مفاهیم: میانمتنی بودن در سینما چیست؟ سینما و تلویزیون > سینمای جهان – نوشته روبرتا ای. پیرسون – ترجمه دکتر یونس شکرخواه:اصطلاح میان متنی بودن (intertextuality) یا همان بینامتنیت در بنیادینترین معنا، به رابطه یک متن با یک متن یا چندین متن دیگر اشاره دارد. همانطور که محققان ادبي به دنبال نسخههاي قديميتر هملت يا شاه لير […]
مفاهیم: میانمتنی بودن در سینما چیست؟
سینما و تلویزیون > سینمای جهان – نوشته روبرتا ای. پیرسون – ترجمه دکتر یونس شکرخواه:
اصطلاح میان متنی بودن (intertextuality) یا همان بینامتنیت در بنیادینترین معنا، به رابطه یک متن با یک متن یا چندین متن دیگر اشاره دارد.
همانطور که محققان ادبي به دنبال نسخههاي قديميتر هملت يا شاه لير ميگردند، يا وامگيريهاي شکسپير را از وقايع نامههاي هولين شر مورد توجه قرار ميدهند، محققان فيلم و سينما ممکن است در جستجوي پيشگامان ادبي يا سينمايي فيلمها باشند و نقل قولهاي مستقيم ساير متنها را مشخص نکنند.
براي مثال، در فيلم پيشتازان فضا؛ نخستين برخورد (startrek: first contact) (جاناتان فريکس، ۱۹۹۶)، کاپيتان پرمشغله سفينه جين لوک پيکارد، در پي انتقامگيري از بورگ است كه يك موجود فضايي است با نژادي نيمه بيولوژيک ـ نيمه مکانيکي كه در گذشته آزار بسياري به او رسانيده است.
ميتوان در اين زمينه به مشابهتهاي داستان نخستين برخورد و داستان موبي ديک ساخته ملويلز اشاره كرد كه در آن ذهن کاپيتان ايهب به طور مشابهي درگير انتقامگيري از نهنگ سفيد بزرگي است که پاي او را بلعيده.
البته، خود متن اين رابطه را در آنجا که پيکارد از رمان ملويل نقل قول ميکند، آشکار ميسازد. بيشک، فيلمها نه تنها از منابع ادبي، بلکه از منابع سينمايي نيز نقل قول ميکنند؛ براي مثال در فيلم تسخير ناپذيران (The untouchables) (۱۹۸۷)، کالسکه يک بچه در حين تبادل آتش ميان افراد خوب و بد از پلههاي يک ايستگاه راهآهن به پايين کج ميشود. در اينجا کارگردان فيلم، برايان ديپالما، سکانس پلههاي مشهور اودسا را از فيلم رزمناو پوتمكين (سرگئي آيزنشتاين، ۱۹۲۵) استفاده ميکند؛ سکانسي که محققان سينما گاهي اوقات به عنوان يک بزرگداشت به آن اشاره ميکنند.
جوليا کريستوا در سال ۱۹۶۹، ساختارگراي فرانسوي، مفهوم نظري پيچيدهتري را از ميانمتني بودن صورتبندي کرد که تقريباً تأثير زيادي بر مطالعات تلويزيون و فيلم بر جاي گذاشت. صورتبندي سادهتر ميان متني شده – که در بالا به آن اشاره شد – تنها يک متن را به متن ديگر مرتبط ميکرد.
کريستوا به طور ضمني عنوان کرد که هيچ چيز خارج از ميانمتني بودن وجود ندارد: هر متني به صورت چيدماني از نقل قولها شکل ميگيرد، هر متني عبارت است از جذب و دگرديسي ساير متنها (کريستوا، ۱۹۶۹)؛ به بيان ديگر، تمامي متنها به ساير متنهايي که به طور تلويحي يا ضمني به آنها اشاره ميکنند وابسته هستند.
موضوع اوليه تحليل را ميتوان متن در نظر گرفت، متني که به متن ديگر ارجاع ميدهد، ميان متنها را ميسازد يا آنچه را که امبرتو اکو چارچوب ميان متني مينامد
اين مفهومسازي از ميان متني بودن، دو گسست نظري کليدي را با مطالعات رسانهاي و ادبي گذشته به وجود آورد.
نخست اينكه ميانمتني بودن ما را واميدارد تا مفهوم قرن نوزدهمي نويسنده را زير سوال ببريم.
از آنجا که تمامي متنها به متنهاي ديگري ارجاع ميشوند، پس نويسنده به طور ساده محل تقاطع چارچوبهاي ميان متني است، نه خالق متني منحصر به فرد و اصيل. بنابراين، برداشت ساختارگرايانه از ميانمتني بودن به طور جزئي افول پاراديم مولف را در مطالعات سينمايي توجيه ميکند.
دوم اينكه، ميانمتني بودن ما را واميدارد تا رابطه ميان متنها و جوامعي که آنها را به وجود ميآورند، بازفهم کنيم. بر خلاف مطالعات رسانهاي مايل به جامعهشناسي، متنها مستقيماً جهان واقعي را منعکس نميکنند، بلکه بيشتر، ساير برساختههاي آن جهان را که همواره از پيش، متنبندي شدهاند، مورد استفاده قرار ميدهند.به عنوان مثال، هيچکس سعي نميکند که بازنمايي تاريخ را در فيلمي مانند تولد يك ملت (The birth of a nation) (دي.دبليو. گريفيث، ۱۹۱۵)، خلاف واقع، و يا خلاف وقايع تاريخي عيني بداند، بلکه سعي ميكند تا اين فيلم را با ساير بازنماييها از جنگهاي مدني آمريکا؛ مانند آنچه در کتابهاي درسي، رمانهاي تاريخي و ساير فيلمها آمده، مقايسه كند.
محققان، ميانمتني بودن همهجانبه را جنبهاي کليدي از فرهنگ رايج پستمدرن ميدانند. محققان مطالعات تلويزيوني درباره هشياري ميانمتني گسترده به نمايش در آمده در برنامههاي فرقهاي مانند توئین پیکس (twin peaks) (مجموعه تلویزیونی درام آمریکایی)، انتقامجویان (the avengers)، پروندههای ايکس (The X-Files) و زینا: پرنسس جنگجو (Xena: Warrior Princess) مطالبي نوشتهاند. براي مثال جيم کولينز درباره توئين پيكس ميگويد: سبک آن به دليل استفاده از تعدادي از قراردادهاي بصري، روايتي و موضوعي که برگرفته از وحشت بربري، داستان علمي ـ تخيلي و شيوة کار پليسي و همچنين سريالهاي صابوني و آبكي است به طرز پرخاشگرانهاي التقاطي است.
مخاطب بايد همواره درگير ماجرا باشد. نوسان نواختي و در هم آميزي برنامه، بيننده را تشويق ميکند تا مجموعهاي از انتظارها و راهبردهاي رمزگذاري شده و هميشه متغير را فعال کند (ibid: 374). در دوره پستمدرن، توليدکنندگان و مخاطبان در شبکههاي فشردهاي از ميانمتني بودن که متنها در درون آن رمزگذاري و رمزگشايي ميشود، زندگي ميکنند و متنها ساير متون را به سبکي آگاه، خودآگاه و بازيگوشانه در بر ميگيرند.
ROBERTA E. PEARSON*
This entry passed through the Full-Text RSS service – if this is your content and you’re reading it on someone else’s site, please read the FAQ at fivefilters.org/content-only/faq.php#publishers.
RSS
-
ممنون از پایگاه خبری تون
خیلی جالب بود