به گزارش مجله سرگرمی صلح خبر پاراگراف کتاب (145) صلح خبر: وقتی خواستم به دنبال معنی کلمه کتاب باشم فکر کردم که کار ساده ای را به عهده گرفته ام! اما وقتی دو روز تمام در گوگل کلمه کتاب و کتاب خوانی را جستجو کردم آنهم به امید یافتن چند تعریف مناسب نه تنها هیچ […]
به گزارش مجله سرگرمی صلح خبر
پاراگراف کتاب (145)
صلح خبر: وقتی خواستم به دنبال معنی کلمه کتاب باشم فکر کردم که کار ساده ای را به عهده گرفته ام! اما وقتی دو روز تمام در گوگل کلمه کتاب و کتاب خوانی را جستجو کردم آنهم به امید یافتن چند تعریف مناسب نه تنها هیچ نیافتم، تازه فهمیدم که چقدر مطلب در مورد کتاب و کتابداری کم است. البته من عقیده ندارم که جستجوگر گوگل بدون نقص عمل میکند، اما به هر حال یک جستجوگر قوی و مهم است و میبایست مرا در یافتن ۲ یا ۳ تعریف در مورد کتاب کمک میکرد؛ اما این که بعد از مدتی جستجو راه به جایی نبردم، به این معنی است که تا چه اندازه کتاب مهجور و تنها مانده است.
راستی چرا؟ چرا در لابه لای حوادث، رخدادها و مناسبتهای ایام مختلف سال، «کتاب و کتاب خوانی» به اندازه یک ستون از کل روزنامههای یک سال ارزش ندارد؟ شاید یکی از دلایلی که آمار کتاب خوانی مردم ما در مقایسه با میانگین جهانی بسیار پایین است، کوتاهی و کم کاری رسانههای ماست. رسانه هایی که در امر آموزش همگانی نقش مهم و مسئولیت بزرگی را بر عهده دارند. کتاب، همان که از کودکی برایمان هدیهای دوست داشتنی بود و یادمان داده اند که بهترین دوست است! اما این کلام تنها در حد یک شعار در ذهن هایمان باقی مانده تا اگر روزی کسی از ما درباره کتاب پرسید جملهای هرچند کوتاه برای گفتن داشته باشیم؛ و واقعیت این است که همه ما در حق این «دوست» کوتاهی کرده ایم، و هرچه میگذرد به جای آنکه کوتاهیهای گذشتهی خود را جبران کنیم، بیشتر و بیشتر او را میرنجانیم.
ما در اینجا سعی کرده ایم با انتخاب گزیده هایی متفاوت و زیبا از کتابهای مختلف آثار نویسندگان بزرگ، شما را با این کتابها آشنا کرده باشیم، شاید گام کوچکی در جهت آشتی با یار مهربان کودکی مان برداشته باشیم. مثل همیشه ما را با نظراتتان یاری کنید.

2_ پدر و مادرم به ما یاد دادند که به علائق و خواسته هایمان اعتماد کنیم، به ندای دلمان گوش کنیم و کاری را انجام دهیم که فکر می کنیم به صلاح مان است. آنها مرا تشویق کردند که هر باوری که فکر می کنم به صلاحم نیست کنار بگذارم و از هر عقیده و نظری در جامعه که با من در تضاد است صرف نظر بکنم. آنها به وضوح با آلبرت انیشتین موافق بودند که یک بار در مصاحبه ای گفته بود: ” عقل سلیم یعنی مجموعه ای از تعصب ها که تا هجده سالگی جمع آوری می شود.”به عقیده آنها گاهی اوقات بهترین راه این است که به جای استفاده از عقل، بینش و بصیرت ذاتی خود را بکار گیریم.
هر موقع که من و خواهر و برادرهایم باهم دعوا می کردیم پدر این ضرب المثل قدیمی و سنتی آمریکایی را به کار می برد که: ” در هیچ درختی شاخه ها باهم نمی جنگند.” در واقع منظور او این بود که همه ما شاخه های درخت انسانیت هستیم پس جنگ و دعوای ما کاملاً بی معنی است.

3_ در وين پايتخت اتريش با بانوي گلف بازي كه از قهرمانان اين رشته ورزشي بود و شهرتي به هم زده بود گفتگو مي كردم. او به نكته جالبي اشاره مي كرد و مي گفت كه هر شب قبل از خوابيدن اين سخنان را با اخلاص و ايمان كامل به زبان مي آوردم: “من آرام آرام هستم، متعادل و پيش از هر بازي كاملا آرام. نيروي درونم مرا پيروز مي كند. بازي عالي و زيبايي خواهم داشت و افتخار كسب مي كنم و باز هم برنده خواهم شد.” او البته تمرين هاي خود را مرتبا انجام مي داد و بازيكني با نظم و ترتيب بود و دستورهاي مربيانش را با دقت اجرا مي كرد ولي هر شب نيز از تمرين هاي روحيش غافل نمي ماند. او هنوز هم يكي از ممتاز ترين بازيكنان گلف اتريش است و از شهرتي بسزا برخوردار. درون است كه بر برون حكمفرمايي مي كند. هرگز نمي توانيد كسي را دوست داشته باشيد مگر اينكه ابتدا طعم عشق را در خود چشيده باشيد و افكار مهرآلود و آميخته با مهرباني را نخست در خود تجربه كرده باشيد.

4_ باید یاد بگیرید نمی توانید محبوب همگان باشید. شما می توانید بهترین آلوی دنیا باشید، رسیده، آبدار، شیرین و خوشمزه. اما یادتان باشد، هستند آدمهایی که آلو دوست ندارند. باید بفهمید که اگر مرغوبترین آلو هستید، اما دوست شما آلو دوست ندارد، حالا می توانید انتخاب کنید که موز بشوید، اما باید متوجه باشید که اگر تصمیم بگیرید موز بشوید، همیشه یک موز درجه دوم خواهید بود، در حالی که می توانستید برای همیشه بهترین آلوی دنیا باقی بمانید.
زندگی، عشق و دیگر هیچ | لئو بوسکالیا

5_ زندگی ما چیه؟ یا داریم به گذشته نگاه میکنیم یا نگران آیندهایم و زندگیمون تو این خلاصه شده. همین… پس زمان حال چی؟ ما واقعا از چی میترسیم؟ از نبودن میترسیم؟ دیگه از چی؟ این که بانک ورشکسته بشه. مریض میشم. زنم تو یه هواپیما در حال پرواز میمیره. بورس سهام ورشکست میشه. خونه مسکونیم میسوزه. کدوم یکی از این اتفاقات میافته؟ هیچ کدوم. ولی ما به هر حال نگرانیم. معنیاش اینه که احساس امنیت نمیکنیم. چه جوری میتونم احساس امنیت کنم؟ باید ثروت بیحسابی جمع کنم؟ نه. و ثروت بیحساب یعنی چی؟ این جوری فکر کردن یه نوع مریضیه. تلهاس. حد و حسابی وجود نداره. فقط طمع وجود داره…!

این امر ما را برآن می دارد که از هدر دادن روزهایمان اجتناب کنیم. به عبارت دیگر وقتی که رواقیان اندرزمان می دهند که هرروز را چنان زندگی کنیم که گویی آخرین روز است، هدفشان تغییر فعالیت های روزانه ی ما نیست بلکه تغییر حالت ذهنمان در هنگام انجام دادن آن فعالیت هاست.
خصوصا به این معنی نیست که می خواهند ما را از تفکر و برنامه ریزی برای فردا باز دارند، بلکه از ما می خواهند همچنان که درباره ی فردا فکر میکنیم و برای آن برنامه ریزی می کنیم، قدر امروز را نیز بداریم.

7_ بعضی ها، جای ترمیم شده ی زخم را، مثل پوست، سالم می دانند. اما در انسان، چنین چیزی وجود ندارد. زخمهای بازی هستند که گاهی به اندازه ی یک سر سوزن، کوچک می شوند، اما هنوز زخم اند و اندازه ی دردشان، به همان اندازه ی درد از دست دادن یک انگشت است، یا از دست دادن بینایی یک چشم. شاید مدتها متوجه نبود آنها نشویم، ولی وقتی متوجه شویم، هیچ کاری از دستمان بر نمی آید.

8_ «دور و بر من هرچه هست دروغ است و من میخواهم که مردم با راستی زندگی کنند. وسیلهاش هم دارم تا آنها را وادارم که با راستی زندگی کنند، چون میدانم که آنها چه ندارند. آنها معرفت ندارند. معلمی میخواهند که بداند چه میگوید… در سرتاسر امپراطوری روم تنها کسی که آزاد است منم. بروید و به روم اعلام کنید که عاقبت به موهبت آزادی رسیده است و با این آزادی آزمون بزرگی آغاز میشود.»
کالیگولا | آلبر کامو

9_ روی نیمکتی مینشینم و به رفت و آمد مردم نگاه میکنم. بسیاری از توریستها شلوارهای کوتاه، صندل و بلوزهای بدون آستین پوشیدهاند که پوست تنشان را نشان میدهد. بسیاری از آنها خریدشان را متوقف میکنند و از همراهانشان میخواهند که عکس یادگاری بگیرند. زیر تابلو مغازه یا در وسط محوطه میایستند و عکس میگیرند. حرفهایی به زبانهای شرقی، یونانی، آلمانی و فرانسوی میشنوم. اما اکثر مردم آمریکایی هستند که هم درشتتر و هم چاقترند، بستههای خریدشان را حمل میکنند، بستنی میخورند و یا نوشابه مینوشند. بچههای کوچکشان که با صدای بلند حرف میزنند به دنبالشان هستند.

10_ ولی قول بده برای دل خودت بنویسی، زیرا در غیر این صورت تو فقط یک کار ادبی کرده ای، در حالی که باید نوشت … و نوشتن با کار ادبی خیلی فرق دارد…” نمی دانم و نمی خواهم بدانم از خواندن این اثر چه احساسی به شما دست می دهد، زیرا من این کتاب را ” فقط برای دل خودم” ترجمه و منتشر کرده ام و بر خلاف بسیاری دیگر از کارهایم، بنا به سفارش یا اهداف حرفه ای نبوده است؛ چرا که این نوشته برایم یاد آور روزهای قشنگی است که دیگر هرگز برایم تکرار نخواهند شد؛ یادآور روزهای قشنگی که با ” او” بودم؛ با او که به گفته قسمتی از این کتاب، با ارزشترین چیز یک عشق را به من هدیه داد: فقدان..!!
فراتر از بودن و موتسارت و باران | کریستین بوبن

11_ دانشگاهِ ما ارتباطی به كشورِ ما ندارد. دانشگاههای ما شعباتی از دانشگاههای اروپا و امريكا هستند…اينجا دانشگاه ساخته نشده است. دانشگاه ترجمه شده است. لذاست كه مىبينی دانشگاه به جاي حلِ مشكلاتِ مملكتِ ما، مشكلاتِ ممالكِ ديگر را حل میكند! نشتِ نشا يك امرِ طبيعي است. يعنی اگر دانشجوی مهندسی بعد از پايانِ تحصيل، به اين نتيجه نرسد كه بايستی برای زندگیِ علمی به خارج از كشور برود، يك تصميمِ غيرِعقلانی گرفته است… مسولانی كه گمان مى كنند در اتاق فرمان نشسته اند، از همين قماشند.

کلمات | ژان پل سارتر


14_ سکوت دشوار است وقتی میان چند نفر حاکم میشود که هر کدام حرفی ناگفته زیر زبان دارند. در چنین احوالی اگر آدمها به یکدیگر نگاه هم بکنند٬ سعی میکنند توی چشمهایشان حرفی خوانده نشود. احساسات پیچیده و پرتناقض درون آدمی همان نیست که در لحظهای و در لفظی بیان میشود. برعکس٬ میتواند چنان لفظ و لحظهای پوششی باشد برای در حجاب کردن همانچه در باطن آدم میگذرد. آنچه ما هستیم٬ آنچه میبینیم و میشنویم و میگوییم و میپنداریم٬ همهاش آیا یک فرض نیست؟

15_ مردان و زنان، در رحم مادر، شکل میگیرند و در آنجا، در دنیای خودشان، نسبت به همه چیز، بیتفاوت هستند، ولی به این دنیا که میآیند مجبورند مبارزه کنند. شاه باشی یا سرباز، مذهبی باشی یا قاتل، زن راهبه در روسیه باشی یا زن انگلیسی در بارداباس، یک چیز مسلم است که باید جنگید ولی با این حال، همه چیز، همیشگی نیست و روزی سرانجام میتوان از همه گریخت. ولی هرگز کسی نمیتواند از خودش بگریزد.

منبع : Bartarinha