سعدی سال ۴۹ کار روزنامهنگاری را در روزنامه «کیهان» آغاز کرد و تا چندین سال پس از انقلاب نیز در این روزنامه حضور و مسئولیت اخبار هشت سال جنگ تحمیلی ایران و عراق را نیز بر عهده داشت.
او با اشاره به سالهای نخستین که به عرصه روزنامهنگاری وارد شد و با بیان اینکه «در تمام این سالها به غیر از روزنامه «اطلاعات»، تقریبا به همه روزنامههای بزرگ سرکی کشیدهام»، کارنامه حرفهای خود را در این سالها به صورت خلاصه اینگونه روایت میکند: «سال ۴۹ وارد روزنامه «کیهان» شدم و کارم را با تصحیح آغاز کردم. یک روز دکتر مصباحزاده (مدیر وقت روزنامه) من را به دفترش خواست و با حضور محمدتقی اسماعیلی (دبیر وقت سرویس شهرستانها) به سرویس شهرستانها منتقل و تا سال ۷۵ نیز در این سرویس ماندگار شدم و سپس به سرویس گزارش رفتم و تا زمان بازنشستگی، یعنی سال ۸۱ در این سرویس مشغول به کار بودم.
سپس با دعوت آقای حسین انتظامی به روزنامه «جامجم» رفتم و معاونت سردبیر و مدتی هم سردبیری بخش استانها را بر عهده داشتم. سال ۸۵ که آقای انتظامی به روزنامه «همشهری» رفت، باز هم به من پیشنهاد داد که همراهشان به این روزنامه بروم. آن زمان روزنامه «همشهری» استانی نداشت. اما وقتی آقای انتظامی از «همشهری» رفت، تغییراتی در روزنامه ایجاد شد و به سبب آن، عدهای تغییر کردند که این تغییرات شامل حال من نیز شد.
همان زمان به روزنامه «ایران» دعوت شدم و علاوه بر اینکه عضو شورای سردبیری بودم، معاونت سردبیری روزنامه را نیز عهدهدار شدم؛ اما در دولت اول آقای روحانی از روزنامه استعفا کردم و دوباره به روزنامه «جامجم» رفتم. در سالهای اخیر نیز سردبیر هفتهنامه «صنعت و توریسم» بودم که به دلیل مشکلات کاغذ دیگر هفتهنامه نیست و فقط هر از گاهی منتشر میشود.»
تودهای، چیریک و …؛ همه در یک تحریریه
سعدی یکی از مهمترین و هیجانانگیزترین دوران روزنامهنگاری خود را رویدادهای سالهای منتهی به انقلاب اسلامی عنوان میکند و با بیان اینکه «آن زمان مهم نبود که روزنامهنگاران چه مرام و مسلکی دارند»، یادآور میشود: «روزنامه «کیهان» قبل و بعد از انقلاب همواره روزنامهای پرهیاهو و جنجالی بود. یکی از ویژگیهای روزنامه «کیهان» پیش از انقلاب این بود که از گروههای مختلف سیاسی و بهویژه چپ در تحریریه حضور داشتند. من سال ۴۹ در قسمت تصحیح «کیهان» مشغول به کار شدم. آن زمان سن زیادی نداشتم، ولی به خاطر دارم کسانی در بخش تصحیح روزنامه کار میکردند که ۵۰ یا ۶۰ ساله و از اعضای حزب توده بودند و در واقع کهنهتودهای محسوب میشدند. کسانی که خودشان نویسنده بودند و کتاب مینوشتند و همزمان در بخش تصحیح روزنامه هم کار میکردند.
شاید بتوان گفت که پیش از انقلاب از هر طیفی از تودهایها گرفته تا چریکهای فدایی و سازمان مجاهدین خلق در روزنامه «کیهان» کار میکردند. کسانی همانند مرتضی سیاهپوش که بعدها او را به همراه خسرو گلسرخی گرفتند و به زندان انداختند، هم در روزنامه از گروههای چپ بودند، ولی تودهای نبودند.
او با بیان اینکه «طبیعتا گرایشهای سیاسی روزنامهنگاران «کیهان» در دوران پیش از انقلاب خواه یا ناخواه روی محتوا تاثیرگذار بود»، خاطرنشان میکند: البته به طور کلی گرایش خبرنگاران بیشتر مردمی و به سمت طبقه متوسط و فرودست جامعه بود. به ویژه روزنامهنگارانی که در زمینههای اجتماعی کار میکردند. اگر نگاهی به روزنامههای دهه ۵۰ بیندازید متوجه میشوید که در آن دوره گرایش روزنامهها بسیار مردمی بود. شاید محدودیتها نمیگذاشت که خیلی از مطالب نوشته شوند، اما در مجموع گرایش روزنامه و خبرنگاران واقعا مردمی بود و این شرایط ادامه داشت تا سال ۵۲ که تحولاتی در روزنامه «کیهان» رخ داد و خسرو گلسرخی، مرتضی سیاهپوش، شکوه فرهنگ (میرزادگی) و مریم اتحادیه از اعضای روزنامه دستگیر شدند.
سال ۵۲ فضا بهگونهای نبود که روزنامه بخواهد از این چهار نفر حمایت بکند. آن زمان شنیدم که شاه با دکتر مصباحزاده (مدیر مسئول وقت روزنامه «کیهان) صحبت کرده و گفته بود که «کیهان» لانه کمونیستها شده است. به دنبال این گفته، تصمیم گرفته شد که تحولاتی عظیمی در تحریریه روزنامه صورت بگیرد. از جمله افرادی که در این تحولات کنار گذاشته شدند، دکتر سمسارزاده (مدیر روزنامه) و امیر طاهری (سردبیر روزنامه) بود.»
امروز مدیران رسانهها از بالا میآیند
سعدی در ادامه با اشاره به تفاوتهای فضای رسانههای حال حاضر و آن دوره، اظهار میکند: «یکی از تفاوتهای روزنامهنگاری امروز با آن زمان این است که در حال حاضر مدیران روزنامهها و رسانهها از بالا میآیند و کمتر مدیر رسانهای هست که کارش را از خبرنگاری شروع کرده باشد. این در حالی است که آن زمان روزنامههای زیادی نبودند و «اطلاعات» و «کیهان» مطرحترین رسانهها به حساب میآمدند. مدیریت روزنامه «کیهان» را دکتر مصباحزاده برعهده داشت؛ او از دانشجویانی بود که توسط رضاشاه به فرانسه فرستاده شده، درس حقوق خوانده و استاد دانشگاه شده بود و همزمان کار روزنامهنگاری نیز انجام میداد. روزنامه «اطلاعات» هم توسط آقای مسعودی اداره میشد که کارش را از حروفچینی روزنامه آغاز کرده و سپس با کار روزنامهنگاری و مطبوعات آشنا شده بود.
درست است که این افراد با دربار در ارتباط بودند و از دربار یا سایر نهادهای کمک میگرفتند، اما در عین حال به دلیل آشنایی و علاقهای که به حرفه روزنامهنگاری داشتند، به موضوعات مختلف نیز نگاه متفاوتتری داشتند. البته در مجموع مطالبی که آن زمان در روزنامه نوشته میشد هر چقدر هم که جنبه حمایتی از مردم را داشت، اما هیچکسی را زیر سوال نمیبرد و به دربار توهین نمیکرد. همچنین فضای مطبوعات در آن دوره همانند امروز نبود که دو گروه سیاسی اصولگرا و اصلاحطلب تا این اندازه با هم در تضاد باشند که مدام علیه یکدیگر بنویسند.»
او همچنین در پاسخ به این پرسش که فکر میکنید الان رسانهها چقدر دغدغههای مردمی را پیگیری میکنند، یادآور میشود: الان هم روزنامهها همچنان خواستههای مردم را مینویسند و گرایشهای مردمی دارند، اما دیگر کسی به انعکاس خواستههای مردم ایرادی نمیگیرد. در صورتی که آن زمان بیان دغدغههای مردمی بسیار مهم بود و واقعا نیاز به جسارت و شهامت داشت؛ چراکه در آن دورهِ تاریخی، ایران خودش را کشور پیشرفتهای میدانست و شاه قبول نداشت ایران کشوری جهان سوم است و مدام میگفت درست است که ما در حال توسعه هستیم، اما توسعهای که نزدیک به دروازه تمدن بزرگ است؛ به همین خاطر هم با این ادعا، نمیتوانست بپذیرد که روزنامهها مشکلات مردم را انعکاس بدهند و بگویند برای مثال محلی در تهران آب ندارد یا اینکه فلان روستا هنوز آسفالت نشده است.
استفاده از هر فرصتی برای زدن تیترهای انتقادی
سعدی روایت خود از حال و هوای تحریریه روزنامه «کیهان» در اوایل دهه پنجاه را اینگونه ادامه میدهد: «سال ۵۲ آقای طاهری سردبیر و آقای رحمان هاتفی معاون سردبیر روزنامه «کیهان» بودند. اگرچه آقای هاتفی مسئول نظامی حزب توده بود، ولی در عین حال روزنامهنگار برجستهای بود و تفکر تودهای او به روزنامه ارتباطی نداشت. این روند تا سال ۵۵ و رفتن هویدا از نخستوزیری و آمدن جشمید آموزگار ادامه داشت. اما با تغییر در نخست وزیری، تحریریه روزنامه «کیهان» نیز دستخوش تغییراتی شد؛ آقای طاهری از سردبیری روزنامه کنار رفت و آقای هاتفی سردبیر شد، اگرچه که هیچوقت هم عنوان سردبیری به او داده نشد. همچنین چند معاون سردبیر دیگر نیز به تحریریه اضافه شدند و شورای سردبیری را تشکیل دادند. بر این اساس آقای هوشنگ اسدی از سرویس گزارش، آقای محمد بلوری از سرویس حوادث و آقای طاهری از سرویس اقتصادی به همراه آقای فریدون گیلانی شورای سردبیران روزنامه «کیهان» را تشکیل دادند.
سال ۵۶ به مرور جو جامعه شروع به عوض شدن کرد و از نیمه دوم همان سال این تغییران شدت بیشتری گرفت. فوت آقای مصطفی خمینی، چاپ مقاله رشیدی مطلق در روزنامه «اطلاعات» و افزایش تظاهرات از جمله مهمترین رویدادهای سال ۵۶ بودند که منجر به تغییر در فضای جامعه شدند. البته آن زمان هنوز امکان انعکاس وقایع کف خیابان همانند اعتراضات شهر قم در وجود نداشت.»
او ادامه میدهد: «شبهای شعر انستیتو گوته در آذر ۵۶ هم از رویدادهای مهم آن زمان بود. ما تمام کارهایمان را رها میکردیم تا بعد از ظهر بتوانیم سریع خودمان را به باغ فردوس برسانیم و در شبهای شعر شرکت کنیم. این وقایع تاثیر بسیاری زیادی روی ما داشت و بیش از هر موضوع دیگری باعث شد که دیگر مسائل پیشافتادهای که پیش از آن در روزنامه مینوشتیم و پیش خودمان فکر میکردیم چه کار مهمی انجام میدهیم، برایمان علیالسویه شود.
آن زمان شوراها و انجمنهای شهر و استانها در جلساتی درباره مسائل شهری صحبت میکردند و در این نشستها خبرهایی هم اعلام میشد. گزارش این نشستها برای ما هم میآمد. در میان این گزارش ممکن بود فردی در بخش کوچکی از نارساییها هم سخن بگوید. تیتر و لید ما حتما از این بخش انتقادی بود؛ اما بعد از وقایع سال ۵۶، شرایط عوض شد. چهلم وقایع قم در تبریز شروع شد و خیلی شدیدتر از قم و تظاهرات بسیار گستردهای انجام گرفته بود. رژیم میگفت که عوامل بیگانه باعث بروز این اتفاقات شده است. این وقایع در روزنامه به همراه عکس منتشر شد. البته روزنامه به این حادثه به عنوان عوامل بیگانه پرداخته بود. چراکه به هر حال دست روزنامه بسته بود و نمیتوانست بگوید که مردم به خیابان آمده و به طرفداری از مرحوم مصطفی خمینی شعار دادهاند! ولی به هر حال همین که بگوییم عوامل بیگانه فلان جا را آتش زدهاند، خودش نوعی انعکاس اخباری بود که در خیابان و در میان مردم رخ داده بود.
به دنبال این اتفاق، استاندارد آذربایجان شرقی را عوض و یک نظامی را به نام سپهبد آزموده جایگزین کردند. درست است که این کار باعث شد اندکی جو آرام شود، اما به طور کلی در جامعه التهابی ایجاد شده بود و روزنامهها هم دیگر نمیتوانستند نسبت به این موضوع بیتفاوت باشند.»
ماجرای «وحشت بزرگ» و آتشسوزی سینما رکس
این روزنامهنگار پیشکسوت یادآور میشود: «زمانی که چهلم رویداد ۲۹ بهمنماه در تبریز بود، اینگونه مطرح شد که قرار است برخی از شهرها همانند قم، کاشان، یزد، بابل و … شلوغ شود که من نیز برای تهیه گزارش به کاشان رفتم. یادم است که بازاریها تعطیل کرده و عدهای از مردم نیز به خیابانها آمده بودند و شعار میدادند. من همه آنچه را دیدم نوشتم و برای روزنامه فرستادم، اما چاپ نشد؛ همانند گزارشهای دیگری که توسط همکاران از سایر استانها برای روزنامه فرستاده شده بود.
این نوسانات در جامعه ادامه داشت تا ماه رمضان سال ۵۷ در مرداد ماه که شاه مصاحبهای با سران روزنامهها انجام داد. او در این مصاحبه از عبارت «وحشت بزرگ» استفاده کرد. چند روز بعد از این مصاحبه بود که سینما رکس آبادان آتش گرفت و حضرت امام نیز بلافاصله اطلاعیهای صادر کردند و در آن گفتند که وحشت بزرگی که شاه از آن نام برده بود، همین اتفاق است.
یادم است در همان زمان آیتالله شریعتمداری، آیتالله مرعشینجفی و آیتالله گلپایگانی گفتند که ما نیز در این زمینه اطلاعیه میدهیم. گفته بودند که در یکی از همین روزها بیانیه بعد از سحر آماده میشود. یک هفته تمام به همراه یکی همکارانم تمام شب را تا سحر در تحریریه منتظر بودیم تا این بیانیه منتشر شود. البته امکان انتشار بیانیه امام(ره) را نداشتیم، اما میتوانستیم بیانیه این سه مرجع را در قم منتشر کنیم. اما خبری نشد و ما هم دیگر منتظر نشدیم و در آخر هم این بیانیه منتشر نشد.»
او ادامه میدهد: آتشسوزی سینما رکس مقداری روزنامهها را در وادی دیگری انداخت. به ویژه که آن زمان میگفتند کار آتشسوزی کار خود رژیم بود. به هر حال دست روزنامهها مقداری باز شده بود و حدود یک هفته این جریان ادامه داشت و روزنامهها هم روی این حادثه تمرکز کرده بودند و بیشتر صفحات روزنامه به این موضوع اختصاص داشت. تا اینکه دولت عوض شد و دولت شریفامامی روی کار آمد.
وقتی مردم روزنامه ۲ تومانی را ۲۰ تومان هم میخریدند
سعدی در ادامه سخنانش با اشاره به تغییرات مکرر نخست وزیری در سالهای اخیر منتهی به انقلاب، اظهار میکند: «وقتی که رژیم پشت سر هم شروع به دولت عوض کردن کرد، همه متوجه شدند که ضعفی وجود دارد. روزی که شریف امامی به مجلس رفت تا رأی اعتماد بگیرد در صحبتهایش حرفهایی زده بود و «کیهان» تیتری از حرفهایش انتخاب کرد که فوقالعاده بود. منظور شریف امامی این بود که برخی از خارج میآیند و میخواهند مملکت را به هم بریزند و در میان حرفهایش گفته بود که «میهن در خطر است، مردم بهپا خیزید»؛ منظور او چیز دیگری بود ولی «کیهان» این جمله را به صورت نقل قول تیتر کرد که منظور دیگری را میرساند. این شماره از «کیهان» از جمله شمارههایی بود که خیلی گُل کرد.
او ادامه میدهد: یادم است که یک بار دیگر هم شریف امامی گفت میخواهیم مذاکره کنیم که آیتالله خمینی به کشور بازگردد. «کیهان» تیتر زد که «مذاکره برای بازگشت آیتالله العظمی خمینی» که این شماره هم به شدت مورد توجه قرار گرفت. روزنامهای که ۲ تومان بود را مردم حتی به قیمت ۲۰ تومان هم میخریدند و درست همان زمانی بود که تیراژ روزنامه به یک میلیون هم رسیده بود.
سعدی همچنین در بخش دیگری از سخنان خود حادثه ۱۷ شهریور را روایت میکند و میگوید: «عید فطر سال ۵۷ که روز یکشنبه هم بود راهپیمایی بزرگ و میلیونی از قیطریه به سمت خیابان شاهرضای آن زمان به راه افتاد. روزنامهها نیز به این راهپیمایی پرداختند چون راهپیمایی نبود که بتوانیم از آن چشمپوشی کنیم. روز پنجشنبه باز چنین راهپیمایی بزرگی راه افتاده بود و یادم است وقتی در روزنامه کارمان تمام شده بود به همراه دیگر خبرنگاران به خیابان رفتیم. در همان راهپیمایی که ۱۶ شهریور برگزار شده بود، مردم قرار گذاشتند ۱۷ شهریور در میدان ژاله دور هم جمع شوند. صبح ۱۷ شهریور در تهران و چند شهر دیگر حکومت نظامی اعلام شده بود و مردمی را که به میدان ژاله آمده بودند را به گلوله بستند و عباس ملکی، عکاس «کیهان» از این اتفاق عکس گرفت که بعدها نیز این تصاویر او جایزه هم گرفت.
در آن زمان، ما امکان انتشار اخبار را نداشتیم و در واقع روزنامهها در این دوره دچار یک نوع سکوت شده بودند. این موضوع حدود دو هفته ادامه داشت، تا اینکه برخی از نمایندگان مجلس نسبت به وضعیت موجود اعتراض کردند. روزنامهها نیز این صحبتها را منتشر کرد و با این اقدام دوباره جان گرفتند. در کنار این موضوع باز شدن دانشگاهها و مدارس باعث شد تا شرایط خاصی در جامعه ایجاد شود و روزنامهها بار دیگر فعال شوند و جان بگیرند.
چطور از «شاهنشاه فرمودند» به «شاه گفت» رسیدیم؟
سعدی خاطرنشان میکند: «فضای محدود برای انتشار اخبار در روزنامهها ادامه داشت تا روز ۱۹ مهر ماه ۵۷ که اعضای هیات مدیره سندیکای روزنامهنگاران و نویسندگان با شریف امامی جلسهای برگزار و درباره آزادای مطبوعات صحبت و تلاش کردند که تعهدی از دولت بگیرند تا این آزادی را ضمانت کند. همان زمان با این جلسه یک سرگرد حکومت نظامی به تحریریه تهران آمد و به اتاقی در گوشه تحریریه رفت و در آنجا نشست. با ورود این سرگرد ولولهای در تحریریه افتاد، همه قلمها را زمین گذاشتند و وسط تحریریه دور هم جمع شدند. جمعیت زیادی بودیم حدود ۶۰۰ نفر. در همین شرایط شعارهای آزادی مطبوعات هم میدادند تا اینکه دکتر مصباحزاده آمد و گفت شما سر کار بروید و من قول میدهم با فرمانداری نظامی تماس بگیرم. اما کسی توجهی نکرد و دکتر مصباحزاده هم دید که دیگر شرایط آرام کردن تحریریه وجود ندارد، رفت و دیگر هم تا زمانی که از ایران رفت ما او را در تحریریه ندیدیم.
در این میان بچهها به روزنامه «اطلاعات» هم زنگ زدند و متوجه شدند که فردی هم به آنجا فرستاده شده است. روزنامه «کیهان» تصمیم گرفت که اعتصاب کند و آن روز روزنامه را منتشر نکند و روزنامه «اطلاعات» هم با این جریان همراه شد. به هیات مدیره هم زنگ زدند و گفتند برای چی نشستهاید با نخستوزیر مذاکره میکنید، الان مامور در تحریریه نشسته است. «آیندگان» هم به اعتصاب پیوست و روزنامه «رستاخیر» هم چون در موسسه «کیهان» چاپ میشد خواه یا ناخواه به جریان اعتصاب پیوست.»
این روزنامهنگار پیشکسوت ادامه میدهد: بعد از ظهر همان روز به سندیکا در خیابان رامسر رفتیم. چون روزنامه در آن روزها منتشر نمیشد، پاتوق همه ما سندیکا شده بود و مدام در آنجا در رفت و آمد بودیم. تا بعد از ظهر روز ۲۱ مهر ماه که نخستوزیر قول داد در کار روزنامهها دخالت نکند و سندیکا نیز بیانیهای با این مضمون داد و اعلام کرد که با توجه به شرایط کنونی ممکلت و برای همراهی با مردم روزنامهها منتشر میشوند؛ و اینگونه اعتصاب سهروزه روزنامهها به پایان رسید.
تفاوت روزنامهها با قبل از اعتصاب این بود که تا پیش از آن از واژه «شاهنشاه» استفاده میکردند و از آن به بعد شد «شاه». فعلهای جمع برای شاه نیز به مفرد تبدیل شد و دیگر خبری از شاهنشاه فرمودند نبود. این موضوع در آن دوره تحول بسیار بزرگی بود.
اعتصاب ۶۲ روز مطبوعات و تیتر «من هستم، پس مینویسم»
او جریان اعتصاب دوم مطبوعات که ۶۲ روز به طول انجامید را اینگونه روایت میکند: «روز ۱۳ آبان چماقداران به خیابانها ریختند و به مغازههای مشروبفروشی حمله کردند. این اقدامات مردمی نبود، چون مردم حمله نمیکردند یا بانک آتش نمیزدند. در واقع اینها از نیروهای سلطنتی بودند و این کارها را انجام میدادند و بعد گردن مردم میانداختند. مردم اصلا چماقدار نبودند و فقط برای اعتراض بیرون میآمدند. این چماقدارها روز ۱۳ آبان شهر را به هم ریختند و عصر همان روز بود که شاه به تلویزیون آمد و گفت من صدای انقلاب شما را شنیدم. صدای انقلاب شنیدن همانا و عوض شدن شریف امامی و آمدن ارتشبد اظهاری هم همانا.
روز ۱۴ آبان میخواستم به روزنامه بروم که دیدم چند تن از دوستان روزنامهنگار من را صدا زدند و گفتند دیگر روزنامهای در کار نیست! سربازها و افسران حکومت نظامی آمدند و تحریریه را اشغال کردهاند. طبق معمول رفتیم سندیکا. از روزنامههای «آیندگان» و «اطلاعات» هم آمدند و آن اعتصاب ۶۲ روزه مطبوعات از همین جا شروع شد. مدیران مسئول هم دیگر این قدرت را نداشتند که به روزنامهنگاران بگویند سرکار بیایید. آخر روزنامهای که نتواند چیزی بنویسد دیگر به چه دردی میخورد؟
در این مدت گاهی هم اخباری تهیه میکردیم و در بولتن اعتصاب که توسط سندیکا منتشر میشد، کار میکردیم. بعد از حدود یک ماه قرار شد که چند نفر از روزنامهنگاران به تحریریه بروند و از خبرنگاران شهرستانها اخبار بگیرند و در بولتن منتشر کنند. با فرا رسیدن دهه اول محرم، دکتر مصباحزاده به همراه همسرش به عتبات رفتند و گفتند که در این مدت لطفا کسی به تحریریه نیاید چون ممکن است اتفاقی بیفتد. البته آقای مصباحزاده بعد از این سفر مستقیم به پاریس رفت و دیگر هیچگاه بازنگشت. با این وجود ما به ساختمان دیگر روزنامه «کیهان» نقل مکان و از آنجا اخبار بولتن را تهیه میکردیم.»
او یادآور میشود: «اوایل دی ماه وقتی دولت بختیار سر کار آمد، او قول داد با روزنامهها مدارا کند و با آنها کاری نداشته باشد. در سندیکا این موضوع مطرح شد که اگر بخواهیم روزنامهها را منتشر کنیم از طرفی اعتصابشکنی میشود و از مردم جدا میشویم و از طرفی هم اگر روزنامه را منتشر کنیم میتوانیم اخبار انقلاب را منتشر کنیم. در نهایت قرار بر این شد که خانم نوشابه امیری، خبرنگار روزنامه «کیهان» در پاریس، از امام خمینی سوال کند که آیا باید اعتصاب را ادامه بدهیم یا اینکه برای انتشار اخبار انقلاب روزنامه را منتشر کنیم؟ امام هم نامهای نوشتند که تا زمانی که این دولت به قول خود عمل کرد و با مطبوعات کاری نداشت، شما روزنامهها را منتشر کنید. در نتیجه روز ۱۵ دی سال ۵۷ روزنامهها بار دیگر شروع به کار کردند و این بار هر چیزی که میخواستند را مینوشتند. اولین شماره روزنامه پس از اعتصاب با سرمقاله فرجالله صبا و با تیتر «من هستم، پس مینویسم» منتشر شد.»
نگاهی به مهمترین تحولات روزنامه «کیهان» پیش از انقلاب
سعدی در بخش پایانی سخنان خود مروری بر مهمترین تحولات روزنامه «کیهان» در سالهای پیش از انقلاب اسلامی انجام میدهد و با باور به اینکه روزنامه «کیهان» در سالهای حیات خود دستخوش تحولات مهمی شد، اظهار میکند: «روزنامه «کیهان» در تاریخ ۶ خرداد ۱۳۲۱ منتشر شد. سرمقاله سه شماره اول این روزنامه درباره آزادی مطبوعات، جامعه آزاد و ویژگیهایی آن بود. مشابه این سرمقالهها بعدها، در سالهای ۷۶ و ۷۷ و زمانی که روزنامههایی همانند «جامعه» و «طوس» منتشر شدند، نیز نوشته شد. فکر میکنم اگر الان هم روزنامهای بخواهد منتشر شود، سرمقالهاش با همین مضامین خواهد بود.
تا آنجایی که حافظهام یاری میکند، یکی از مهمترین تحولات روزنامه «کیهان» به سال ۱۳۳۹ و اعتصاب بزرگ معلمان، برمیگردد. آن زمان دوم یا سوم ابتدایی بودم و یادم است که مدارس تعطیل و معلمان اعتصاب کرده بودند. شریفامامی نخستوزیر بود و شاید هزاران نفر از معلمان در میدان بهارستانِ تهران جمع شده بودند. در اعتصاب معلمان عبدالرحمان فرامرزی، مدیر وقت روزنامه «کیهان» نیز سخنرانی کرد. فرامرزی کارش را از معلمی شروع کرده و آن زمان استاد دانشگاه بود، اما همواره خودش را معلم میدانست و به همین خاطر هم در جریان اعتصاب معلمان سخنرانی کرد. روزنامه «کیهان» نیز به اعتصاب معلمان بسیار بها داد و از همان زمان بود که «کیهان» در میان قشر فرهنگی و معلمین اعتبار خاصی پیدا و تیراژش نیز افزایش پیدا کرد.
یکی دیگر از تحولات روزنامه «کیهان» اواخر دهه چهل و اوایل دهه پنجاه رخ داد که دانشجویان دانشکده علوم ارتباطات یا فارغالتحصیل شده بودند یا در زمان دانشجویی به «کیهان» آمدند و شروع به فعالیت کردند. همین امر باعث شد که «کیهان» از نظر سبک کاری و ساختار به روزنامهای نوگرا تبدیل شود. حتی میتوان گفت که در آن دوره «کیهان» با روزنامههای دهه ۶۰ و ۷۰ میلادی برابری میکرد و جزو برترین روزنامههای خاورمیانه به حساب میآمد. ورود دستگاههای جدید چاپ نیز از دیگر رخدادهایی بود که منجر به تحول در روزنامه «کیهان» شد.»
انتهای پیام