امروز: جمعه, ۹ خرداد ۱۴۰۴ / قبل از ظهر / | برابر با: الجمعة 3 ذو الحجة 1446 | 2025-05-30
کد خبر: 154282 |
تاریخ انتشار : 08 خرداد 1396 - 21:23 | ارسال توسط :
ارسال به دوستان
پ

به گزارش مجله اجتماعی پایگاه صلح خبر ؛ داستان سینما کودک و نوجوان > آثار نوجوانان – کنارش نشستم و دست‌هایش را توی دستم گرفتم. گفتم: «بزرگ بشم، می‌برمت سینما! سینما رفتی؟» گفت : «نه! سینما چیه؟» – سینما یه‌جای بزرگه. تاریکه. یه تلویزیون داره اندازه‌ی این دیوار. نه! نه! اندازه‌ی… اندازه‌ی… آها، اندازه‌ی کامیون! گفت: «کامیون؟ کامیون چیه؟» […]

به گزارش مجله اجتماعی پایگاه صلح خبر ؛

داستان

سینما

کودک و نوجوان > آثار نوجوانان – کنارش نشستم و دست‌هایش را توی دستم گرفتم. گفتم: «بزرگ بشم، می‌برمت سینما! سینما رفتی؟»

گفت : «نه! سینما چیه؟»

– سینما یه‌جای بزرگه. تاریکه. یه تلویزیون داره اندازه‌ی این دیوار. نه! نه! اندازه‌ی… اندازه‌ی… آها، اندازه‌ی کامیون!

گفت: «کامیون؟ کامیون چیه؟»

– کامیون ندیدی؟ اون ماشین گنده‌ها که باهاشون وسایل و این‌جور چیزها این‌ور اون‌ور می‌برن…

سرش را تکان داد و گفت: «آها… فکر کنم دیدم!»

پرسیدم: «زمان شما سینما نبود؟»

گفت: «سینما؟ سینما چیه؟»

گفتم: «آآآآقاجون، اذیت نکن. سینما دیگه!»

گیج و گنگ گفت: «سینما… سینما؟!»

گفتم: «همون‌جایی که یه تلویزیون گنده داره.»

پرسید: «امروز چند شنبه است؟»

– دوشنبه.

– فردا می‌خوایم «مادر» رو اکران کنیم.

غر زدم.

– آقا جوووون… چی می‌گی؟!

گیج و گنگ نگاهم کرد.

– آقاجون فردا باید یه انشا بنویسم درباره‌ي این‌که شما قبلاً شغلتون چی بوده و چی کار کردین. کمکم می‌کنین؟ شغل شما چی بوده؟

آقاجون انگار چیزی نشنید. پرسید: «فردا چند شنبه است؟»

– چندبار می‌پرسین؟ دوشنبه. فردا دوشنبه است.

مامان از خرید برگشت. دویدم سمتش و گفتم: «مامان، چی خریدی؟»

– داروهای آقا جون رو.

کیسه‌ی پر از داروها را نگاه کردم. از آن قرص‌های صورتی خوشم آمد. نگاهم را از آن‌ها گرفتم و به مامان دوختم. دست‌هايش را کنار بخاری گرم می‌کرد.

– مامان؟

– بله؟

– آقاجون چی کاره بوده؟

– می‌خوای چی کار؟

– باید درباره‌اش انشا بنویسم.

– بنویس آقا جونت آلزایمر داره.

– آلزایمر یه شغله؟

– نه! آلزایمر یه نوع مریضیه. یعنی فراموشی گرفته! هیچی یادش نمی‌آد. یادش نمی‌آد قدیم عاشق سینما بوده. تو سینما کار می‌کرده و بلیت می‌فروخته.

آقا جون زیرلب زمزمه کرد: «فردا می‌خوایم «مادر» رو اکران کنیم.»

مهسا منافی، 17 ساله

خبرنگار افتخاري از تهران

تصويرگري: دلارام‌سادات باقري، 16 ساله

خبرنگار افتخاري از شهرري

Let’s block ads! (Why?)

RSS

اگر خبر یا گزارشی دارید از بخش خبریار صلح خبر برای ما ارسال نمایید.

خبریار صلح خبر

قوانین خبریار صلح خبر

  1. لطفا در ارسال اخبار و تصاویر و گزارش های خود قوانین و مقرارت را رعایت فرمایید.
  2. از ارسال مطالب خلاف عفت عمومی یا تصاویر موهون اکیدا خودداری فرمایید.
  3. در صورت مشاهده تخلف پس از تذکر ، حساب کاربری موردنظر بلافاصله حذف می گردد.

گروه وبگردی صلح خبر 

منبع خبر ( ) است و صلح خبر | پایگاه اخبار صلح ایران در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. چنانچه محتوا را شایسته تذکر میدانید، خواهشمند است کد خبر را به شماره 300078  پیامک بفرمایید.
    برچسب ها:
لینک کوتاه خبر:
×
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسطصلح خبر | پایگاه اخبار صلح ایران در وب سایت منتشر خواهد شد
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
  • لطفا از تایپ فینگلیش بپرهیزید. در غیر اینصورت دیدگاه شما منتشر نخواهد شد.
  • نظرات و تجربیات شما

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

    نظرتان را بیان کنید