این نویسنده ادبیات کودک و نوجوان در گفتوگو با صلح خبر درباره ضرورت پرداختن به مسائل اخلاقی از جمله پنهانکاری در کتابهای کودک و نوجوان و نحوه طرح این موضوع به آنها گفت: فراگیری آموزههای اخلاقی به دروان کودکی و زمانی که شخصیت بچهها شکل میگیرد، بر میگردد؛ میتوانیم نموههای بسیاری را از آموزههای اخلاقی مثال بزنیم که در ادبیات کودک آمده است؛ از راستگویی تا خوشقولی و فداکاری. اینها چیزهایی است که بارها و بارها در قصههای کودکان دربارهاش صحبت شده و حتی آنجایی که احساس کردیم ممکن است غفلت شده یا سهم نوجوانان در زندگی اجتماعی نادیده گرفته شده باشد، سعی کردیم برایشان نمونههایی از قهرامان را مثال بزنیم که الگو بوده و آموزههای اخلاقی را فرا گرفتهاند.
او سپس گفت: پنهانکاری و دروغگویی، دو خصلت منفی به هم پیوسته هستند، پنهانکاری به سادگی به دروغگویی تبدیل میشود و زمانی فاجعه است که نشانههای دروغ در این پنهانکار وجود دارد اما اصرار دارید آن را انکار کنید. گاه انکار حقیقت از خود دروغگویی بدتر میشود، زیرا فهم و درک مخاطب را نادیده میگیرد. ما داستان ساده «چوپان دروغگو» را در ادبیاتمان داریم. زمانی که شخصیتی پنهان کاری میکند و واقعیت را بهگونه دیگری جلوه میدهد، به راحتی اعتماد را نسبت به خودش از بین میبرد و حمایت دیگران را از دست میدهد و به خاطراین موضوع به عنوان شخصیتی منفی و دروغباف شناخته میشود.
اکرمی خاطرنشان کرد: من به آن نیایشی که داریوش بزرگ در کتیههای از خود به جا گذاشته فکر میکنم: «خدایا سرزمین من را از خشکسال و دروغ دور نگهدار»؛ چرا از بین اینهمه پدیدههای منفی انسانی و طبیعت این دو را انتخاب و در تاریخ حفظ میکند؛ برای اینکه دروغ گفتن پدیدهای است که یک جامعه را از هم میپاشاند. زمانی که چیزی را پنهان میکنید به این معناست که نمیخواهید از دیگران برای حل موضوع مشورت بگیرید، اینکه حد رویارویی با این بحران چیست و من باید چه کنم.
او در ادامه گفت: کودک با سه کانون در زندگیخود رو بهروست؛ خانواده، مدرسه و جامعه این سه کانون در واقع مرتبط با یکدیگر رفتار میکنند و زمانی که کودک در محیط جامعه خود کنند، چیزی را بشنود که در کانون خانواده چیز متفاوتی از آن را بشنود، شوکه میشود و نمیداند به کدام اعتماد کند. این دوگانگی برای کودک خیلی سخت است. زمانی که کودک ببیند نهادهای اجتماعی او را نادیده میگیرد، در واقع به او میگوید در آینده تو هم بخشی از این پدیده منفی خواهی بود و به تو اجازه میدهیم این خطاها را که در دنیای بزرگترها معمول است به رسمیتت بشناسی، این یک فاجعه است و این به معنا است که شما به سادگی اعتماد خود را نسبت به خبرهایی که میشنوید از دست میدهید و نمیتوانید حقیقت را از پدیده غیر حقیقی تشخیص بدهید و به سادگی حقیقت پنهان میماند.
این نویسنده ادبیات کودک همچنین با اشاره به جمله معروفی که میگوید «آنکه حقیقت را پنهاد میکند، در حالی که آن را نمیداند نادان است و کسی که میداند و انکار میکند خائن است»، اظهار کرد: این یعنی اینکه میزان فاجعه بالاتر از نادانی و جهل است، شما در جامعهای زندگی میکنید و تصورتان این است به نهادهای اجتماعی که دولت شاخصهای آن را تعین میکند، به پدر و مادر و معلم خود در کانون مدرسه اعتماد دارید و اگر در رأس این کانونها خللی ببینید چهطور میتوانید خود را برای آینده آماده کنید؟ اینها چیزهایی است که نمیتوان بهسادگی از کنار آن گذشت.
او سپس با تأکید بر اینکه ادبیات سهم بزرگی در بحرانها اجتماعی دارد، گفت: در ذهنم به دنبال مثالهایی میگشتم و یادم آمد من در رمان «شب بخیر ترنا» به اینکه میتوان از نوجوانان در بحرانها کمک گرفت، اشاره کردهام. در این رمان با خواهر و برداری مواجه هستیم که با پدرشان مهاجرت میکنند اما پدر حاضر نیست، مادر را هم دعوت کند تا به آن بپیوندد. این خواهر و برادر از این ماجرا افسرده هستند و نمیدانند چه اتفاقی افتاده که پدر از حضور مادرشان مانعت میکنند. این خواهر و برادر جداگانه متوجه میشوند، پدر فرد دیگری را برای زندگی مشترکش و دور از چشم آنها انتخاب کرده است. بچهها زمانی که متوجه این حقیقت میشوند، اعتماد خود را نسبت به پدرشان از دست میدهند و راه جدای را انتخاب میکنند و تصمیم میگیرند به سمت مادرشان برگردند.
این مترجم در ادامه با بیان اینکه نمونههای بسیاری را میتوانیم در ادبیات پیدا کنیم، گفت: شاید مادر و پدر نتوانند پدیدههای اخلاقی را برای بچههای خود بیان کنند، بنابراین از کتاب و ادبیات استفاده میکنند و با تعریف یک قصه سعی دارند بگویند،چه بلایی سر فرد دروغگو و یا انسانی که خطای خود را پنهان میکند آمده است. کسانی که خطای خود را پنهان میکنند، افراد تنهایی هستند که به دیگران اعتماد ندارند و آنها را شایسته همراهی با خود نمیدانند. اگر این موضوع را در ابعاد بزرگ جامعه در نظر بگیریم، میبینیم چه اتفاقی خواهد افتاد. آدمهایی که مسئولیتهای بالاتر دارند خیلی راحت میگویند تو لیاقت همراهی در حل بحران را نداری بنابراین من این پدیده را از تو پنهان میکنم و بدتر زمانی است که شما نشانهها پنهانکاری را میبنید و آنها بر انکار خود اصرار دارند.
او در ادامه گفت: حال وظیفه ادبیات در این میان چیست، ما با رمانهای بزرگی در جهان روبه رو هستیم که سعی کردهاند، پدیده های اجتماعی را مشخص کنند و نشان دهند این چیزها چه پیامدهایی دارد؛ از دیکنز و ویکتور هوگو در ادبیات غیر ایرانی تا ادبیات کهن خودمان؛ از «کلیله و دمنه» تا ادبیات مدرن کشورمان. عمدهترین پیام اینها، پیامهای هشداردهنده به انسانهاست. اگر «کلیله و دمنه» را ورق بزنید از خیانت در امانت حرف میزند تا نگفتن حقیقت.
اکرمی افزود: پدیدههای اخلاقی کاملا با یکدیگر مرتبط هستند و زمانیکه اینها از دل ادبیات بیرون میآید، کودک راحتترآن را میپذیرد و با آن هماهنگ میشود. فرض کنید کودکی با این پدیدههای اخلاقی مواجه شده و آنها را پذیرفت و ملاک رفتارهایش قرار داد اما در جامعه میبیند این رفتارها چقدر با چیزهایی که پدر و مادرش گفتهاند فرق دارد. ما نباید کودکان را دستکم بگیریم. آنها پای تلویزیون مینشینند، روزنامهها را ورق میزنند و با پدر و مادر خود حرف میزنند. بحث مشارکت کودک در پدیدههای اجتماعی بحث سادهای نیست. الان بارها از روانشناسان میشونیم اگر در خانواده مرگ اتفاق افتاد به بچه نگویید پدرت رفته سفر یا مأموریت، خیلی راحت به او بگویید پدرت از دنیا رفته و آماده باش من و تو باهم زندگی را بسازیم و جای خالی او را پر کنیم.
او تأکید کرد: وظیفه ادبیات سختتر از گذشته است، در گذشته به سادگی میتوانستیم پنهان کنیم و بصوص وقتی با فاجعه و اندوه روبهرو میشدیم. ادبیات کهن به ما یاد میداد دربارهاش حرف نزنیم یا در نهایت اگر مجبور شدیم دروغ بگوییم در واقع پنهانکاری به سادگی به دروغ تبدیل میشد اما ادبیات امروز می گوید با کودک درباره فاجعه حرف بزنید، مثلا درباره جنگ حرف بزنید و خشونت جنگ را به بچه نشان بدهید که بزرگ شد بفهمد جنگطلبی چقدر مصیبتبار است. ادبیات وظیفه سنگی دارد تا از پنهانکاریها دوری کند، از فاجعه مرگ خانوادهها تا پدیدهای مانند جنگ که مثل خوره بخشی از جهان ما را نابود میکند. ما داستان «قلعه حیوانات» جورج اورول را فراموش نکردهایم.
او سپس گفت: جامعهای که بزرگترها را هم در حل بحران مشارکت نمیدهد، جایی برای بچهها نمیماند و آنها را با دنیای دوگانه روبه رو میکنیم زمانی که این کودک بزرگ شد به راحتی اعتماد خود را از دست میدهد و تنهایی بزرگترین فاجعهای است که در انتظارش خواهد بود.
انتهای پیام