به گزارش مجله مدیا صلح خبر ۱۰ فیلم عالی سینمای فرانسه در دههی اخیر برترینها: چه آنها را خالق اولین تصاویر متحرک یا اولین عکس بدانیم، فرانسویها جایگاه رفیع و قابل احترامی در سینما دارند. از میزبانی فستیوالهای سینمایی مهم تا جریانات تاثیرگذاری فیلمسازی، فیلمهای فرانسوی همیشه الهامبخش فیلمسازان بودهاند. بدین بهانه قصد داریم شما […]
به گزارش مجله مدیا صلح خبر
۱۰ فیلم عالی سینمای فرانسه در دههی اخیر
برترینها: چه آنها را خالق اولین تصاویر متحرک یا اولین عکس بدانیم، فرانسویها جایگاه رفیع و قابل احترامی در سینما دارند. از میزبانی فستیوالهای سینمایی مهم تا جریانات تاثیرگذاری فیلمسازی، فیلمهای فرانسوی همیشه الهامبخش فیلمسازان بودهاند. بدین بهانه قصد داریم شما را با ۱۰ فیلم عالی سینمای فرانسه در یک دهه اخیر آشنا کنیم.
۱۰. دست نیافتنیها
عنوان اصلی: The Intouchables
محصول: ۲۰۱۱
فهرست بهترین فیلمهای سینمای فرانسه در یک دهه اخیر را با یک فیلم جذاب که حالتان را خوب میکند در مورد دوستی و شانسهای مجدد همراه با انتقادهای اجتماعی شروع میکنیم. در فیلم «دست نیافتنیها»، عمر سی و فرانسوا کلوزه نقش دو دوست متفاوت و عجیب و غریب را ایفا میکنند که در آن سی یک مددکار بدون گواهینامه است که وظیفه مراقبت از یک میلیونر فلج شده را بر عهده میگیرد.
الیویه ناکاچه و اریک تولدانو فیلمی ساختهاند که گرما و زیبایی روح انسانی را به تصویر میکشد. با دریافت جوایز متعدد، «دست نیافتنیها» ثابت کرد که چگونه فیلمهای فرانسوی میتوانند در فضایی بزرگتر و مقیاس جهانی مورد توجه قرار گیرند. از سکانسهای تاثیرگذار این فیلم میتوان به سکانسهای فکر کردن شخصیت سی به بازگشت به خیابانها و خرید و فروش مواد مخدر و تلاش شخصیت کلوزو برای پایان دادن به زندگی خود اشاره کرد، شخصیتهایی که هر دو بر اساس شخصیتهای واقعی شکل گرفتهاند.
این رویارویی نشان میدهد که چگونه دو شخصیت متفاوت میتوانند برای تغییر درونی به یکدیگر پیوسته و در نهایت به این نتیجه برسند که به یکدیگر نیاز دارند. با یک موسیقی متن خارقالعاده و بازی و داستان بینقص، سخت است که عاشق این فیلم نشد و تماشای این فیلم باعث میشود که دیدگاه مخاطبان غیرفرانسوی نسبت به سینمای فرانسه به کلی تغییر کند.
۹. دو روز، یک شب
عنوان اصلی: Two Days, One Night
محصول: ۲۰۱۴
لوک و ژان پیر داردن، فیلمسازان مشهور بلژیکی، از دیرباز در سینمای فرانسه حضور داشته و در فیلم «دو روز، یک شب» یکی از بهترین هنروران سینمای کنونی فرانسه را در داستانی قرار میدهند که در آن وی باید همکارانش را ترغیب کند که از گرفتن مقداری پاداش خودداری کنند، کاری که ممکن است به از دست دادن شغلش منتهی شود. داستان فیلم در یک سبک اجتماعی واقعگرایانه رخ داده در حالی که بمبی در دوردست در آستانه انفجار قرار دارد و تماشای بازی کوتیارد که ترکیبی از شکنندگی، اضطرار و ملایمت است انسان را تحت تاثیر قرار میدهد.
در حالی که او از همکاری به سراغ همکار دیگرش میرود و از شوهر همیشگی خود در فیلمهای داردنها، فابریتزیو رونگیونه، حمایت و آرامش دریافت میکند، شاهد دردی هستیم که وی از گذشته و حال خود احساس میکند. کوتیارد در یک دهه اخیر بازیهای خیره کنندهای از خود ارائه داده، اما در این فیلم او ستون اصلی فیلم است.
برادران داردن برای یک مبارزه یا پایانبندی بزرگ هرگز دست از جنبههای زیبایی شناختی فیلم خود برنداشته و به جای آن، فیلم و شخصیت ساندرا فیلم را به جایی میبرند که باید باشد. این فیلم داستان زنی است که برای زندگی خود، مبارزه با مشکلات جسمانیاش در گذشتهاش میجنگد و در این شرایط انسان دست به هر کاری میزند.
۸. روزهای طلایی من
عنوان اصلی: My Golden Days
محصول: ۲۰۱۵
با تجدیدنظر در دنیا و شخصیتهایش در فیلم «زندگی جنسی من … یا چگونه درگیر بحث شدم» (My Sex Life … or How I Got Into an Argument) و ساخت یک پیشدرآمد و نیمه.دنباله، آرنو دپلشن در این فیلم کاری را انجام میدهد که در آن بهترین است. او فیلم و روایتی ساخته که همگام با شخصیتهای فیلم دچار تغییر در فضا و خلق و خو میشود، اما هرگز تاثیری مشابه بر روی مخاطب ندارد. در «روزهای طلایی من»، متیو آمالریک در نقش پل دیدالوس باز میگردد که اکنون یک زندگی همیشه در حال سفر به عنوان ژورنالیست داشته و در ادامه خود را در یک رابطه دیپلماتیک مییابد.
این موضوع باعث میشود که پل به دوران جوانی خود بازگشته و داستانهای آن دوران را بازگو کند، به ویژه داستان عشق بزرگش، استر. دپلشن به زیبایی شخصیتها را راهنمایی میکند در حالی که به نظر میرسد در حال پرسه زدن بودن و در تصمیمگیری در مورد شخصیت خود آزاد هستند، اما همواره تحت تاثیر زیبایی و جذابیت سبک فیلمسازی دپلشن. او فیلمی پر از احساس اشتیاق به گذشته، پذیرفتن سرنوشت کنونی و تفکر عمیق در مورد آینده ساخته است.
۷. پادشاه من
عنوان اصلی: My King
محصول: ۲۰۱۵
میون لی بسکو کارگردانی است که سبک فیلمسازیاش همانی است که سینمای فرانسه به خاطر آن شناخته میشود و در فیلم «پادشاه من» نیز مانند دیگر فیلمش، «پلیس» (Polisse) در سال ۲۰۱۱، به بررسی دقیق و همه جانبه رابطه عاشقانه دو نفر و این بار امانوئل برکو و ونسان کسل میپردازد. داستان این فیلم توسط شخصیت ماری با بازی بارکو و در شرایطی که در یک مرکز بازپروری بستری شده روایت میشود و از دیدگاه اوست که با رابطه ماری و جیورجیو آشنا میشویم.
از جیغ زدن در خیابانهای باران گرفته پاریس، بحثهای داغ در میان دوستان دوجانبه، سختیهای دست کشیدن از عشق و البته کودکی که در این ماجرا قرار دارد، این دو شخصیت همه چیز خود را روی میز گذاشته و مخاطب آنها را به طور کامل میبیند و تحلیل میکند. کسل شخصیتی بسیار غیرقابل پیشبینی دارد در حالی که برکو عاشق، اما مشکوک است، اما هر دوی آنها عاشق یکدیگر میشوند.
در حالی که این دو همواره در حال غلبه با مشکلات جدیدشان هستند و ما میتوانیم به وضوح این مشکلات را ببینیم، کارگردان فضایی برای نفس کشیدن به شخصیتها نمیدهد. این موضوع باعث میشود که در سراسر فیلم، نسبت به این دو شخصیت حس عشق و تنفر همزمانی داشته باشیم. هیچگاه با هیچکدام همدردی نمیکنیم بلکه تنها کشمکشها و آشوبهای درون رابطه آنها را در فراز و نشیبهایشان نظارهگر هستیم.
۶. زنگار و استخوان
عنوان اصلی: Rust and Bone
محصول: ۲۰۱۲
بدون توجه به فیلم «دیپان» (Dheepan) که برنده جایزه نخل طلایی جشنواره کن شد، ژاک اودیار در فیلم «زنگار و استخوان» به جایگاه تازهای در فیملسازی دست مییابد، فیلمی در مورد یک مرد بیکار بیپروا که بعد از یک تصادف شدید وظیفه مراقبت از یک آموزش دهنده نهنگ را بر عهده میگیرد. اودیار همیشه در هر دنیا و ژانری که فیلمسازی کرده به دنبال بازیهای خام و تکان دهنده بوده، اما اینجا با ماریون کوتیارد و ماتیاس اسخونارتس یک زوج خشن و متفاوت را به نمایش میگذارد که تاثیر آن فراتر از چهارچوب پرده سینما است.
از رویکرد فیلمبرداری دستی شبه مستند اودیار در این فیلم حس میکنیم که در سراسر فیلم در کنار شخصیتهای داستان هستیم و او همراه با فیلمبردار خود هیچگاه در نشان دادن زیباییهای بصری رابطه بین دو شخصیت اصلی و بازیهای خیره کننده آنها کوتاهی نمیکنند. این فیلم بسیار خشن، شوکه کننده و غیرقابل پیشبینی است، اما هرگز از شخصیتهای داستان و داستان آنها فاصله نمیگیرد. بدین ترتیب با تمام اشتباهات، تراژدی و لحظات انسانی، اودیار باعث میشود که مخاطب هیچ اهمیتی به خطاها و عواقب آنها نداده و یک فیلم کاملاً فرانسوی را تماشا کند.
۵. بی پی ام (ضربان در دقیقه)
عنوان اصلی: BPM (Beats per Minute)
محصول: ۲۰۱۷
در جایی از فیلم «بی پی ام (ضربان در دقیقه)» به نقطهای میرسیم که معنای عنوان فیلم در ارجاع به یکی از شخصیتها، سبک زندگی و تاثیر شیوع ایدز بر آن در دوران اپیدمی دهه ۱۹۹۰ پاریس برایمان مشخص میشود. با این سکانس تاثیرگذار، کارگردان فیلمی در مورد تلاشهای سرسختانه گروهی فعال برای آگاهیبخشی در مورد ایدز و درمان آن ارائه میدهد در حالی که با زندگی شخصی خود و رفتارها و اصول اخلاقیشان نیز باید مبارزه کنند.
با یک رویکرد شبه مستندی در فیلمبرداری، کارگردان ابایی از اختصاص دادن زمان کافی به شخصیتها و آشنا کردن ما با آنها ندارد. ما به عنوان مخاطب امیال، تردیدها، ترسها، از دست دادنها، عشقها و تمامی احساسات عاطفی که در مبارزههایشان بروز میدهند را شاهد هستیم.
رابین کامپیلو به عنوان کارگردان در بحبوحه نبرد سیاسی و اجتماعی فیلمش، بین شخصیتها توازن برقرار کرده که بیشتر آن بر اساس تجربیات خود او در دهه ۱۹۹۰ بوده است. به همین دلیل ما جامعهای را در فیلم میبینیم که تا پیش از این ندیده بودیم و هیچ دروغی در شیوه به تصویر کشیدن آن وجود ندارد. همانند کارگردان و شخصیتهای پرحرارتش، فیلم فضایی از اضطرار سیاسی و اجتماعی کارگردان و مبارزه شخصیتهای در حال مرگش داستان خود را روایت میکند.
۴. آنچه در پیش است
عنوان اصلی: Things to Come
محصول: ۲۰۱۶
در یک دهه اخیر، میا هانسن.لووه فیلمهای «خداحافظ اولین عشق من» (Goodbye First Love) و «بهشت» (Eden) را به طرفداران سینمای فرانسه داد، اما همکاری او با ایزابل هوپر جایگاه او را به عنوان یکی از بهترین کارگردانان معاصر فرانسه تثبیت کرد. در فیلم «آینده» یا «آنچه در پیش است»، هوپر نقش زنی را بازی میکند که پس از تنها گذاشته شدن توسط همسرش به سالهای پایانی عمر خود نزدیک میشود
. این فیلم کوچکترین لحظات زندگی، از خود زندگی گرفته تا مرگ و هر چیزی که بین این دو وجود دارد را بدون از دست دادن حس شوخطبعی به تصویر میکشد. فیلم موفق میشود صحنههایی را به تصویر بکشد که کسی انتظار آنها در یک فیلم را ندارد، اما این همان روتینهای کوچک و زمینی است که زندگی ما را اشغال کرده است و لووه زیبایی شاعرانه و تاثیرگذار این موضوع را در فیلم خود نمایان میسازد. «آنچه در پیش است» بیش از همه به بازی هوپر وابسته است که هیچگاه از ایجاد لحاظ احساسی دست بر نمیدارد، گاهی اوقات بامزه و گاهی اوقات ماهیت دردناک زنی که به دورهای سخت از زندگی خود رسیده است.
۳. موتورهای مقدس
عنوان اصلی: Holy Motors
محصول: ۲۰۱۲
بعد از ۱۳ سال دوری از فیلمسازی، لئوس کاراکس با یک فیلم فانتزی سورئال در مورد خیلی موضوعات بازگشته و مخاطبان سینما هنوز هم در مورد فیلم او صحبت میکنند. بسیاری «موتورهای مقدس» کاراکس را نقدی بر فضا و شرایط کنونی سینما میدانند که در آن کاراکس از دونی لوان برای ایفای نقشهای متعدد در فضایی از پاریس امروزی استفاده میکد. لوان از قالب یک گدا به یک موجود رباتگونه و سپس نوازنده آکاردئون یک گروه موسیقی تغییر چهره داده و در نهایت به یک پیرمرد در حال مرگ تبدیل میشود.
با هر شخصیت جدید، او باید در تصویرسازی، صداپیشگی و بازی به بهترین شرایط برسد و آنگاه است که ما به جای یک تجربه سینمایی مطلق به فیلم واکنشی احساسی نشان میدهیم. در بسیاری از سکانسها، نهایت انسانی بودن شخصیتی که لوان نقش او را بازی میکند را میبینیم و این بخشی از ماجراجوییهای فراوان کاراکس در این فیلم در سینمای امروزی است.
۲. آبی گرمترین رنگ است
عنوان اصلی: Blue is the Warmest Color
محصول: ۲۰۱۳
علیرغم تمامی داستانهای ناخوشایند و منفی پشت صحنه فیلم، عبداللطیف کشیش، لیا سیدو و ادل اگزارکوپولوس فیلمی ساختند که تحسین بسیاری را برانگیخت و در جشنواره کن از آن تجلیل شد. فیلم «آبی گرمترین رنگ است» یا «زندگی اَدل» داستان دو زن بسیار جوان را روایت میکند که در زندگی بزرگسالی خود با عشق و دور شدن از آن دست و پنجه نرم میکنند.
از سکانسهای رقص، تا شامهای خانوادگی و ملاقات در خیابان، این فیلم به طور واقعی و کامل زندگی شخصیتهای، اما و ادل را تعقیب و روایت میکند. اگر چه بسیاری بر این باورند که این فیلم رابطه عاشقانهای را روایت میکند، اما در واقع «آبی گرمترین رنگ است» بر بلوغ دو دختر و ورودشان به یک رابطه که زندگیشان را به کلی تغییر میدهد تمرکز دارد.
کشیش برای این فیلم سه ساعته تصاویر بسیاری گرفته و برخی میگویند که او بیش از ۷۰۰ ساعت برای این فیلم خود فیلمبرداری کرده است و این مدت طولانی باعث شده هنروران بتوانند به طور کامل در نقشهای خود فرو رفته و تصویری بسیار واقعی از دو شخصیت اصلی داستان ارائه دهند.
۱. عشق
عنوان اصلی: Amour
محصول: ۲۰۱۲
میشائیل هانکه، فیلمساز شهیر اتریشی، با سینمای فرانسه غریبه نیست و او تازهترین نگاه خود به مقوله عشق را در فیلم تحسین شده «عشق» به تصویر میکشد. در این فیلم دو بازیگر افسانهای سینمای فرانسه، ژان لویی ترنتینیان و امانوئل ریوا را در قالب زوجی سالخورده میبینیم که یک بیماری ناگهانی باعث میشود عشق بین آنها به بوته آزمایش گذاشته شود.
این فیلم به همان سبک خاص هانکه فیلمبرداری شده و مخاطبان یک سبک مینیمالیستی از کار با دوربین را مشاهده میکنند، اما فیلمی پر از عمق در برداشتها و سکانسهای بلند. ریوا در نقش یک معلم موسیقی بازنشسته که اکنون آرام به سمت مرگ پیش میرود، رابطه خود با همسرش را به آزمایش میگذارد.
در نگاه به چشمان همسرش، ریوا داستانی از پس داستان دیگر برای مخاطب روایت میکند، تماماً در حالی که نشسته و در نهایت در تختخوابش میمیرد. ترنتینیان نیز به همین اندازه از طریق زبان بدن، سبک زندگی رو به زوال و چشمهایش موفق میشود تفکر و تعمق شخصیت خود و درونگرایی آن را به تصویر بکشد.
منبع: tasteofcinema
منبع :Bartarinha