فرهنگ > ادبیات – همشهری آنلاین- آیدین فرنگی:بخشی از سبکشناسی بلاغی قرآن، گزارههای کوتاه و بلند است در قالب روایت یا همان قصص قرآنی. چگونه میتوان از منظر نظریه و دستور زبان روایت و روایتشناسی، این قصص را تحلیل و بررسی کرد؟ قرآن از شگردهای زبانی ـ ادبی شامل تشبیه، استعاره، تمثیل، صنایع کلامی، تصویرپردازی، کنایه، طعنه […]
فرهنگ > ادبیات – همشهری آنلاین- آیدین فرنگی:
بخشی از سبکشناسی بلاغی قرآن، گزارههای کوتاه و بلند است در قالب روایت یا همان قصص قرآنی.
چگونه میتوان از منظر نظریه و دستور زبان روایت و روایتشناسی، این قصص را تحلیل و بررسی کرد؟ قرآن از شگردهای زبانی ـ ادبی شامل تشبیه، استعاره، تمثیل، صنایع کلامی، تصویرپردازی، کنایه، طعنه و از شگردهای روایتپردازی چون زمان، مکان، آغازهای چندگانه، داستان، مکالمه، شخصیتپردازی، زاویهی دید و وجوه گفتار و اندیشه فراوان بهره میبرد. نشست هفتگی شهر کتاب در روز سهشنبه اول تیر به تحلیل و بررسی «روایتشناسی قصص قرآنی» اختصاص داشت که با سخنرانی دکتر ابوالفضل حری، در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد.
«سنخشناسی قصص قرآنی را میتوان در ژانرهای گوناگونی قرار داد؛ دو سنخ از ژانرهای قرآنی عبارتاند از: ژانرهای روایی یعنی قصص قرآنی و ژانرهای شاعرانه با ویژگیهای زبانی و سبكی قرآن.» ابوالفضل حری با بیان دیدگاه فوق دربارهی روایتشناسی قصههای قرآنی گفت: از حیث روایتشناختی، شیوهی روایتگری قصص تابع زمان وقوع رخدادهاست و به چهار نوع تقسیم میشود: یک، داستان و رخدادهایش بهتمامی در گذشته رخ دادهاند؛ سپس، داستان برای دیگران نقل میشود. عمدهی حوادث و قصص قرآنی از این گونهاند. دو، داستان و رخدادهایش هنوز رخ ندادهاند، اما وقوع آنها پیشبینی میشود. عمدهی این داستانها در سورههای كوتاه مكی قرار گرفتهاند. سه، روایتهایی كه همزمان با نقل شكل میگیرند. رخدادهای زندگی پیامبر و در كل حوادث زندگینامه ایشان از این شمار است. چهارم روایتگری و وقایعی كه روایت میشوند، بهگونهای متناوب و یك در میان ذكر میشود.
حری با تصریح بر اینکه «در مجموع، روایتشناسی بهطرزی كارآمد در مطالعهی قصص قرانی كارایی پیدا میكند.» افزود: ویژگیهای زمان روایی از جمله نظم و تداوم با قصص قرآنی همخوانی دارد. قصص قرآنی بهطرزی كارآمد و عمدتأ كنایی از مؤلفهی مكان و ویژگیهای آن بهرهی فراوان میبرند. اشخاص قصص قرآنی، هم از اجزای اصلی بافت داستانی محسوب میشوند و هم اینكه از روی اشخاص واقعی و تاریخی الگوبرداری شدهاند و از این حیث چونان افراد واقعی رفتار میكنند. از طرف دیگر، زاویهی دید در قصص قرآنی سومشخص دانای كل است و كانونیشدگی بیرونی ازجمله شیوههای روایتگری در قرآن محسوب میشود. در قرآن، وجوه گوناگون گفتار و اندیشه و بهویژه مكالمه، بهطرق مختلف بازنمایی شده است؛ بهگونهای كه حتی میتوان تعبیر كرد که شگرد راهبردی در عمدهی سورهها و قصص قرآن، مبتنی بر مكالمه یا منطق گفتوشنودی است.
این پژوهشگر عرصهی روایتشناسی خاطرنشان کرد: نیك پیداست در كتابی كه قصد راهنمایی و هدایت بشر را در تمامی اعصار بر عهده دارد، گفتار و اندیشه كه ازجمله ملزومات تعامل، مراوده و ارتباط میان افراد بشر است، نقشی اساسی ایفا كند. در واقع زبان كه در گفتار و اندیشه تجلّی و نمود پیدا میكند، ازجمله ضروریات مراودات انسانی است و از كتابی كه خود معجزهی زبانی بوده و در اصل بهصورت شنیداری و شفاهی نازل شده است، كمترین انتظار این است كه به بازنمایی گفتار و اندیشه، كه در و بهواسطهی زبان تبلور مییابد، اهمیت بسیار قائل شود. قرآن از این حیث، سرآمد است. در قرآن، وجوه گوناگون گفتار و اندیشه و بهویژه مكالمه، بهطرق مختلف بازنمایی شده است، بهگونهای كه حتی میتوان تعبیر كرد صنعت راهبردی در عمدهی سورهها و قصص قرآن، مبتنی بر منطق گفتوشنودی یا مكالمه است. از جمله مضامین اصلی آیات، سور و قصص قرآنی، هدایت و راهنمایی ابنای بشر به سرمنزل مقصود بوده كه همان قرب الهی است. طبیعی است كه زبان در قالب گفتار و اندیشه در این میان بیشترین نقش را بر عهده دارند. در قرآن به بازنمایی انواع وجوه گفتار و اندیشه برمیخوریم كه از مستقیمترین، محاکاتیترین وجه (مکالمه) تا غیرمستقیمترین وجه (اندیشههای درونی و حدیث نفسها) طیفبندی میشود.
حری به بحث سنخشناسی زاویهی دید و كانونیشدگی در قصص قرآنی پرداخت و گفت: در مجموع، زاویهی دید را ازآنِ راوی و كانونیشدگی را از آنِ اشخاص میدانند با علم به اینكه، راوی است كه كانونیشدگی را گزارش میكند. نكتهی بسیار مهم دربارهی زاویهی دید و كانونی شدگی در قصص قرآن، همبستگی میان انواع مختلف زاویهی دید و كانونیشدگی است. در حقیقت، قرآن كه كتابی مبین و روشنگر است و راهنمای همهجانبهی بشر در زندگی، برای ارائه و نمایش دستورالعملهای وحیانی خود بهویژه در قالب قصص، از انواع زاویهی دید و كانونیشدگی (جهانشناختی، عبارتشناختی، ادراكی و زمانی و حجمی) بهره میبرد. این همبستگی مبین چندصدایی بودن قرآن نیز محسوب میشود: با اینكه، خداوند قادر متعال است و صدای او وجه غالب است، در عین حال، اجازه میدهد كه مخاطبان با صدا و موضع دیگران از نیكان گرفته تا بدان و كجاندیشان، آشنا شوند. در تمام داستانهای قرآن، خداوند است كه در مقام راوی دانای كل، حوادث و سرگذشت پیشینیان و نیز اخبار آینده را بهواسطهی جبرئیل بر پیامبر (ص) نازل میكند. در واقع، زاویهی دید در قصص قرآنی سوم شخص دانای كل (خداوند) است و خداوند است كه تمام قرآن را به واسطهی زبان وحی بر پیامبر (ص) فرو فرستاده است و از آنجا كه خداوند قادر متعال و دانا به جمیع خفیّات و نیات است، از همه چیز جهان در همه جا خبر دارد.
پس راوی دانایِ كل دانستن خداوند، فقط برای تقریب به ذهن و برای تبیین مسأله از دیدگاه روایتشناختی است، چه ذات متعال خداوند فراتر و برتر از آن است كه در قالب واژگان معمولی جای گیرد. از این رو، به كار بستن انواع زاویهی دید و كانونیشدگی در قصص قرآنی برای توصیف، دستهبندی و ارزیابی فنّیتر این قصص صورت میگیرد. در مجموع، خداوند، قرآن و قصص آن را بر پیامبر نازل كرده و خوانندگان همعصر پیامبر یا خوانندگان امروزین، قصص قرآنی را از زبان پیامبر (ص) میشنوند و پیامبر نیز آن داستانها یا پیامهای قرآنی را بیكم و كاست بر شنوندگان قرائت میكنند. از این حیث، به نظر میآید پیامبر (ص) آینهبرگردان، مرکز آگاهی سوم شخص یا به تعبیری، كانونیگری است كه داستانها را بر شنوندگان قرائت میكند. از این جهت كه ایشان كانونیگری است كه از بیرون فضای داستانی، قصص را روایت میكند یعنی در شكلگیری قصص نقشی ایفا نمیكنند و جملگی قصص از طرف خداوند است، كانونیگر بیرونی یا راوی ـ كانونیگر هم نام دارد. گاه، نیز پیش میآید كه پیامبر (ص) داستانی را روایت ـ كانونی میكند كه خود آن داستان، شخصیت ـ قهرمان اصلی دارد كه خود آن شخصیت، روایت داستان را برعهده میگیرد و در واقع، رخدادهای داستان در چشمان آن شخصیت در مقام كنشگر روایت میانداستانی، جای میگیرد یا كانونی میشود. از این راوی كه داستان زندگی خود و اطرافش را كانونی میكند، به كانونیگر درونی یا شخصیت ـ کانونیگر، آینهبرگردان یا پالاینده نیز یاد میكنند.
نمونهی بارز این نوع كانونیگران، حضرت یوسف، حضرت ابراهیم، حضرت موسی و دیگرانی هستند كه در مقام كنشگر روایت، در داستانهایی كه رخ میدهند، نقش اوّل را دارند و كنش داستان به واسطهی حضور آنها پیشرفت میكند. برای نمونه، در روایتگری قرآن در داستان آفرینش بهویژه در دو سورهی «ص» و حجر كه ذیل مبحث «تصریف در بیان» باید به آن اشاره کنیم، زاویهی دید دائماً میان كنشگران اصلی یعنی خداوند، آدم و ابلیس با گفتوگو، در آمد و شد است. در واقع، در داستان آفرینش كه در چندین سورهی قرآن آمده، موضوعی یكسان كه همان آفرینش آدم (ع) و داستان هبوط اوست، در هر سوره، شیوهی روایتی متفاوت دارد بهگونهای كه گویی خواننده با داستانی تازه روبهروست. از این رو درست است كه در قرآن موضوعات و اشخاص تكرار میشود، اما شیوهی بیان و روایت از یك سوره به سورهی دیگر، تازه به تازه میشود كه از آن به تصریف در بیان یاد میكنند. البته، شایان ذكر است كه شیوهی روایتگری یكی از عوامل تصریف در بیان است و آنچه زاویهی دید را در سورهها تغییر میدهد، بافت و عوامل بافتی است. این بافت در عوض، با شأن نزول آیات و سورهها نیز در ارتباط است. در سورهای، بر جانشینی انسان بر زمین تأكید میشود، پس طبیعی است رخدادها از این موضع بیان شوند؛ در سورههای دیگر، دشمنی میان ابلیس و انسان مطرح است، پس بافت سوره متفاوت جلوه میكند و بافت متفاوت، شیوهی روایتگری را نیز تغییر میدهد.
از جمله شاخصهای كلامی كه اسلوب ویژهی قرآنی است و در قصص قرآنی هم بهكار میرود و بهنوعی مبین تغییر زاویه دید یا كانونیشدگی از حالتی به حالت دیگر است، شگرد التفات است كه بهلحاظ عملكرد با كانونیشدگی قرابت زیاد دارد. التفات در لغت به معنای چرخاندن یا چرخاندن صورت به سمتی دیگر است. التفات یعنی تغییر كلام، بهمنظور صحبت دربارهی چیزی پیش از ادامهی موضوع اصلی. از این حیث كه در التفات زاویهی دید از یك نفر بر نفر دیگر تغییر میكند، التفات با كانونیشدگی ـ زاویهی دید قرابت معنایی دارد. اما در التفات نیز همانند كانونیشدگی، این تغییر موضع در حد نگاه كردن محدود نمیشود و به رشتهی كلام هم در میآید كه در روایتشناسی از این نگاه به كلام درآمده، به بازنمایی گفتار و اندیشه یاد میكنند. با این اوصاف، التفات را از این نظر كه در معنای چرخاندن صورت به سمتی دیگر است، با كانونیشدگی و از این نظر كه این چرخش بر زبان بیننده ـ راوی جاری میشود، با بازنمایی گفتار و اندیشه، تناظر یكبهیك دارد. نكتهی مهم این است كه تغییر در ضمایر ازجمله شروط التفات محسوب میشود. با توجه به این شرط، التفات به ششگونه خود را نشان میدهد: تغییر در ضمیر میان ضمایر اول، دوم و سوم شخص كه مرسومترین نوع التفات است؛ تغییر در عدد میان مفرد، مثنی و جمع؛ تغییر در مخاطب، تغییر در زمان فعل؛ تغییر در حالت دستوری؛ كاربرد اسم به جای ضمیر. وقتی از كانونیشدگی یا بازنمایی گفتار و اندیشه در قصص قرآنی سخن بهمیان میآوریم، منظور همین شگرد التفات و انواع آن است، گرچه ممكن است التفات بهلحاظ روایتشناختی چندان با قواعد حاكم بر كانونیشدگی و بازنمایی گفتار و اندیشه منطبق نباشد.
وی همچنین به سنخشناسی شخصیت و شخصیتپردازی در قرآن اشاره کرد و گفت: اشخاص قصص قرآنی در طیفی گسترده قرار میگیرند. گاه این اشخاص جزو انبیای الهیاند؛ گاه، این اشخاص افرادیاند كه با انبیاء مبارزه میكنند؛ گاه، اسامی مشخص دارند (موسی (ع)، ابراهیم (ع) و غیره)؛ گاه، بدون ناماند (مادر موسی، همسر فرعون، زن عزیز مصر، دختران شعیب، اصحاب كهف، اصحاب الاخدود، اصحاب الرس، زن عمران، زن زكریا، خواهر موسی، پسر نوح، برادران یوسف)؛ گاه، صاحب قدرتاند و تغییر نمیكنند (فرعون، نمرود)؛ گاه، صاحب قدرتاند و متحول میشوند (ملكهی سباء)؛ گاه، سادهاند و نقش فرعی دارند و متحول میشوند (ساحران در داستان موسی(ع) )؛ گاه، بینام اما اندكی جامعاند ـ دستكم بهواسطهی مكر و حیلهای كه بهكار میبندد و در پایان متحول میشوند (برادران یوسف)؛ گاه، یك قوم و قبیلهاند و متحول میشوند (اصحاب كهف)؛ گاه، چند قوم و قبیلهاند و متحول نمیشوند (قوم لوط، صالح و غیره)؛ گاه وظیفهای همپای پیامبر الهی بر دوش میگیرند و در انجام دادن وظیفه موفق نمیشوند (هارون برادر حضرت موسی)؛ گاه، حیوانی است كه متحول میشود (سگ اصحاب كهف)؛ گاه، حیوانی است كه نقشی مهم بر عهده میگیرد (مار در داستان حضرت موسی)؛ گاه، انسانی است كه متحول نمیشود (پسر حضرت نوح)؛ گاه، شیئی است كه اهمیت پیدا میكند (عصای موسی)؛ گاه، صورت غیر بشری دارند (جن و هدهد) و اشخاصی از این دست.
به هر جهت، این اشخاص قرآنی كه هم واقعی و تاریخیاند و هم از حیث، اصول داستانپردازی، در راستای پیشبرد كنش داستانی قرار دارند، مستقیم و غیر مستقیم در قصص قرآنی معرفی میشوند. این اشخاص یا به دست خودشان خود را توصیف میكنند، یا اینكه راوی دانای كل (خداوند) آنها را مستقیم و غیرمستقیم توصیف و معرفی میكند. به نظر میآید قرآن به فراخور بافت سوره و حال و فضای داستان، از هر دو شیوه استفاده كرده است. نكتهی مهم، سوای اینكه اشخاص قرآنی سادهاند یا جامع؛ یكبعدیاند یا چندبعدی، این است كه میان شخصیت و عمل یا كنشی كه شخصیت انجام میدهد، پیوستگی موج میزند. به دیگر سخن، خصلتهای نیك و بد افراد از پیش تعیین نشده است و افراد در نیل به پیروزی یا شكست، خود مسئول اعمال خودند. در واقع، بهكامی یا ناكامی اشخاص به انتخابهای آگاهانهشان بستگی دارد. جلوس یوسف بر تخت عزّت سوای اینكه او ذاتاً خوب است، نتیجهی انتخاب و تلاشهای پیوستهی او برای مبارزه با نفس و حفظ شرافت و كرامت انسانی است و این همان تبلور شخصیت در عمل است كه از جمله زیرگروههای توصیف غیرمستقیم است.
نشست هفتگی شهر کتاب سهشنبه اول تیر به تحلیل و بررسی روایتشناسی قصص قرآنی اختصاص داشت که با سخنرانی دکتر ابوالفضل حری در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد.
Let’s block ads! (Why?)
RSS