داستان پروفسور دپلن نوشته اونوره دو بالزاک این اثر در 7 صفحه و با فرمت PDF و با حجم 105 کیلوبایت در اختیار شما کاربران می باشد. دانلود داستان پروفسور دپلن نوشته اونوره دو بالزاک زندگی نامه بالزاك «اونوره دو بالزاك» نویسنده، مورخ، جامعه شناس و اعجوبه فرانسوی در بیستم مه سال 1799 […]
داستان پروفسور دپلن نوشته اونوره دو بالزاک
این اثر در 7 صفحه و با فرمت PDF و با حجم 105 کیلوبایت در اختیار شما کاربران می باشد.
دانلود داستان پروفسور دپلن نوشته اونوره دو بالزاک
زندگی نامه بالزاك
«اونوره دو بالزاك» نویسنده، مورخ، جامعه شناس و اعجوبه فرانسوی در بیستم مه سال 1799 از زنی عصبی مزاج و سخت گیربه نام«لورسالامبیه»“Laure- sallambier” که بیشتر از بیست و یك سال نداشت،به دنیا آمد و چون روز تولدش مصادف با روز عید «سنت اونوره» بود او را« اونوره» نام نهادند. پدر وی مردی به نام «برنارد فرانسوا بالزاک» بود كه در سال 1746در «نوگریك»،“Nougairic” از استان تارن“Tarn “به دنیا آمد و در 9 ژوئن 1829 در پاریس از دنیا رفت.
اونوره كوچك تا سن چهار سالگی دور از زادگاه خویش شهر «تورTours» در نزد دایه ای به سر برد و وقتی كه هشت ساله شد در 22 ژوئن سال 1807 به مدرسه «واندوم» كه در دست «اوراتورین ها» بود سپرده شد و چندین سال در این مدرسه كه سیصد شاگرد داشت به تحصیل پرداخت. در این مدرسه بیشتر ایام اونوره به مطالعه كتب می گذشت.در این مدرسه بود كه اونوره كوچك «رساله اراده» خود را به رشته تحریر در آورد؛ اما كشیشی كه معلم او بود رساله او را از میان برد و اونوره مورد تمسخر این و آن قرار گرفت.
اونوره دو بالزاك در سال 1813 ناگزیر به آغوش خانواده خود بازگشت. رنگش زرد و اعصابش خسته بود؛ اما این بحران عصبی زود از میان رفت و اونوره كه نشاط و نیروی پیشین خود را بازیافته بود به مدرسه «تور» رفت و یك سال درآن مدرسه به تحصیل پرداخت. «برنارد فرانسوا بالزاك» در سال 1814 با خانواده خود به پاریس رفت، در پاریس اونوره بی درنگ به پانسیون «لوپیتر» پای نهاد و درآن مدرسه با فرهنگ و زبان یونان و روم آشنا گشت. هفده ساله بود كه هوای دانشگاه «سوربن» به سرش زد و به پیروی از گفته های پدرش بر آن شد كه در رشته حقوق تحصیل كند. اونوره مدتی شاگرد وكیل عدلیه شد و سپس به نزد صاحب محضری رفت و در آن ایام شایعه شد كه اونوره جانشین او خواهد گشت؛ اما چنین نشد اونوره از سال 1816 تا 1819 بدین حرفه مشغول بود و از این راه اطلاعات زیادی در مسائل قضائی و اجتماعی کسب کرد.
در این ایام یعنی در سال 1819 پدرش بازنشسته و ناگزیر شد كه خانواده خود را از پاریس بیرون ببرد. اونوره كه سودای دیگری در سر داشت به جای آنكه كاری پیدا كند و به درآمد خانواده اش چیزی بیفزاید، از پدر خود جدا شد و دوباره پای به پاریس نهاد و بر آن شد كه نویسنده مشهوری گردد و چون چندان پول و درآمدی نداشت در كوچه «لدیگیرLesdiguieres» به زیر شیروانی یكی از خانه ها پناه برد.
كرایه این اطاق در سال، شصت فرانك بود و پولی كه اونوره در این ایام از خانواده اش می گرفت به اندازه ای بود كه شكم او را به زحمت سیر می كرد و از طرفی پدرش به او گفته بود كه باید تا دو سال شهرت و ثروت بزرگی به دست آورد.
اونوره پانزده ماه در این اطاق كه مانند گوری بود به سر برد و در آغاز تراژدی ناچیزی به نام «گرمول» نوشت و در سال 1820 وقتی به نزد خانواده اش در «پاریزی» می رفت آن را با خود برد، پدرش این تراژدی را به«آندریوAndrieux» نویسنده و شاعر بزرگ كه در آن ایام زندگی می كرد نشان داد و «آندریو» بعد از مطالعه كتاب گفت كه نویسنده جوان نباید وقت خود را در این راه از دست بدهد.
در سال 1821 اونوره با زنی به نام «لورلوئیز آنتوانت» آشنا شد كه چهل و پنج سال داشت و این زن تا روز مرگ خود -كه بالزاك را سخت متأثر كرد – نقش فرشته نگهبانی را در زندگانی این نویسنده بزرگ بازی كرد. بالزاك در كتاب «زنبق دره» این زن را بهنام «مادام دومورت زاف»Madam- de- Mortsauf و در داستان دیگری بهنام «مارگریت» معرفی می كند. در آن ایام كه بالزاك در «پاریزی» به سر می برد ناگهان جده مادری او درگذشت و خانواده بالزاك كه از این حادثه چیزی به دست آورده بودند به پاریس روی نهاد و داستان نویسی اونوره آغازشد. این نویسنده پركار از سال 1822 تا 1825 ده-دوازده رمان كه بیشتر از چهل مجلد بود نوشت كه همه این داستانها را به نام های مستعاری منتشر ساخت.
در سال 1825 بر آن شد كه چاپخانه ای باز كند و آثار «ولتر» و «لافونتین» را چاپ كند ولی در این راه شكست خورد و صدهزار فرانك به خود و خانواده اش ضرر زد. با آن همه شكست، یأس بربالزاك غلبه نیافت و او مانند «والتر اسكاتWalter- Scott» نویسنده انگلیسی مجبور شد كه برای امرار معاش و پرداخت قروض خویش دوباره دست به قلم ببرد. در سال 1829 اولین شاهكار وی بهنام «یاغیان» منتشر گردید كه مورد استقبال قرار گرفت و در سال 1830 بالزاك«فیزیولوژی ازدواج»، اثر بزرگ خود رامنتشرکرد و با چندین داستان جالب، توجه همه را به سوی خود معطوف ساخت و از پولی كه با انتشار فیزیولوژی ازدواج به دست آورد سر و سامانی بهزندگانی خود داد.
بالزاك در سال 1832 یعنی در سی و سه سالگی در یك سال، چهارده داستان مانند «سرهنگ شابر»، «كشیش تور»، «شاهكار گمنام»، « زن بی صاحب»، « عشق در صحرا» و « چرم ساغری» و چیزهای دیگر نوشت و به دنبال آن، انتشار داستانهای بزرگی مانند «زن سی ساله» و «اوژنی گرانده» كه در سال 1833منتشر شد شهرت او را صد چندان ساخت. بالزاک در سال 1833«سرگذشت سیزده نفر» و «طبیب ده» و در سال 1834 كتابهای «بابا گوریو»، «در جستجوی مطلق» و در سال 1835«سرافیتا» و در سال 1837 «آرزوهای گمشده» و «سزار بیروتو» و در سال 1838 كتابCabinet- des Antiques را به رشته تحریر در آورد.
در این اثنا دو كتاب زنبق دره و سرانیتا مایه آن شد كه بولوزBulooz مدیر مجله «دو دنیا» و «آمده پیشوA.picho» مدیر مجله پاریس به دادگاه كشانده شوند.
در سال 1835 بالزاك بر آن شد كه ارگان مستقلی به نام «وقایع پاریس» منتشر سازد ولی روزنامه پس از یك سال بسته شد. او در سال 1840 «رو و پاریزین»Revue- Payisienne را تأسیس كرد و این روزنامه هم بیش از سه شماره چاپ نشد و در همین روزنامه بود كه بالزاك كتاب «صومعه پارم» اثر «استاندال» نویسنده بزرگ فرانسه را كه هنوز گمنام بود شاهكاری شمرد و بر «سنت بوو» نقاد معروف حمله كرد. در سال 1844 یكی از بهترین شاهكارهای بالزاك به نام «Modeste-Mignon» منتشر شد. زندگانی بالزاك از 1830 تا 1850 كه سال مرگ اوست سراپا كوشش و رنج و عذاب بود. نویسنده بزرگ در این مدت روزانه دوازده تاشانزده و گاهی 18 ساعت كار می كرد. پیاپی قهوه می خورد و به این وسیله هر روز دو هزار سطر داستان می نوشت. در سال 1842 بالزاك برآن شد كه به مجموعه آثار خود، كه از سیزده سال پیش به نوشتن آن دست زده بود عنوان«كمدی انسانیcomedie- Humaine»بدهد.
آثار بالزاك از سال 1842 تا 1846 از طرف سه ناشر«فورن»،«دو بوشه» و«هتزل» درشانزده مجلد چاپ شد و در این دوره بود كه بالزاك چندین شاهكار دیگر به وجود آورد. در سال 1845 بالزاك صورتی برای كتابهای خود نوشت. نویسنده بزرگ در این صورت گفته است كه باید 143 كتاب (داستان) بنویسد. اما افسوس كه مرگ به او فرصت نداد و نابغه عالم ادب نتوانست بیشتر از 97 داستان بنویسد. داستان های :« كوزین بت» و «كوزین پونز» كه در واپسین روزهای عمر بالزاك انتشار یافت از بزرگترین شاهكارهای او به شمار می رود. در سال 1831 از طرف زنی بهنام«هانسكا» نامه ای به وی رسید و مكاتبه بین ایشان ادامه یافت تا پس از هفده سال كه شوهر خانم هانسكا كه از اشراف لهستان بود در گذشت و این دو عاشق بالاخره در بهار سال 1850 با هم ازدواج كردند و مادام «هانسكا» تا روز مرگ بالزاك در خانه «فورتونهFortune» زندگانی می كرد. در سال 1831 «ژرژ ساند» در اوج شهرت خود بود. مطالعه كتاب «شوانها»وفیزیولوژی ازدواج این زن را بر آن داشت كه با بالزاك آشناشود. «هنری دو لا توش، وسیله این آشنائی شد و چندی نگذشت كه خود ژرژ ساند به خانه بالزاك در كوچه «كاسینیGassini» رفت و از آثار وی ستایش كرد.
«بالزاك» در روز یكشنبه 8 اوت 1850پس از پنجاه و یك سال زندگانی در گذشت. در روزهای بیماری به جز «تئوفیل گوتیهT. Gautier» و «ویكتور هوگو» كسی به خانه او نمی رفت و در لحظه مرگ به جز ویكتور هوگو كسی بر سر بالین او نبود. در پاریس كمتر كسی متوجه مرگ« بالزاك» شد؛ برای آنكه این نویسنده بزرگ عضو فرهنگستان فرانسه نبود و او را به جرم هرزه نویسی و فساد اخلاق و در حقیقت به جرم «رئالیسم» عضو خود نشناخته بود و در روز مرگ بالزاك هیچ كس مانند «ویكتور هوگو» اظهار تأثر نكرد.
دانلود داستان پروفسور دپلن نوشته اونوره دو بالزاک
نظرات و تجربیات شما
-
سایت پارسی وی اگه همین طور ادامه بده خیلی موفق خواهد بود.
-
زیبا بود !
-
موفق باشید.
-
سایته خوبیه. از نوع نمایش گالریها لذت بردم. جالبه که عکسای سایت به این راحتی لود میشن.
-
مطلب سایتتون عالیه. ایول دارین. کارتون رو ادامه بدین 🙂
-
تمام مطالب اونوره دوبالزاک را خوندم برام مفید بود و جالب.
-
سایت خوبی دارید. مخصوصا نوشته داستان پروفسور دپلن نوشته اونوره دو بالزاک جالب بود.
-
همین طور ادامه بدین … موفق باشید.
-
موفق و پیروز باشید 🙂
-
از زحمات تمام افرادی که در سایت پارسی وی فعالیت می کنن تشکر میکنم.
-
آخه بابا این یعنی چی… داستان پروفسور دپلن نوشته اونوره دو بالزاک… 🙁
-
همیشه هم این داستان پروفسور دپلن نوشته اونوره دو بالزاک صحیح نیست…:-)
-
سایت باید جامع و فراگیر باشه هنوز کار زیاده و امیدوارم تا آخر همین طور ادامه بدین :دی
از مطالب جالبتون ممنون و موفق باشید 🙂