خودش و مردم ایران اشک ریختند. خودش در غم شکسته شدن تاج و تختش و مردم در شادی شکسته شدنِ … . خبر خروجش در ساعت ۱۲:۳۰ دقیقه ظهر، از رادیو پخش شد. بوئینگ ۷۲۷ شهباز آسمان تهران را ترک کرد و داستانش برای همیشه پایان یافت. به گزارش صلح خبر، امروز ۲۶ دی ماه […]
خودش و مردم ایران اشک ریختند. خودش در غم شکسته شدن تاج و تختش و مردم در شادی شکسته شدنِ … . خبر خروجش در ساعت ۱۲:۳۰ دقیقه ظهر، از رادیو پخش شد. بوئینگ ۷۲۷ شهباز آسمان تهران را ترک کرد و داستانش برای همیشه پایان یافت.
به گزارش صلح خبر، امروز ۲۶ دی ماه چهل و سومین سالروز خروج بدون بازگشت محمدرضا شاه از ایران در سال ۱۳۵۷ است خروجی که بین مردم به فرار بزرگ معروف شد.
محمدرضا در سن ۵۹ سالگی به همراه همسر سومش فرح دیبا، سه فرزند از چهار فرزندش، مادر همسرش و برخی از مقامات ارتش به فرودگاه مهرآباد رفتند و در حلقه برخی مقامات سیاسی، فرماندهان و امرای گارد شاهنشاهی، رییس و اعضای شورای سلطنت و شاپور بختیار، آخرین نخستوزیرش در حالی سوار بر بوئینگ ۷۲۷ شهباز شد که اشک از چشمانش سرازیر بود، رفتاری موزیانه که دست کم یکی دو بار دیگر طی دوره ۳۷ ساله سلطنتش تکرار کرده بود.
خبر خروجش در ساعت ۱۲:۳۰ دقیقه، به فاصله کوتاهی از رادیو تهران پخش شد. میلیونها زن و مرد و پیر و جوان و دختر و پسر برای نشان دادن خالصانه ترین احساسات شان را در سراسر کشور به خیابانها ریختند و تصویری خاطره انگیز از ایرانِ بدون شاه از خود به یادگار گذاشتند.
هواپیمای نیروی هوایی ارتش به خلبانی محمدرضا پهلوی ساعاتی بعد وارد شهر آسوان شد و اتومبیلها او را به محل اقامت انور سادات رییسجمهور وقت مصر بردند تا از او و همراهانش استقبال کرده باشد و برایش جشنی پر زرق و برق اما نه با شکوه و در قامت شاه ایران بگیرد.
شوق و ذوق خروج محمدرضا از ایران چنان انرژی در آنان به وجود آورده بود که با دست خالی و طناب، تندیسها و مجسمههای او را در میدانها و خیابانهای معروف شهرها به زیر کشیدند و تخریب کردند. خودروهای عبوری نیز با بوقهای ممتد و رقص نور، شادی خود را نشان دادند.
روحانی و شخصی و زن و مرد با پخش نقل و شیرینی و شاخه های گل بین مردم شادی خود را جشن گرفتند. مردم مسلح برای برقراری نظم و امنیت در مساجد محلات سازماندهی شدند و مستقل از گارد ارتش عبور و مرور کامیونها، خودروهای شخصی و موتورسیکلتها را کنترل می کردند.
روایت خبرگزاری AP
خبرنگار خبرگزاری آسوشیتدپرس که از نزدیک خروج محمدرضا از ایران را مشاهده می کرد این خبر مهم و تاریخی اواخر قرن بیستم را برای جهان روایت کرد.
«محمدرضا پهلوی – پادشاه ایران – با چشمانی اشکبار راهی سفری شد که شاید دیگر هیچگاه از آن بازنگردد. او تحت فشارهای سیاسی و مذهبی، بدون اطلاع قبلی روز سهشنبه ۲۶ دی ۱۳۵۷ تهران را به مقصد مصر ترک کرد. شاه ایران پیش از پرواز هواپیما گفت که برای معالجه به خارج میرود اما گمانهزنیهای زیادی وجود دارد که او دیگر به ایران باز نخواهد گشت.
سفر پادشاه ایران انفجاری از شادی در میان میلیونها ایرانی رقم زد. اگر دشمنان پیروزِ او به همین شکل به راه خود ادامه دهند، این سفر به معنای پایان نظام پادشاهی در سرزمینی است که برای ۲۵۰۰ سال تحت سیطره پادشاهان بوده است.
در پی سفر شاه، میلیونها ایرانی به خیابانها آمدند و به آوازخوانی و پایکوبی میپردازند و پیروزی در جنگ خونینِ یکساله علیه مردی که از سال ۱۳۲۰ بر کشورشان حکومت میکرد را به یکدیگر تبریک میگویند. آنها فریاد میزدند «شاه برای همیشه رفت» رانندگان خودروها هم به طور مرتب بوق میزنند و چراغهای جلوی خود را روشن و خاموش می کنند. عابران پیاده نیز تصاویری از آیتالله خمینی یعنی همان رهبر مسلمانی که با نهضت سیاسی و مذهبی خود باعث خروج شاه از کشور شد را در دست تکان میدهند.
پادشاه ۵۹ ساله ایران خودش هدایت هواپیمای بوئینگ ۷۲۷ را بر عهده داشت و با عبور از آسمان تهران به سمت شهر آسوان در جنوب مصر پرواز کرد. طبق تصاویر دریافتی، او پس از فرود در مصر، مورد استقبال گروه کوچکی قرار گرفت که قرار است او را به دیدن انور سادات رئیسجمهور مصر ببرد. گفته میشود شاه ایران پس از مصر به آمریکا خواهد رفت.
فعلا خبرگزاریهای منطقه خبری در این باره مخابره نکردهاند. فقط خبرگزاری روسی تاس در گزارشی در این باره گفته است شاه ایران مانند یک فراری از کشور خارج شد؛ بدون بدرقه باشکوه و بدون اسکورت افتخاری.
محمدرضا پهلوی که خودش را شاه شاهان، قبله عالم و سایه خداوند مینامید، اوضاع سیاسی بیثباتی را برای کشورش و رویاهای متلاشی شدهای را برای سلسله خود به جا گذاشت.»
تیتر معروف
تیتر «شاه رفت» یکی از خاطره انگیزترین و ماندگارترین تیترهای روزنامه ها بود در همان روز خروج محمدرضا پهلوی از ایران در صفحه اول روزنامه اطلاعات چاپ شد و روی دکه روزنامه فروشی ها و دستان مردم در سطحی گسترده به چشم می خورد.
غلامحسین صالحیار، سردبیر وقت روزنامه اطلاعات در خاطره ای که بعدها سیدفرید قاسمی آن را نقل کرد، گفت: «چون رفتن شاه قطعی است و توانستهایم تاریخ و حتی ساعت پرواز را هم به دست بیاوریم باید پیشبینی کارها را بکنم. میدانم در ساعتی که پرواز انجام میشود، رساندن عکس به روزنامه و انعکاس جزییات چگونگی انجام این حادثه مهم مقدور نیست. از این رو از فرصتی که پیش آمد استفاده کردم و عباس مژدهبخش رییس شعبه صفحهبندی و مسوول آرایش صفحه اول روزنامه را به کنج خلوت کشیدم و با او به صحبت نشستم. از مدتی قبل مساله تیتر اول روزنامه در روز رفتن شاه فکر مرا به خود مشغول کرده بود. همان دو کلمه را روی یک تکه کاغذ کوچک نوشتم و دادم دست مسوول فنی و پرسیدم: میتوانی این دو کلمه را با دستگاه «آگران» طوری بزرگ کنی که تمام عرض بالای صفحه اول را بپوشاند؟ یکه خورد و گفت مگر تمام شد؟ گفتم: میشود اما فعلاً فقط بین من و تو باشد. میخواهم کارمان را جلو بیاندازیم. ضمناً هم خودت در آرشیو بگرد و یک عکس از شاه و فرح با لباس زمستانی در فرودگاه مهرآباد را پیدا کن که پشت به دوربین در حال نزدیک شدن به هواپیما نشان دهد، طوری باشد که دارند، میروند، دور میشوند. آن را هم سه ستونی بساز فیلتیتر و گراور را هم، بعد از آنکه به من نشان دادی، بگذار در کشویت و درش را هم قفل کن. فکر نمیکنم زیاد در کشو، بماند. به عباس مژدهبخش اطمینان صد در صد داشتم. هنوز دو ساعت نگذشته بود که این بار او مرا به همان کنج خلوت کشاند و نمونه کار را نشان داد. درست همان چیزی بود که خواسته بودم. خندیدم و از هم جدا شدیم.»
واکنش رهبر نهضت
رهبر ۷۸ نهضت که از ۱۴ مهر ۱۳۴۳ از خانه اخراج شده بود، عصر ۲۶ دی ۱۳۵۷ در جمع ایرانیان مقیم نوفل لوشاتو حاضر شد و پیامی چند بندی را خطاب به مردم کشورمان قرائت کرد.
امام خمینی گفتند: «فرار محمدرضا پهلوی را که طلیعۀ پیروزی ملت و سرلوحۀ سعادت و دست یافتن به آزادی و استقلال است به شما ملت فداکار تبریک عرض می کنم. شما ملت شجاع و ثابت قدم به ملتهای مظلوم ثابت کردید که با فداکاری و استقامت می توان بر مشکلات هر چه باشد غلبه کرد، و به مقصد ـ هر چه دشوار باشد ـ رسید. گر چه این ستمگر با دست آغشته به خون جوانان ما و جیب انباشته از ذخایر ملت از دست ما گریخت ولی به خواست خداوند متعال بزودی به محاکمه کشیده خواهد شد و انتقام مستضعفین از او گرفته خواهد شد؛ لکن قطع دست ستمکار از ادامه ظلم، به دست ستمدیدگان، فوری است. او رفت و به هم پیمان خود، اسرائیل ـ دشمن سرسخت اسلام و مسلمین ـ پیوست و جرایم و آشفتگیهایی را به جای گذاشت که ترمیم آن جز به تأیید خداوند متعال و همت همۀ طبقات ملت و فداکاری اقشار کاردان و روشنفکر میسر نخواهد شد. اکنون در این طلوع فجر سعادت و پیروزی توجه عموم را به مطالبی جلب می کنم:
اول ـ بر جوانان غیور در سراسر کشور لازم است، برای حفظ نظم، با آن دسته از قوای انتظامی که اکنون به آغوش ملت بازگشته اند با تمام نیرو همکاری کنند و با کمال قدرت و جدیت نگذارند که بدخواهان و منحرفین آشوب و ناامنی ایجاد نمایند.
دوم ـ به تظاهرات و شعارهای پرشور علیه رژیم سلطنتی و دولت غاصب ادامه دهند؛ و اگر منحرفین و مخالفین اسلام بخواهند اخلالی به وجود آورند و نظم را به هم زنند، از آنان جداً جلوگیری کنند. باید ملت بداند که هر انحرافی و هر شعاری که مخالف مسیر ملت است به دست عمال شاه مخلوع و عمال اجانب تحقق می یابد. من از جمیع اشخاصی که انحرافی داشته اند و یا گرایش به بعضی از مکتبهای انحرافی داشته اند تقاضا دارم که به آغوش اسلام، که ضامن سعادت آنان است، برگردند که ما آنان را برادرانه می پذیریم. در این موقع حساس که کشور جنگ زدۀ ما بیش از هر زمانی به اتحاد و اتفاق احتیاج دارد باید سعی شود که از هر اختلافی احتراز شود.
سوم ـ دولت موقت برای تهیۀ مقدمات انتخابات مجلس مؤسسان بزودی معرفی می شود و به کار مشغول خواهد شد. وزارتخانه ها موظفند که آنان را پذیرفته و با آنان همکاری صمیمانه کنند. اینجانب به صلاح وزرای غیرقانونی می دانم که برکناری خود را اعلام کنند و خود را در مسیر ملت قرار دهند.
چهارم ـ به جمیع نیروهای انتظامی و زمینی و هوایی و دریایی و صاحب منصبان و درجه داران ارتش و ژاندارمری و غیر آنان توصیه می کنم که دست از حمایت محمدرضا پهلوی ـ که مخلوع است و به کشور برنمی گردد و در خارج نیز با نفرت مردم مواجه است ـ بردارند و به ملت بپیوندند؛ که صلاح دنیا و دین آنان در آن است.
اینجانب از همۀ طبقات خصوصاً حضرات علمای اعلام در این مواقع حساس تشکر می کنم، و سلامت و سعادت همگان را از خداوند متعال خواستارم؛ و وحدت کلمه را برای همیشه، خصوصاً تا برانداختن رژیم شاهنشاهی و استقرار حکومت جمهوری اسلام، امیدوارم. والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
رهبر فقید انقلاب اسلامی همچنین در پیامی خطاب به ۵۰۰ رادیو و تلویزیونها و خبرگزاری و روزنامه مستقر در نوفل لوشاتو گفتند: «خروج شاه از ایران اولین مرحلۀ پایان یافتن سلطۀ جنایت بار پنجاه سالۀ رژیم پهلوی می باشد، که به دنبال مبارزات قهرمانانۀ ملت ایران صورت گرفته است. من این پیروزی مرحله ای را به ملت تبریک می گویم و بیانیه ای خطاب به ملت صادر خواهم کرد. ما بزودی دولت موقت انتقالی را برای اجرای انتخابات مجلس مؤسسان و تصویب قانون اساسی جدید معرفی می کنیم. بازگشت من به ایران در اولین فرصت مناسب انجام خواهد شد.»
ویلیام شوکراس نویسنده و مفسر بریتانیایی در کتاب آخرین سفر شاه نوشت: «کارتر در دفتر خاطراتش در ۲۰ ژانویه ۱۹۷۸ جمله ای نوشت که برای شخصی که اخیرا شاه را ستایش کرده بود، عجب است. او نوشت «عقیده دارم که اگر بوی گند شاه در کشور ما به مشام برسد، نه برای ما خوب است و نه برای خود او»
بر اساس اسناد از طبقه بندی خارج شده وزارت خارجه ایالات متحده، شاه ایران هنگام ترک ایران در ۲۶ دی ۱۳۵۷ نزدیک به ۵۰ میلیون دلار در بانک تهران، ۱۸ میلیون دلار در بانکهای نیویورک و حداقل ۱۰۰ میلیون دلار در بانکهای لندن ذخیره ارزی داشت.
یکی از وزرای دربار پهلوی، بعدها در خاطراتش نوشت: در آغاز عملیات خروج خاندان سلطنتی از کشور دستور برچسب و مُهر و موم کردن چمدانها، بستهها و صندوقهای شاه که منقش به آرم دربار و سلطنتی بود، صادر شد. تاج شاهنشاهی با سه هزار و ۳۸۰ قطعه الماس و ۵۰ قطعه زمرد، ۳۶۸ مروارید و با وزن دو کیلو و ۸۰ گرم و از نظر قیمت غیرقابل تخمین و تاج ملکه با ۱۶۴۶ قطعه الماس در چمدانها بسته بندی شد.
وی ادامه داد: فرح پهلوی دستور داد ۳۸۴ عدد چمدان و صندوق بسته شود. یک تیم از افراد مورد تأیید و جمعآوری و بستهبندی همهگونه عتیقه، جواهرات و الماسهای گرانبها، ساعتهای تمامطلا و تاج و نیمتاجهای تمام زمرد را بر عهده داشتند. این گنجینه از جواهرات و عتیقهجات در مکانهای امن کاخ نیاوران نگهداری میشد.
شروع بی خانمانی
محمدرضا و فرح و فرزندان و مادرزنش در هتل اُبروی که در جزیرهای میان رود نیل بنا شده، اقامت کردند. آنها پنج روز در اسوان بسر بردند و ملاقات کنندگان زیادی نداشتند. در این مدت یکی از اشخاصی که تلفنی تماس گرفت کنستانتین، پادشاه سابق یونان بود همچنین ژرژ فلاندرن پزشک فرانسوی که از پنج سال پیش سرطان شاه را معالجه میکرد با او دیدار کرد اما حتی خود شاه وسعت بیماریاش را نفهمیده بود.
چند ساعت قبل از عزیمت محمدرضا و همراهانش به آمریکا، سفیر مراکش در مصر به دیدار او رفت و دعوت ملک حسن دوم پادشاه مراکش را به محمدرضا پهلوی ابلاغ کرد و اینگونه مقصد دوم شاه مشخص شد.
محمدرضا به دعوت پادشاه مراکش به آن کشور رفت ولی در “رباط” تشریفات رسمی از وی به عمل نیامد. محمدرضا پس از دیداری با ملک حسن، در کاخ “جنانالکبیر” اقامت کرد. شاه ۶۷ روز در این کاخ ماند.
در مدت زمان دو ماهه اقامت محمدرضا در مراکش، اکثر درباریان و اطرافیان شاه که وی را در خروج از ایران به مصر و از آنجا تا مراکش همراهی کرده بودند، به تدریج رهسپار اروپا و آمریکا شدند. تنها جمعی از خدمه بودند که محمدرضا را هنگام ترک مراکش همراهی کردند. ملک حسن که قصد داشت روابط سیاسی خود را با نظام تازه تأسیس ایران حفظ کند مایل نبود اقامت محمدرضا طولانی شود. محمدرضا پهلوی در شرایطی که نتوانسته بود کشوری را به عنوان پناهگاه بیابد، به پیشنهاد مشترک راکفلر و کیسینجر مجبور شد به باهاما در آمریکای مرکزی برود.
وی با هواپیمای اختصاصی سلطان حسن، صبح روز ۱۰ فروردین ۱۳۵۸ فرودگاه رباط را به مقصد جزایر باهاما ترک کرد. شاه ۷۰ روز در این جزیره به سر برد. در همین مجمعالجزایر بود که محمدرضا توسط پزشکان اعزامی از فرانسه، از سرطان غدد لنفاوی مطلع شد. طبق اسناد منتشر شده از آرشیو ملی بریتانیا، در زمان اقامت شاه در باهاما، انگلستان ماموری سری به باهاما اعزام میکند که به شاه پیام دهند که بریتانیا آمادگی پذیرش وی را ندارد.
شاه و باقیمانده همراهان روز ۲۰ خرداد ۱۳۵۸ با یک هواپیمای کرایهای از باهاما راهی مکزیک شدند و در یک خانه ویلایی که قبلاً برای اقامت آنان در نظر گرفته شده بود، مستقر شدند. محمدرضا در این مدت از یک تومور سرطانی بدخیم و یرقان شدید رنج میبرد. پس از ۴ ماه اقامت در مکزیک وی مطلع شد که دولت کارتر با سفر او به آمریکا صرفاً با هدف معالجه بیماری موافقت کرده است. پس در ۳۰ مهر ۱۳۵۸، مکزیکوسیتی را به مقصد بیمارستان نیویورک ترک کرد.
محمدرضا ۵۴ روز در بیمارستان نیویورک بستری شد. در این مدت دو بار تحت عمل جراحی طحال و کیسه صفرا قرار گرفت. کمتر از دو هفته پس از ورود محمدرضا به این بیمارستان، لانه جاسوسی سفارت آمریکا در تهران به تصرف دانشجویان مسلمان پیرو خط امام درآمد و این امر کارتر را نسبت به عدم حضور محمدرضا در آمریکا متقاعد کرد. مکزیک نیز به محمدرضا اطلاع داد که بعد از تصرف سفارت امریکا در تهران، دولت مکزیکوسیتی به خاطر حفظ روابط سیاسی خود با حکومت تهران مایل به میزبانی مجدد شاه نیست.
بدترین لحظه برای محمدرضا و همسرش زمانی بود که در ۱۱ آذر ۱۳۵۸ از بیمارستان نیویورک مرخص شد ولی هنوز مقصدی برای سفر نداشت در نتیجه با یک هواپیمای نیروی هوایی آمریکا به مقصد تگزاس پرواز کردند تا ۲ هفته باقی مانده از مهلت روادید خود را در آنجا در داخل آپارتمانی کوچک بگذرانند، اما در حین راه به همراهان آمریکایی خبر رسید که آن آپارتمان هنوز آماده نیست. محمدرضا و همسرش را به مکانی که بعداً معلوم شد، مرکزی برای نگهداری بیماران روانی است، بردند. فرح برای نخستین بار با فریاد به همراهان آمریکایی خود اعتراض کرد و گفت: «آیا ما در اینجا زندانی هستیم؟ آیا کارتر ما را زندانی کرده است؟ ما در این جا دیوانه خواهیم شد؟ باید بیرون برویم و …»
مقامات آمریکایی با پایان مهلت اقامت محمدرضا در آمریکا به وی اطلاع دادند که به دلیل عواقب ناشی از تصرف سفارت آمریکا در تهران، امکان تمدید روادید وی وجود ندارد و به همین دلیل در پاناما جایی مناسب برای اقامت وی و همسرش در نظر گرفته شده است. محمدرضا که غیر از پذیرفتن، چاره دیگری نداشت به اتفاق همسرش در ۲۴ آذر ۱۳۵۸ با هواپیمای نیروی هوایی آمریکا از فرودگاه تگزاس به پاناما در آمریکای مرکزی برده شدند.
وقتی محمدرضا و فرح در پاناماسیتی از هواپیما خارج میشدند تنها جمعی از سربازان گارد ملی پاناما، افسران امنیتی، دستیاران عُمر توریخوس دیکتاتور پاناما و سفیر آمریکا کسی در فرودگاه نبود. محمدرضا، همسرش و پزشک مخصوص آنها با هلیکوپتر از فرودگاه به یک پایگاه در جزیرهای به نام “کونتا دورا” متعلق به پاناما انتقال داده شدند.
محمدرضا در پاناما با دو دردسر روبهرو بود. اول شدت گرفتن بیماری که وی مایل نبود پزشکان پانامایی بدون اطلاع از ماهیت و عمق بیماریاش معالجات را از صفر شروع کنند و دیگری اطلاعاتی که براساس آن مقامات وزارت خارجه دولت ایران در تماس مداوم با مقامات پانامایی بودند تا بتوانند راهی برای استرداد محمدرضا پیدا کنند. در واقع در پاناما بحث استرداد محمدرضا قوت گرفته بود و کارتر قصد داشت با تحویل محمدرضا بر سر گروگانهای آمریکایی چانهزنی کند.
بر اساس کتاب دخترم فرح نوشته فریده دیبا مادر فرح پهلوی، عُمر توریخوس انسان بسیار بیادبی بود که به هیچوجه آداب گفتوگوی دیپلماتیک را رعایت نمیکرد. توریخوس شاه را «چوپن» یعنی تفاله می نامید با همه این مشکلات، محمدرضا و همسرش ۱۰۰ روز در پاناما ماندند و سپس به اصرار همسر رییسجمهور مصر، روز سوم فروردین ۱۳۵۹ با یک هواپیمای پانامایی رهسپار قاهره شدند.
در ۲ تیر ۱۳۵۸ و زمان اقامت محمدرضا در مکزیک، انورسادات از پارلمان مصر تقاضا کرده بود قطعنامهای تصویب کند و به محمدرضا اجازه دهد تا به عنوان پناهنده سیاسی برای همیشه در مصر بماند. این پیشنهاد سادات با ۳۸۴ رای موافق در برابر ۸ رای مخالف تصویب شد.
محمدرضا روز ۸ فروردین ۱۳۵۹ در بیمارستان معادی قاهره تحت عمل جراحی طحال و کبد قرار گرفت. آزمایشهای انجام شده بر روی بافتها نشان میداد سرطان بدخیم تمامی سیستم خون و کبد وی را فرا گرفته است. همه پزشکان سرشناس مصری به رهبری یک متخصص قلب که پزشک شخصی سادات بود، در بیمارستان معادی حضور داشتند. حال عمومی محمدرضا در اقامت دومش در مصر هفته به هفته و ماه به ماه وخیمتر شد تا اینکه چهار ماه پس از سفر دوم خود به مصر در ۵ مرداد ۱۳۵۹ درگذشت.
محمدرضا را در مسجد رفاعی قاهره به خاک سپردند. همان مسجدی که جنازه رضا محمدرضا بعد از فوت در آفریقای جنوبی مدتی در این مسجد به خاک سپرده شده بود. ملک فاروق پادشاه اسبق مصر و برادر زن محمدرضا پهلوی نیز در همین مسجد دفن است.
پایان پیام
منابع
صحیفه امام، جلد ۵. ص۴۸۱ تا ۴۸۷
ویلیام سولیوان، ماموریت در ایران (خاطرات سولیوان)، تهران، نشر هفته، چ سوم، ۱۳۶۱، ص ۱۶۳
رابرت هایزر، مأموریت در تهران، خاطرات ژنرال هایزر، تهران، انتشارات اطلاعات، چ دوم، ۱۳۶۵، صص ۳۱- ۳۲
دزموند هارنی، روحانی و شاه، ترجمه کاوه باسمنجی و کاووس باسمنجی، تهران، انتشارات کتابسرا، ۱۳۷۷، صص ۱۵۱- ۱۵۲
تیم واینر، «سیا و انقلاب ایران»، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی، اطلاعات سیاسی – اقتصادی، ش ۲۴۳ و ۲۴۴، (۱۳۸۶)، ص ۹۷
دانشجویان مسلمان پیرو خط امام، اسناد لانه جاسوسی آمریکا، ج ۲، تهران، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ۱۳۸۶، ص ۶۵
عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تاریخ روابط خارجی ایران، از پایان جنگ جهانی دوم تا سقوط رژیم پهلوی، تهران، مؤلف، ۱۳۶۸، ص ۳۰۶
سقوط: مجموعه مقالات نخستین همایش بررسی علل فروپاشی سلطنت پهلوی، تهران، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی ، ۱۳۸۴، ص ۷۲۴
انتهای پیام