به گزارش مجله مدیا صلح خبر نقد اکران؛ پسرکُشی، نرگس مست، شنای پروانه، جدایی برترینها – ایمان عبدلی: در این روزها کسی حواسش به سینما نیست و انگار برخی منتظر بودند تا بهانهای باشد که سینما را از زندگیشان حذف کنند، در این فهرست نگاهی نقادانه به پنج فیلم در حال اکران داشتهایم. صحنههایی از […]
به گزارش مجله مدیا صلح خبر
نقد اکران؛ پسرکُشی، نرگس مست، شنای پروانه، جدایی
برترینها – ایمان عبدلی: در این روزها کسی حواسش به سینما نیست و انگار برخی منتظر بودند تا بهانهای باشد که سینما را از زندگیشان حذف کنند، در این فهرست نگاهی نقادانه به پنج فیلم در حال اکران داشتهایم.
صحنههایی از یک جدایی؛ درخشان و غافلگیرکننده
«صحنههای از یک جدایی» که این روزها در گروه «هنر و تجربه» در حال اکران است، نه فقط فیلمی درباره یک فیلم یا پشت صحنهای صرف، بلکه فیلمی درباره کلیت سینما و در لایهای عمیقتر فیلمی درباره خودِ «زندگی» ست. روایت در این مستند با تلاشی تماموقت، لحنش را بیطرف نگه میدارد و در روندی خطی و ساده از وصف انگیزه ساخت فیلم، تا بررسی و مرور آن چه که بر تک تک کاراکترهای سناریو گذشته، کارش را جلو میبرد.
در صحنههای ابتدایی فیلم با اصغر فرهادی در یک کوچه (احتمالا در مناطق شمالی تهران) همراه هستیم، او از موتورمحرک ذهنیاش برای ساخت چنین فیلمی میگوید، پدربزرگی حکیم و فرزانه که ناگهان دچار آلزایمر میشود و آن از دست رفتن ناگهانی پدربزرگ تبدیل به شوکی ماندگار در ذهن فرهادی میشود. تلفیق یک فقدان با تحولات سال ۸۸ در ذهن فرهادی، سویهها و انگیزههای فردی را در همنشینی با یک جریان درگیرشونده اجتماعی قرار میدهد، فرهادی البته به سطح ماجرا نمیپردازد و اصلا هیچ مولفهای از آن چه که در خیابان میگذرد را در فیلم نمیآورد، او تقابل میان اقشار مدرنتر و آن دسته که سنتیتر فکر میکنند را در شخصیت آدمهای داستانش میکارد.
پسرکشی نه، پدرکشتگی با مخاطب
ظاهرا پیش از این «پسرکَشی» اکران بوده و پس از شیوع کرونا سازندگان فیلم تصمیم به ادامه اکران فیلم در بستر آنلاین گرفتهاند، اگر گمان میکنید کرونا تماما شر و پلیدیست، باید بگویم که گمانتان اشتباه است. همین که مثلا فیلمی، چون «پسرکُشی» پردهی سینمایی را اشغال نکرده و در همان انزوای «اکران آنلاین» دارد به حیاتش ادامه میدهد، از محاسن کروناست. فکر این که برای تماشای چنین اثری زحمت سینما رفتن و وقت گذاشتن را متحمل بشوی، فکرش، حتی فکرش هم آزاردهنده است! سوال اساسی این است که اصلا چرا چنین فیلمی ساخته شده؟ این همه بد بودن و پرت و پلا بودن را چگونه در یک پکیج ۹۰ دقیقهای توانستهاند گرد هم بیاورند؟
«پسرکُشی» درباره میل و نگاه سنتی به فرزند پسر است. زوج جوانی احتمالا در دهه سی یا چهل، پسردار نمیشوند، مرد خانه تصمیم میگیرد با ازدواج دوم طعم پسرداشتن را بچشد. چیزی حدود بیست دقیقه با سکانسهای منفک و منقطع که شامل گفتگوهای کمحرف و نه گزیده است، با دغدغه اهالی آن خانه قدیمی آَشنا میشویم. سکانسها با هیچ چسبی بهم نمیچسبند و طرح داستان خیلی آبکی اجرا میشود. طراحی صحنه، دیالوگها و شکل بازیها هیچ دادهی قابل اتکایی نمیدهد که این خانواده در چه دورهی تاریخی و در چه جغرافیایی زندگی میکنند؟ این ابهامزایی البته در یک فضای سورئال یا در جهت تشدید مضمونی استعارهای نیست، بلکه بیشتر به نظر میرسد از سرِ سهلانگاری و آسانگیریست، بیاحترامی به مخاطب در اوج است و تا پایان فیلم در اوج میماند.
شنای بیوقفه در فرهنگ گُنده لاتها
اگر مروری بر اخبار همین یکی دو سال گذشته داشته باشیم، دو چهره از فرهنگ گُنده لاتها به شدت در کانون توجه بوده؛ یکی وحید مرادی و دیگری هانی کُرده. با جزئیات ماجراهای مربوط به این دو بزرگوار! کاری نداریم. مساله شگفتزدگی از حجم توجه مردم به اخبار حوزهی گُنده لاتهاست. این توجه افراطی البته که مختص امروز و دیروز هم نیست و از دیرباز و از همان دوره «شعبان بیمُخ» حداقل در شهرهایی نظیر تهران، گُنده لاتها موقعیتی استراتژیک در شهرها داشتند. آن زمان شهرها محلهمحور بودند و حالا که اتوبانها شهر را قیچی کردند هم گُندهلاتها همچنان اثرگذارند.
«شنای پروانه» از حیث پرداخت گُنده لاتها فیلمی آوانگارد است. اتفاقا برخلاف آن چه که خیلیها فیلم را با «ابد و یک روز» و «مغزهای کوچک زنگزده» قیاس کردند، فیلم نسبتی با آنها ندارد و تنها وجه اشتراکش آن وجه نمایش کثافت و پلشتیست. وگرنه لایهبرداری که فیلم از فرهنگ لاتها میکند، کمنظیر است؛ و این خلاف آن چیزیست که پیش از این در کارهای مثلا حسن فتحی دیده بودیم. لاتهای فیلمفارسیها و یا آثار فتحی، اگر خیلی سر به راه و تحت هنجار رفتار نمیکنند، اما معمولا واجد مولفههایی از جوانمردی و عطوفت هستند که سرِ بزنگاه دلِ تماشاچی را با خودش همراه میکند.
لو رفتن فیلم پروانه از یک استخر زنانه، قتل پروانه توسط هاشم، زندانی شدن هاشم، تلاش خانواده برای نجات او از چوبه دار، تریلر معمایی یافتن آن کس که به هاشم نارو زده، شیفت درام از هاشم به حجت، پرداخت همدلانهی حجت، نَقب زدن به زیر پوست شهر با آن افشاگریِ داستانی در سکانسهای تولید مشروبات و قمارخانه و… فصل افشاگریِ مصیب، سقوط مصیب، سقوط هاشم و سکوت حجت، همه و همه عناصری هستند که به درستی و به جا در فیلمنامه کاشته شدند. نه زود خرج شدند و نه دیر به کار رفتند، سرِ موقع و به مثابه آشپزی که میداند نمک و فلفلش را کجای فرایند طبخ خرج کند.
رمهی گرگزدهای که به کشتارگاه نرسید
کشتارگاه درباره چیست؟ مهمترین نکته درباره ساخته عباس امینی همین است که مشخص نیست این فیلم میخواهد کجای سینما بایستد؟ آیا قرار است یک فیلم ژورنالیستی با لحنی منتقدانه و حتی افشاگرایانه باشد؟ آیا این فیلمی با درونمایههای فلسفیست که اخلاقیات را یادآوری میکند؟ یا نه! این فیلمیست که میخواهد همهی اینها باشد و هیچکدامشان هم نیست. منظور از این که هیچ کدام نیست نه این که تقلیل و تخفیف فیلم باشد بلکه به عبارتی دقیقتر «کشتارگاه» فیلمی شلخته و چندلحنی از حیث مضمونی است.
صاحب شیاد یک کشتارگاه، چند قاچاقچی دلار را در یخچال سردخانه محصور میکند، آنها میمیرند و فیلم از بعد مرگ آنها شروع میشود. سه قربانی ماجرا البته در ظاهر طرف معامله کشتارگاه هستند و، اما در واقع دلار جابهجا میکنند. همان کاری که صاحب کشتارگاه، انجام میدهد، او در شب واقعه برای از بین بردن اجساد از «عبد» و پسرش کمک میگیرد، آنها از اصل داستان آگاه نیستند و رفته رفته با واقعیت مواجه میشوند.
فیلم شروعی با ضربه و محرک دارد، در ابتدا گمان میکنیم با یک کار جنایی و رازآلود مواجه هستیم، اما رفته رفته همراه با کنجکاویهای «امیر» فیلم تلاش میکند لحنی افشاگرایانه درباره تحولات اقتصادی سالهای اخیر به خودش بگیرد و به خط سیر اصلی داستان وفادار نمیماند. در واقع تلاش «اسرا» برای اطلاع از سرنوشت «هاشم» به عنوان یک خرده پیرنگ مطرح میشود و گویی یافتن قاتل هاشم یک داستانک فرعیست که در میانهی هضم «امیر» در دم و دستگاه صاحب کشتارگاه در روندی رفت و برگشتی دائما حاضر و غایب میشود.
تُف به روزگار سُفلهپرورِ نخبهکش
«نرگس مست» شبیه این فیلمهای تجربیست، انگار یک کارگردان تازهکار خواسته برای معرفی خودش یک کار به اصطلاح «سَمپِل» به جشنوارهای و یا جمعی از اهالی فن عرضه کند. به عبارتی دیگر فیلم، در فیلمنامه و اجرا پر از ناپختگیست و حتی در نگاه و مضمون هم این ناپختگی و ناشیگری لمس میشود. در همهی ارکانِ «نرگس مست» نوعی سِقط اتفاق میافتد، درست چند لحظه قبل از تکامل.
احضار شخصیتهای چون: علی اکبر شیدا و عارف قزوینی و قمرالملوک وزیری ایده نابیست، هنرمندانی که زحمت پیریزی موسیقی اصیل ایرانی در دورهی معاصر بر عهدهی آنها بوده و هنوز هم این جنس موسیقی از محضر ساختههای آنها کسب فیض میکند. پرداخت چنین شخصیتهایی و تجسمبخشی به آنها فرصت کمنظیریست که در عین جذابیتهای ذاتی، میتواند دچار سهلانگاری شود، که در «نرگس مست» این سادهانگاری اتفاق افتاده. فیلم در واقع نسبتش را با سوژه روشن نکرده و بیشتر شبیه یک نوع عشقبازیِ ناشیانه با چند آدم دوست داشتنیست. برای فیلم ساختن درباره مثلا «عارف قزوینی» ما با یک دستمایه بسیار غنی مواجهیم که میتوان از آن چندین و چند فیلم درآورد، میشد یک اثر موزیکالتر و تمیز در باب اهمیت جایگاه فرهنگی عارف، یا شیدا ساخت، کاری که البته نیاز به یک پژوهش دقیق دارد و پیشتولید سنگینی را میطلبد، چون قبل از هر چیز باید نقاط عطف زندگی کاراکتر موردنظرشناسایی شود و در فیلمنامه به عنوان بزنگاههای درگیرکننده کاشته شود. ژانر چنین اثری شاید باید موزیکال باشد.
دُری نخواسته و یا نتوانسته به یک موزیکالِ شسته رفته نزدیک شود، شاید هم حوصلهاش نبوده، حتی برای این بیحوصلگی هم میشد چاره داشت و داستان را در یک درام تاریخی روایت کرد و از سختیهای موزیکالی آن چنانی فرار کرد. البته در درام تاریخی قواعد فیلمنامه اهمیت بیشتری پیدا میکند، اما خب خیلی نیاز به پژوهش و تحقیق و تاریخنوردی نیست. دراماتیزه کردن آدمها و روایت، مثلا گسترش عشق عارف قزوینی به افتخارالسلطنه مایهی کافی برای کار در یک درام تاریخی بود. انتخابهای دیگری هم بود، مثل آن چه که مثلا علی حاتمی در دلشدگان کرد، یک نوع از موزیکالی که خیلی فانتزی نبود، اما ماجراجویانه و درگیرکننده بود، یعنی هم جا برای موسیقی داشت و هم قواعد یک فیلمنامه در آن رعایت شده بود.
منبع :Bartarinha