رسول نجفیان در تئاتر حضوری فعال دارد و تا کنون نمایش های «رستم و سهراب» و «بیژن و منیژه» را کارگردانی کرده است و بازی در سینما را از سال ۱۳۶۳ با فیلم «صف» ساخته علی اصغر عسگریان آغاز کرده و در گذشته ای نه چندان دور، نیز تجربه بازیگری در رادیو را داشته است.
حضور مجدد نجفیان در رادیو بهانه ای شد که صلح خبر در این گزارش بر یک روز جمعه این برنامه و صحبت های عوامل مروری داشته باشد.
بعد از خبر ساعت ۱۰ صبح، رسول نجفیان با آرامش خاصی سخن خود را با خواندن دوبیتی از شاهنامه فردوسی آغاز می کند و می گوید: «به نام خداوند جان و خرد کزین برتر اندیشه برنگذرد»/«خداوند نام و خداوند جای خداوند روزی ده رهنمای» سپس با بیتی دیگر از فردوسی ادامه می دهد: «بیا تا جهان را به بد نسپریم به کوشش همه دست نیکی بریم»/«نباشد همی نیک و بد پایدار همان به که نیکی بود یادگار» و ادامه می دهد: من رسول نجفیان کوچک شما، به همه شنوندگان عزیز در هر کجای ایران و جهان که هستید درود می فرستم این چند ساعت که در خدمت شما هستم برایتان نکته ها و پیام ها دارم.
نجفیان قبل از هر سخن، از همه پیشکسوتان رادیو به خصوص مجریانی که سال ها زحمت کشیده اند، اجازه می گیرد، «من با اجازه این بزرگان ، پشت این دستگاه می نشینم تا با شما صحبتی داشته باشم.»
در این بخش می توانید ویدئویی از اجرای رسول نجفیان در برنامه نیمروزی رادیو پیام را مشاهده کنید:
با رادیو شروع کردم
بعد از سه تار نوازی و آواز خوانی زنده رسول نجفیان و بیان چند حکایت، او برایمان می گوید: اوایل انقلاب تقریبا زمانی که ۳۰ ساله بودم، در بخش نمایشی، با صدرالدین شجره و خدا بیامرز مهدی فتحی کار می کردم. درست است که به عنوان مجری در رادیو فعالیت نکردم، اما بعد از کار در دو نمایش رادیویی، من به تلویزیون رفتم و کار اجرا، بازیگری و کارگردانی را ادامه دادم.
این اواخر دکتر شاه آبادی و دکتر ملازاده لطف کرده و پیشنهاد اجرای این بخش از رادیو را به من دادند.
رادیو و داستان های شب
نجفیان تصریح می کند: رادیو همیشه برای من حالت نوستالژیک داشته و خاطره آور بوده است. زمانی که بچه بودم تلویزیون نبود و فقط رادیو بود و همه زندگی مان بسیار به رادیو بستگی داشت. ساعت های خاص، نمایش های خاص، از جمله داستان های شب رادیو. بعد ها که به هر جهت من، به مقوله هنر و تلویزیون راه پیدا کردم این حس همچنان در من بود.
خلاقیت با شنیدن رادیو شکل می گیرد
او با اشاره به تفاوت های رادیو با تلویزیون میگوید: البته فرق رادیو با تصویر و سیما در این است، چیزی که در تلویزیون نشان داده می شود، همان عینیتی است که شما می بینید، اما رادیو را که می شنوید، مجسم می کنید و ذهن به شدت تصاویر را در کنار صدا می سازد، در نتیجه خلاقیت های ذهن باید خیلی قوی تر شود. شاید باور نکنید این تعلقات خاطرات را در روزهای اولی که به رادیو رفتم در خودم داشتم، سر میز برنامه نشستم و پخش زنده را بر عهده گرفتم.
باز شدن باب قصه در رادیو
نجفیان ادامه می دهد: آن وقت ها، روزهای جمعه بسیاری از بزرگان قصه تعریف می کردند و از ادبیات و مثنوی صحبت می گفتند، برای همین من هم تصمیم گرفتم چون این برنامه در روز جمعه پخش می شود، قصه بگویم و حکایت تعریف کنم؛ نمی دانم این مهم چقدر می تواند برای شنوندگان گوش نواز و دلنشین و به درد بخور باشد. این نباشد که آدمی برنامه را پر بکند و حالا یک چیزی بگوید.
زمان قصه نگذشته است
نجفیان ادامه می دهد: سعی دارم درباره موضوعات روز جامعه قصه بگویم. نه اینکه بخواهیم حرفی بزنیم که نه به درد دنیا می خورد نه آخرت و کسی هم متوجه آن مطلب نشود. ادبیات ما از جناب فردوسی یا مولانا، رودکی و سعدی سرشار از شعر و قصه است. نه به خاطر شعر و قصه فقط، بلکه مسائل مبتلا به جامعه از ساده ترین تا پیچیده ترین آن در ادبیات ما وجود دارد. برخی به خطا و از روی نادانی و ناواردی می گویند که زمان قصه گذشته ولی اصلا این طوری نیست روز به روز که جلوتر می رویم می بینیم مسائل بشری از ساده ترین تا پیچیده ترین، از مسائل شخص با شخص، خانواده، محله، فامیل، کشور و قاره تماما در ادبیات ما به آن اشاره شده است و من تمام تلاشم این است که این داستان ها و قصه ها را آن چنان بیان کنم که به در روزمرگی تک تک افراد بخورد. خوشبختانه تا آن جایی که بازتابش را دیدم این اتفاق، افتاده و کسی که این مطالب را می شنود در هر پیشه و کسوتی که هست از پزشک بگیر تا کارگر از مغازه دار، از تاجر تا عالم به اندازه خودش این معنویت و محتوای شعری و ادبیات در خودش جاری می بیند.ادبیات ما سرشار از این محتواهای ارزشمند و به درد بخور بشری است. که ان شاء الله بتوانیم نوک سوزنی را منتقل کنیم.
شاید از خاطرات خنده دار خودم و مردم بگویم
وقتی از او می پرسیم قصه های خودتان را هم خودتان می نویسید؟ می گوید: بیشتر از ادبیات کمک می گیرم؛ شاید در آینده بتوانم بخشی را داشته باشم که از خاطرات خنده دار خودم و مردم در مواجهه با اتفاقات روز بگویم. در ارتباط با مسائل خود آدم، خودخواهی ها و خود بینی ها است، بیشتر از ادبیات به خصوص مثنوی و بوستان و گلستان سعدی می گیرم.
«رمز صدا و خلوص نجفیان چیست که در ذهن مردم نقش بسته است؟» پاسخ می دهد: این نظر لطف شماست؛ منتها من اصلا نه با صدای خودم کار دارم نه با تصویر. اشتیاقی که من دارم این است که آن محتوای انسانی، مهربانی و ادبیات را جاری کنم. شاید این مهم باعث شده، چنین حسی منتقل شود؛ گر به صورت آدمی انسان بُدی/احمد و بوجهل خود یکسان بُدی
آن نیت و ذهنیت است که آدم ها را می سازد و بیان می کند.
او ادامه می دهد: همین جمعه ای که گذشت درباره محیط زیست و لطماتی که بشر به خودش وارد کرده صحبت کردم. وقتی که آدمی دنبال نور و خوبی و مهربانی زمین باشد موجودیتی پیدا می کند که زمین هم متقابلا به او چنین حسی را دارد.
نجفیان ادامه می دهد: شعر رسم زمونه را گفتم و خواندم، به خاطر همین مردم به من عنایت دارند بعد از آن می بینند که من در مورد ادبیات صحبت می کنم، مهم تر از همه با زبان ساده تلاش می کنم، مسائل روز را بیان کنم و به خاطر همین است که مورد اقبال قرار می گیرد.
وقتی از او می پرسم در برنامه بیشتر در مورد چه موضوعات و مسائلی صحبت می کنید؟ ادامه می دهد: به خاطر خانه جدید و کوچکی که به آن نقل مکان کردیم، تعدادی از کتاب هایم را از دست دادم. من کتاب ها را می خوانم، می خوانم، می خوانم بسیار هم زحمت می کشم، زیر و رو می کنم تا مواد و محتوای اولیه این برنامه را آماده کنم، چون بیشتر تم برنامه در ارتباط با مسائل روز است. من هفته اول در مورد حرص و طمع و هفته بعد در مورد محبت کردن و خیر کردن به مردم، صحبت کردم. بیشتر مسائلی که کمبود آن در جامعه حس می شود. در مورد گرفتاری های اقتصادی که باعث شده است، حس هایی در جامعه به وجود بیاید و ارتباط های غلط و بدی ناشی از گرفتاری هایی شکل بگیرد. هر چند که ادبیات، ما را به آرامش، انسانیت، به تحمل صبوری ها در سختی ها دعوت می کند.
همراهی با ساز، به سبک قهوه خانه ها
نجفیان می گوید: «فرازهایی از برنامه را با ساز می زنم و می خوانم؛ به سبک قهوه خانه ای ها که مرشدها پبام ها را انتقال می دادند، سال های سال نه رادیویی بود، نه سیمایی این انتقال فرهنگ ها در قهوه خانه ها صورت می گرفت. در حال حاضر قهوه خانه ها شکل بدی در انظار مردم پیدا کرده اند ولی آن موقع ها مرشدها می رفتند، مردم جمع می شدند، کسوت و کارشان این بود هر طبقه و پیشه و کسوتی برای خودش قهوه خانه ای داشت که به آن ها محتواهای انسانی داده می شد. یعنی یک نقاش ساختمان کارگر ساختمان، میکانیک، حتی آب حوضی؛ این ها با معنویتی سرکارشان می رفتند، خشک و خالی نبود. در حال حاضر یکی از مشکلات جامعه این است که ممکن است من پزشک خوبی باشم در مهارت و تخصص ولی هیچ اطلاع و محتوای عاطفی در من جریان ندارد. و همین باعث می شود جامعه ای خشن و بی تفاوت به وجود آید که هر کس به یک مسلکی باشد.
ادبیات ما محتوای انسانی دارد نه برای مردم ایران، بلکه برای مردم جهان، پیام های بسیار ارزشمندی دارد و من در این برنامه تلاش می کنم که این را با ترفندهای مختلفی که دارم به شنونده منتقل کنم.
کرونا تلنگری برای دوست داشتن داشته ها
نجفیان در صحبت هایش از کرونا هم صحبت می کند.
«من در لابه لای برنامه به کرونا هم اشاره می کنم و به مردم می گویم که شرایطی بسیار بسیار عجیب و عالی بشری به وجود آمده است.حتی در ادبیات ما به این قضیه اشاره دارد که شرایطی پیش می آید که تو قدر آن دوران را بدانی. من همیشه تاکید می کنم، با توجه به اینکه کرونا ویروس بسیار ضعیفی است؛ ویروسی که با صابون و دست شستن و الکل از بین می رود چرا ما باید یک سری دستورالعمل های بهداشتی را رعایت نکنیم و باعث رقم خوردن این فاجعه ها بشویم.
من از مردم می خواهم که جایی نروند، معاشرت نکنند و این دوران بهترین بهانه است که بنشینند و مطالعه بکنند و رادیو گوش کنند. خیلی سهل انگاری است که کسی بیرون کاری نداشته باشد و وقت خود را بیرون از منزل بگذراند. خودش را آلوده کند و جامعه را مبتلا کند. ما الان هر روز به اندازه یک بیمارستان بزرگ بیمار داریم تحویل می دهیم.»
این ستاره چنین ادامه می دهد: «خودم هم احتیاط می کنم خانواده می گویند: نرو، کار نکن خطرناک است، ولی من با رعایت تمامی دستورالعمل ها و دستورهای بهداشتی سر کار می روم. ان شاء الله که خداوند گشایشی را به وجود بیاورد.»
از صفر شروع کردم
سحر جولایی ـ دختر فرهنگ جولایی تهیه کننده پیشکسوت رادیو ـ که مثل دیگران مراحل کار را در رادیو را از ابتدا گذرانده است، از سال ۱۳۷۷ کارش را با نویسندگی و دستیار تهیه کنندگی آغاز کرده است،
او می گوید: وارد رادیو شدم، گفتند که مراحل را باید پشت سر بگذرانی ما کاری نداریم که تو کار بلدی در واقع خواسته خود پدرم هم همین بود به خاطر اینکه پارتی بازی نشود و نگویند که بلد نیست، عین بقیه از همان صفر شروع کردم که بعد هم به عنوان تهیه کننده کار را ادامه دادم.
جولایی عاشق کارش است و معتقد است: اگر در کار رادیو عشق نباشد همان اول باید رهایش کنی؛ چون کاری پراسترس و سخت است، تقریبا می توان گفت: خواب ندارد. برای یک برنامه بارها شده که من تا صبح بیدار ماندم و صبح سر برنامه رفتم.
او درباره این برنامه رادیو پیام می گوید: خوشبختامه مردم خیلی خوب با آقای نجفیان ارتباط برقرار کردند. با توجه به موضوعاتی که آقای نجفیان در برنامه مطرح می کنند، برای تغییر فضا گاهی ترانه ای را پخش کرده چون هدف ما رضایت مخاطب عام در همه مقاطع سنی است. گاهی فکر می کنم، شنیدن این قصه ها و حکایت ها برای یک جوان خیلی ثقیل باشد، برای همین از ترانه هایی در فواصل برنامه استفاده می کنم که رضایت مخاطبان را در پی داشته باشد و رادیو را خاموش نکنند.
شناخت موسیقی
او از تفاوت های کار تهیه کنندگی در رادیو پیام نسبت به سایر شبکه های رادیویی می گوید: در رادیو پیام باید خیلی خوب موسیقی را بشناسی چون نمی توانی هر چیزی که به دستت برسد را پخش کنی. باید حتما زنجیره ای در آن باشد. زنجیره ما موضوعی ثابت نیست که بگوییم گوینده در مورد آن موضوع ثابت صحبت می کند، شاید بتوان گفت همین، نخ تسبیح اکثر شبکه های رادیویی است؛ البته نخ تسبیح رادیو پیام، موسیقی است. چون حتی پیک ها هر کدام صفحه شان در خصوص موضوعی است، یعنی اینکه یک موضوع ثابت هم در آن دنبال نمی شود. برای همین من با پخش موسیقی خوب، مردم را پای رادیو نگه می دارم هر چند که در فواصل خبر، بخش های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی نیز پخش می شود.
او ادامه می دهد: من معمولا یک ساعت قبل از برنامه در استودیو حاضر شده و همه ساعات پخش برنامه را سراپا ایستاده ام، هر چند که این کار سختی خودش را دارد اما من آن را دوست دارم. هماهنگی موسیقی با متن از دیگر مواردی است که تهیه کننده بایستی به آن اشراف داشته باشد.
استودیو، به جای اسباب بازی
سحر جولایی یادآور می شود، پدرم می گفت شما ها از بچگی کلا ریل و دستگاه های ضبط صدا را می شناختید. همیشه گفتم، به جای کریستال و بوفه های ظرف، نصف خانه مان استودیوی کاملی بود که از استودیوی داخل سازمان کامل تر بود و این استودیو اسباب بازی من و خواهر و برادرم، محسوب می شد فکر کنم راهنمایی بودم که به راحتی می توانستم برنامه ضبط و ادیت کنم حتی برنامه های نمایشی را هم می توانستم ادیت کنم. چون ادیت نمایش از سخت ترین کارها محسوب می شد.
با تیغ و چسب کار ادیت می شد و به هر کسی ادیت نمایش نمی دادند. پدرم معتقد بود که در آن سن من یک تهیه کننده کامل بودم چون هم موسیقی را می شناختم هم اینکه کار ادیت انجام می دادم.
من تا به امروز سه بار دستیار تهیه کننده شدم، تا به تهیه کنندگی سه برسم.
وظیفه خطیر برنامه ساز در خصوص کرونا
او درباره وظایف برنامه سازان صدا و سیما برای اطلاع رسانی از کرونا به مردم می گوید: ما در خصوص کرونا بد عمل کردیم، آن قدر مردم را ترساندیم که استرس گرفتند و باعث شد در سیستم ایمنی شان با نقص مواجه شوند. درصورتی که کار ما آرامش بخشی در عین حال دادن اطلاعات درست است. همچنین از روش تکرار بیش از اندازه که قبح آن ریخته شود، استفاده کردیم.
جولایی تصریح می کند: دیگر چقدر تکرار یک مطلب؛ اینکه همش به مخاطب یگوییم که دست هایش را بشوید و ماسک بزند. بیاییم با کسانی که درگیر بیماری کرونا شدند صحبت کنیم و صداهای آن ها را برای مردم پخش کنیم. به مخاطب بگوییم مراقب خودتان باشید به این دلیل ، فلان ستاره کرونا گرفته و ناله می کند، قهرمان بوکس این طوری می گوید، خانم لیلا بلوکات می گوید من آب سفید بالا می آورم، خب اگر شما هم رعایت نکنید به حال و روز این افراد گرفتار می شوید که بازپخش این صداها، تاثیر خوبی برای مردم داشت.
معتقدم برنامه ساز صدا و سیما نباید از موضوعات معمولی و پیش پا افتاده استفاده کند. در موضوع کرونا نباید فقط از چند تا عامل بازدارنده صحبت کند، چون زمان این طور برنامه سازی گذشته است. ستاره و برنامه ساز باید کاری کند که تاثیر در عمق وجود مردم بگذارد نه اینکه کارش سطحی و فراموش شده باشد.
انتهای پیام