این شاعر و منتقد ادبی در گفتوگو با صلح خبر درباره شعر فاطمی و اینکه به نظر میرسد کمتر به این نوع شعر پرداخته شده است، اظهار کرد: من با این فرض مخالفم. اینطور نیست که کم نوشته شده باشد؛ ظرف ۳۰ – ۴۰ سال گذشته و در گفتمان ادبی بعد از انقلاب، تعداد شعرهای فاطمی که سروده شده با کل شعرهایی که در طول صدها سال گذشته درباره ایشان نوشته شده، برابری میکند. از این منظر به لحاظ کمی، کم کار نشده بلکه کارهای زیادی انجام شده است؛ اما در مقایسه با عظمت ماجرا و عظمت شخصیت حضرت فاطمه زهرا(س) هرچقدر شما در این زمینه شعر بنویسید جا برای نوشتن وجود دارد.
او سپس گفت: درباره اینکه چرا در حوزه شعر عاشورایی و شعر علوی نسبت به شعر فاطمی، شعر بیشتری داریم، ماجرا دراماتیک بودن قضیه است. ماجرای عاشورا ماجرایی درماتیک و داستانی است و یا حقایق و وقایعی که در زندگی حضرت علی (ع) میگذرد یک درام و داستان طولانی است که قابلیت عینی شدن در متنهای ادبی را دارد. اما درباره حضرت زهرا (س) اینطور نیست و ماجرای زندگی ایشان تنها در روزها و ماههای آخر به درام تبدیل میشود و اکثرا شاعران به صورت خودآگاه و یا ناخودآگاه مجبور میشوند بر دو سه ماه آخر زندگی آن حضرت تمرکز کنند، بنابراین این اشتراکات تصویری و مضمونی باعث میشود که کارهایشان معدود شود زیرا امکان خلق تازه با این عناصر محدود و معدود دشوار است. دراماتیزهکردن شعر با عناصر تازه و بیان تازه کار دشواری است و به گمان من کار خوب کمتر میشود دید.
شکارسری در ادامه اعلام نمود: ما محدودیتهایی در این ماجرا داریم؛ اینکه حضرت زهرا (س) یک زن است و محدودیتهایی نسبت به شخصیت زن داریم و باید بپذیریم در کمبودن رویکرد به زندگی حضرت نسبت به زندگی دیگران یا ماجراهای دیگر نوعی محدویت وجود دارد که اجتنابناپذیر است و کاری نمیتوان انجام داد. راه دیگر برای خروج این درام، حتی آن درام چندماهه، از بنبست این است که ما میتوانیم بین آن حوادث و حوادثی که در روزگار ما میگذرد، نسبت برقرار کنیم. به عبارت دیگر به مثابه کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا که آن حادثه اتمیک و نقطهای را در کل تاریخ تسری و گسترش میدهد، فضا را از حالت بسته و نقطهای بودن و این چند ماه انتهایی را به کل تاریخ تسری بدهیم و آن حادثه را به حادثهای جاری تبدیل کنیم و به حوادث روزگار خود گره بزنیم و آن را از آن غربت و عناصر معدود خارج کنیم. در این زمینه کم کار شده، زیرا کار دشواری است. در نسبت حادثه عاشورا با حوادث انقلاب مگر کم داریم؟ نسبت به فراوانی برقرار شده است؛ مثلا در سالهای انقلاب در خیابان داد میزدیم «نهضت ما حسینیه، رهبر ما خمینیه»؛ برقرای این ارتباط باعث شد مضمون عاشورا را به کل تاریخ از جمله انقلاب نسبت دهیم، یا پیشانیبند و پرچمهای رزمندهها «یاحسین» بود، ما این نسبت را برقرار کردیم؛ اما این شگرد با شخصیت زهرا (س) به سختی اتفاق میافتد هرچند قابل اتفاق افتادن است و این میتواند از راههای نجات شعر فاطمی باشد.
این شاعر در پایان دربارههای وضعیت شعرهایی که در مداحیها خوانده میشود، اظهار کرد: اگر مداحی و شعرهای مداحی را جزء جریان شعر معاصر بدانیم که چارهای نداریم و باید بدانیم، در آسیبشناسی آن باید بگویم که متأسفانه پیشرفت چندانی در نوحهسرایی و مرثیهسرایی نسبت به بزرگان انجام نشده است؛ نه اینکه هیچ کاری نشده باشد؛ چرا، مدیحهسرایی به بیان و زبان نو آراسته شده اما پیشرفتی که در جریان شعری معاصر میبینیم در جریان مرثیهسرایی نمیبینیم. درباره شعر فاطمی هم همینطور است. شاید به این دلیل باشد که نوحهسرا میبیند اشکی را که نیاز دارد با همین متن با همان معیارها و شاخصهایی که آشناست میگیرد، پس کار خود را میکند و نیازی ندارد که به فضاها، بیانها و زبانهای تازه متوسل شود. این خطر را احساس میکند که اگر زبان، نگاه، بیان و فضای تازهای ایجاد کند، مخاطب به جای گریه کردن، فقط نگاه کند. لذا این فضا این محدودیت را در نوحهسرایی دارد و نوحهسرایان مجبورند تا حد امکان در همان فضای سنتی و مضامین سنتی قدم بزنند تا بتوانند مخاطبی را که خیلی حرفهای نیست و برخوردش با شعرش همیشگی نیست، راضی و قانع کنند و به گریه بیندازند. انتظار اینکه در نوحه و مراثی شعری با فرم و ساخت و بیان و زبان تازه ببینید به گمانم انتظار آرمانگرایانهای است. اما معدودی از نوحهسرایان بهخصوص جوانترها این کار را میکنند و از قالبهای نو استفاده میکنند. در نوحهسرایی اینها بارقههایی از امید است اما اینکه به سرعت به نتیجه برسد قدری دور است.
انتهای پیام