت و باغداری گلخانه، کاشت نهال، پرورش آبزیان (گرمآبی، سردآبی خاویار) و سایر آبزیان و کروکودیل، زنبورداری و پرورش کرم ابریشم، پرورش دام و طیور (سبک و سنگین)، اسب و اسبچه و حیوانات خانگی» بوده است. مدیرعامل شرکت، سیدعلی نوراللهی بوده، اما مشخص نیست به چه دلیل حجازی در رسانهها خود را بهعنوان مدیرعامل شرکت معرفی کرده است. او ۲۱ مرداد سال ۹۳ در حاشیه بازدید هیات فعالان اقتصادی استان «گنسو» چین از زمین کشاورزیاش، در گفتوگو با ایرنا، بهعنوان «مدیرعامل شرکت تعاونی کشت و صنعت رویش مرتع زیتون» معرفی شده است. حجازی به خبرنگار ایرنا گفته بود که میخواهد در این زمین ۸۲ هکتاری، در یک طرح ٥ ساله بوستان جنگلی کروکودیل را بسازد. او از اخذ مجوز «۱۰ هزار راسی کروکودیل» گفته و تاکید کرده بود «در فاز نخست که کلنگ آن در هفته دولت زده میشود، یکهزار رأس کروکودیل برای پایلوت پرورش داده میشود.»
برپایه مجوز صادرشده، مالک زمین تنها اجازه تاسیس گلخانه و استخر پرورش ماهی و کروکودیل در آن را داشت اما حجازی از این زمین بهعنوان «دهکده کشاورزی و گردشگری» یاد کرده و «شهربازی، بازارچه، فضای فرهنگی (مسجد، کتابخانه و رصدخانه)، هتل و مجموعه ورزشی» را از دیگر بخشهای آن برشمرده است.
تغییر کاربری با سوءاستفاده از رئیس مجلس
این اظهارات نشان میداد در سر حجازی طرحهای بلندپروازانهای شکل گرفته که کمتر کسی از جزئیات آن آگاه است. حجازی بهدنبال تغییر کاربری زمین بود. او همانند هر سوءاستفادهکننده دیگر که برای پیشبرد نقشههایش، از ظرفیت شخصیتهای سیاسی و مذهبی بهره میبرد، چنین کرد و عملیات تغییر کاربری زمین کشاورزی ۸۲ هکتاری را با کلنگی که در ششم شهریورماه سال ۹۳ به دست علی لاریجانی، رئیس وقت مجلس شورای اسلامی داد، استارت زد. مشخص نیست او چگونه توانسته بدون داشتن مجوز برای ایجاد «دهکده گردشگری» رئیس وقت مجلس شورای اسلامی را به قم بکشاند و مشخص نیست لاریجانی و تیمش چگونه بدون درخواست موافقت با تغییر کاربری، قربانی چنین نقشهای میشوند؟ ماهها بعد در اسفند سال ۹۳، حجازی در جمع خبرنگاران جملهای گفته بود که بهخوبی نشان میدهد در همان ساعتی که علی لاریجانی کلنگ دسته قرمز رباندار را در قلب زمین میکوبد، حجازی و یارانش هیچ مجوزی برای این کار نداشتهاند: «زمانی که دکتر لاریجانی از مجموعه ما بازدید کرد، من به وی اعلام کردم که اگر مجوز تغییر کاربری این زمین بهسرعت به ما واگذار شود، این آمادگی را داریم تا کل پروژه را در مدت زمان بسیار کوتاه به اتمام برسانیم.» در این گفتوگو حجازی ادعا کرده بود که «دکتر لاریجانی شخصا پیگیر مراحل انجام این پروژه شدند و حمایتهای بسیار زیادی از بنده و اجرای این پروژه عظیم گردشگری در قم داشتند.» ۷
در فضای سیاسی ایران، علی لاریجانی به کیاست شهره است. او ۳ دوره پیاپی ریاست مجلس شورای اسلامی را برعهده داشت و هر آنچه اراده میکرد، تبدیل به مصوبه میکرد. با اینحال اما حامد حجازی و شبکه زیتون، بدترین سوءاستفاده را از حضور لاریجانی در مجتمعشان کردند. این ماجرا را «حمید» که مثل میثم، از عوامل زیتون ضربه سنگینی خورده است، به شکلی جالب روایت میکند: «برای افتتاح، آقای لاریجانی را دعوت کردند. حضور آقای لاریجانی باعث شد به این شایعه دامن زده شود که اینجا مال لاریجانی است و لاریجانی از اینجا حمایت میکند. این شایعه را صاحبان زیتون تکذیب نکردند و حتی به آن دامن هم میزدند چون در ادارات و سازمانهای قم پرونده راحتتر جلو میرفت. طرف فکر میکرد زیتون برای لاریجانی است و باید حتما درخواستش را امضا کند.»
زیتون و ریزش ۳۰ درصدی آرای لاریجانی
طبیعتا حضور مقامات رده بالای کشور در افتتاح یک پروژه، به شکلی حمایت از آن به حساب میآید و این حضور، ضمن اینکه هزینهای برای آن مقام رده بالای نظام ندارد، در دستگاههای دولتی باعث تسریع در امور میشود. حضور در زیتون برای لاریجانی بسیار پرهزینه بود. ادعای حجازی مبنیبر اینکه «دکتر لاریجانی شخصا پیگیر مراحل انجام این پروژه شدند» کار دست لاریجانی داد و باعث شد آرای لاریجانی در انتخابات مجلس شورای اسلامی ۳۰ درصد ریزش داشته باشد. این آماری است که کاظم جلالی، یار نزدیک لاریجانی در گفتوگو با سالنامه نشریه مثلث بیان کرده است: «شب جمعه انتخابات به مرقد حضرت امام (ره) رفتم. حاجحسن آقای خمینی آنجا نماز میخواندند. بعد از نماز خدمتشان بودیم و صحبت کردیم. عین عبارت ایشان این بود که از هیچ تخریبی برای آقای دکتر لاریجانی دریغ نشد. مثلا ایشان میگفت مجموعه زیتون را که در جاده قم است به آقای دکتر لاریجانی انتساب داده بودند که مالِ ایشان است!» بهعبارت سادهتر، لاریجانی به زیتون رفت و کلنگ پروژهای را بر زمین کوبید که حتی برای تغییر مجوز درخواستی نداده بودند. این حضور از یکسو باعث پیشبرد کار حجازی و شرکا در ادارات میشود و در سوی دیگر، منجر به ریزش ۳۰درصدی آرای لاریجانی. این یعنی سیاست! گمان نمیکنم هیچکس به اندازه حجازی و شرکایش در زیتون، توانسته باشد ضربهای اینچنین در سیاست به لاریجانی بزند.
آغاز اخلال در سلامت نظام اداری
اتفاقات عجیب و غریب که حاکی از یک بههمریختگی دستکاری یا سفارششده عجیب در ساختارهای اداری است، از این مرحله به بعد خود را نشان میدهد. در ۱۸ شهریورماه یعنی ۲ هفته بعد از کلنگزنی مجتمع گردشگری زیتون توسط رئیس وقت مجلس شورای اسلامی، عیسی رضایی، مدیرکل میراث فرهنگی، صنایعدستی و گردشگری استان قم، در نامهای خطاب به حجازی از «موافقت اصولی» ۸ میراث فرهنگی با پروژه گردشگری زیتون خبر میدهد. این نامه نکات جالبتوجهی دارد: نکته نخست سرعت نامهنگاریهاست. رضایی ۱۸ شهریور، یعنی درست در همان روزی که حجازی در نامهای، درخواست ایجاد مجتمع گردشگری را میدهد، پاسخش را میدهد. چنین سرعت عملی تقریبا در ادارات دولتی بیسابقه است. نکته دوم اعلام موافقت اصولی با ایجاد واحد گردشگری آن هم در متراژ ۸۲ هکتار (!) زمین است. نکته سوم هم به خطاب قرار دادن حجازی مربوط میشود. در متن نامه به وکالتنامه حجازی اشاره شده اما با احداث واحد گردشگری به نام آقای حامد حجازی موافقت شده است! اگر قرار بر موافقتی باشد، باید این موافقت خطاب به مالک زمین یعنی هادی یوسفیلنجی صادر شود، نه وکیل او. کاشفی این را نخستین ایراد قانونی در روند پرونده مجتمع زیتون میداند: «آیا برای کسی که وکالتنامه داشته میتوان موافقتنامه اصولی صادر کرد؟ خیر؛ اصلا ایشان نمیتوانسته با وکالت موافقت بگیرد؛ چراکه وکالت، «مالکیت» نمیآورد. شما قانون حفظ کاربری اراضی کشاورزی را بخوان. این مجوز باید به نام هادی یوسفیلنجی صادر میشد.»
روند تغییر کاربری یک زمین کشاورزی، اینگونه است که متقاضی درخواست خود را به «کمیسیون تبصره یک ماده یک» تقدیم میکند. کمیسیون «در موارد ضروری تغییر کاربری اراضی زراعی و باغها» را برعهده «کمیسیونی از نمایندگان وزارتخانههای کشاورزی، مسکنوشهرسازی، جهاد سازندگی و سازمان حفاظت محیطزیست و استانداری که در هر استان زیرنظر وزارت کشاورزی تشکیل میشود» گذاشته است. ملاک تصمیم در این کمیسیون، «اکثریت آرا» است. کاشفی آن روزها را بهخوبی به یاد میآورد: «صاحبان زیتون، کسانی را پیدا و زورهایشان را با هم جمع کردند. به قول ما آب میرود چاله را پیدا میکند. با هم جمع شدند و گفتند میرویم دنبال تغییر کاربری کل زمین. چرا برویم در قالب تبصره چهار و ساخت گلخانه و استخر پرورش ماهی؟ وقیحانه درخواست تغییر کاربری دادند.»
حجازی ۲۴ شهریورماه ۹۳، در فرم درخواست تغییر کاربری برای کمیسیون، خود را مالک ۸۲ هکتار اراضی زیتون معرفی کرده است. ۹ در انتهای نامه در محل مشخصات متقاضی، امضای حجازی و مهر «شرکت تعاونی کشت و صنعت رویش مرتع زیتون» ثبت شده است. این درخواست یک مشکل دارد. حجازی در کنار امضای خود، از مهر شرکت مذکور نیز استفاده کرده است. در آگهی تاسیس شرکت رویش مرتع زیتون چاپشده در روزنامه رسمی۱۰، «کلیه قراردادها و اسناد رسمی و تعهدآور بانکی با امضای مدیرعامل و رئیس هیاتمدیره متفقا و مهر شرکت» رسمیت پیدا میکنند.
در واقع در این درخواست احتمالا نه حجازی مالک زمین به حساب میآید و نه امضا و مهری که پای درخواستش است، اعتبار دارد. مضافبر این دو، مشخص نیست شرکت تعاونی کشت و صنعت رویش مرتع زیتون در زمینی که متعلق به هادی یوسفیلنجی است، چه سمتی داشته است؟
خداحافظی با بوستان کروکودیل
یک هفته بعد از این درخواست، حجازی که توانسته بود به بهانه راهاندازی پارک کروکودیل ۱۰ هزار راسی، یک هیات چینی را به زیتون و کمی بعد از آن علی لاریجانی را برای کلنگزنی به کیلومتر ۱۷ جاده قم بکشاند، از تمام برنامههای قبلیاش، عقبنشینی میکند. در «فرم ۲» جهاد کشاورزی قم، کارشناس منتخب جهاد از «زراعت آبی» زمین با استفاده از «چاه» مینویسد و در بخش نظریه، بهصراحت عنوان میکند: «زمین موردنظر زراعی است.» در ذیل این نظریه مهندس محمدابراهیم نجابت، مدیر امور اراضی جهاد کشاورزی قم توضیح میدهد که حجازی پیشتر درخواست مجوز احداث گلخانه و استخر دومنظوره پرورش ماهی سردآبی داشته و بهدنبال راهاندازی پارک کروکودیل به مساحت ۷۲ هکتاری بوده اما از درخواست پارک کروکودیل انصراف ۱۱ داده و خواهان صدور مجوز گردشگری برای ۸۲ هکتار زمین شده است.
با توجه به مشخصات کشاورزی زمین، تغییر کاربری تقریبا ناممکن است. برای حجازی و شرکا البته هیچ بنبستی وجود ندارد. با توجه به اینکه زمین کشاورزی بوده و آب هم داشته و احیا هم بوده، تنها یک سناریو برای پیادهکردن تغییر کاربری باقی میماند و آن هم اینکه «زیتون شرایط کشاورزی ندارد!» کاشفی مثل کارآگاهها این بخش را توضیح میدهد: «اینها سناریوشان همین بود. اینها چه کار کردند؟ متاسفانه با همکاری ۳ مسئول در جهاد کشاورزی، آب منطقهای و استانداری کار در مسیر دلخواه حجازی میافتد.»
دو شرطی که زیر پا میگذارند
دوم مهر ۱۳۹۳ درخواست حجازی برای تغییر کاربری به کمیسیون ارسال میشود. یک هفته بعد در دهم مهرماه ۹۳، پرونده ۲۷ صفحهای حجازی به «سازمان امور اراضی کشور- دفتر حفظ یکپارچگی و امور زمین» برای «بررسی» و «اظهارنظر» به تهران ارسال میشود. ۱۸ آبان ۹۳، «حسین امیرحیدری»، معاون حفظ کاربری و توسعه اراضی سازمان امور اراضی کشور، با اشاره به مختصات زمین در منطقه عینآباد مینویسد: «احداث گلخانه و پرورش ماهی مربوط به طرحهای کشاورزی بلامانع است، ولی برای سایر تاسیسات درصورتی که آزمایش EC آب را بالای ۱۲ هزار نشان دهد و با پرداخت عوارض، طرح موضوع در کمیسیون و اقدام امکانپذیر میباشد.»
نمودار و گرافسازی جعلی
کاشفی از طراحی بینظیر حجازی و شبکه زیتون میگوید: «بعد از پاسخ تهران میآیند میگویند شوری آب داره رشد میکنه. نمودار درست میکنند که آب مرتب درحال شور شدن است. بر فرض محال اگر این اتفاق هم افتاده باشه، شما میتوانی چاه را جابهجا کنی یا لایههای شور را ببندی. صورتمساله را که نمیتوانی پاک کنی. اینها با این مبنا که آب شور شده و EC آب رفته بالای ۱۲ هزار گفتند عملکرد پایین آمده است. درحالی که در EC ۱۳ تا ۱۵ هزار هم در قم پستهکاری میکنند. این ادعا دروغ بود. با همین ادعا گفتند زمین به درد کشاورزی نمیخورد! درحالی که همان وقت باغ پسته داشتند و کلزا میکاشتند و از جهاد کشاورزی در بخش آب و خاک خدمات گرفته بودند. اگر اینجا مشکل شوری داشته، چرا کلی پول بلاعوض دولت رفته آنجا هزینه شده؟ لوله و فلان خریده شده است؟»
ادعای شوری آب باید توسط آزمایشگاه تائید میشد. به همین دلیل بهسراغ آزمایش آب میروند: «این بخش از کار را آقای رضوی مدیر آبمنطقهای استان مدیریت میکند. بهعنوان مدیر آبمنطقهای استان میگوید آب دارد شور میشود. چند نمونه آب میگیرند و میبرند آزمایشگاه.»
نتایج اولین آزمایش را «آزمایشگاه خاکآزمای فدک» در ۲۷ آبان ۹۳ خطاب به مهندس طلایی ریاست جهاد کشاورزی استان قم اعلام میکند. در این گزارش، هدایت الکتریکی (EC) آب ۱۱ هزار و ۶۱۰ اعلام میشود. دو روز بعد شرکت آب و فاضلاب استان قم طبق نامه هدایت الکتریکی را ۱۱ هزار و ۶۲۰ اعلام میکند. سه هفته بعد در ۱۹ آذر ۹۳، «مجتمع آزمایشگاهی پارس» در نامهای۱۲ خطاب به آزمایشگاه خاکآزمای فدک مینویسد که هدایت الکتریکی آب ۱۱ هزار و ۴۸۰ است.
گرد و غبار، هدیه حجازی به مردم قم
کاشفی از چیزی میگوید که متحیرم میکند: «مضاف بر این، یکی از کانونهای گرد و خاک قم هم در همین زیتون و حوالی آن هست. یعنی مردم قم باید تا مدتها اثر این ظلم پایدار را تحمل کنند. مثل صدقه جاریه، این از ظلمهای جاریه است که حالا حالاها اثرش روی قم باقی میماند. اگر مدیرکل وقت محیطزیست قم و مدیرکل وقت منابع طبیعی روی همین موضوع پافشاری میکردند، این تغییر کاربری اتفاق نمیافتاد.»
تصمیمگیری برای شرطی که محقق نشده است
با این آزمایشها، EC آب به عدد ۱۲ هزار که سازمان امور اراضی کشور برای بررسی موضوع در کمیسیون تعیین کرده بود، نمیرسد، اما مثل روند جاری پرونده، در این مرحله نیز یک اتفاق عجیب میافتد و کمیسیون، در دیماه ۹۳ تشکیل جلسه میدهد. باوجود گذشت بیش از ۷ سال، هنوز کسی نمیتواند با بررسی اسناد، بهدرستی تشخیص بدهد که کمیسیون در چه روزی تشکیل جلسه داده است؟ از این جلسه ۲ صورتجلسه با شماره واحد و تاریخ و متن متفاوت بیرون آمده است. در صورتجلسه نخست تاریخی که اعضا برای بررسی تقاضای تغییر کاربری تشکیل جلسه داده، ۱۸ دیماه ۹۳ ثبت شده است. در این صورتجلسه، اعضا بهاتفاق آرا، با تغییر کاربری ۷۰ هزار مترمربع موافقت میکنند. در ذیل صورتجلسه در ستون «دلایل موافقت» هیچ دلیلی نوشته نشده است.
یک جلسه با ۲ صورتجلسه متفاوت!
براساس امضاهای درجشده، در این جلسه «محمدرضا طلایی» رئیس سازمان جهاد کشاورزی، «محسن بهشتی» مدیرکل راه و شهرسازی، «محمدعلی رکنی» مدیرکل حفاظت محیط زیست، «محمد ابراهیم نجابت» مدیر امور اراضی و «جواد دلاوری» نماینده استاندار بهعنوان اعضای ثابت و «عیسی رضایی» رئیس سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری نیز بهعنوان نماینده دستگاه اجرایی ذیربط حضور داشتند.
در صورتجلسه عجیب دوم که شماره و تاریخ آن با صورتجلسه نخست یکی است، تاریخ برگزاری جلسه ۱۹ دیماه ثبت شده است. در این صورتجلسه، برخلاف صورتجلسه روز گذشته، اعضا بهجای موافقت با تغییر کاربری ۷۰ هزار مترمربع، بهاتفاق آرا با تغییر کاربری ۷۰۷ هزار و ۱۶۰ مترمربعی زمین یعنی هزار درصد بیشتر از آنچه روز گذشته با آن موافقت کرده بودند، موافقت میکنند! گره کار در حاتمبخشی اعضای جلسه، حدود اختیاراتی است که قانون برای آنان درنظر گرفته است. براساس قانون، کمیسیون در استان، تنها اختیار تغییر کاربری ۷ هکتار را دارد و برای متراژهای بیشتر از این، نیاز به اخذ مجوز سازمان امور اراضی کشوری است.
برخلاف صورتجلسه نخست، در صورتجلسه دوم، در ستون دلایل موافقت، به شرح پیوست صورتجلسه ارجاع داده شده است. در شرح پیوست اما دلایل موافقت برای تغییر کاربری تشریح نشده و تنها به مصوبه کارگروه امور زیربنایی۱۳ اشاره شده است. این کارگروه در بررسیهای خود مصوب کرد که نباید هیچ تغییر کاربری در باغ پسته ۹۵ هزار و ۵۴۰ مترمربعی مجتمع زیتون صورت پذیرد. همچنین مجوزهای تبصره ۴ یعنی ۱۰۵۰۰ مترمربع گلخانه و ۲۳۰۰ مترمربع استخر پرورش ماهی نیز به قوت خود باقی بماند.
اعضای کمیسیون در تصمیمی عجیب، با کسر کردن این ارقام از متراژ کلی زمین، تغییر کاربری ۷۰۷ هزار و ۱۶۰ مترمربع (۷۰.۷۱۶۰ هکتار) را تصویب میکنند.
پاککردن رد تخلف با یک ادعای دروغ
در پایان این صورتجلسه، اعضا که بهخوبی از غیرقانونی بودن مصوبه کمیسیون باتوجه به پایینتر بودن میزان EC از ۱۲ هزار، مطلع بودند، سعی میکنند تبعات این مصوبه را از روی دوش خودشان بردارند: «ضمنا تصمیمگیری نهایی درخصوص EC آب چاه موجود در اراضی مذکور به میزان حدود ۱۱ هزار و ۶۲۰ و تغییر کاربری موافقتشده در کمیسیون تغییر کاربری استان قم، به عهده سازمان امور اراضی کشور میباشد.» در پایان نیز اعضای جلسه با نوشتن این جمله که «روند شور شدن آب چاهها در منطقه بهسمت افزایش شوری میباشد» سعی میکنند تا نهاد بالادستی را به این جمعبندی برسانند که دیر یا زود EC آب به همان ۱۲ هزار خواهد رسید.
نباید تغییر کاربری میدادند
کاشفی، تعبیر جالبی هم درباره تغییر کاربری اراضی کشاورزی دارد. میگوید: «زمین کشاورزی و آب، ناموس بخش کشاورزی است؛ نباید به این راحتی طلاقش میدادند. باید میگفتند لایههای شور را ببندید یا چاه جابهجا میشد. با این کار، ماجرای شوری هم حذف میشد و خودبهخود تغییر کاربری هم از بین میرفت… اینها اما همه همکاری کردند و پرونده را به کمیسیون بردند.» یک نفس عمیق میکشد و دنباله حرفش را میگیرد: «جهاد کشاورزی بالذات باید مخالف تغییر کاربری باشد. یعنی حتی اگر اینجا EC آب ۳۰ هزار ۴۰ هزار یا ۵۰ هزار هم بشود، در کمیسیون، جهاد باید با تغییر کاربری مخالفت کند. این کارها را باید اداره میراث فرهنگی و گردشگری پیگیری کند. این را به شما بگویم…» چنان با شور و حرارت حرف میزند که سکوت کردهام: «۷ هکتار تغییر کاربری خیلییییه. مجتمع مهتاب روبروته. برو ببین چقدر زمین بردند زیر بنا.»
– زمین روی کمربند سبز هم بوده؟
– نه اینطرفش هست، ولی مهم این است که زمین تو کانون گرد و خاک بود و نباید به هیچ عنوان تغییر کاربری پیدا میکرد. به فرض هم میخواست اینطور بشه ۷ هکتار تا آخر آخر بسش بود. ۷۰ هزار مترمربع! [مجتمع] مهتاب با آن همه عظمت فکر نمیکنم ۲ هکتار زیر بنا برده باشد.
– چقدرش رفته زیر بنا؟
– من میگم اول باید میآمد اراضی ملیرو میگرفت نه اراضی کشاورزی. این کار رو نکرد؛ در مرحله دوم روی ۷ هکتار استپ[توقف] میکرد. آقاجان! ۷ هکتار بسه. واقعا خیلیه. طرح تو مگه چقدر زمین میخواسته؟ اصلا پلان بیار ببینیم طرحت چیه؟ الان نمونه طرحهاش هست. واقعا همون ۷ هکتار کافی بود. اما اونها خیز برمیدارن برای تغییر کلی زمین. امروز شما برید و ببینید که بعد از ۶ سال از تغییر کاربری کل زمین، چرا هیچ طرحی اجرا نشده و با یه بیابون طرفیم؟
عوارض نصف میشود!
در روز ثبت صورتجلسه کمیسیون ۱۴، نجابت، مکاتبهای با سازمان امور اراضی کشور داشته است. او در نامهاش که به پیوست ۳ برگ نمونهبرداری آزمایش آب و همچنین سایر مدارک و مستندات مجتمع گردشگری زیتون به مساحت ۷۰۷ هزار و ۱۶۰ مترمربع ضمیمه شده، خواستار اقدامات مقتضی میشود. مشخص نیست بر چه اساسی اما «علیرضا گودرزی» سرپرست دفتر حفظ کاربری اراضی کشاورزی سازمان اراضی کشور، در پاسخ، به نامهشماره ۲۲۲۸۸۶/۰۲۵/۵۳ مورخ ۱۳ بهمن ۹۳ معاونت حفظ کاربری و یکپارچگی اراضی سازمان امور اراضی کشور اشاره میکند. در آن نامه مشخص نیست چرا معاونت حفظ کاربری با اشاره به ماده ۲ قانون حفظ کاربری اراضی زراعی و باغها، بهجای ۷۰۷ هزار و ۱۶۰ مترمربع، خواستار اخذ عوارض برای مساحت ۳۶۳ هزار و ۹۱۶ مترمربع از حامد حجازی میشود؟ براساس ماده ۲، وقتی به اراضی زراعی مجوز تغییر کاربری داده میشود، متقاضی تغییر کاربری بایستی هشتاد درصد (۸۰%) قیمت روز اراضی و باغهای مذکور با احتساب ارزش زمین پس از تغییر کاربری را به خزانهداری کل کشور واریز کند.
از این عجیبتر این است که درخواست معاونت حفظ کاربری برای تقریبا نصف شدن میزان دریافت عوارض از حجازی و شرکا، با موافقت «قباد افشار» ریاست سازمان امور اراضی کشور همراه میشود و او در پاراف نامه موافقت خود را «با انجام کار و تقویم و محاسبه درست و عدم انجام فعالیت روی عرصه تا زمان پرداخت عوارض» اعلام میکند.
حرف به اینجا که میکشد، وارد کلامش میشوم.
– یعنی رئیس سازمان امور اراضی هم… .
– آوردنش تو بازی. [سازمان امور اراضی کشور] البته مخالفت کرد. حتی درEC آب نوشتند که این به آن حد نرسیده که ما بخواهیم تغییر کاربری بدهیم.
– نمیتوانیم الان EC رو بگیریم؟
– همه چی الان معلوم است. الان فکر نمیکنم بالای ۹ هزار باشه ولی اینها تا ۱۲هزار هم بردنش.
کاشفی از کمکهای بلاعوض نسبتا سنگین جهاد کشاورزی به مجموعه زیتون در قالب طرح آبیاری قطرهای و لولهگذاری میگوید. میپرسم: «لوله برای آبیاری قطرهای بهشون دادند؟»
– بله دادند.
– الان لولهها کجاست؟
– جمع کردند بردند گویا.
– خیلی این لولهها گران است.
کاشفی ادامه میدهد: «زمانی که قرا بود آبیاری قطرهای انجام دهند، خیلی لوله بهشان دادند چون ۸۲ هکتار زمین است. اگر قرار است به جایی خدمات بلاعوض دولت یا تسهیلات کم بهره داده شود، اول شرایط را بررسی میکنند که زمین کشاورزی میتواند پایدار باشد یا نمیتواند؟ آیا کشاورزی اینجا پایدار بوده که دولت آمده کمک کرده و طرح داده است.»
من تنها توانستهام ۷۰ سند از پرونده تغییر کاربری زمین مجتمع زیتون را به دست بیاورم. اسناد را که میخوانم متوجه میشوم بین آنها سندهای مهمی وجود داشته که ردی از آنها نیست. یکی از آنها نامه معاون حفظ کاربری و یکپارچگی اراضی سازمان امور اراضی است. نمیتوانم متوجه شوم او بر چه اساسی از ریاست سازمان امور اراضی خواسته به جای ۷۰۷ هزار و ۱۶۰ متر زمین، از ۳۶۳ هزار و ۹۱۶ مترمربع عوارض دریافت شود؟
«مکاتبات افشار موجود است که میگوید این کار را نکنید. EC آب به آن حد نرسیده ولی چون استاندار پشت قضیه بوده، گفته آقا عیب ندارد هر چه استان خودش میخواهد تصمیم بگیرد.»
اعطای مجوز بدون تعیین عوارض
براساس نامه علیرضا گودرزی به نجابت، افشار تاکید داشته است که تا زمان پرداخت عوارض هیچ فعالیتی روی زمین انجام نشود. در پروسه تغییر کاربری، موافقت کمیسیون با تغییر کاربری زمین، مالک باید عوارضی را که هیات تقویم اراضی تعیین میکند، به صورت کامل به حساب خزانه واریز کرده و پس از آن مجوز تغییر کاربری را دریافت کند.
اما مثل خیلی از مقررات دیگر، این قوانین نیز برای حجازی و شرکا اعمال نمیشود. هیات تقویم هنوز اقدامی برای تعیین عوارض نکرده که نجابت در تاریخ ۶ اسفند ۹۳ در نامهای، خطاب به حامد حجازی مینویسد، با استناد به جلسه کمیسیون تبصره یک ماده یک، با تغییر کاربری ۷ هکتار از زمین برای اجرای مجتمع توریستی موافقت شده است. در این نامه، نجابت(یکی از اعضای حاضر در جلسه کمیسیون)، تاریخ جلسه را که در یک صورتجلسه ۱۸ دی و در صورتجلسه دوم ۱۹ دی قید شده بود، ۱۷ دیماه ۹۳ یعنی یک روز پیش از نخستین جلسه مرقوم میدارد.
مراحلی که لایی کشیده شد
در فرآیند اخذ مجوز تغییر کاربری، پس از طرح پرونده در کمیسیون و اخذ مجوز از کارگروه امور زیربنایی و شورای برنامهریزی استان، هیات تقویم و ارزیابی اراضی، اقدام به محاسبه عوارض برپایه کاربری جدید زمین میکند. پس از آن، مالک زمین باید عوارض تعیین شده را پرداخت کند تا مجوز تغییر کاربری صادر شود. پس از صدور مجوز، مالک باید به بخشداری مراجعه کرده و پروانه ساخت بگیرد. پس از گرفتن این پروانه، او اجازه ساختوساز در زمین را دارد. نکته مهم این است که این پروسه نباید بیش از ۶ ماه به درازا بکشد. اگر چنین شود، باید تمام فرآیند از نقطه ابتدایی آغاز شود.
حجازی خیلی منتظر مجوز و اموری از این دست نمیماند و پیش از درخواست تغییر کاربری و اخذ مجوز، ساختوساز را شروع میکند. او کلنگ این ساختوسازها را با سوءاستفاده از حضور علی لاریجانی، بر زمین زد. نقشههای هوایی این روند را به خوبی نشان میدهند. روند ساختوسازها به قدری سریع پیش رفته است که در ۲۴ اسفندماه ۹۳، مدیرکل میراث فرهنگی قم، برای مجتمع گردشگری زیتون پروانه بهرهبرداری صادر میکند. درواقع پروانه بهرهبرداری پس از فراهم کردن زیرساختهای لازم اعم از مکان مناسب، تجهیزات و تاسیسات و حتی نیروی انسانی صادر میشود تا فعالیت رسمی مجموعه آغاز شود.
«دقت کنید ۶ اسفند ۹۳ با تغییر کاربری موافقت شده است. چطور بعد از گذشت ۱۸ روز یعنی در ۲۴ اسفند پروانه بهرهبرداری به نام حامد حجازی صادر شده است؟ مشخص است که قبل از موافقت با تغییر کاربری، طرح مذکور اجرا شده است؟ اصلا از این هم بگذریم، چطور بدون پرداخت عوارض تغییر کاربری و دریافت مجوز، مجتمع گردشگری را افتتاح کردند؟»
باز هم تخفیف از جیب بیتالمال
یکی دیگر از نامههایی که پشت پرده تخلفات مالکان زیتون را آشکار میکند، در تاریخ ۱۰ اسفند ۹۳ و به شماره ۲۹۷۰۹/۹۳/۱ پیرامون تجدیدنظر در مساحت اراضی مشمول عوارض موضوع ماده ۲ قانون حفظ کاربری اراضی زراعی و باغهاست. احتمالا این نامه را طلایی خطاب به قباد افشار نوشته و در آن از افشار خواسته تا یک بازنگری در اخذ عوارض از ۳۶۳ هزار و ۹۱۶ مترمربع زمین بکند! افشار با وجود اینکه میداند حد اختیارات استان در تغییر کاربری حداکثر ۷ هکتار است، بدون اینکه خواهان مجوز سازمان امور اراضی برای تغییر کاربری این متراژ شود، از متراژ فوق، ۵۳ هزار و ۳۶۹ مترمربع از این میزان را کسر۱۵ و ۳۱۰ هزار و۵۴۷ متر مربع را مشمول پرداخت عوارض میداند.
حجازی عوارض همین مقدار زمین را نیز پرداخت نمیکند. چند هفته بعد، دهکده توریستی سبز به مساحت ۴۸ هزار و ۹۰۵ مترمربع، از پرداخت عوارض معاف میشود تا مالک مجتمع گردشگری زیتون برای تغییر کاربری تنها عوارض ۲۶۱ هزار و ۶۴۲ مترمربع یعنی کمتر از ۲۵ درصد زمینی که قصد تغییر کاربری آن را دارد، پرداخت کند.
در دوم خرداد ۹۴، نجابت از موافقت با درخواست «مجتمع توریستی زیتون قم» برای اجرای طرح «مجتمع توریستی و گردشگری به مساحت ۲۶۱ هزار و ۶۴۷ مترمربع» خبر میدهد۱۶ و خواستار تشکیل کمیسیون تقویم و ارزیابی اراضی میشود.
درحالی که نامهنگاریها بین ادارات و سازمانهای مختلف برای تعیین عوارض و همچنین کاهش عوارض تغییر کاربری زمین ادامه دارد و علیرغم دستور افشار مبنیبر عدم انجام فعالیت روی زمین، حجازی بدون توجه به این مسائل، فاز نخست مجتمع گردشگری را افتتاح میکند. او اواخر اسفند ۹۳ در جمع خبرنگاران میگوید: «در فاز نخست این پروژه ما توانستیم در مدت ۶۴ روز، ۱۸ هزار متر بنا و ۷۲ هزار متر محوطهسازی انجام دهیم… تاکنون بنده برای فاز نخست این پروژه بیش از ۳۰ میلیارد تومان هزینه کردهام.»
سوالات زیادی در ذهنم شکل میگیرد. متن نامهها و اعداد و ارقامی که دائما تغییر میکند، غیرشفاف و ابهامآلود است. کمیسیونی که در حداکثریترین حالت اجازه موافقت با تغییر کاربری ۷ هکتار را داشته، چگونه با با تغییر کاربری بیش از ۷۰ هکتار از ۸۲ هکتار زمین موافقت میکند؟ بر چه اساسی بخشهایی از این مساحت از پرداخت عوارض معاف میشوند و از ۷۰ هکتار اولیه به ۳۶ هکتار و ۳۱ هکتار و درنهایت به حدود ۲۶ هکتار محدود میشود؟ چگونه پیش از برگزاری هیات تقویم و محاسبه عوارض ماده ۲، ساختوساز را آغاز میکند؟ چرا بخشداری برای ساختوساز انبوه در زمین کشاورزی، مجوز و پروانه ساخت مطالبه نمیکند؟ و…
نفوذ در هیات تقویم؟
بزرگترین فساد در کمیسیون یا هیات تقویم اراضی، شکل میگیرد. پس از بازدید این هیات از محل، در ۳۱ تیرماه ۹۴ این هیات تشکیل جلسه میدهد و قیمت روز اراضی را با احتساب ارزش زمین پس از تغییر کاربری، در ۳ بخش «مرکز اداری و مدیریت، مجتمع آموزشی، مجموعه فرهنگی، مجموعه لجستیک»، «مرکز تشریفات، سبز، سالن همایشها و کنفرانسها، توریسم درمانی، رستورانهای بینراهی» و «مجموعه رستورانهای نامی و برند، مجموعه پذیرایی، رستوران، تجاری و هایپرمارکت» قیمتگذاری میکند. بخش اول به مساحت ۳۴ هزار و ۵۰۲ متر مربع، متری ۵ هزار تومان، بخش دوم با ۹۹ هزار و ۲۲۲ مترمربع، متری ۱۰ هزار تومان و بخش سوم به مساحت ۱۲۷ هزار و ۹۲۳ مترمربع، متری ۲۰ هزار تومان قیمتگذاری میشود. در مجموع با این شیوه قیمتگذاری، حجازی موظف میشود ۲ میلیارد و ۹۷۸ میلیون و ۵۵۲ هزار تومان برای تغییر کاربری به خزانه واریز کند.
در این صورتجلسه اعضای کمیسیون تقویم، اشاره شده که «ردیف دهکده توریستی خارج از درخواست زمین فعلی بوده و قبلا مجوز مربوطه آن صادر شده است.» این بخشی از آن کلاف سردرگمی است که در این پرونده به چشم میآید. از کاشفی میپرسم: «هیات تقویم ۸۰ درصد قیمت زمین با کاربری جدید را لحاظ میکنه؟»
– ۸۰ درصد قیمت روز. این را متن قانون میگه: «۸۰ درصد قیمت روز زمین کارشناسی روز با کاربری جدید.»
– یعنی اگه تجاری باشه، به قیمت تجاری؟
– بله، بله. اینها قیمت را خیلی پایین گرفتند.
– باید چندده میلیارد میدادند؟
– اصلا عددش خیلی وحشتناک میشد.
در بخش انتهایی این صورتجلسه که محل امضای اعضای هیاتتقویم است، یک ابهام بزرگ وجود دارد. اعضای این کمیسیون، محمدعلی سلامی نماینده سازمان جهاد کشاورزی استان، علی دخیلی نماینده سازمان امور اقتصادی و دارایی و محسن اوروجی نماینده استانداری بودهاند. هر سه این افراد این صورتجلسه را امضا کردهاند اما اوروجی در زیر امضای خود، تاریخی زده است که بر ابهامات درباره هیات تقویم و صورتجلسهاش میافزاید؛ تاریخی که او ذیل امضایش مینویسد، ۲۹ آذر ۹۴ است. این درحالی است که تاریخ صورتجلسه، ۳۱ تیرماه ۹۴ است.
با ابهام بزرگی درباره صورتجلسه کمیسیون مواجه هستم؛ اول اینکه آیا قیمت تعیینشده واقعی بوده است؟ و دیگری اینکه دلیل این فاصله تاریخی چه چیزی میتواند باشد؟ یکی از این گرهها را محسن اوروجی میتواند باز کند. شمارهاش را پیدا میکنم و تماس میگیرم. توضیحات او که درحال حاضر مدیرکل بحران استانداری قم است، درباره تفاوت تاریخ نامه با تاریخ امضا برایم قابلفهم نیست.
زمینم را مفت خریدند
برای ابهام نخست، باید مطمئن شوم قیمت زمینی که در سال ۹۲ خریداری شده، چقدر بوده است. سادهترین راه، تماس با حامد حجازی است اما بنا ندارم با او و شرکایش وارد گفتوگو شوم. تنها گزینه موجود، حسنعلی بنیعلی فروشنده زمین به هادی یوسفیلنجی است. از او هیچ نشانهای ندارم. بامداد دوشنبه ۱۰ اسفند ۱۴۰۰، اسمش را در اینترنت سرچ میکنم شاید چیزی دستگیرم شود. باورم ندارم از او اطلاعاتی در اینترنت پیدا کنم ولی میکنم. فردی با همین نام در «۴۵متری صدوق فلکه زنبیلآباد ابتدای ۳۰متری بوعلی» یک آبمیوه و بستنیفروشی دارد. باید او را پیدا کنم. چند روز به تنها شماره تلفنی که از مغازه پیدا کردهام، زنگ میزنم اما هیچکس پاسخگو نیست. ناچار چهارشنبه ۱۱ اسفند برای پنجمینبار به قم میروم.
بنیعلی مغازه بستنیفروشی بزرگی دارد. وارد مغازه میشوم. از یکی از کارکنان مغازه سوال میکنم: «این بستنیفروشی برای آقای حسنعلی بنیعلی هست؟»
– آره
– من میتونم ببینمش؟
– من ۱۰ ماهه اینجام، هنوز ندیدمش. تو میخوای ببینیش؟
– میتونی شماره موبایلش رو به من بدی؟
– صبر کن یکی بیاد، اون شماره رو داره.
چند دقیقهای صبر میکنم تا مردی که از سایر کارکنان مغازه از نظر سنی بزرگتر است، بیاید. من را نشانش میدهند. به سمتم میآید.
– جانم؟
– آقای بنیعلی یه زمینی رو تو کیلومتر ۱۷ فروخته، میخوام بدونم چند فروخته؟
– شمارهاش رو میگم بنویس ولی الان خوابه و گوشیش رو حالت بیصداست.
– سنشون بالاست؟
– آره. فردا بهش زنگ بزن.
عصر فردای آن روز یعنی پنجشنبه ۱۲ اسفند با بنیعلی تماس میگیرم. صدای پشت خط، به یک مرد مسن و جاافتاده نمیخورد. صدای یک نوجوان است. احتمالا نوهاش است. میگویم خبرنگارم و میخواهم با آقای بنیعلی صحبت کنم. گوشی را به پدربزرگش میدهد و میگوید: «خبرنگاره.»با چند ثانیه سکوت، جواب میدهد.
– بفرمایید!
– من برای زمینی که شما فروختید، زنگ زدم.
– کدوم زمین؟
– همین زمین ۸۲ هکتاریه ۱۷ کیلومتری قم. شنیدم شما از قیمتی که فروختید راضی نبودید؟
– بله اونها بالاخره مخمون رو زدند و خریدند دیگه.
– چند خریدند از شما؟
– پنج میلیارد تومان خریدند.
– این رقم یعنی زمین را از شما مفت خریدند.
– بله. مفت. مفت خریدند.
– خریدار حجازی بود یا یوسفیلنجی؟
– یوسفی بود.
۳ میلیارد به جای ۴۸ میلیارد
حالا وقت محاسبات است. بنیعلی زمین ۸۲ هکتاری با یک چاه آب را به قیمت ۵ میلیارد تومان فروخته است. با یک ضرب و تقسیم یعنی این زمین در آذر سال ۹۲، متری ۶ هزار و ۹۷ تومان فروخته شده است. تقریبا در همان ایامی که او این زمین را به چنین قیمت ناچیزی میفروشد، آنسوی اتوبان، برای ساخت یک مجتمع گردشگری، چندهکتار زمین از شرکت شهرکها، خریداری میشود. گفته شده شرکت شهرکها ۲.۵ هکتار زمین فاقد آب و امکانات را متری ۲۰۰هزار تومان فروخته است. البته در سایتهای گردشگری زمین این مجتمع چهار هکتار ذکر شده است. حتی اگر زمین آن مجتمع گردشگری، یک زمین بسیار خاص و با دسترسیهای بینظیر باشد- که نیست- نباید بیش از ۳۲ برابر زمین مجتمع زیتون که یک حلقه چاه آب دارد، ارزشگذاری شود. اگر زمین زیتون را نصف مجتمع روبهرو قیمتگذاری کنیم، با تغییرکاربری بخشی از زمین به تجاری، باید قیمت چندینبرابر شود. مشخص است که هیات تقویم، در قیمتگذاری تخلف بسیار بسیار بزرگی انجام داده است و میلیاردها تومان به بیتالمال ضربه زده است؛ چراکه این زمین در بیارزشترین حالت ممکن، به قیمت غیرواقعی حدودا متری ۶ هزار و ۱۰۰ تومان فروخته شده است. برچه اساسی هیاتتقویم در سال ۹۴ یعنی بعد از گذشت دو سال و بالارفتن قابلتوجه قیمت زمین در کشور، تغییرکاربری زمین کشاورزی به آموزشی را متری پنجهزار تومان قیمتگذاری میکند؟ اگر قرار بود آنها در سال ۹۲ عوارض را تعیین کنند، احتمالا این پنجهزار تومان به سه یا دوهزار تومان کاهش پیدا میکرد. این هیات تغییرکاربری یک زمین کشاورزی به بیمارستان را متری ۱۰هزار تومان و هایپرمارکت را متری ۲۰هزار تومان قیمتگذاری کرده است.
برای درک بهتر واقعیت میتوان به مقاله پژوهشی «سمیه امیرتیموری» استادیار دانشکده کشاورزی دانشگاه شهید باهنر کرمان استناد کرد. او در این مقاله پژوهشی به برآورد ارزش اقتصادی زمینهای کشاورزی با استفاده از روش هدانیک در «ارزوئیه» یکی از شهرستانهای استان کرمان پرداخته است. او این مقاله را از طریق تکمیل ۱۳۸ پرسشنامه و مصاحبه رودررو با کشاورزان شهرستان ارزوئیه در سال ۹۴-۱۳۹۳ نگاشته است. امیرتیموری در این مقاله «فاصله تا مرکز شهر، فاصله تا جاده اصلی و میزان استفاده از زمین، مساحت زمین، مرغوبیت خاک و سرمایهگذاری در زمین» را در برآورد قیمت زمین موثر دانسته است. او درمجموع با این متغیرها، قیمت هر هکتار زمین کشاورزی در شهرستان ارزوئیه را ۱۴۱میلیون تومان یعنی متری ۱۴هزار و ۱۰۰ تومان برآورد کرده است. این قیمت زمین متعلق به شهری است که در فاصله ۲۶۰ کیلومتری جنوبغرب کرمان قرار دارد. بسیاری از مردم شاید یکبار هم اسم این شهر به گوششان نخورده باشد اما زمین ۸۲ هکتاری مجتمع زیتون، از یک طرف با آزادراه تهران- قم و از طرف دیگر مماس با جاده قدیم است. این زمین در بیمثالترین موقعیت جغرافیایی قرار دارد. با این حال حتی اگر از تمام ویژگیهای این زمین چشمپوشی شود و آن را با زمینهای کشاورزی ارزوئیه، قیاس کنیم، در حالت عادی، این زمین کشاورزی در سال ۹۴ متری ۱۴ هزار و ۱۰۰ تومان قیمت داشته است. محاسبه هیات تقویم بر چه اساسی بوده است که تغییرکاربری این زمین کشاورزی به کاربری اقتصادی را متری ۲۰ هزار تومان قیمتگذاری کرده است؟
مثل بسیاری از ایرانیها که در مطب پزشکان، تعداد بیماران را در مبلغ ویزیت ضرب و درآمد روزانه پزشک را محاسبه میکنند، دوست دارم همین کار را با مجتمع زیتون بکنم. بهجای ۷۰ هکتار، کمی تخفیف میدهم و تغییر کاربری ۶۰هکتاری را مبنا میگیرم. قیمت زمین را هم نصف قیمت مجتمع روبهرویی یعنی متری ۱۰۰هزار تومان در حالت کشاورزی در نظر میگیرم و برای تغییرکاربری هم حد وسط یعنی زمین را در موقعیت بیمارستانی فرض میکنم. اگر تغییر کاربری زمین کشاورزی به بیمارستانی را متری ۲۰۰ هزار تومان در نظر بگیرم، برای اخذ تغییرکاربری با لحاظ کردن ۸۰ درصد قیمت زمین، مالکان زیتون در حداقلترین حالت ممکن باید حدود ۴۸ میلیارد تومان برای تغییرکاربری زمین پرداخت میکردند. اگر نیمی از این رقم را هم به مالکان ذینفوذش ببخشیم، دیگر باید ۲۴میلیارد تومان پرداخت میکردند.
از تمام اینها گذشته، پروسه تغییرکاربری بر پایه کمیسیون تبصره یک ماده یک، باید در یک بازه ۶ ماهه انجام شود. پس از گذشت این زمان، تمام فرآیند مجددا از سر گرفته شود و به کمیسیون درخواست داده شود، این درخواست تصویب شود، هیات تقویم میزان عوارض را تعیین کند، عوارض پرداخت و بعد از آن مجوز صادر شود. جلسه کمیسیون در ۱۸ دی ماه ۹۳ برگزار شده و صورتجلسه هیات تقویم در ۳۱ تیرماه ۹۴. اگر حتی تاریخ امضای آذرماه اوروجی را لحاظ نکنیم، از جلسه کمیسیون تا جلسه هیات تقویم، بیش از ۶ ماه گذشته است و بر این اساس باید، حجازی یکبار دیگر درخواست تغییرکاربری را به کمیسیون تقدیم میکرده است.
مثل تسهیلات، عوارض را هم نمیدهند
علیرغم حاتمبخشی هیاتتقویم و منقضی شدن فرصت ۶ماهه، حامد حجازی و شرکایش حاضر به پرداخت مبلغ تعیینشده نمیشوند و درخواست تخفیف یا تقسیط مبلغ را میکنند.
نزدیک به سهماه بعد در ۲۱ مهرماه ۹۴، طلایی ریاست جهاد کشاورزی قم، وارد بازی میشود و نامهای بسیار قابلتامل خطاب به افشار ریاست سازمان امور اراضی کشور مینویسد. او در این نامه با اشاره به درخواست حجازی برای «تخفیف و تقسیط عوارض تغییرکاربری مجتمع توریستی زیتون» خواستار اعلامنظر افشار میشود. طلایی در ادامه نامه، به سقف کمیسیون تبصره یک ماده یک استان برای تغییرکاربری که هفت هکتار است، اشاره میکند و مینویسد «درخصوص مابقی اراضی که ۷۱۶۰/۶۳ هکتار است موکول به نظر آن سازمان است که طی نامه ۲۲۹۷۰۸/۰۳۰/۵۳ مورخ ۰۸/۲/۹۴ مساحت مشمول عوارض ۳۱۰ هزار و ۵۴۷ متر مربع اعلام شده است.» افشار در همان روزی که این نامه ارسال میشود، آن را پاراف میکند و مینویسد که «با توجه به موارد فوق و اقدامات قبلی و مجوز صادره، با پیشنهاد موافقت میشود و به همین منوال عمل شود.» او درباره بخش نخست نامه یعنی درخواست تخفیف یا تقسیط هم به «ماده ۹ قانون رفعموانع تولید» اشاره میکند و مینویسد «با پرداخت ۵۰ درصد مبلغ در زمان صدور مجوز و مابقی با اخذ ضمانتنامه بانکی تا پایان سال مالی بلامانع است.»
دوماه بعد در ۲۲ آذر ۹۴، نجابت در نامهای خطاب به «شرکت سالار آسیاب قشم» -که مشخص نیست در این پرونده چه سمتی داشته و نجابت این نام را از کجا پیدا کرده است- با موضوع «عوارض مجتمع زیتون» با اشاره به شرایط خاصی که برای پرداخت میزان عوارض زیتون طراحی شده، خواهان پرداخت ۵۰ درصد مبلغ ۲ میلیارد و ۹۷۸ میلیون و ۵۵۲ هزار تومان به حساب خزانهداری کل میشود و تاکید میکند «الباقی حداکثر تا پایان سال مالی جاری (۲۸ اسفند ۹۴) پرداخت شود.» نجابت این نکته را هم اضافه میکند که تنها «درصورت ارائه ضمانتنامه بانکی در وجه سازمان جهاد کشاورزی، مجوز مربوطه صادر میگردد.»
در این نامه، نجابت، از سالار آسیاب قشم تقاضای پرداخت وجه کرده است! تا پیش از این و در درخواستهای نخستین، ظاهرا شرکت کشت و صنعت رویش مرتع زیتون، شرکتی بود که امور مربوط به تغییر کاربری را پیگیری میکرد. بهصورت واضح مشخص نیست چه اتفاقی افتاده، اما بررسی شرکت جدید، نکات جالبی را در اختیارم میگذارد.
شرکت سالار آسیاب قشم ۱۷ ، در دهه سوم آبان ۹۳ به ثبت میرسد و ۳ ماه بعد در اسفند همان سال آگهی تاسیسش در روزنامه رسمی منتشر میشود. همانند کشت و صنعت رویش مرتع زیتون، در این شرکت نیز حامد حجازی ریاست هیاتمدیره را برعهده دارد. مهدی کاشی نایبرئیس، محمدمهدی کاظمی قمی عضو هیاتمدیره و سیدعلی نوراللهی مدیرعامل شرکت است. از آبان سال ۹۵ که مدت مسئولیت این افراد به پایان میرسد، به نظر هیچ هیاتمدیره جدیدی برای شرکت انتخاب نشده است. از دامنه گسترده موضوعات شرکت، میتوان چنین برداشت کرد که حجازی بعد از درخواست تغییر کاربری زمین ۸۲ هکتاری به مجتمع گردشگری و نیازش به اخذ مجوز برای خدمات متنوعی همچون بیمارستان، هتل و… اقدام به تاسیس این شرکت با گستردگی هرچه تمامتر موضوعات کرده است تا بتواند بهسادگی این مجوزها را دریافت کند. سالار آسیاب قشم که ظاهرا دفتر مرکزی آن در قشم است، در حوزههای متفاوتی همچون فروش تجهیزات پزشکی، مشاوره کلیه پروژههای بیمارستانی، طراحی دانشگاهها، هتلها، طراحی و اجرای کمپینهای گردشگری، طراحی و تجهیز مجتمعهای گلخانهای، ایجاد استخرهای پرورش آبزیان، ترخیص کالا از کلیه گمرکات داخلی و… فعالیت دارد.
در جستوجوهایم درباره سالار آسیاب قشم، نام بازرس اصلی شرکت برایم آشنا است؛ «اسماعیل یوسفیلنجی» او بهطور حتم از اقوام هادی یوسفیلنجی است که زمین روستا را از حسنعلی بنیعلی خریداری کرده است. نامش را در اینترنت جستوجو میکنم. متوجه میشوم روحانی است و صدای خوشی هم دارد.
برایم سوال میشود که آیا اسماعیل یوسفیلنجی هم بخشی از شبکه دوستان حامد حجازی است؟ موتورهای جستوجوی شرکتها را بررسی میکنم. اسماعیل یوسفیلنجی و حامد حجازی حداقل یک دوست مشترک دارند؛ «مهدی کاشی». اسماعیل یوسفیلنجی و مهدی کاشی سال ۹۲ عضو هیاتمدیره شرکت «تعاونی مسکن بصیرت آفاق قم» بودهاند. جالب اینجاست که حامد حجازی هم در همین شرکت بازرس اصلی بوده است. در این شرکت اسامی دیگری نیز به چشمم آشنا هستند؛ یکی از آنها روحالله تولا است.
تخفیفبازی با اموال مردم
۲۹ دی ماه ۹۴، حامد حجازی در نامهای خطاب به افشار اعلام میکند که از مبلغ کل عوارض تعیینشده برای کاربری زمین، ۱ میلیارد و ۷ میلیون تومان یعنی معادل ۳۵ درصد مبلغ را واریز کرده است. او از «عدم امکان پرداخت نقدی بقیه مبلغ» باتوجه به «هزینه»هایی که کرده گفته و از افشار خواسته تا با پرداخت همین ۳۵ درصد موافقت کند و الباقی وجه یعنی ۶۵ درصد باقیمانده را «در اقساط دوساله»! پرداخت کند. باوجود اینکه طبق آگهی شرکت، کلیه مکاتبات باید با امضای رئیس هیاتمدیره و مدیرعامل متفقاً همراه با مهر شرکت باشد، این نامه تنها امضای حجازی بهعنوان رئیس هیاتمدیره و مهر شرکت را دارد.
به فاصله یک روز پس از ارسال نامه، افشار با این درخواست با استناد به ماده ۹ قانون منع موانع تولید موافقت میکند و پیشنهاد «تقسیط» یا ارائه «مهلت» را منوط به اخذ ضمانتنامه بانکی میپذیرد. این رفتار بیسابقه در شرایطی انجام میپذیرد که افشار پیشتر در نامهای اعلام کرده بود تا عوارض بهصورت کامل پرداخت نشود، هیچ فعالیتی در زمین نباید صورت بپذیرد.
به هر روی، در دهم اسفند ۹۴، درحالیکه ۶۵ درصد عوارض تعییینشده حداقلی تغییر کاربری پرداخت نشده است، مجوز تغییر کاربری به نام حامد حجازی به مساحت ۶۵۴ هزار و ۴۶۰ مترمربع صادر میشود. این مجوز قاعدتا طبق پاراف افشار در نامه نخست و قوانین مربوطه نباید صادر میشده، اما مشخص نیست مدیران جهاد کشاورزی که برای حجازی حداقل ۲ بار از بالاترین مقام مسئول در امور اراضی درخواست تخفیف کردهاند، چگونه چنین مجوزی را صادر کردهاند؟
چندماه بعد و به فاصله یک هفته مانده به انقضای مهلت حجازی برای پرداخت عوارض تغییر کاربری، او در ۲۳ تیرماه ۹۵ نامهای به محمدرضا عارف نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی مینویسد و در آن از عارف تقاضا میکند تا از ریاست سازمان اراضی کشور بخواهد پرداخت مابقی مبلغ عوارض را با ۴ ماه تاخیر در ۳۱ آبانماه اخذ کند. در این نامه حجازی مدعی «بهرهبرداری۲۰ درصدی از کل پروژهها» شده و نوشته که «همه سرمایه موجود» صرف «راهاندازی فاز یک پروژه زیتون» شده است. عارف نیز بدون بررسی صحت این ادعا، در پاراف نامه به مهندس حجتی وزیر جهاد کشاورزی، خواستار مساعدت میشود. دفتر عارف، نامهای تنظیم و به دفتر وزیر جهاد کشاورزی ارسال میکند. وزارت جهاد کشاورزی نیز این نامه را به سازمان امور اراضی کشور انتقال میدهد تا «علیرضا اورنگی» ریاست جدید سازمان پاسخ نامه را بدهد. اورنگی حاضر به بذل و بخشش اموال بیتالمال به حجازی و شرکا نمیشود و در نامهای به طلایی رئیس سازمان جهادکشاورزی استان قم، به یک مرحله مساعدت در سال ۹۴ توسط ریاست وقت سازمان امور اراضی اشاره میکند و از عدم امکانپذیر بودن «تمدید مهلت ضمانتنامه پرداخت عوارض تغییر کاربری» سخن میگوید. احتمالا اورنگی باورش هم نمیشده که ریاست پیشین چندینبار چنین مساعدتی به مجتمع زیتون کرده است؛ کاهش متراژ زمین از ۷۰ هکتار به ۳۱ هکتار و درنهایت ۲۶ هکتار، موافقت با پرداخت ۵۰ درصد مبلغ عوارض در گام نخست و بار دیگر موافقت با پرداخت ۳۵ درصد همان عوارض و پرداخت مابقی به صورت اقساط.
باوجود این مخالفت، در ۳۱ شهریور ۹۵، نجابت مدیر امور اراضی جهاد کشاورزی استان قم در نامهای به نجفزاده مدیر امور مالی «باتوجه به نظر ریاست سازمان و دستور استاندار» خواستار اقدامات لازم برای تمدید ضمانتنامه تا ۳۰ مهر ۹۵ میشود! در همین روز جهاد کشاورزی، در نامهای که ذیل آن نام محمدرضا طلایی به چشم میخورد، ولی امضای «از طرف» خورده است، از بانک صادرات میخواهد ضمانتنامه انجام تعهدات را تا ۳۰ مهرماه تمدید کند! درنهایت نیز پس از گذشت چندهفته از ۳۰ مهر، محمدرضا طلایی از ریاست بانک صادرات شعبه میدان امامخمینی(ره) قم میخواهد ضمانتنامه را در وجه خزانهداری کل وصول کند. یک هفته بعد از این نامه، بانک صادرات ایران در سوم آذر ۹۵ مبلغ ۱ میلیارد و ۹۳۶ میلیون تومان را به حساب خزانهداری کل واریز میکند تا بعد از نزدیک به ۲ سال، عوارض نصفهونیمه تغییر کاربری مجتمع گردشگری زیتون پرداخت شود.
ماجرا به اینجا ختم نمیشود. حجازی و شرکا برای مجتمع زیتون نقشه جدیدی رو میکنند. اواخر فروردین ۹۶ و کمی بعد از وصول ضمانتنامه بانکی، حجازی به بهانه جذب سرمایهگذار، بهدنبال تفکیک زمین ۸۲ هکتاری و اخذ سند ششدانگ گام برمیدارد. بر همین اساس در نشستی با حضور حجازی و معاون هماهنگی امور زائران استاندار، مدیرکل ثبت اسناد استان، مدیر امور اراضی، مدیرکل دفتر فنی استاندار، مدیرکل جهاد کشاورزی و نمایندگان فرمانداری و میراث فرهنگی، میراث فرهنگی ماموریت پیدا میکند تا بلامانع بودن تفکیک الباقی زمین مجتمع زیتون را درقالب سند ششدانگ به امور اراضی استان برای پیگیری و اخذ مجوز از امور اراضی کشور اعلام کند! ۱۰ روز بعد، عیسی رضایی، مدیرکل میراث فرهنگی به طلایی، رئیس سازمان جهاد کشاورزی استان مینویسد که ادارهاش «با صدور سندهای ششدانگ برای واحدهای مستقر در مجتمع گردشگری زیتون» موافق است. مشخص نیست که رضایی به استناد کدام قانون یا آییننامه دستورالعمل یا بخشنامه درخواست تفکیک این اراضی را داده است؟
آنچه در این گزارش آمده، بخش کوچکی از واقعیتی است که در ۱۷ کیلومتری جاده قم، روی زمین سبز شده است. «زیتون» دیگر آن نماد صلح نیست؛ زیتونی که حجازی و دوستانش سر و شکل دادند، نماد فساد است؛ فسادی که با اخلال در سلامت نظام اداری کشور شکل گرفته و مشخص نیست در چه ابعادی گسترش یافته است.
پی نوشت:
۱- با توجه به ارتباطات عوامل زیتون در نهادهای دولتی و غیر دولتی، برای جلوگیری از تبعات احتمالی، از افشای اسامی برخی افراد و محل کارشان که در تهیه این گزارش نقشآفرین بودهاند، خودداری شده است.
۲- گوگل ارث (Google Earth)، برنامهای برای دریافت و مشاهده اطلاعات جغرافیایی جهان. این برنامه توسط شرکت کیهول ساخته شده است و نقشه سهبعدیِ زمین نیز نامیده میشود.
۳- مستندات تمام این گفتوگوها با نام در روزنامه محفوظ است.
۴- بی قاعده، بینظم و ترتیب
۵- هدایت الکتریکی آب (Electrical conductivity) .هر چه هدایت الکتریکی آب بالاتر باشد، آب دارای یونهای بیشتری است.
۶- سند رسمی به شماره ثبت ۱۵۳۲۷
۷- خبرگزاری آریا؛ کد خبر ۲۰۱۵۰۳۲۰۱۶۵۲۲۰۶۷۱
۸- موافقت اصولی شماره ۴۱۱۸/۱۳۵/۹۳۲ مورخ ۱۸ شهریور ۱۳۹۳
۹- فرم در تاریخ ۲۴ شهریور ۱۳۹۳ و تحت شماره ۲۲/۱۴۱۸ ثبت شده است.
۱۰- منتشر شده در تاریخ ۳ خرداد ۱۳۹۳. شماره پیگیری روزنامه رسمی ۵۰۱۳۴۰۰۰۰۱۱۱۱۹۴۷۸۲۷۵
۱۱- شمارهنامه ۸۶/۱۷۹۳ و اندیکاتور ۳۰۸۷/۲۲/۹۳ مورخ ۱مهر ۱۳۹۳
۱۲- شمارهنامه ۷۵۱/۹۳
۱۳- ۱۴ دی ماه ۱۳۹۳
۱۴- ۵ بهمن ماه ۱۳۹۳
۱۵- شماره نامه ۲۲۹۷۰۸/۰۲۰/۵۳ مورخ ۸ اردیبهشت ماه ۹۴
۱۶- فرم ۷-۸ دبیرخانه کمیسیون تبصره یک ماده یک استان قم به مدیریت جهاد کشاورزی شهرستان قم
۱۷- شماره ثبت ۴۶۶۸ شناسه ملی ۱۴۰۰۴۵۳۵۲۱۴
انتهای پیام