کتاب اورازان نوشته جلال آل احمد قسمت دوم عنوان کتاب : اورازان نويسنده : جلال آل احمد اورازان 6 لباس اهالی معمولا ساده است و در محل تهيه می شود .با پشمی که از گوسفندهای خود می گيرند و می تابند ، پارچه زمستانی ، جوراب پشمی و به ندرت قاليچه و خيلی […]
کتاب اورازان نوشته جلال آل احمد قسمت دوم
عنوان کتاب : اورازان
نويسنده : جلال آل احمد
اورازان
6
لباس اهالی معمولا ساده است و در محل تهيه می شود .با پشمی که از گوسفندهای خود می گيرند و می تابند ، پارچه زمستانی ، جوراب پشمی و به ندرت قاليچه و خيلی بيشتر از آن جاجيم می بافند . جاجيم های خوبی که در سراسر طالقان معروف است . روی کرسی می اندازند ، با آن رختخواب می پيچند و حتی برای فروش به شهر می برند . کرباس را که بيشتر برای پيراهن و شلوار از خارج می خرند در محل رنگ کمی کنند . رنگ آبی ثابت و سيری که لباس ، پاره پاره هم که بشود باز خود را حفظ می کند . مردها پيراهن سفيد می پوشند و شلوار آبی . وليان که از دهات ساوجبلاغ است و دو فرسخ بيشتر با اورازان فاصله ندارد (پايين اورازان است ) ، چون راه ماشين رو دارد ، خيلی زود آداب شهری را در لباس پوشيدن اقتباس کرده است . کلاه لگنی ، کت ، شلوار ، و پيراهن های بلند زنانه در اين چند بار که رفت و آمدی از آنسو داشته ام هر بار بيشتر از پيش به چشمم خورده است . اما در اورازان کمتر اثری از پوشاک شهری هست . جوانهايی که از نظام وظيفه برمی گردند ، مردهايی که در فصل بيکاری به معادن ذغال آبيک و هيو می روند يا زنهايی که مدتی در تهران به خدمتگاری می گذرانند . همه وقتی به محل برگشتند خيلی به ندرت آداب شهری را حفظ می کنند و باز همان کرباس آبی و همان گيوه های تخت کلفت و همان شلوار و شليته می پوشند . مردها روی سر تراشيده شده شان کلاه نمدی معمولی می گذارند . زيرچانه و روی گونه های خود را می تراشند و ريش انبوهی می گذارند که در ميان دو خط موازی ازين گوش تا آن گوش ادامه دارد و بهترين حافظ صورتهای آن ها در قبال گرما و سرمااست . پيراهن کرباسی که در زير می پوشند يخه اش از طرف راست باز می شود و از بغل گردن تا پهلو دکمه می خورد .دکمه های نخی مخصوصی که زنهاشان از قيطان درست می کنند . دکمه ساخته شده بکار نمی رود . استين ها يکسره است و مج و دکمه ندارد ولی بجای آن با ريسمان باريکی که به لباس دوخته شده مچ دست را می بندند . روی پيراهن ، قبا بتن می کنند . قبای سه چاکگ . کمی از کت های شهری بلندتر . تا بالای زانو ، و از کرباس آبی که يخه اش باز است و آستين هايش را فقط موقع کار با ريسمان می بند ند . پير مردها قباشان بلند تر است و اين خود يکی از علايم ريش سفيد است . روی قبا کمر می بندند . گاهی با شال پشمی و گاهی با يک طناب سياه و بيشتر با يک تسمه چرمی . شلوار زير و رو ندارند . يک شلوار کرباس آبی سرو ته يکی و نه چندان گشاد ، می پوشند که با بند تنبان بسته می شود . معمولا در هر خانواده ای يک کپنک هم دارند که بآن شولا می گويند و آنرا از نمد می مالند و موقع سفر يا هروقت آبياری يا نوبت چوپانی دارند همراه می برند و بدوش می اندازند . کليجه از شولاکمی کوتاه تر است و بهمان شکل است . با آستينهايی که راست می ايستد و نمی خوابد و دامن آن رويهم نمی آيد . جوراب پشمی و شال گردن هم دارند . دستکش هايی که زمستانها می پوشند دو جای انگشت دارد . يکی برای شست و يکی ديگر که پهن است برای چهار انگشت ديگر . زنها آنرا با کرک می بافند . دستکش ديگری بهمين شکل دارند برای مواقع درو که از پوست می سازند . گيوه های خود را محل می کشند . تخت آنرا با کهنه پاره های کرباس آبی تهيه می کنند و با سوزنهای بلند زه از ميانش می گذرانند و روی آنرا – بيشتر مردها و کمتر زنها – با نخ پرک می بافند . تخت گيوه هاشان کلفت است و بافت روی آن درشت . همه اهالی گيوه کشی نمی دانند . يعنی کشيدن تخت آنرا . چند نفر بخصوص اينکاره اند ولی اغلبشان بلندند که روی گيوه را ببافند . گيوه را زمستان نمی پوشند . در برف و سرما اگر بيرون بروند و چارق بپا می کنند . يعنی روی جوراب پشمی که می پوشند پوست کلفتی را با زه بپا می بندند که اتمام کف و نيمه ای از روی پا را می گيرد . و خود اهالی به آن «چرم » می گويند . شلوارهای شهری که به ندرت ديده می شود «تنبان پولکی » اسم دارد . بندرت پالتوهای شهری نيز در آنجا ديده ام .
اما زنها . پيراهنشان از زير گلو تا روی شکم چاک دارد و دکمه می خورد . مج آستينهای آن نيز. پيراهن مخصوصی دارند . نه ببلندی پيراهن زنانه شهری و نه بکوتاهی پيراهن های مردانه . و دامن آن قسمت بالای شليطه شان را می پوشاند . زيرا اين پيراهن چيز ديگری به تن ندارند ولی روی آن جليقه ای می پوشند که دکمه هايش هميشه باز است و آنچه زينت با خود دارند به اين جليقه می آويزند . اغلب حاشيه آنرا مليله دوزيهای ساده يا قيطان بندی می کنند . دکمه های اغلب اين جليقه ها از سکه های نقره است . پيراهن و جليقه زنان از چيت های رنگارنگ است . شلواری که می پوشند از مال مردها تنگ تر و از پارچه سياه است و تا مچ پايشانرا می پوشاند . روی اين شلوار شليطه را می پوشانند که تابالای زانوست و خيلی چين می خورد و از پارچه های رنگارنگ می دوزند . پيرزنان درعوض شلوار و شليطه فقط يک شليطه بپا دارند که جلو و عقب دامن آن از ميان دو پا بهم دوخته است و در حقيقت شلوار بزرگ و بلندی و چين داری است که پاچه های آن به هم وصل است . کلاهی که زنها بسر می گذارند کلاه پارچه ای گرد و کوتاهی است که روی پيشانی آن نقره کوب است و آنرا تا بالای ابرو پايين می کشند و زير آن سربندی از پارچه سفيد بسر می کنند وکه دسته هايش را دور گردن می پيچند . موهای خود را از عقب در يک رشته می بافند و آنرا با سربند به دور گردن می پيچند . هيچ زنی نمی توانيد ببينيد که گوشه ای از موهايش از زير اين سربند بيرون مانده باشد. کلاه خود را کلاه پيچ می گويند . موقع خواب سربند و کلاه را بازمی کنند . پيرزنها فقط سربند دارند و کلاه کمتر می گذارند . جليقه هم نمی پوشند .
کفش زنها اغلب همان گيوه هايی است که در محل تخت می کشند و می بافند و در زمستان ارسی هايی است که از شهر می آورند . بچه های بزرگتر اگر پسر باشند مثل پدرها و اگر دختر باشند مثل مادرها لباس می پوشند و کودکان خرد قاعده ای برای لباس پوشيدن ندارند . هرچه بدست پدر و مادر رسيد تنشان می کنند. در مجالس سوگ و سرور تنها تغييری که در لباس زنها ديده می شود چادر نمازهايی است که تک و توک به چشم می خورد . وگرنه فقط لباس شسته يا نو می پوشند .
فقط زنهای جوان هستند که گاهی دستی به صورت خود می برند . يعنی دور چشمهای خود را سياهالی می مالند . هسته يک گياه کوهی را می سوزانند و سوخته اش را با روغن آميخته می کنند و به چشم می مالند . غير از اين بزک اسباب ديگری ندارند . مگر در مورد عروس که سرخاب و سفيدابی هم بکار می برند . شکرت مستقيم زنها در کار روزانه اجازه تفننی بيشتر ازين را نمی دهد . اهالی اصطلاحی دارند که در مورد کارهای سخت زنها بسيار گوياست :«مردکانی خدا زنکانند.» تنها کارهای خانه نيست که به عهده زنهاست . موقع درو و خرمن کوبی و علف چينی و در صيفی کاری و هر کار ديگری با مردها دوش بدوشند. بچه های شيری خود را با چادر شبی به پشت می بندند و راه می افتند و پابه پای مردان کار می کنند . فقط شخم و آبياری شبانه کار تنها مردان است . غير ازين هيچ استثنايی برای زنها قايل نيستند. مدرسه که در ده نيست . بچه ها به محض اين که راه افتادند کار هم می کنند . اول کارهای سبک ، بعد دنبال چارپا راه افتادن و بار را بمنزل رساندن و بعد درو و بعد هم کارهای ديگر . بيماری بچه ها بيشتر چشم درداست و اغلب چشم هاشان ناسور می ماند . غير از دوا و درمانهای پيرزنانه معالجه ديگری هم ندارند . ولی همين بچه ها وقتی بزرگ می شوند از يک فرسخی تشخيص می دهند که روی کوه مقابل گوسفندی است که می چرد يا بزی .
7
مراسم عروسی در عين حال که ساده و فقيرانه است تشريفاتی دارد . در فصولی که آنجا بوده ام (تابستانها)فقط يکبار شاهد مراسم عروسی بوده ام . هيچ فراموشم نمی شود که داماد از سر درخانه خود يک تکه بزرگ قند را چنان به طرف کاروان عروس ، که به خانه اش می آوردند ، انداخت که اگر بسر کسی می خورد حتما می شکست . و نمی دانم چرا عروس را سورا بر قاطر و بازينت هايی که از پارچه و جاجيم از اطرافش آويخته بودند شبيه به حضرت قاسم يافتم که در دسته ها و تعزيه ها ديده بودم .
معمولا از ايام کودکی بچه ها را برا ی هم شيرينی می خورند . و با اينکه (اگر خويشاوندی تمام اهالی صحت داشته باشد.) اغلب ازدواجها در ميان افراد فاميل است نشانه ای از انحطاط نسل در ميان آنها نيست . کور چندان کم نيست . دنباله همان چشم دردهای کودکی . اما افليج و ناقص ، اصلا در ده نمی شود پيدا کرد . عروسی ها بهمان سادگی راه می افتد که آسياب ده و مقدمات آن بقدری بسرعت می گذرد که اصلا فرصت بگفتگوهای خاله زنکی نمی دهد . مبلغ مهر بسيار کم است . حداکثر پنجاه تومان . و از جهيز و ساير مخلفات خبری نيست .
شب عروسی چند نفر از جوانان می آيند و داماد را به حمام می برند و نو پوشانده بيرونش می آورند . اول به زيارت معصوم زاده بعد به خانه . و داماد دست پدر يا ولی خود را می بوسد . قبل ازينکه داماد از حمام بيايد روی بام را فرش کرده اند و يک کرسی مفروش در ميانه گذاشته اند که داماد را رويش می نشانند. در ضمن جار زده اند و مردان ده جمع شده اند و غلغله ای بپاست و تازه غروب شده است . داماد که به کرسی نشست دو تاشمع به دو دستش می دهند و پيرمردی بميان می افتد و چوب و تخته ای يا چوب و چارپايه ای بدست می گيرد و کنار داماد می ايستد و هدايای اهالی را جار می زند :«سيد مشهدولی ، ای گوهادا ، خانه آبادان » و به چوبی می کوبد . حضار با هم فرياد می زنند :«خانه آبادان» .و هر يک از اهالی بقدر طاقت خود هدايايی می دهند . يعنی هريک اعلام می کنند که چه خواهند داد . و تا قبل از بردن عروس هديه خود را می فرستند و رويهمرفته برای زندگپی تازه سرمايه ای گرد می آيد . تقديم هدايا که تمام شد شام می دهند. همان اوايل شب. آش کشکی يا دوغی . و بعد تا سه ساعت از شب رفته می نشينند . سه ساعت که از شب گذشت از خانه داماد برای عروس حنا می فرستد . با توت و سنجد وسيب و کشمش و تخم مرغ رنگ کرده وشيرينی های طبيعی ديگری که بهم برسد. زنها بساط را در مجموعه ای بسر می گذارند و بخانه عروس می برند . يک طبق ديگر نيز از همين بساط بمجلس می آورند و جلوی داماد می گذارند ودست داماد را تا مچ حنا می بندند . ساقدوش ها نيز دست های خود را حنا می بندند . اين مراسم که گذشت پيرمرد ها مجلس را برای جوانان خالی می کنند و به خانه های خود می روند . اما جوانها بيست نفری هستند که تا صبح بيدار می مانند . هريک پولی می گذارند ، گوسفندی و برنجی و روغنی می خرند. همان شبانه . و زنها شبانه می پزند و می خورند . چايی هم براه است . گاهی هم يکی آواز می خواند يا يکی نی می زند و ديگری می رقصد . تا صبح باين صورت سر می کنند. همين عده صبح که شد داماد را با خود به خانواده های اقوام ببازديد می برند و هرجا شيرينی و چای می خورند تا نزديک ظهر که بخانه داماد برمی گردند. پيرمردها برمی خيزند و بمنزل عروس سری می زنند . و اگر جهيزی در کار باشد صورت برمیدارند و شهادت می دهند . مختبصر لباسی برای عروس و داماد و يک صندوق . اما کيسته توتون ، بند تنبان و سفره کمری جزء لاينفک جهيز است . اگر هيچ چيز ديگری هم در کار نباشد اينها مسلما هست .
از طرف ديگر عروس را نيز روز قبل به حمام برده اند و لباس نو پوشانده اند و زينت و بزک کرده اند و آماده است. صورت برداری از جهيزيه که تمام شد آن را در صندوق می گذارند . بندرت اتفاق می افتد که جهيز يک عروس دو صندوق باشد . صندوق را اگر يکی باشد بکول کسی می گذارند و اگر دو تا ، روی قاطر می بندند و جلوی عروس را ه می اندازند . عروس نطز سوار قاطر ديگری می شود که از آن زيور و زينت آويخته است . سر قاطر را با حنا رنگ کرده اند و منگوله زده اند . دهنه قاطر را برادر عروس يا يکی از مرداغن نزدطک باو می گيرد و براداران ديگرش يآ خويشاندان مرد بازوان عروس می گيرند و از دو طرف قاطر می آيند . خيلی آهسته . و صلوات می فرستند . و يکی در پيش قافله چاوشی می کنند . پيرمدرها بدنبال و زنها نيبز از پی آنها می آيند .صد قدمی خانه داماد قافله می ايستد. داماد ساقدوش هاکه در اصطلاح اهالی «زامادست برار» نام دارند ببام می روند و داماد سه بار قند يا انار يا سيب بطرف عروس و قافله اش می اندازد. اگر به عروس خورد يا از بالای سرش گاذشت معتقدند که داماد در شب زفاف موفق خواهد بود وگرنه فال بد می زنند . صد قدم فاصله چندانی نيست و معمولا همه دامادها موفقند . بعد عروس را پيش می آورند و دم خانه داماد می رسانند . پدر داماد يا ولی او قآن بر میدارد و سوره هايی از آن می خواند و قرآن را دور سر عروس می گرداند . بعد عروس را بغل می زند و پياده می کند . اما داماد هنوز بربام است و مقداری جو برشته و کشمش و گاهی پول خرد در دامن قبا دارد که وقتی عروس بزير در رسيد نثارش می کند . بعد عروس را وارد می کنند و در اطاقی بروی تخت می ايستانند و شمع به دستش می دهند . مردها از همان دم در پی کار خود رفته اند و ديگر مجلس زنانه است. عروس يکی دو ساعت شمع به دست ايستاده است و زنها دورش حلقه می زنند و می رقصند و کف می زنند و هنوز بعد از ظهر است که مجلس تمام می شود و عروس و داماد خلوت می کنند . زفاف شب نيست. عصرهاست . موفقيت داماد راهنوز آفتاب غروب نکرده با طبل بر سر بام می کوبند . و بعد زنان عروس را و مردان داماد را بحمام می برند . عروس تا سه روز روزه صمت می گيرد . با هيچکس هيچ حرفی نمی زند . در اين سه روز از درو هميسايه برای عروس و داماد غذا می فرستند و آن را «در زن سری » می گويند . عروس در اين سه روز دست به سياه و سفيد هم نمی زند .
8
خانه ها معمولا مطبخ جداگانه ندارد . در گوشه ای از ايوان که از سه طرف پوشيده است و يک بر آن رو به شرق يا جنوب بازست ، اجاقی نهاده اند که بآن «کله ، به کسر کاف و لام» می گويند . و همانجا پخت و پز می کنند ، و گر زمستان باشد روی تنورها . هيچ اطاقی حتی پستو ها و زير زمين های ده نيز بی «تندور» تنور؛ نيست . تمام اطاقها اگر بتازگی اندود نشده باشد از کمر به بالاسياه است و اگر هم شده باشد تيرگی دود از زير اندود به چشم می خورد . خانه ها يا حياط ندارد و يا اگر دارد بسيار کوچک است که در آن نه می شود چيزی کاشت و نه فضايی دارد و در حقيقت راهرو چارپايان است . به اسطبل . در تمام ده فقط روزنه های گنبد طاق حمام شيشه دارد . غير ازين کمتر شيشه ای به پنجره ای افتاده است . کوزه گلی يا سبو کمتر بکار می برند . فقط يک نوع قلقلک کوچک از ساوجبلاغ می خرند که در آن آب برای آشاميدن به سر کار می برند . «قره آفتوه» را که مشربه بسيار بزرگ و بی لوله ای است برای آب از چشمه آوردن و بردن دارند . اگر قرمه ای برای زمستان می پزند ، اگر پنيری می خواهند نگهدارند ، و اگر شيره ای يا عسلی يا هرچيز ديگری باشد آنرا در خيک می کنند . اغلب کيسه ها نيز از پوست است . بهترين انبان ها را در آنجا ديده ام . در پسينه (پستوی خانه ها ) تنورهای بزرگی را روی زمين نهاده اند که هرکام انبار جداگانه ای برای گندم يا جو يا ارزن است که به آن «پالفه» می گويند . پرش که کردند سرش را گل می گيرند . و از سوراخی که به پايين دارد هر چه می خواهند درمی آورند . توپی کوچکی را بيرون می آورند و گندم و جو يا ارزن بيرون می ريزند . درين پستوها اغلب چاله های نساجی را نيز می توان ديد . با تيرکهای کار گذاشته شده و ديگر لوازم آن ، که بيشتر زمستان ها را به راهش می اندازند و اگر پيرزنی در خانه باشد که کار سنگين نتواند ، حتی در تابستان ها . عسل را خيلی خوب می پرورانند و خيلی زياد می خورند . با موم هم می خورند . غير از پستو و ايوان و زيرزمين ، اطاق ديگری دارند که مهمانخانه مانند است و طاقچه ها و رف های آن مزين است به تمام اثاث گرانبهای خانه و آنچه به يادگار در خانواده مانده است . از سماور و چينی و لاوک و چيزهای ديگر ؛و گاهی قليان . گرچه همه از زن و مرد چپق می کشند ولی پيرمردها و ريش سفيد ها گاهی نيز قليانی زير لب می گيرند . غير از «گون» که هيزم غالب اهاليست سوخت ديگری هم دارند و آن فضولات چارپايانست که در تمام فصل سرما در آغل زير پايشان ريخته و به ضخامت نيم متر بالاآمده . برفها که آب شد و چارپا را به کوه فرستادند با بيلهای نوک تيز اين فضولات دلمه شده را می برند و لوزی شکل در می آورند و در آفتاب خشک می کنند و می سوزانند . در فصل سرما کمتر در آغل را با زمی کنند . از سوراخی که به سقف آن است هر روز صبح و عصر علوفه چارپا را پايين می اندازند و فقط روزی يکبار برای آب دادنشان به کنار چشمه بزرگ جلوی حسينيه می برند . يک ماه که از عيد گذشت چارپا را به کوه می فرستند .
گذشته از گله کوچکی که از اين پس هر روز به چرا می فرستند و غروب به ده برمی گردانند ، تاشير و پنير روزانه شان را تامين کند ، قسمت اعظم چارپای اهالی به اين طريق تمام فصل گرما سر کوه می ماند و يک ما ه از پاييز گذشته برمی گردد. به همراه گله ای که روی کوه است پنج شش نفری هستند که به نوبت سرکوه می مانندد و در چادری که به پا کرده اند می خوابند و هرروز شيرها را می دوشند و پنير می کنند و از همانجا بارقاطر برای فروش به اطراف می فرستند . اين رمه را که به کوه منزل کرده است حتی شبهات نيز به چرا می برند . غروب که رمه برگشت و دور چادر اطراق کرد دو سه ساعتی استراحت می کند و باز برای چرا می رود . تا يک ساعت به آفتاب مانده ، و تاسر آفتاب باز استراحت است و دوباره چرا.عجله دارند . چون علفهای خوشبويی هست که اگر چريده نشود خشک می ماند . چه در مورد رمه ای که هر روز به کوه می رود و شب برمی گردد و چه درمورد رمه بزرگ که تمام فصل در کوه است . برای دوشيدن شير قانون بخوصی «تراز»دارند . هرکس به نسبت تعداد چارپای دوشان خود در ماه چند روز معين تمام شير گله را می دوشد . به اين طريق حتی فقيرترين خانواده ها نيز که به زحمت ده بزوميش دارند ، می توانند با محصول شير يک روزه تمام گله نه تنها آذوقه لبنياتی يک ماه خود را تهيه کنند بلکه پنير برای فروش هم فراهم کنند. چوپان به اين مناسبت گله را که از کوه برمی گرداند هر روز به در خانه ای که بايد می برد و پی کار خود می رود و وقتی چارپا دوشيده شد به طرف خانه صاحب خود روانه می گجردد .
در اوايل ماه دوم تابستان که منتهای گرماست يک روز تمام اهالی برای چيدن پشم رمه خود به کوه می روند و تقريبا ده خالی می ماند . تنها پيران و آنها که در مزارع کاری واجب دارند غايب اند . مراسم بزرگی است . چند چارپا می کشند و آبگوشت مفصلیب به پا می کنند و از روز پيش کله ها را نيز پخته اند و کله پاچه هم هست و صبح تا غروب با قيچی های مخصوص ، پشم تمام رمه را می چينند . همه باهم کمک می کننند . ولی در آخر کار هر کسی پشم چارپای خود را برمی دارد و می برد . و د راوقات بی کاری ، دوک به دست ، همين پشم را می ريسد .
چوپانی که رمه کوچک را هر روز به کوه می برد و برمی گرداند يک نفر است ، و در هر سال برای هرچارپا يک چارک گندم مزد چوپانی می گيرد . اما آنها که رمه بزرگ را تابستانها در کوه نگه می دارند ثابت نيستند و از خانواده صاحبان رمه نوبت می دهند . مزدی هم ندارند . کدخدا به معرفی پيرمردان ده از طرف بخشداری که در شهرک است هر جهارس ال يکبار معطن می شد . تها کار کدخدا معرفی جوانهای بيست ساله است که به خدمت وظيفه اعزام بشوند . غير از اين کمتر کاری دارد.
تمام املاک ده از خانه وباغ و مزرعه و چراگاه وقف است و قابل فروشی نيست . نه به بيگانگان و نه در ميان خود اهالی . هيچکس زمينی را نمی تواند بفروشد . اما معاوضه می کنند و آنهم خود اهالی با هم . تمام املاک مزروعی ده به 48 چارک تقسيم شده است . بزرگترين مالک ده بيش از يک چارک ملک ندارد . خرده مالکند . با مالکيتی که تعلق خاطر ايجاد نمی کند . کسانی از اهالی که به شهر رفته اند و يا کوچ کرده اند چونمی توانسته اند املاک خود را بفروشند ناچار بيکی ازبستگان خود در ده اجاره اش داده اند . زمينی بيش از قدرت کشت اهاليست و باين علت بيکاره مانده است . زمين مناسبی هم نيست . کوهپايه است . کار چارپا نيز اجازه رسيدگی بيشتری به مزارع نمی دهد . ناچار اغلب زمينها را بنوبت می کارند هر قطعه زمينی را دوسال يا سه سال يکبار.اجاره ای ….که از زمين های اجاری گرفته می شود «سه کوت » است . فقط آب و ملک از موجر است و کار و تخم و گاو از مستاجر.اما اگر موجر در تخم و گاو نيز شريک باشد نصفا نصف سهم می برد . اما املاک از هرکسی باشد منافع علف چينی آن مال رعيت است. يعنی کسيکه در آن کشت کرده . و هرچه کاه پس از خرمن بدست بيايد از آن «ورزو» (گاو نری) است که شخم کرده . ناچار به کسی می رسد که ورزو از اوست .
در موقع تقسيم عوايد اشتراکی ده از قبيل باج چرای مراتع اطراف ده (که در سال 1324 مثلا به دويست تومان رسيد ) مبنای عمل مقدار چارک ملکی است که هر کس دارد . کدخدا ناظر تقسيم اين عوايد است .
هر يک از مردان سالی يک تومان بای سر تراشی به سلمانی ده می دهند که کيفی دارد و هفته ای يکبار به تمام خانه سر می زند و سيار است . و هر يک از اهالی از زن و مرد و بچه در سال سه چارک گندم به حمامی می دهند که در تمام سال حمام را بگرداند و گرم نگهدارد. منتهی هر خانواده ای نيز مواظب است که در سال به نسبت تعداد افراد خانواده برای حمام هيزم بياورد . يعنی از کوه «گون» بکند و ببام حمام بريزد. انبار کردن گون ها ، آب انداختن ، کوره سوزاندن و ديگر کارها از خود حمامی است . شايد همين دو نفر يعنی حمامی و سلمانی باشند که کار ديگری غير از شغل خود ندارند . حتی چوپان نيز در زمستان بيکار می ماند و بيرون از ده کاری می گيرد . ديگران از زن و مرد اغلب در همه کارهای ديگر دست دارند. از علف چينی تا گيوه کشی. و از درو تا شير دوشيدن.
9
فرهنگ لغات اورازانی
در ضبط لغات رعايت اين نکته شده است که از ذکر اصطلاحات مشابه با فارسی و يا لغات دخيل از زبان رسمی خودداری بشود و برای رعايت دقت نسبی بيشتر ضبط لغات به الفبای لاتين نيز داده شده است : متاسفانه چون حروف مخصوص باينگونه موارد در دسترس نبود بهمين اندازه اکتفا شده که از حروف موجود در چاپخانه بحدالکثر امکان استفاده بشود . ناچار بايد قبلا ذکر بشود که چه حروفی از الفبای ما قرار داده شده است :
j به جای ج – c به جای چ – h به جای ح – xبه جای خ – z به جای ز – sبه جای س – shبه جای ش – qبه جای ق – g به جای گ . اما در مورد حروف صدادار :
a به جای آ – ow به جای نوعی از واو مجهول که در لهجه محلی فراوان به کار می رود . مثل اورازان – افتو – او – پوجار . اما در مورد بقيه حروف و صداها احتياج بقرار داد نيست .
* * *
آبا – جد
آبست – آبستن
آردگی – فضای دور سنگ آسياب که آرد در آن جمع می شود .
اچين واچان – اين چنين و آن چنان
اراداس – اره داس
ارس – آرنج
اريان – در آسياب محفظه ای است که حبوبات را در آن می ريزند تا از سوراخ پايين آن کم کم ا زراه ناوک بوسط چرخ آسياب بريزد .
اسپرک – جا پای چوبی که پايين دسته بيل می گذارند .
اسبج – شپش
اسبی – سفيد
استون – ستون
استه – استخوان
اسکول – غار
اشکم – شکم
اشکمبه – شکمبه
اشناقک – سوت
افتو – آفتاب
المبه – چوب درازی که با آن گردو را از درخت پايين می کنند .
اليجه – کرباس رنگين
الک کردن – پرتاب کردن
انگل – پستان گاو و گوسفند
اميج – مايه ماست
اهر – سنگچين دستی
او – آب
اوسال – افسار
اول – تيره
ايزار- سفره کمری
ايسه – الان
بال – ساعد دست – آستين لباس
بالبند – النگو
ببه – کودک خردسال
بپتی ين -پختن
بتکاندن – کوبيدن ، زدن
بچی ين – چيدن
بخوردی ين – خوردن
برار – برادر
بربی ين – بريدن
بربی جی ين – برشته کردن
برسی ين – رسيدن
بروتن – فروختن
برکر-ديگ بزرگ
بزاستن-زاييدن
بدوستن-دويدن
بسپيجی ين-مکيدن
بسويی ين-ساييدن
بشکاجی ين-شکافتن، سوراخ کردن
بشوردی ين -شستن
بشين – رفتن
بغله-تنگه
بلگ-برگ
بم-بام
بمردی ين -مردن
بن جی ين -خرد کردن
پاچال-گودال پای دستگاه نساجی
پارس-چوبی که سرعت سنگ آسياب را با آن کم و زياد میکنند (مانند دنده ماشين)
پالفه-جعله بزرگ کندو مانندی که در پستوها بعنوان انبار حبوبات بکار ميرود.
پردو-توفال سقف .چوبهای يک اندازه که روز تير می اندازند وروی آن را با خاک و کاهگل می پوشانند.
پسينه -پستوی خانه
پف-کف سفيدرنگی که جگر گوسفند را پوشانده
پنير -پنير
پوچول-کفش بطور عام.پای افزار
پولک-دکمه
پيشينه-خوراک عصر
پی سر – پشت سر
پی ير -پدر
تيله – طويله
تالان تالانی – هرج و مرج .خر تو خر
تته -سبد بزرگ
تراز-مقدار شير سالانه چارپا
ترفند-ترفن.حيله
تلم – گاو دوساله که هنوز نزاييده
تله -گاودانه .تلخه
تله کاسه-خوراکی که در ايام عزا به خانه عزادار هديه می فرستند
تليت -مخلوط.قاطی
تمان-تمام
تنبان پولکی-شلوار دکمه دار شهری.
تنبوره-استخوان دنده
تنچه -روغن داغکن بی دسته و لبه دار
تندور -تنور
تندوره شون -چوبی که تنور را با آن بهم می زنند
تنقول – شکم
توره -تکه آهنی که سنگ رويين آسياب را ميگرداند و خود ش به «ساز»متسصل است.
تور-ديوانه
توکن-روغن داغ کن
تيخ -تيغ
تيهان -تيون
جد – چوبی که بگردن گاوهای نر ميگذارند و چپرکش را بآن می بندند
جوار-بالا
جورب-جوراب
جوز-گردو
جون -جوان
جير-زير
جيف-جيب
چاشت – سرظهر، موقع ناهار
چپر -چارچوبی که با آن خرمن را ميکوبند
چپش-بزغاله دوساله
چخماخ-چخماق
چرخه-چرخ ريس
چرخه زی- زه چرخ ريس
چرنل-جوهر ، مرکب رنگين
چرم -چارخ ، چارق
چکبند-شکسته بند
چل-چرخ .بخصوص بچرخ آسياب اطلاق می شود .
چموش-کفش چرمی ، ارسی
چو – چوب
چوچک-گنجشک
چوقا – يک نوع پارچه پشمی زمستانی
خالک -خاله
خان -تخته ای که پايه کوتاهی دارد و خمير را روی آن پهن می کنند.
خجير -خوب
خربن-زمينی که خرمن را در آن بپا می کنند ،خرمن گاه
خسته – هسته ميوه
خمس-علف کوهی است که نخود وحشی دارد.
خوآر-خواهر
خوينه -کپه گندم خردشده و آماده برای باددان .
خوتی ين – خوابيدن
خيوه -پاروی ساخت محل :چوبی را کج می کنند و روی آن پوست می کشند و دسته ای هم بان ن می دهند.
دار-زمينی که دارند شخمش می کنند . بهمطن ضبط بعمنی درخت.
درزن-سوزن
درشتی ين-دررفتن.
دروش -درفش
دخاله-شانه دودندانه (ابزار باددان خرمن)
دشانی ين-تکان دادن
دفدين-چوب هموار کننده عرض کرباس.
دل-وسط .ميان
دم بستن -بستن
دمی جار-ديم زار
دمرقول-داس سنگين دسته آهنی
دم سرگردانی -عقرب ، کژدم
دو-دوغ
دوال-زوال باريکی که تخت گيوه را با آن می کشند.
دون -گل برای اندود کردن.
ديزندان-سه پايه روی تنور
ديم -صورت .رو
دينج-آرام ، بی سرو صدا
رانی -ران پوش قاطر
رب-رف
روخانه-رودخانه
ريکلو-گوجه ريز
زاغ-زرد
زاما-داماد
زفان-زبان
زيله-حلوای بی شيرينی
زله -زهر
زن پی ير -پدر زن
ساز – ميله آهنی آسياب که با چرخ می گردد و سنگ رويين را می گرداند.
ساق- سالم
سج-قروقوروت
سرارون-جاروی بزرگ
سر-تاپاله هايی که در طول زمستان کف آغل انباشته می شود بعد آنرا لوزی شکل ميبرند و ميسوزانند .
سرخ-سرخ
سرنه -در تنور
سلت-سطل
سگ رو -گربه روی کف حمام
سمچو-حلقه چوبينی که در موقع شخم و خرمن کوبی بگردن گاو می اندازند .
سواله -پوست سبز روی گردو
سولاخ – سوراخ
سيف – سيب
سينه زل – زنگ و زينت سينه قاطر
نظرات و تجربیات شما
-
از زحماتی که می کشید ممنون ><
-
انسان موفق همیشه پیش از دیگران قدم برمیدارد و خطرات را به جان میخرد موفق باشید
-
از زحماتتان متشکرم. :-p
-
سرعت دانلود کتابها واقعا عالیه. دستتون درد نکنه.
-
سایت جالبیه خصوصن بخش سرگرمی و عکسهای خبری 🙂
-
سایت کامل و خوبی دارین.
-
از زحماتتان متشکرم. :-p
-
زیبا بود.
-
سایته خوبیه. از نوع نمایش گالریها لذت بردم. جالبه که عکسای سایت به این راحتی لود میشن.
-
مطالب خوبی دارید. ان شاء الله همین سیاست کاری را ادامه دهید.
-
خوب بود. قسمت های طنز و سرگرمی را بیشتر کنید.
-
کتاب اورازان نوشته جلال آل احمد قسمت دوم جالب بود…
قالب و سایت قشنگیه موفق باشین.