فرهنگ > سینما – ابوالفضل پورعرب ستاره بلامنازع دهه هفتاد سینمای ایران است. ستارهای که مثل خیلی از ستارهها بالا و پایینهای بسیاری را از سر گذراند. کتایون کیخسروی: داشت تئاترش را بازی می کرد که یکی از دست اندکاران غیر مسوول دنیای ستاره سازی در سینما سراغش آمد.تئاتر شهر بود ،با مجید مظفری و جهانگیر الماسی و […]
فرهنگ > سینما – ابوالفضل پورعرب ستاره بلامنازع دهه هفتاد سینمای ایران است. ستارهای که مثل خیلی از ستارهها بالا و پایینهای بسیاری را از سر گذراند.
کتایون کیخسروی: داشت تئاترش را بازی می کرد که یکی از دست اندکاران غیر مسوول دنیای ستاره سازی در سینما سراغش آمد.تئاتر شهر بود ،با مجید مظفری و جهانگیر الماسی و و یکی دو تا از جوانهای آن روز نمایش ؛تئاتر«حاکم یک شبه » را روی صحنه برده بودند که از طرف افخمی آمدند و برای داماد «عروس» او را کشاندند به سینما.
قبل از آن پورعرب ده سال تمام در تئاتر، خاک صحنه خورد و کسی نمی شناختش، اما به محض رفتن روی پرده نقرهای یکهو شد سوپر استار سینما. آن هم در شروع یک دوران تازه از فیلمهایی که بعد از سینمای ضد«ضد انقلابی» کم کم می رفت به سمت اجتماعیسازی و ملودرام های سنگین.کم کم کارگردانها و تهیه کنندهها سراغش میآمدند و او را روی دست می بردند چون شده بود جوان اول سینمای ایران که اسم و چهره اش روی سردرسینماها گیشه را فتح میکرد و بازگشت سرمایه با استفاده از او در هر فیلمی قابل باور بود.
پورعرب در تمام آن سالهای دهه طلایی دوران بازیگریاش پرکار بود و فعال، تا جایی که بعضا سالی سه یا چهار فیلم روی پرده داشت. با عروس روی پرده درخشید و فیلمهای خوب بعدیاش یکی بعد از دیگری روی پرده می رفت. «نرگس»، «سوء ظن» ، «آواز تهران»، «مهاجران»، «دو روی سکه» و … اما از جایزه خبری نبود.
برای بازی درخشان در «عروس» افخمی سیمرغ نگرفت و فقط تمجیدش کردند .برای نرگس هم همین طور.هنوز از اتفاقات آن روز دل چرکین است.درست مثل نیکی کریمی زوج هنریاش در «عروس» فکر می کند سال ها کاندیدا شدن و جایزه نبردن جفا بوده در حقش. خودش می گوید بعد از 7 سال، نامزد شدن و بعد جایزه بردن حس عجیبی برایش به همراه داشته آنقدر که وقتی برای اولین و آخرین بار روی سن سیمرغ به دست گرفته به سنگینی تندیس اشاره کرده که یعنی چقدر برایش غریب بوده است این جایزه.
سال 75 بود که سیمرغ گرفت.برای «مرد بارانی» سعید سهیلی که به عشق یک بچه بسیجی بازی اش کرده بود. بعد از آن همچنان پرکار بود اما حالا وقتی از پرکاریاش می گوید ناراحت است که چرا آن روزها بازیگران پرکار دون شان بودند و حالا برعکس این جریان در سینما و رسانه برقرار است.
شاید «دست های آلوده» آخرین نقش دوست داشتنیاش در سینما بود و آخرین سال دهه طلایی 70 با نقشآفرینی ماندگارش در سریال «مسافر» گذشت .دهه 80 برایش خوب شروع نشد و خوب پیش نرفت.از 80 تا 89 کلا در 6 فیلم بازی کرد و در تلویزیون هم چند سریال متوسط بازی کرد اما در آخرین سالهای این دهه کم کم بیماری نای کار کردن را از او گرفت .اوضاع و احوال ناخوش امانش را برید و از سینما بیشتر و بیشتر دورش کرد. سرطان گرفته بود و کم کم اثنی عشر و کبدش داشت از بین می رفت.
انتشار عکس، پورعرب را بعد از سالها به صدر اخبار برگرداند اما این بازگشت پرسر و صدا نه خوشایند خودش بود نه دوستداران سینما. رفته بود به مراسم انزجار سینماگران از هتاکی به ساحت پیامبر (ص) که عکسهای خموده و در هم ریختهاش رسید به خبرگزاری ها و البته رفت روی جلد مجلهها.
مطابق انتظار سرعت انتشار شایعات جورواجور و گزنده ستاره سابق را در خود غرق کرد تا جایی که یکی می گفت ایدز گرفته، دیگری می گفت معتاد شده و در جوی آب می خواید و آن یکی شایعه ساخته بود که نفس های آخر را می کشد . در شبکههای اجتماعی و رسانههای غیر رسمی بارها و بارها او را کشتند . آن روزها که شایعه هزار باره مرگش را پخش میکردند اما پورعرب داشت با سرطان میجنگید.
خیلی قبلتر از تمام این شایعات کشنده خیلی ساده به دام بیماری افتاده بود. اول بار سر فیلمبرداری «بهشت پنهان» در پاریس ضربه ای به شکمش خورد که مجبورش کرد به پیگیری و درمان. در پاریس امکان جراحی نبود و آمد تهران تا کارهای درمانیاش را پی بگیرد. در تهران پیگیریهای محمدرضا شفیعی، تهیه کننده یکی از کارهایش به شدت نمکگیرش کرد تا جایی که 20 میلیون از دستمزد بازیگری اش را بخشید و به بعضی از بازیگران آن کار هم گفت برای گرفتن پولشان سراغ خودش بیایند نه تهیه کننده. بعدتر سر فیلمبرداری سریال «وضعیت سفید» اوضاع جسمانی اش به هم ریخت و یازده روز رفت توی کما، اما ته ته ماجرا خوش بود. سرطانش خوش خیم بود و شکستش داشت . چه شکست دلچسبی بود، بعد از آن همه شایعه دردناک که بارها زجرش داده بودند.
ابوالفضل از جا بلند شد و کم کم چروکهای صورتش از بین رفت و لبخند جای آن خمودگی را گرفت تا دوستدارانش عکسهایش را با افتخار این ور و آن ور منتشر کنند که ببینید آقای ستاره ایستاده و آماده است تا برگردد.
فقط 50 سال داشت که برگشت. به دوستش محسن توکلی قول داده بود که اولین بار بعد از بازگشتش جلوی دوربین او برود. کمی ناخوش احوال بود اما برای اینکه سر قولش بماند رفت بجنورد و برای تله فیلم دوستش « جاوادنگی» سختی رفتن تا شمال شرق کشور را به جان خرید تا سر قولش بماند و از قاب تلویزیون شبکه استانی بازگشتش را اعلام کند.
همان سال رفت به برنامه هفت گبرلو. با جیرانی خوب نبود و اینطوری میخواست دل او را بسوزاند. ماجرا به فیلم «قرمز» برمی گشت که پورعرب دست رد زده بود به سینه آقای کارگردان تا به قول خودش جیرانی در مجله اش 5 سال او را بایکوت کند و چیزی از ستاره آن روزهای سینما ننویسد.
در برنامه «هفت» از دلخوری هایش گفت،از اینکه صد بار او را کشتند و همه جور شایعه درباره اش ساختند. از اوضاع بد سینما میگفت. از اینکه بعد از اوج گرفتن شایعات به جایی رسیده که پیش خودش گفته کاش از اول کار نمی کرد تا این همه شایعه دنبالش نباشد. با توپ پر به هفت رفته بود. از اتمسفر حاکم بر سینمای امروز شاکی بود و حتی با فروتنی ستاره بودن خودش را هم پس می زد .ا ز اینکه ستارگی و سوپراستاری را اصلا قبول ندارد می گفت و این که اصلا دلش نمی خواهد به دنیای بازیگری برگردد و دوست دارد فیلم خودش را بسازد . از جو حاکم بر دنیای پرهیاهوی بازیگری دلخور بود و انگار دیگر برایش جذابیتی نداشت نامش بالای همه، در تیتراژ فیلم مردم را به سالن های سینما بکشاند.
خبر سلامتی اش را که داد انگار برای پیگیری فعالیتهایی که نزدیک به سه سال بیماری متوقفش کرده بود، اسپند روی آتش بود. از آرزوهایش گفت ؛اینکه چقدر دوست داشته در «اعتراض» بازی کند یا اینکه چقدر دلش می خواهد یک بار هم که شده جلوی دوربین مهرجویی برود.
در شروع دوباره حتی به مستندسازان شهرستانی بله گفت و برای چاپ شعرهایش آستین بالا زد . فیلمنامه خودش را هم نوشته بود به قصد کارگردانی. اسمش را گذاشته بود «طلاق». یک جورهایی ادامهای بود بر «عروس». میگفت اگر افخمی برای ساختنش پا پیش نگذارد خودش دنبال کارگردانیاش می رود. شریک سرمایهگذار را هم پیدا کرده بود؛ فکرش را بکنید، بعد از 24 سال دوباره با نیکی کریمی این بار به عنوان سرمایه گذاران مشترک فیلمی خاطره انگیز که کریمی و پورعرب را یکجا کرده بود ستاره قرار بود همکاری کند.
پورعرب اما تاب نیاورد و به دنیای بازیگری برگشت. انگار دلخوریها را فراموش کرده و با فضای کدر این روزهای سینما کنار آمده بود. می گفت دوست دارد راننده اتوبوس آرش سجادی باشد یا در سریال آرش معیریان به نام نقطه صفر بازی کند اما کمی بعدتر میگفت اینها همه در حد حرف بوده و به بازیگری برنمی گردد.
کمی که گذشت عکس هایش در پشت صحنه سریال «شهرازد» درآمد. شده بود پیشکار دم دست «بزرگ آقا»ی قصه عاشقانه و پرکشش حسن فتحی. در سینما هم بازگشت کم سر و صدایی داشت اما هر طورکه بود، آمد . «سایههای موازی» را انتخاب کرد، فیلمی از اصغر نعیمی که شهاب حسینی و سمیرا حسن پور را کنارش می دید.
فیلم آنقدر نمایش داده نشد تا اولین اکرانش به جشنواره فجر بیافتد. حالا جشنواره امسال پورعرب دارد و حتی اگر در ظاهر ماجرا کسی روی فیلم نعیمی به عنوان فیلم مهم حساب باز نکند در این فیلم یک ستاره قرار است دوباره روی پرده نقرهای بدرخشد.
۵۸245
This entry passed through the Full-Text RSS service – if this is your content and you’re reading it on someone else’s site, please read the FAQ at fivefilters.org/content-only/faq.php#publishers.
RSS
سایت کاملیه