امروز: جمعه, ۲ آذر ۱۴۰۳ / قبل از ظهر / | برابر با: الجمعة 21 جماد أول 1446 | 2024-11-22
کد خبر: 49152 |
تاریخ انتشار : 14 بهمن 1394 - 5:46 | ارسال توسط :
ارسال به دوستان
پ

سینما و تلویزیون > سینمای‌ ایران – مسعود کیمیایی:در فیلم «گوزن‌ها» جوانی ۳ روز به من کمک کرد؛ رضا پایدار. رضا ۱۸ ساله بود و رنگ مهتابی داشت و مثل یک تکه ماه بود.  كم‌حرف و خوش سواد و هميشه با يك لبخند. در حياط شلوغ خانه سيد فيلمبرداري مي‌كرديم. فني‌زاده بالاي ايوان ايستاده بود و چاي […]

سینما و تلویزیون > سینمای‌ ایران – مسعود کیمیایی:
در فیلم «گوزن‌ها» جوانی ۳ روز به من کمک کرد؛ رضا پایدار. رضا ۱۸ ساله بود و رنگ مهتابی داشت و مثل یک تکه ماه بود.

 كم‌حرف و خوش سواد و هميشه با يك لبخند. در حياط شلوغ خانه سيد فيلمبرداري مي‌كرديم. فني‌زاده بالاي ايوان ايستاده بود و چاي مي‌خورد. ميان 2‌صحنه بود، صداي موسيقي مي‌آمد. داشتم يك‌بار حركت دوربين را كنترل مي‌كردم. فني‌زاده را در كادر نگه داشتم و صداي رضا پايدار روي چشم بسته من آمد: « اگر همين‌طوري از آقاي فني‌زاده «تيلت» كني پايين، من ميام تو عكس.» من كليد دوربين را زدم و براي شوخي از فني‌زاده كه در عكس بود و به دوربين و من مي‌خنديد خواستم پايين بيايد كه نعمت حقيقي گفت: «پن» و «تيلتو» بازكن و تيلت كردم پايين… اول مو… بعد پيشاني و بعد دو چشم گناه نكرده و خالي از كينه و بعد لبخندي كه تا آخر دنيا با من است آمد در عكس.

  • با همان دوربين و عدسي

روزهاي انقلاب دو سه فيلمسازي بوديم كه در خيابان‌ها فيلم مي‌گرفتيم. من همان دوربين را از مرحوم ميثاقيه خريده بودم و حالا داشتم با دوربين «گوزن‌ها» فيلمبرداري مي‌كردم… يك فيلمبردار قديمي خوب با من بود. روز سخت و پرشهيدي بود… يك نفر كنار من تير خورد. او را كشاندم به گوشه‌اي و دنبال طاهري، فيلمبردارم گشتم. ميان تيراندازي گير كرده و خودش را به يك كوچه تنگ رسانده بود.

دست‌هاي خوني‌ام را به شلوارم كشيدم و ديدم كامران شيردل ميان گلوله‌ها فيلم مي‌گيرد. عكس شهيدان در دست مردم بود. گفتم طاهري… و بعد ميان صداها فرياد كشيدم «طاهري… نگاه… از عكس اون شهيد… سياه و سفيد كه دست مادرش تيلت كن رو شيردل… عكس قيمتي‌اي مي‌شه.»

همين‌جور كه داشت فيلم مي‌گرفت يك چشمشو باز كرد و كامران را ديد و تيلت را شروع كرد و يكباره فرياد كشيد آخ… يك سرباز تو همين عكس تير خورد… گفتم وايسا روش…

سرباز از يك سرباز ديگري تير خورد… . آهسته عقب رفت و ناباور سينه خودش را نگاه كرده، بعد به مردم نگاه كرد… نشست لب حوض ميان ميدان بيست‌وچهارم اسفند. آب زد به صورتش و همچون كه خسته است، دراز كشيد… وقتي مردم روي دست بلندش كردند جان نداشت… فقط مي‌خواست كسي را پيدا كند و چيزي بگويد… انگار پيغامي براي كسي دارد كه يادش افتاده…
فرياد كشيدم، طاهري هنوز داريش؟ گفت آره. گفتم حالا تيلت كن رو همون عكس شهيد… اولي.
روي ميز مونتاژ ديدم عكس شهيد كه در دست مادرش بود، عكس رضا پايدار بود.

  • نويسنده و كارگردان سينما

This entry passed through the Full-Text RSS service – if this is your content and you’re reading it on someone else’s site, please read the FAQ at fivefilters.org/content-only/faq.php#publishers.

RSS

منبع خبر ( ) است و صلح خبر | پایگاه اخبار صلح ایران در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. چنانچه محتوا را شایسته تذکر میدانید، خواهشمند است کد خبر را به شماره 300078  پیامک بفرمایید.
    برچسب ها:
لینک کوتاه خبر:
×
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسطصلح خبر | پایگاه اخبار صلح ایران در وب سایت منتشر خواهد شد
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
  • لطفا از تایپ فینگلیش بپرهیزید. در غیر اینصورت دیدگاه شما منتشر نخواهد شد.
  • نظرات و تجربیات شما

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

    نظرتان را بیان کنید