روزنامه اسراییلی” اسراییل هایوم” در مقاله ای به قلم “زوی هاوسر” رییس سابق کمیته امور خارجی و دفاع مجلس اسراییل (2019-2022)، محاصره همه جانبه و راهبردی اسراییل از سوی ایران و دلخوش کردن مقامات تل آویو به کسب موفقیت های تاکتیکی در برابر آن را مهم ترین تنگنای امنیت ملی اسراییل طی بیش از 2 […]
روزنامه اسراییلی” اسراییل هایوم” در مقاله ای به قلم “زوی هاوسر” رییس سابق کمیته امور خارجی و دفاع مجلس اسراییل (2019-2022)، محاصره همه جانبه و راهبردی اسراییل از سوی ایران و دلخوش کردن مقامات تل آویو به کسب موفقیت های تاکتیکی در برابر آن را مهم ترین تنگنای امنیت ملی اسراییل طی بیش از 2 دهه گذشته دانسته است.
بدیهی است که برخی عبارات و ادعاهای مطرح شده در این مقاله درباره گروه های محور مقاومت از دیدگاه یک سیاستمدار اسراییلی است که الزاما با ماهیت واقعی گروه های تشکیل دهنده محور مقاومت همخوانی دارد اما از جهت رعایت امانت دچار تغییر و حذف نشده است:
“برای بیش از ربع قرن، ایران تلاش کرده حضور نظامی خود را در مناطق مختلف تحکیم کند تا توانایی وارد کردن آسیب های ویرانگر و فلج کننده به اسرائیل را توسعه دهد. در کنار تلاش برای دستیابی به قابلیتهای نظامی غیر متعارف، ایران از طریق “نیروهای نیابتی” خود در حال ایجاد قابلیتهای متعارف در منطقه است که وقتی به بلوغ رسیدند، حملات تجمعی پرقدرت و موثر را ممکن سازد ؛ حملاتی که در واقع با حمله هستهای برابری میکند.
پاسخ اسراییل به این استراتژی روشمند ایران، مجموعه ای جزئی از عملیات های تاکتیکی است که سعی در “به تاخیر انداختن امر اجتناب ناپذیر” و سرپوش گذاشتن بر عدم اتخاذ یک استراتژی ضد ژئوپلیتیکی دارد. این وضعیت تا 7 اکتبر 2023 ادامه داشت و این نگرانی وجود دارد که همچنان در مرز شمالی ما نیز ادامه یابد.
اسرائیل یک دهه پیش تصمیم گرفت در صحنه سوریه فعالیت کند تا تحکیم محور مقاومت تحت رهبری ایران را خنثی کند، چیزی که بعدها به عنوان “کمپین بین جنگ ها” شناخته شد.
اسراییل در این کمپین خود تنها اقدامات و حملات تاکتیکی را انجام داد، بدون اینکه بخواهد بر ساختار نظام حاکم در سوریه تاثیر بگذارد و به جای تلاش برای دستیابی به یک دستاورد استراتژیک، به یک سری حملات تاکتیکی بسنده کرده بود.
در لبنان و غزه، حتی از همین فعالیتهای تاکتیکی مستمر هم چشم پوشی کرد و تصمیمی غیرمسئولانه گرفت تا امکان تشکیل نیروهای نظامی قابل توجه و تبدیل سازمانهای تروریستی به ارتشهای تروریستی را فراهم کند.
در غزه، ما فرض کردیم که سیستم گنبد آهنین پاسخی کافی برای تهدید های موشکی حماس ارایه می دهد، در حالی که دیوارهای مرزی هم اطلاعات یک نیروی مهاجم زمینی را شناسایی کرده و حصار هوشمند آن را مسدود می کند. در 7 اکتبر این پارادایم درهم شکست و منجر به کشته شدن حدود 1200 اسرائیلی شد. این فروپاشی به طور قابل توجهی قدرت بازدارندگی و جایگاه منطقه ای اسرائیل را از بین برد.
در لبنان، در طول دهه گذشته با الگوی مشابهی رفتار کردیم. ما باید در حالی که حزب الله در باتلاق بحران جنگ داخلی سوریه دست و پا می زد، عملیات تهاجمی را علیه توانایی های حزب الله آغاز می کردیم و در نتیجه آن را صرفا به یک تهدید تاکتیکی تقلیل می دادیم.
فقدان رهبری و کوته فکری تصمیم گیران منجر به تصمیم مستمر برای عدم اقدام شد و امکان تجمع تقریبا بدون وقفه نیروهای نظامی قابل توجه را فراهم کرد. تنها می توان این را یک حماقت اسرائیلی نام گذاشت. به جای اقدام پیشگیرانه، این تِز را پذیرفتیم که موازنه وحشت در مقابل حزب الله در نهایت منجر به “زنگ زدگی” انبار موشکی آنها می شود و بنابراین نیازی به اقدامات پیشگیرانه و پرداخت هزینه نیست.
علاوه بر این، ما این قمار ژئوپلیتیکی را انجام دادیم که عهد خونی بین حزب الله و حماس غیرمحتمل است، بنابراین اسرائیل مجبور نیست با شدت بالا با هر دو جبهه روبرو شود. این استراتژی، اگرچه به ظاهر دیگر محبوب نیست، اما تا به امروز عمیقا در ذهن بسیاری از رهبران ما جا افتاده است.
آنها همچنان مایلند شرایطی را بپذیرند که در آن ایران تصمیم بگیرد که چگونه و چه زمانی از ظرفیت های انباشته شده خود در لبنان استفاده کند.
شکستی که ما در 7 اکتبر در مرز غزه متحمل شدیم، اسرائیل را از دیدگاه های منسوخ در سیاست امنیت ملی خود دور کرد و اسراییل به سختی بهای کنار گذاشتن ابزار “حمله پیشگیرانه” و کم اهمیت جلوه دادن تهدید یک درگیری چند وجهی را می آموزد.
قبل از هر چیز این نیاز به یک تغییر پارادایم در سطوح بالای دولت و اتخاذ گامهای فعال استراتژیک دارد تا صرفا یک رویکرد تاکتیکی.
چالش کنونی در مرزهای شمالی با لبنان، اسرائیل را در دوراهی قرار می دهد: آیا زمان تغییر واقعیت راهبردی لبنان، همانطور که رهبری اسرائیل در آغاز جنگ وعده داده بودند فرا رسیده است یا رهبران ما منصرف شده و به دستاوردهای تاکتیکی در منطقه مرزی بسنده می کنند؟
موفقیت حماس این تصور را در جامعه اسرائیل ایجاد کرد که مشکل استراتژیک کلیدی در مرز شمالی، نیروی “تیپ رضوان” حزب الله است که می تواند به جوامع مرزی حمله کند.
عقب راندن نیروهای رضوان از مرز یک دستاورد تاکتیکی خواهد بود، به ویژه با توجه به درس هایی که ارتش اسرائیل از جوامع مرزی غزه آموخته است. اما تهدید مهم از شمال، توانایی حزبالله برای شلیک راکت و موشک از لبنان است – تهدیدی که اسرائیل همچنان با آن مواجه است و این تهدید به همان شکل باقی خواهد ماند، حتی اگر حزبالله بهطور تاکتیکی از رودخانه لیتانی عقبنشینی کند.
به این معنی که توازن قوا در شمال مختل نشده است و تردید وجود دارد که اسرائیلیهای آواره اجازه بازگشت به خانههای خود را داشته باشند. به طرز متناقضی، این وضعیت ایران را همچنان قادر میسازد تا با وجود تغییر قواعد بازی در خاورمیانه توسط اسرائیل، و علیرغم اینکه ایالات متحده از نظر نظامی در کنار آن ایستاده است، تواناییهای خود در حملات آتی علیه اسرائیل را حفظ کند.
اسرائیل دوباره در معرض خطر بسنده کردن به یک دستاورد کوچک تاکتیکی است، در حالی که ایرانیها همچنان ساختن قابلیتهای استراتژیک خود را پی می گیرند که می تواند در کوتاهمدت علیه ما استفاده شود.
310310