امروز: چهارشنبه, ۷ آذر ۱۴۰۳ / بعد از ظهر / | برابر با: الأربعاء 26 جماد أول 1446 | 2024-11-27
کد خبر: 482814 |
تاریخ انتشار : 03 مهر 1401 - 18:32 | ارسال توسط :
0
3
ارسال به دوستان
پ

اگر امام حسن (ع) صلح را نمی‌پذیرفت، از اسلام جز نام و پوسته‌ای باقی نمی‌ماند؛ کمااینکه اگر امام حسین(ع) هم قیام نکرده بود، از اسلام چیزی باقی نمی‌ماند. این صلح، همتراز آن قیام است؛ به گزارش صلح خبر، علی متقیان، عضو هیات علمی دانشگاه علم و فرهنگ، در یادداشتی در روزنامه اطلاعات نوشت: «مسلمانان پس […]

اگر امام حسن (ع) صلح را نمی‌پذیرفت، از اسلام جز نام و پوسته‌ای باقی نمی‌ماند؛ کمااینکه اگر امام حسین(ع) هم قیام نکرده بود، از اسلام چیزی باقی نمی‌ماند. این صلح، همتراز آن قیام است؛

به گزارش صلح خبر، علی متقیان، عضو هیات علمی دانشگاه علم و فرهنگ، در یادداشتی در روزنامه اطلاعات نوشت: «مسلمانان پس از شهادت امیرمؤمنان، علی علیه السلام، در ۲۱ رمضان سال ۴۰ هجری با فرزند ارشد امام و سبط اکبر پیامبر(ص) بیعت کردند و امام حسن(ع) رسماً مسؤولیت خلافت و امامت را عهده‌دار شد. فضای کوفه پس از شهادت امام علی(ع) و حتی قبل از شهادت مولا ملتهب بود. ماجرای صفین و حکمیت اجباری و ظهور خوارج و ناامنی‌هایی که معاویه در کوفه ایجاد کرده بود، همه و همه دست‌به‌دست هم داده بودند تا کوفه را که از ثبات قبیله‌ای و ویژگی‌های شهری محروم بود، بیش از گذشته متزلزل نماید.
کوفه اولین شهری بود که در دوره اسلامی در سال‌های ۱۳ و۱۴ بنیان گذاشته شد و ساکنان اولیه آن لشکریانی بودند که برای فتح سرزمین‌های شرق اسلامی وارد منطقه شدند. حضور لشگریان در منطقه که از قبایل متعدد گرد آمده بودند، خاستگاه فکری و قومی و قبیله‌ای آنان متفرق بود و از این جمعیت، اتحاد و وحدت در گفتار و تصمیم به دست نمی‌آمد. این بنای جمعیتی که از روز اول در کوفه گذاشته شد، تفرق آنان در تاریخ کوفه و در تمامی دوران اولیه اسلامی، به‌سادگی قابل مشاهده است و دلیلی که کوفیان به عهدشکنی شهره شدند، همین دگرگونی قبیلگی بود.
کوفیان با فرزند علی بن ابیطالب(ع) بیعت کردند و او را به عنوان خلیفه پنجم، بعد از خلفای راشدین پذیرفتند و شیعیان هم که بالطبع او را امام می‌دانستند و واجب‌الاطاعه. امام حسن(ع) پس از استقرار باید کار ناتمام پدر را در رابطه با معاویه تمام می‌کرد. او تصمیم گرفت جنگ صفین را که با حیله قرآن به‌ نیزه‌ کردن لشگر معاویه و اختلاف‌انداختن در بین لشگریان امام و حکمیت اجباری با رای بی‌تدبیرانه و جاهلانه ابوموسی اشعری در برابر عمروعاص و تغییر در حکم حکمیت اجباری و ظهور خوارج و جنگ نهروان ناتمام مانده بود، ادامه دهد.
فراخوان امام با استقبال کوفیان مواجه شد. امام با توجه به حضور کوفیان در نزدیکی مدائن اردو زد و با سپاهیانش اتمام حجت و دستورهای لازم را برای اعزام صبحگاهی صادر کرد و لشگر برای استراحت شبانگاهی متفرق شدند و قرار شد صبح فردا همگی برای اقامه فریضه جماعت صبح در محل اردوگاه حاضر شده، عازم منطقه صفین شوند.
لشگر برای خوابیدن و استراحت‌کردن متفرق شد. تفکر شیطانی بیدار، به جان لشکر افتاد. معاویه در شام وقتی مطلع شد مردم با امام حسن، فرزند ارشد علی بن ابیطالب، بیعت کردند و برای ادامه جنگ ناتمام عازم صفین خواهند شد، از قبل به تعدادی از عوامل خود ماموریت داد تا با توزیع مبالغی و وعده و وعید، شبانه لشگر امام را تطمیع کرده و در برابر تنهاگذاشتن امام‌شان مبلغی پرداخت کنند. (سیاست معاویه در طول مدت قدرت، تطمیع و خرید مخالفان بود و در این کار تبحری خاص داشت.) مهم این بود که حتی فرماندهان لشگر امام حسن را که مورد تایید امام بودند و نقش فرماندهی داشتند، خریداری کردند و به طرفداری معاویه از امام خود گذشتند.
لشگریان امام در این ماجرا در مقابل امتحان «تقابل دین و دنیا» قرار گرفتند؛ امتحانی که دنیاپرستان به‌سختی از آن سربلند بیرون می‌آیند. لشگریان در مقابل دوراهی قرار گرفتند که مبلغی را دریافت کنند و در مقابل آن، طرفدار معاویه شوند و امام‌شان را تنها بگذارند یا که طبق بیعت و قرار با امام حسن، برای نماز صبح خدمت امام رسیده، آماده رزم شوند؟ این دوراهی همیشه و در همه حال بر سر راه انسان قرار می‌گیرد و تکرار آن هم‌ در تاریخ زیاد است. راه حق و باطل همیشه بر سر راه ما قرار دارد.
این تصمیم و این امتحان، بسیار سخت است. وقتی دین و دنیا و حق و باطل در مقابل هم قرار می‌گیرند، با تمام وسوسه‌های شیطانی، چگونه باید راه صحیح را انتخاب کرد. به دین و آخرت و قیامت و وعده الهی اندیشید و مطامع دنیوی را رها کرد و در مقابل وسوسه‌های شیطانی و عوامل شیطانی و شیطان‌صفت‌ها که در این مواقع فعال می‌شوند، وسوسه‌هایی از قبیل دارید زندگی می‌کنید، باید زندگی راحتی داشته باشید، زن و بچه از شما آسایش می‌خواهند، وسوسه پشت وسوسه، کدام راه را انتخاب کند؟ دنیا و پول را یا پشت‌کردن به دنیا یا راه امام را در پیش گرفتن؟
لشگریان امام حسن هم بر سر این دوراهی قرار گرفتند. معاویه طلا فرستاده بود و مطامع دنیوی، لشگر که جای خود داشت، فرماندهان و نزدیکان امام هم نتوانستند از مطامع دنیا دست بکشند. وسوسه‌های شیطانی طرفداران معاویه کار خودش را کرد. لشگریان بر سر دوراهی پیروی از امام و دریافت زر و زیور و وعده‌های توخالی معاویه ماندند اما به دلیل سستی اراده و دین و عهد فراموش کردند که شب قبلش چه عهدی با امام زمانشان بسته‌اند و باید صبح عزیمت آغاز کنند. آنها بالاخره زر و پول معاویه را انتخاب کردند و امام را تنها گذاشتند.
امام حسن طبق قرار قبلی، صبح برای اقامه نماز و بعد حرکت به محل موعود تشریف‌فرما شدند اما از لشگریان خبری نبود. به تعداد انگشتان دست هم سر وعده نیامده بودند. همه به طمع دریافت زر و زیور، دین را به دنیا فروختند و امام را تنها گذاشتند و به وعده معاویه دل خوش کردند. امام با همان تعداد محدود به نماز ایستاد. عده‌ای ناجوانمردانه، هنگام نماز به امام حمله کردند و با ضربتی به پای ایشان، حضرت را زخمی کرده، بر زمین انداختند. بعد از ضربت نیز حمله کرده و ستون‌های خیمه را کشیدند و حتی زیرانداز و سجاده امام و خیمه را به غارت بردند. امام ماند با زخمی عمیق، بدون یار و یاور! فرماندار مدائن احترام کرد و امام را به منزل خود برد و به درمان او پرداخت. امام چند روزی مهمان نعمان بود. معاویه برای تحویل‌دادن امام‌، مبلغی قابل توجه در نظر گرفته بود که هر طماع دنیاپرستی را به وسوسه می‌انداخت.
با این ترفند، معاویه یاران امام را متفرق کرد و امام تنهای تنها ماند. این دنیاپرستان و دین به دنیا فروشان، چه روزگار سختی را برای امام خویش رقم زدند. تفاوت یاران امام حسن (ع) و امام حسین (ع) را در اینجا می‌توان مقایسه کرد. امام حسین وقتی در شب عاشورا چراغ‌ها را خاموش کرد و فرمود بیعت خود را برمی‌دارم، از تاریکی شب استفاده کنید و بروید! یاران امام نه‌تنها نرفتند بلکه اظهاراتی کردند که در تاریخ فتوت و جوانمردی در همه زمان‌ها ثبت و ماندگار است. اما یاران امام حسن در حالی که در بیعت امام بودند و رسماً با امام خودشان بیعت کرده بودند که او را یاری کنند، اما نتوانستند در برابر دریافتی مختصر یا وعده‌ای پوشالی مقاومت کنند و به آسانی تسلیم و مشمول سخنی شدند که سال‌های بعد امام حسین(ع) فرمود: «الناس عبید الدنیا» و انسانی که خودساخته نباشد، به‌آسانی در برابر دنیا تسلیم می‌شود.
امام زخمی و تنها و بدون یاور ماند. معاویه همچنان کوفه را رصد می‌کرد تا شهر را فتح کرده و به حکومت خود بیفزاید. او با مشاورش عمروعاص که حق بزرگی به گردن معاویه داشت و ماجرای قرآن سر نیزه کردن و جنگ پیروز صفین را به شکست تبدیل‌کردن و حکمیت را به نفع معاویه برگرداندن و … همه را به نام این مشاور ثبت کرده بود، این بار به معاویه مشورتی داد و گفت که نامه‌ای به حسن بن علی(ع) بنویس و او را به صلح دعوت کرده و خبرش را رسماً اعلام کن که معاویه صلح‌طلب است و پیشنهاد صلح به امام حسن داده است. وقتی فرزند علی خبر صلح را بشنود، صلح با معاویه را نخواهد پذیرفت و با نپذیرفتن صلح و نداشتن طرفدار و یاور می‌توان او را از پای درآورد و پرونده او را خاتمه داد.
نامه به دست امام رسید. در میان ناباوری معاویه و مشاورش، امام به پیشنهاد معاویه پاسخ‌ مثبت داد و چند شرط را برای معاویه گذاشت؛ از جمله اینکه معاویه حق ندارد برای بعد از خودش جانشینی انتخاب کند و نباید نسبت به امام علی ناسزا بگوید. شرط‌های دیگری هم نوشته‌اند یا بهتر بگویم مورخین پیرامون این صلح‌نامه نوشته‌اند و نسبت‌های ناروایی به حضرت داده‌اند که در شأن امام نبوده و نیست.
به هر حال، امام که یارانش او را تنها گذاشته بودند و به تعداد انگشتان دست از او حمایت نکردند، صلح را پذیرفت و معاویه را در برابر عمل انجام‌شده قرار داد. با پذیرش صلح و مداوا و بهبود زخم پا، امام تصمیم به بازگشت به مدینه گرفت و اقامت خویش را در کنار مضجع شریف رسول‌الله و در شهر پیامبر انتخاب کرد. آن حضرت پس از صلح، دوران سختی را پشت سر گذاشت؛ دورانی که با تامل و بررسی در آن می‌توان از مظلومیت امام، نه‌فقط در برابر دشمنان که در برابر دوستان و بعضی پیروانش سخن گفت.
در هر اجتماعی که گرد هم می‌آمدند، از دوست و دشمن، مثل بعضی تحلیلگران سنتی و دهان‌بین سیاسی که در همه دوران تاریخ بوده و هستند، بدون در نظر گرفتن واقعیت‌ها، صلح امام را تفسیر می‌کردند و شاکی می‌شدند که چرا حسن بن علی(ع) با معاویه صلح کرد! او نمی‌بایست معاویه را به رسمیت می‌شناخت. او باید در برابر معاویه ایستادگی می‌کرد و ‌… انگار نه انگار خودشان و هم‌کیشان‌شان روزی امامشان را یکه و تنها گذاشتند و دل به معاویه سپردند و به سوی دنیای معاویه رفتند. اینها یادشان رفته بود که امامشان را با زخم سختی که هنگام نماز بر او وارد شده بود، رها کردند و حتی از سجاده زیر پای آن حضرت نیز نگذشتند و برای دلخوشی معاویه به یاران معاویه پیوستند. همه اینها را فراموش کرده و آنگاه به امام زمانشان زخم زبان می‌زدند که از زخم‌های شمشیر عمیق تر بود؛ چرا که زخم شمشیر درمان دارد و زخم زبان خیر.
این دوستان ناآگاه، زمینه را به طریقی فراهم کردند که دوست و دشمن یک‌صدا هر نسبتی را که می‌خواستند، به امام زمان خودشان می‌دادند و امام باید تحمل می‌کرد و از جهل دوستانش و نفوذ دشمنان در دل دوستانش، خون دل می‌خورد. آنها کار را بدانجا رساندند که در خانه امام هم نفوذ کردند و همسرش را به طمع انداختند که با غذای زهرآلوده، سبط اکبر پیامبرشان ‌را از پای درآورد و در مقابل وعده‌های پوچ و دست نایافتنی معاویه دل‌خوش کند.
مظلومیت امام حسن(ع) همین بس که به دستور معاویه و با خیانت همسرش مسموم شد و به شهادت رسید. البته اینها به شهادت امام هم رضایت ندادند. هنوز جور و ستم به فرزند زهرا(س) ادامه دارد. امام حسین(ع) تصمیم داشت پیکر مطهر برادر را در کنار جدش رسول‌الله(ص) جای دهد؛ چراکه بعد از پیامبر، محل دفن دخترش صدیقه طاهره، شبانه و به دور از چشم مسلمانان و حاکمان، مخفیانه انجام شد که هنوز هم مکان آن مشخص نیست و به بزرگ‌ترین سوال تاریخ زندگی آن حضرت تبدیل شده، بعد از مرگ خلیفه اول و خلیفه دوم، هر دو را در کنار پیامبر به خاک سپردند. جنازه عثمان که به دلایل خطاهایی که انجام داده بود، به نحو دیگری به خاک سپرده شد، امام علی (ع) هم در سال ۴۰ در کوفه به شهادت رسید و مدفن مبارکش در نجف است. (هرچند که امام را هم مخفیانه و شبانه دفن کردند و پس از صد سال مرقد شریفش ظاهر و مشخص شد.)
امام حسن، سبط اکبر پیامبر، اولین نفر از خاندان نبوت است که می‌خواستند او را در کنار حرم شریف جدش دفن کنند. این محل، شایسته‌ترین مکانی است که سبط اکبر در کنار جدش مدفون شود. عایشه، همسر پیامبر، از این تصمیم مطلع شد و با صدایی اعتراض‌آمیز گفت که اجازه نخواهم داد او را در کنار همسر و پدرم دفن کنند.
پیکر مطهر امام حسن را تیرباران کردند. مظلومیت امام به تیرباران‌کردن بدن مبارکش هم خاتمه نیافت. امام حسین‌ بدن مبارک برادر را از کنار حرم جدش به سوی بقیع هدایت کرد و در بقیع در خانه‌ای که متعلق به عقیل بود، بدن مبارک و تیرخورده حضرت مدفون شد. مظلومیت حضرت همچنان ادامه دارد. سال‌ها پس از شهادت آن حضرت، زمانی که مورخان قلم به دست گرفتند که تاریخ بنویسند، به دستور و برای دلخوشی حاکمان، هر تهمت و ناروایی را به امام نسبت دادند. به صورتی که تاریخ پر است از تکرار این تهمت‌ها. آنقدر دروغ‌ها را تکرار کردند که تکرار تهمت و دروغ واقعی تلقی گردید.
راستی، دنیا با دنیاپرستان چه می‌کند و جدال پایان‌ناپذیرش در برابر دوگانگی دین و دنیا پایانی ندارد. و امیال دنیوی چگونه افکار و مغز طرفداران خود را تهی می‌کند که برای به دست آوردن دنیا، پشت به همه چیز کرده و تمامی مراحل معنویت و اخلاق را زیر پا می‌گذارند.
از نگاه تقابل دین و دنیا، تمام زندگی امام حسن (ع) درس است. از روزی که معاویه لشگریان امام را خرید و در ۱۰ سال عمر حضرت بعد از پدر، کسانی که او را تنها گذاشته بودند، خود به او اعتراض می‌کردند که چرا صلح با معاویه را پذیرفته است. در حالی که اگر امام حسن (ع) صلح را نمی‌پذیرفت، از اسلام جز نام و پوسته‌ای باقی نمی‌ماند؛ کمااینکه اگر امام حسین(ع) هم قیام نکرده بود، از اسلام چیزی باقی نمی‌ماند. این صلح، همتراز آن قیام است؛ چراکه به تعبیر پیامبر(ص)، حسن و حسین، امامان و سیدان شباب اهل الجنه هستد و تفاوتی بین این دو امام نبوده و نیست.»
انتهای پیام

منبع خبر ( ) است و صلح خبر | پایگاه اخبار صلح ایران در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. چنانچه محتوا را شایسته تذکر میدانید، خواهشمند است کد خبر را به شماره 300078  پیامک بفرمایید.
لینک کوتاه خبر:
×
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسطصلح خبر | پایگاه اخبار صلح ایران در وب سایت منتشر خواهد شد
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
  • لطفا از تایپ فینگلیش بپرهیزید. در غیر اینصورت دیدگاه شما منتشر نخواهد شد.
  • نظرات و تجربیات شما

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

    نظرتان را بیان کنید