به گزارش مجله مدیا صلح خبر این فیلمهای علمی-تخیلی ارزش تماشا دارند روزنامه شرق – پوريا ناظمي: فارغ از اینکه درباره مراسم سالانه اهدای جوایز آکادمی هنرها و علوم تصاویر متحرک ایالات متحده یا اسکار چه فکر میکنید، این یکی از مهمترین رویدادهای سینمایی جهان در هر سال بهشمار میرود. برخی از منتقدان نسبت به […]
به گزارش مجله مدیا صلح خبر
این فیلمهای علمی-تخیلی ارزش تماشا دارند
روزنامه شرق – پوريا ناظمي: فارغ از اینکه درباره مراسم سالانه اهدای جوایز آکادمی هنرها و علوم تصاویر متحرک ایالات متحده یا اسکار چه فکر میکنید، این یکی از مهمترین رویدادهای سینمایی جهان در هر سال بهشمار میرود. برخی از منتقدان نسبت به ارزشهای هنری یا معیارهای داوری این مراسم نگاه منفی دارند. برخی دیگر آن را بیشتر نماینده جنبه صنعتی سینما میدانند تا بخش هنری آن و گروهی دیگر آن را جایزهای پرزرقوبرق میخوانند که ابزاری تبلیغی برای سیاستهای فرهنگی ایالاتمتحده است.
ساختار آکادمی اسکار به دلیل ماهیت و طرز فکری که در آن وجود دارد، به طور سنتی و طبیعی روی چندان خوشی به فیلمهای ژانر علمی-تخیلی و فانتزی و آثار الهامگرفته از داستانهای مصور نشان نمیدهد. این در حالی است که برخی از این فیلمها نهتنها از داستانهای مهم و تأثيرگذاری برخوردارند که بسیاری از آنها در رده الهامبخشترین فیلمهای سال قرار دارند. از سوی دیگر در شرایطی این داستانهای تصویری با بیمهری روبهرو میشوند که بخش عمدهای از درآمد و بازار سینما بر دوش این آثار است. این آثار هستند که چرخ اقتصاد استودیوهای فيلمسازی را میچرخانند و در دنیایی که بهطور جدی سینما با رقیب تازه خود و دنیای دیجیتال و شبکههای اشتراکی آنلاین در حال رقابت است، فرصتی فراهم میکنند تا این تولیدکنندهها بتوانند روی فیلمهای خاص خود که مخاطب کمتری دارند، سرمایهگذاری کنند. از سوی دیگر فیلمهای علمی-تخیلی و فانتزی موتور پیشران صنعت سینما هستند.
فناوریهایی که برای ساخت این فیلمها توسعه داده میشود، بهتدریج به بخشی از بدنه فيلمسازی مدرن تبدیل میشوند. تکنیکهای نو عمدتا از دل این فیلمهاست که کمال مییابند و امکان روایت داستانهای متعددی را به فيلمسازان میدهند. نکته مهم دیگر این آثار تأثيری است که بر ذهن مخاطبان خود و بهویژه کودکان و نوجوانان میگذارند. آثار علمی-تخیلی عمدتا بهانهای برای علاقهمندشدن آنها به دنیای شگفتانگیز علم و فناوری است و آثار فانتزی و الهامگرفته از کتابهای مصور ذهن آنها را در برابر سؤالها و چشماندازهای تازهای باز میکند و به قدرت تخیل آنها امکان پرواز میدهد تا به کاوش جهانهایی فراسوی دنیای روزمره اطراف ما بپردازند. ایام فرصت مناسبی برای مرور برخی از فیلمهای مهم سال در ژانر علمی-تخیلی و فانتزی است که بد نیست آنها را در فهرست تماشای خود قرار دهید. اگرچه سعی شده این فهرست با درنظرگرفتن نظر منتقدان رسانههای مختلف سینمایی تهیه شود، اما درنهایت سلیقه شخصی نیز در آن نقش بازی کرده است و شاید تعدادی از فیلمهای مهم از آن جا مانده باشند.
شکل آب

فیلم شکل آب را نمیتوان خیلی ساده در یکی از ژانرهای رایج قرار داد. گیلرمو دلتورو که تخیل ناآرام و ذهن مهارنشدنی و خلاق خود را پیشتر در آثار متنوعش به ظهور رسانده است، در این داستان عاشقانه مرزهای ژانری را درمینوردد و اثری میسازد که از یکسو علمی-تخیلی دوران جنگ سرد را روایت میکند و از سوی دیگر ژانر هیولایی را به تصویر میکشد و در میان همه اینها داستانی عاشقانه و دراماتیک را بیان میکند؛ داستانی که در این میان اما به دردهایی میپردازد که دردهای امروز ما هم هست؛ از اختلاف طبقاتی تا تبعیض نژادی. از مصرفگرایی افراطی تا فساد نهادی اداری. از تبعیض جنسیتی تا زیستن دائم در وحشت پروپاگاندای توطئه و درنهایت خطکشیدن به دور خود و دیگری را دشمن دیدن. تلاش برای رامکردن بهجای فهمیدن و درنهایت ویرانکردن دیگری. داستان درباره مرکزی تحقیقاتی در ایالات متحده در دوران جنگ سرد است که هیولایی آبزی را به آنجا میآورند تا روی آن تحقیق کنند تا شاید به ابزاری برای برتریگرفتن بر دشمن خود، شوروی، بدل شود.
هیولای وحشی اما در این میان نشان میدهد که دشمنی خونخوار نیست و وقتی خدمتکار ناتوان از سخنگفتن مرکز با او به معاشرت میپردازد، او رام میشود. داستان این هیولا و این رابطه، داستانی عاشقانه است که مرزهای وحشت و فانتزی و علمی-تخیلی را با هم میآمیزد و اثری خیرهکننده خلق میکند؛ آنقدر چشمگیر که حتی داوران آکادمی اسکار که معمولا روی خوشی به این دنیای به قول آنها غیرواقعی نشان نمیدهند، چنان تحتتأثير قرار میگیرند که این فیلم را در ١٣ رشته نامزد جایزه اسکار کردهاند. فیلم شکل آب در برخی از سکانسهای خود شبیه بازسازی تصویری اشعار عرفای قدیم میشود و مخاطب خود را در فراسوی مرزهای زبانی و جغرافیایی پیدا میکند.
جنگ برای سیاره میمونها

فیلم جنگ برای سیاره میمونها قسمت سوم و پایانی سهگانهای است که بر مبنای داستان سیاره میمونها ساخته شد. این فیلم به پدیده سال قبل سینمای جهان بدل شد. اگرچه هر دو قسمت قبلی این داستان، فیلمهای خوبی بودند، اما هیچ کس انتظار نداشت سومین قسمت این فیلم که تقریبا بدون خبرهای زیاد و تبلیغات فراوان روی پرده آمد، به چنین اقبال عظیمی دست پیدا کند. فیلم نهتنها داستانگویی خود را بر مبنای هنر ترکیبی هنروران و شخصیتسازی دیجیتال به اوج رسانده بود و با ترکیبی از جلوههای ویژه رایانهای و عملی، مرز میان آن را کمرنگ کرد که داستان قوی و بازیهای درخشان، روایت مستحکم و درعینحال قابل درک و همدلی آن باعث شد تا نهتنها در قالب یک فیلم علمی- تخیلی که در قالب فیلمی مهم خود را مطرح کند. داستان این فیلم همزمان روایت دیگریپنداشتن دشمن است. اینکه آنچه همزیستی را به مسیر ویرانی میبرد، مرزهایی است که میان خود میکشیم و این مرزها پررنگتر از مرزهای به ظاهر طبیعی هستند.
در این دنیاست که میمونها میتوانند با انسانها اشتراک بیشتری تا یکدیگر داشته باشند و میمون و انسانها همدلی بیشتری از انسانها نسبت به هم، نشان دهند. این فیلم قابلیت آن را داشت که به اثری کلیشهای و بیمعنی و تنها مبتنی بر جلوههای ویژه بدل و به سرعت فراموش شود. اما نویسندهها و کارگردان فیلم، مت ری وس نشان دادند وقتي داستان خوبی برای گفتن وجود داشته باشد، میتوان آن را به هزاران شکل و شمایل روایت کرد. همچنین این فیلم گواه بارزی است که مرز میان بازی بازیگرها و زمانی که آنها به نقشآفرینی دیجیتال میپردازند، چقدر باریک شده است و اکنون باید جلوههای ویژه را بیشتر شبیه گریمی دانست که هنروران را به نقش نزدیکتر میکند. بازی خیرهکننده اندی سرکیس میتوانست او را نامزد بهترین هنرور سال کند. این فیلم در عین حال نشانی از توسعه فناوری و علم و دانش پشت پرده فيلمسازی و داستانگویی است. آن چیزی که مرزهای سینما را به جلو میبرد و به تندروانهترین و بیمهارترین تخیلات قصهگویان بصری اجازه ظهور و بروز میدهد.
والرین و شهر هزارسیاره

والرین و شهر هزارسیاره، یکی از جاهطلبانهترين پروژههای سینمایی سال گذشته بود. لوک بسون سرانجام توانست شرایط لازم برای تحقق رؤیای خود را فراهم كند و سراغ داستانی رفت که در تاریخ سینمای مدرن الهامبخش بسیاری از سینماگران بوده است. داستانهای والرین مجموعه داستان مصور فرانسوی است که تأثيرات فراوانی بر سینمای علمی- تخیلی گذاشته است. از جنگ ستارگان جرج لوکاس گرفته تا عنصر پنجم لوک بسون، همگی از ایدههای این کمیک الهام گرفتهاند.
این کمیک داستان دو مأمور به نامهای والرین و لورالاین را روایت میکند که در آیندهای دور مراقب و پلیس زمان و فضا هستند. آنها میتوانند در فضا و زمان سفر کنند و به برخی از معضلات جهانی واکنش نشان دهند. ایدههای مطرحشده در این کمیک در زمان خود بسیار پیشگامانه بود و مواردی از آینده انسان گرفته تا چشمانداز گرمایش زمین را مورد بررسی قرار میداد. ساخت چنین داستانی نیازمند فناوری پیشرفتهای بود که اکنون به دست آمده است.
لوک بسون که یکی از طرفداران پروپاقرص این داستان است سرانجام توانست آرزوی خود را اجرائی کند و نخستین داستان از این مجموعه را بسازد. داستان شهر هزارسیاره، به آیندهای دور مربوط میشود که ایستگاهی فضایی کمکم به شهری عظیم بدل شده و در آن نژادها و گونههای مختلف گرد هم آمده و با هم زندگی میکنند. داستان در این بین داستان تلاش برای بقای نژادی است که مورد تهدید و حمله قرار گرفته است. فیلم که تجربه بصری خیرهکننده و بینظیری است گامی به جلو برای تصویربرداری و صحنهسازی در سینما به شمار میرود. طراحی ابزارها، نژادها و چهرهپردازیها بهقدری خیرهکننده است که میتواند مخاطب را شوکه کند. تنها در یک سکانس چندینثانیهای تنوع موجوداتی که با دقتی خیرهکننده خلق و طراحی شدهاند نفسگیر است.
با این وجود، فیلم با شکستی عظیم مواجه شد. شاید بزرگترین ضربه به این فیلم را همان داستان زمینه و هنروران نقشهای اصلی به آن زده باشند. برخلاف کمیکها، شخصیتهای اصلی داستان چه از نظر ظاهر و چه از نظر رابطهای که میان آنهاست، متناسب با نقشهای خود نیستند. شاید اگر همین داستان با اندکی اصلاح در خط اصلی و تغییر هنروران ساخته میشد، به شگفتی بازار فروش بدل میشد. به نظر میآید لوک بسون و همراهانش آنقدر به جزئیات و صحنهآرایی و تصویرسازی خیرهکننده فیلم توجه کردهاند که از داستان اصلی بازماندهاند. با این وجود، فیلم والرین نمایشی خیرهکننده را برای مخاطب به همراه میآورد و حداقل اهمیت آن این است که مرزهای تصویرگری در سینما را پیش میبرد.
جنگ ستارگان: آخرین جدای

قسمت هشتم اپرای فضایی جنگ ستارگان، با عنوان آخرین جدای یکی از مهمترین فیلمهای سال گذشته برای علاقهمندان دنیای علمی-تخیلی بود. این فیلم که هشتمین قسمت از داستان اصلی جنگ ستارگان و دومین قسمت از سهگانه سوم این دنیاست، داستان خود را تقریبا بلافاصله و بدون هرگونه شکاف زمانی نسبت به رویدادهای فیلم قبلی دنبال ميکند. این فیلم پس از اقبال خوبی که تماشاچیان و منتقدان نسبت به بیداری نیرو به کارگردانی جی.جی. آبرامز نشان دادند، در دستان رايان جانسون قرار گرفت. جانسون با جلب اعتماد کمپانی لوکاس فیلم و دیزنی، مسیری غیرمنتظره را برای روایت داستان خود انتخاب کرد و در نتیجه، این قسمت از جنگ ستارگان به موضوعی مناقشهبرانگیز بین هواداران این دنیا تبدیل شد.
برخی از هواداران از مسیر غیرمنتظره داستان شگفتزده و ناراحت شدند و برخی دیگر از اینکه داستان روندی غیرقابل پیشبینی و متفاوت را در پیش گرفته است، ابراز شادمانی میکردند. برای اولینبار درحالیکه منتقدان امتیاز بالایی به فیلم میدادند، میانگین تماشاچیان و بهویژه هواداران دوآتشه از آن راضی نبودند. فیلم اینبار بیش از آنکه بر قهرمانیها و پیروزیها تمرکز داشته باشد، بخش دیگری از زندگی قهرمانان خود را دنبال میکند؛ جایی که آنها در مأموریت خود شکست میخورند، جایی که باید با عواقب تصمیمهای خود دستوپنجه نرم کنند و جایی که آنها در قامت قهرمانی که از بیرون دیده میشوند، ظهور نمیکنند و با شکها و تردیدهای خود دست به گریبانند و نه برای پیروزی که برای زندهماندن شعله درخشان امیدواری، باید دست به قربانیهای فراوانی بزنند. جنگ ستارگان: آخرین جدای، فارغ از داستانش چشماندازی خیرهکننده از جلوههای بصری، موسیقی و تصویرسازی را به مخاطب عرضه میکند. ترکیب بینظیری که در ذهن مخاطب حک میشود و او را تا ساعاتی پس از فیلم با خود همراه میکند.
تیغ رو ٢٠٤٩

فیلم تیغ رو یا بلید رانر، در سال ١٩٨٢ و به کارگردانی ریدلی اسکات و با بازی هریسون فورد ساخته شد. این فیلم بر مبنای داستانی از نویسنده برجسته علمی-تخیلی به نام فیلیپ ک. دیک، با عنوان «آیا اندرویدها خواب گوسفند الکترونیک میبینند؟» ساخته شد و اگرچه در زمان اکران نتوانست اجماعنظر منتقدان را به دست آورد، اما در سالهای بعد تبدیل به یکی از مهمترین و بهترین فیلمهای تاریخ سینمای علمی-تخیلی شد.
داستان این فیلم به دنیایی بازمیگردد که اندرویدها یا روباتهای هوشمند انساننما قرار است از چرخه کار خارج شوند و گروهی از کارآگاهان به دنبال شناسایی آنها هستند. فیلم در روایتی آیندهنگرانه از چشمانداز توسعه فناوری الکترونیک و روباتیک، مسئله اصلی خود را بحث هویت انسان مدرن قرار داد و تبدیل به اثری شد که فراتر از داستان اصلی میتوانست به کاوش در دنیای پیچیده شخصیت انسان بپردازد. در سال ٢٠١٧ دنی ویلنوو که پیشتر از او فیلم «رسیدن» (Arrival) را دیده بودیم، ساخت دنبالهای از این فیلم مهم را به پایان رساند و آن را بر پردهها آورد.
ساختن دنبالهای موفق بر فیلمی چنان مهم و اثرگذار کار آسانی نیست. با وجود اینکه از فیلم بلید رانر ٢٠٤٩ در گیشه استقبال چشمگیری نشد، حاصل کار یکی از بهترین فیلمهای سال است. داستان با روایت میخکوبکنندهای از مناظر چشمگیر، بدون آنکه خود را در دام تکرار فیلم قبلی ببیند، داستان مستقل ولی مرتبط خود را پیش میبرد و بحران هویت و کیستی انسان یا اندروید را به سطح بالاتری میبرد. فیلم برای اینکه زنجیر ارتباطی خود را با گذشته از دست ندهد، سعی میکند تا یکباره ریتم و آهنگ خود را افزایش ندهد و سعی دارد بیش از آنکه بر صحنههای پر زدوخورد و تعقیب و گریز تکیه کند، بر روایت داستانی خود تمرکز کند.
با این وجود ضرباهنگ آرام فیلم شما را در مسیری پیشبینیپذیر قرار نمیدهد و شما را غافلگیر میکند. یکی از بهترین چشماندازها از رابطهای عاطفی با فناوری هوشمند آینده در این فیلم به تصویر کشیده شده است و مرزهای تفاوت میان آنچه انسان را میسازد و آنچه ماشین میتواند به آن بدل شود را کمرنگتر میکند. شاید باید چندسالی به این فیلم زمان داد تا همانند داستان پیشین خود قدر لازم را ببیند، اما تیغ رو ٢٠٤٩ یکی از بهترینهای سال ٢٠١٧ بود.
منبع : برترینها
اگر فیلم یا ویدئو یا تصاویری دارید که تمایل دارید با دیگران به اشتراک بگذارید، از بخش خبرنگاران صلح خبر برای ما ارسال نمایید. تا پس از بررسی در مجله مدیا صلح خبر منتشر گردد.
اگر تمایل داشته باشید با نام شما منتشر خواهد شد. البته در ارسال تصاویر و ویدئو ها و فیلم های خودتان، قوانین و عرف را رعایت نمایید تا قابلیت پخش داشته باشند.
منبع خبر (تحریریه ) است
و صلح خبر | پایگاه اخبار صلح ایران در قبال محتوای آن
هیچ مسئولیتی ندارد. چنانچه محتوا را شایسته تذکر میدانید، خواهشمند است کد خبر را
به شماره 300078 پیامک
بفرمایید.
به اشتراک بگذارید:
لینک کوتاه خبر:
https://solhkhabar.ir/?p=237472
×
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسطصلح خبر | پایگاه اخبار صلح ایران در وب سایت منتشر خواهد شد
پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
لطفا از تایپ فینگلیش بپرهیزید. در غیر اینصورت دیدگاه شما منتشر نخواهد شد.