ظاهری از عشق و باطنی از نفرت و دروغ و خیانت به گزارش صلح خبر،پایگاه پایگاه صلح خبر ایران: مساله شعرهای امروز که در شبکههای اجتماعی دست به دست میشوند اما از نظر محتوا و فرم اشکالات جدی دارند، دغدغه بسیاری از شاعران است که معتقدند فضای شعر امروز ما دستخوش جریانهای شعری زرد و […]
ظاهری از عشق و باطنی از نفرت و دروغ و خیانت
به گزارش صلح خبر،پایگاه پایگاه صلح خبر ایران:
مساله شعرهای امروز که در شبکههای اجتماعی دست به دست میشوند اما از نظر محتوا و فرم اشکالات جدی دارند، دغدغه بسیاری از شاعران است که معتقدند فضای شعر امروز ما دستخوش جریانهای شعری زرد و بی محتوا شده است.
جواد شیخ الاسلامی یک از شاعران جوانی است که به گفته خودش از اوضاع این روزهای شعر به تنگ آمده و در همین رابطه مطالبی را بیان کرده است که به صورت یادداشت شفاهی منتشر میشود:
**شعرهای آیینی که از خواندنشان شرم داریم!
مدتها است که فضای ادبی کشورمان فکرم را به خود مشغول کرده است و هر بار که با دوستان در این باره صحبت میکنم همه به وضعیت بد و آشفته این روزهای شعر اذعان دارند. ادبیات از هر جهت که فکر کنید این روزها خیلی اوضاع خوبی ندارد. از عاشقانهها بگیرید تا آیینی ها و غیره و غیره. متاسفانه این شعرهای بد در فضای مجازی دست به دست هم میشود و به رسم مبیّن و آشکارِ «هرکه جنس ارزان فروشد / مشتری بر وی بجوشد» حسابی هم لایک میخورند (شاعر جوانی تلویحا بر اساس لایک و تعداد فروش کتابش، خودش را از یکی از شاعران انقلاب سر میدانست. تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!) اما هم از نظر محتوا و هم از نظر فرم اشکالات جدی دارند. حتی شعرهایی که به اسم شعر آیینی سروده میشوند، گاهی آن قدر زشت، بد، نابسامان، مبهم، پر غلو و پرضعف و بیادبانه هستند که آدم از خواندشان شرم میکند. این شعرها هم از نظر محتوا و هم از نظر زبان و ساختار ضعیف هستند و این مشکل نه تنها در فضای مجازی بلکه در کتابهای شعری که منتشر میشود هم دیده میشود و غالب شعرهایی که امروز به آنها برمیخوریم شعرهایی دم دستی و به معنای واقعی زرد هستند. بی هیچ پس و پیشی.
**چشم و هم چشمی و حسادت غوغا میکند
به قدری فضای شعر امروز و به خصوص جوانترها نگران کننده شده است که نمیتوان ساکت نشست و خودخوری نکرد. متاسفانه آن قدر چشم و هم چشمی و حسادت هم بین شاعران وجود دارد که کسی جرأت نقد پیدا نمیکند! و همه هم در دورِ باطلِ «داشتن لایک بیشتر و مخاطب فراوانتر» گرفتار شدهاند. هرکس چهارتا بهبه گو دارد، دیگر به فکر بررسی جدی تر شعرش نیست. (صد البته که شعر خوب را باید ستود. اما فی الحال مرز بین شعر خوب و شبه شعر بسیار باریک و غبارآلود شده. همچون فتنه!). این زردگرایی هم در مورد شعرهایی که ظاهر شسته رفته و خوشمنظر، اما باطن و اندرونی به شدت مستأصل و بهم ریخته و پریشان و سطحی دارند صادق است و هم در مورد شعرهایی که حتی حفظ ظاهر هم نکردهاند!
**شعرهای عاشقانه و کارهای خاک برسری!
در واقع ما امروز مواجهیم با شعرهای عاشقانهای که هیچ تصویر روشن و درست و عالمانهای از عشق و عاشق و معشوق و مسیر عاشقانه ندارند، اما ظاهری شکیل و شبهعاشقانه دارند؛ و متأسفانه همین شعرها هم هستند که ذائقهی مخاطب عادی هوادار ایشان است و صدالبته شعر ایشان هم هوادار مخاطب عادی و معمولی و آماتور شعر! این شاعران و این شعرها بدون اینکه منظرهی زیبا و چهرهی خوشسیمای عشق را به مخاطب نشان بدهند، شده اند سردمدار و پرچمدار شعر عاشقانه! در واقع ظاهری از عشق و باطنی از نفرت و دروغ و کثافت و خیانت و غیره بخش زیادی از شعر عاشقانهی دوران ما را نمایندگی میکنند. من فکر میکنم بیشترین ضربه به شعر عاشقانهی ادبیات را همینان دارند وارد میکنند. چرا که بدون هیچ تصویر و تصور درست و بهجایی از عشق، شعرشان سراسر منادی عشق است و عاشقی. با اینکه شاهبیت تمام غزلهاشان یا خیانت باشد یا دروغ و نفرت، یا مفهوم رقیب (به معنای زشت و حقیر و به گند کشیدهشدهاش) و کارهای خاکبرسری و قس علی هذا.
**شعرهایی در نهایت ضعف و خفت
در شعر آیینی هم مواجهیم با شعرهایی در نهایت ضعف و خفت زبانی و محتوایی و مضمونی. گاهی چنان وقیحانه و زشت که فکر انسان از به یادآوریشان احساس شرم میکند چه برسد به شاهد مثال و نمونه آوردن! شگفت اینکه این سنخ شعرها هم به واسطهی حضور و استفادهشان در مجالس و معابر و منابر عمومی و محافلی که جنس مخاطب معمولا زود از شعر و محتوای ارائهشده راضی و اغنا میشود، بسیار شایع و فراگیر شده است. یعنی ذائقهی عمومی مردم در مواجهه با این سنخ شعرهای آیینی سطحی و دون شأن معصومین و قرآن و سنّت به همین حدّ از شعر عادت کرده و سعی و تصمیمی هم ندارد در این پسند بازنگری و چند و چونی داشته باشد. نکتهی بعدی که کار را سختتر کرده خود شاعرانی هستند که به واسطهی اندک توجه و «هوهو»یی از سمت اطرافیان نسبت به شعرشان این شائبه برایشان پیش آمده و فکر میکنند که به تنهایی قلههای شعر آیینی و مذهبی را فتح کرده اند و پرچمشان را بالای قله هم نصب کرده اند و خود به آن تکیه داده اند و حالا حالاها کسی را به مقام کبریایی ایشان راه نیست! این تفکر، تفکرِ خطرناک و فاسدی است که هم سیلِ مشتاق و آمادهی این محافل را به جای اشعاری فاخر و محکم و عمیق، به یک شعر کمعمق و پر از غلو و ایرادات و اغلاط فاحش دینی و معارفی و تاریخی عادتی و راضی کرده، و هم خودشان را از تاثیرگذاری و نوکری صحیح و مضاعف در این دستگاه محروم کرده اند. ضمن اینکه هم به نام ائمه نفْس خودشان را باد کرده اند و هم بیخود درختها و کاغذهایی را به نام شعر اهل بیتی و ولایی اسراف و نابود کرده اند که این دیگر برای جماعتی که ادعای دین و مذهب دارد واقعا نابه جا و غیرقابل قبول است!
** شعرهای عاشقانهای که از خیانت میگویند
برگردیم به شعر عاشقانه. شعرهای عاشقانه امروز را ببینید! شاعر در شعرش فحش میدهد، دعوا میکند، داد میزند، محاکمه و دادگاه برقرار میکند و معشوقهی خودش را به بدترین صفات و ویژگیهای اخلاقی متهم میکند! و آن قدر بحثها و حرفهای سطحی -و از آن بدتر، شرم آور- در شعرها پر شده است که نمیتوان حتی این شعرها را در فضای خانواده خواند! یعنی اگر لحظهای به فحوای کلام شاعر دقت شود آنجاست که معلوم میشود شاعر در پس این ظاهر موجّه چه تصویرِ کریهالمنظری از عشق و معشوق و ماجرای عاشقانه خلق کرده است. من اینجا اصلا درباره شاعران جریان روشنفکری حرف نمیزنم. اتفاقا متاسفانه از شاعران و مذهبی و مقید به انقلاب اسلامی حرف میزنم! از دوستان مقیّدی که آنها هم در شعرهایشان -و به خصوص شعرهای عاشقانهشان- گرفتار این غفلت و اشتباه شدهاند. تا جایی که حجم زیادی از شعرهای مثلا عاشقانه امروز درباره/با موضوع/پهلو زده به/در حواشی/با تِم/ با کلیدواژههای/ و در نهایت با رنگ و بوی خیانت است!
**شعرهای عاشقانهای که نمیتوان در خانواده خواند
آخر این چه شعر عاشقانهای است که به جای گفتن از عشق پاک و مهرآفرین مرتب در فضای رقیب و خیانت و معشوق نامرد و حرفهایی چنین زشت و حقیر میگذرد؟ واقعا من گاهی فکر میکنم و با خودم میگویم بعضی دوستانم این شعرها را میتوانند برای همسر یا در جمع خانوادهی خودشان بخوانند!؟ من شخصا فکر نمیکنم کسی بتواند شعری که در آن به معشوقش نسبت زشت میدهد و او را در حد یک روسپی و مست و پاتیل و کسی را که انگار با هزار رقیب دیگر دست در آغوش بوده تنزل داده است، در حضور و برای اعضا خانوادهی خودش بخواند، چه برسد به خود معشوق و همسرش!
این روزها به چیزی که فکر میکنم این است که: واقعا این شعرها از بچههای نمازخوان مذهبی بعید نیست؟ ما آمدهایم که چیزی به ادبیات انقلاب اسلامی اضافه کنیم، نه این که سنگی بیندازیم و بگذریم. مفاهیمی که امام و شهیدان برای ما به ارمغان آوردند، امید، مهر،عشق و علاقه به اجتماع به جمع به خانواده بود که باید این ادبیات در شعرهای عاشقانه شاعران انقلاب اسلامی باشد. این نوع مواجهه ی سرسری با شعر در شأن شعر معاصر و تاریخ ادبیات مان نیست.
**شعر عاشقانه باید حال خانوادهها را خوب کند
علی محمد مودب همیشه مثال خوبی درباره شعرها و کتابهای شعر عاشقانه میزند. میگوید: فرض کنید شعر یا کتاب شما را زن و شوهری بخوانند که با هم دعوا کردهاند. آیا شعر شما باعث میشود رابطه شان بدتر شود یا بهتر؟ شعری خوب است که حال زندگی مشترکشان را بهتر کند. حال همهی ما را خوب کند!
مسلما شاعران در قبال شعرهایشان و تاثیری که بر فضای جامعه میگذارد، مسئول هستند ومتاسفانه در این سالها آن قدر شعر بد گفتیم و منتشر کردیم که ذهن جامعه هم بیمار و پسند مردم هم خراب شده است. امروز شعری که آه و ناله نداشته باشد چیزی کم دارد! و مخاطب ندارد. و برای همین است که هر روز شعرهای امید بخش در دفترهای شاعران کمتر و کمتر میشود.
من خودم آدم ناامیدی نیستم. چرا که صادقانه بگویم هیچ گاه فکر نمیکردم روزی شاعر بشوم و کتاب چاپ کنم اما امروز هستم. با اتکا به همین که هنوز همان خدایی که منِ نوعی را از کوچههای خاکی حاشیه مشهد به خیابانهای تهران و دل کتابفروشیها آورد، زنده است، میدانم که اگر بخواهم میتوانم از این هم جلوتر بروم.
حرفم این است که راه بسته نیست! همه باید جدیتر یه شعر نگاه کنیم. (یک نکته: برای من جای شگفتیست و اعلام هم میکنم که مطمئنم دقیقا همان کسانی که در این نوشته روی سخنم بیشتر با آنهاست خودشان را مبرّیترین آدمها از این حرفها میدانند! و تا وقتی همه خودمان و شعرمان را بی عیب و بی نقص و کامل میدانیم قصه همین است که هست! اما انشاالله این چنین نباشد.)
**باید فضای نقد جدیتر گرفته شود
با این طرز تفکر اگر نگاه خودمان را اصلاح کنیم از بسیاری از شاعران مطرحمان هم میتوانیم پیشتر برویم و بهتر شاعرانگی و عاشقانگی کنیم(اگر عشق را شعار نمیدانیم). با این تفکرِ امیدبخش و محرّک حتیشاعران یلمان مثل منزوی و دیگران و دیگران هم دست یافتنی هستند.(در گعدهای حضوری همین حرف را با سختی و مِنمِن زدم و دیدم عزیزی گفت چرا منزوی؟! حتی سعدی هم اگر تلاشش باشد دور از دسترس نیست! و الحق که تنبلی از ما شاگردان ادبیات است. وگرنه میتوان از زبان شعر شنید: از این طرف که منم راه کاروان باز است…)
به نظر من حقیر، هم از طرف شاعران جوانتر هم از سوی بزرگترهای ادبیات، باید فضای نقد جدیتر گرفته شود و به این نقطه مشترک برسیم که عرصهی شعر و ادبیات عرصهی تعارفات نیست. عرضهی شوخی نیست. باید کمی جدی تر به مسایل ادبیات و شعر نگاه بکنیم و اولین منتقد شعرمان خودمان باشیم. ببینیم و واقعا از خودمان بپرسیم آیا واقعا تا به حال مواجهه صادقانهای با دنیا، با شعر، با خودمان و مخاطبمان داشته ایم یا نه؟
عزیزی که بالاتر اسمش آمد همواره به ما گوشزد میکرد که شاعر باید با مخاطبش صادق باشد و اصولا «شاعر» نمیتواند «صادق» نباشد. شاعرِ دروغگو، شاعر نیست. خیلی از ما شاعران به اصطلاح جوان که تاریخ تولدهایمان حوالی سالهای 70 است از اصل شعر دور شدهایم. شعر یک مفهوم عمیق و آسمانی و دوست داشتی است. جز این است؟ و این خیلی بدیهی است که ما باید با مخاطبمان صادق باشیم. همه ما از دست شعرهایی که این روزها در فضای مجازی منتشر میشود، دلمان خون است. این فضا را ما جوانترها و بعضی از جوانان دهه گذشته به وجود آورده اند. کسانی که امروز سردمداران جریان شعر زرد هستند و فکر میکنند چون کتاب شعرشان چند بار تجدید چاپ شده، دیگر شعرهایشان قابل نقد نیست. شگفت که ما هم تن دادهایم به این فساد زبانی و محتوایی و جای نقد، پیروی و تشویق میکنیم!
واقعا نیاز است که اساتید شعر بیشتر و جدیتر وارد حیطه نقد و بررسی و هدایت شعر جوان شوند و یک مانیفست برای شعر معاصر ترسیم کنند و آن قدرها در مورد شعر و ادبیات و فرهنگ و مبانی نقد صحبت و گعده و نشست تشکیل شود تا به یک تعادل پایداری برسیم.
امیدوارم این اتفاق به زودی رخ دهد و شعرهایی منتشر شود که بتوانیم حداقل آنها را برای شریک «عشق و محبت و مهر و زندگی مان» بخوانیم! (بالاخره این معشوق وصف شده جایی در زندگی حقیقی ما پیدا خواهد کرد. و باید هم اینچنین باشد. و گرنه شعرِ دور از واقعیات زندگی شعر نیست. چون صدق نیست و شاعرش با زندگی صادق نبوده. شعرِ منقطع از واقعیان زندگی و حقیقت زندگی شعر نیست. توهمات است. کذییات است). و از سرودن و خواندنش آن هم شرم نکنیم! شعرهایی بنویسیم که امیدوار کننده تر و نه در ظاهر، بلکه در باطن هم عاشقانه هستند و در مجموع حالمان را بهتر کنند.
منبع:خبرگزاری فارس