به گزارش صلح خبر، در یادداشت این منتقد و استاد دانشگاه که با عنوان «اندر مصیبهای زبان فارسی» در پایگاه شهر کتاب منتشر شده، آمده است: «آن قدیمترها وقتی شخصیتهای سیاسی، علمی و فرهنگی میخواستند در محفلی رسمی سخن بگویند، پیش از سخنرانی، متن ویراسته و پیراستهای تهیه میکردند که در آن حتیالمقدور فصاحت، سلاست و بلاغت کلام رعایت شده بود و آنگاه که سخنران لب به سخن میگشود، متنی سالم و زیبا روانه میکرد و مخاطبان از شنیدن آن هم بهرهمند میشدند و هم لذت میبردند. نمیدانم چه کسی سنت سیئه «سخنرانی بدون متن» را پایهگذاری کرد اما هر که بود، آغازگر راه و روش نادرستی شد که روندگان آن راهی به دهی نمیبرند و غایتش چیزی جز ویرانی زبان شیرین و شکرین فارسی نیست. قسمت تراژیک قضیه آنجاست که امروزه، سخنرانی از روی متن کاری پسندیده تلقی نمیشود و در بسیاری موارد آن را نشانه ضعف در فن بیان تلقی میکنند و چه تصور نادرستی! نتیجهاش این شده که میبینید: ساختارهای نحوی زبان فارسی، روز به روز ضعیفتر، نحیفتر و بیمارتر شده و تنوع الگوها و ساختارهای نحوی، که عامل زایایی زبان است و آن را جذاب و زیبا میکند، روز به روز کمتر و کمتر میشود. نشانه آشکار این اپیدمی را باید در بیان خیل سخنورانی سراغ جست که در محافل رسمی کاملاً شبیه یکدیگر حرف میزنند؛ چند کلیشه محدود و گاه غلط از نحو زبان در ذهن و زبان آنها نقش بسته، تهنشین شده و سنگواره شده و درست مثل یک ماشین، مدام همان الگوهای تکراری را تولید و مصرف میکنند. آن همه قابلیتهای متعدد و متنوع نحوی زبان فارسی، که توانست آن را در مقابل هجوم ویرانگر اقوام مهاجم شرق و غرب، در طول قرون و اعصار حفظ کند، امروزه از ذهن و زبان رخت بربسته و دایره جملهسازیمان روز به روز تنگتر و تنگتر میشود. ما درست مثل دانشآموزی که بدون آمادگی قبلی رفته سر جلسه امتحان و مجبور است از روی ورقه بغلدستیاش تقلب کند، هنگام سخن گفتن حتی در محافل رسمی و حتی در رسانه، خودآگاه یا ناخودآگاه، از روی برگه بغل دستیمان تقلب میکنیم و جمله میسازیم. بله! دنبال همین ترکیب میگشتم: «جملهسازی» ما ضعیف شده و همهمان از روی دست همدیگر تقلب میکنیم و جملاتمان شبیه یکدیگر شده؛ در نتیجه، روز به روز از درجه خلاقیت و زیبایی جملات گویشوران فارسی کاسته میشود و بدتر از آن، ساختارهای نحوی بیمار، مثل ویروس کرونا، ریههای زبان فارسی را ضعیف و ضعیفترین میکند. یکی که نه، یک ملت باید به داد این ریههای خسته و بیمار برسد.
نمیخواهم همه تقصیر را متوجه نهاد یا شخص خاصی کنم و حق آن است که همداستان با آن همشهری نازنینم فریاد برآرم: «پدر، مادر ما متهمیم!» اما اگر قرار باشد به سراغ ریشهها برویم، بیش و پیش از همه باید به اتاقهای دربسته و احیاناً غبارآلود برنامهریزان درسی آموزش و پرورش سری بزنیم که مطابق با طرحهای آنها، آموزگاران عزیز ما یک حرف و دو حرف الفاظ را بر زبان فرزندانمان مینهند و به آنها «گفتن میآموزند». آیا افزایش توانش زبانی و ادبی جزء برنامههای وزارت فخیمه آموزش و پرورش هست؟ و آیا دو کتاب محدود و مختصر «بخوانیم و بنویسیم» و شیوه تدریس آن در حدی هست که منجر به تقویت زباندانی «فرزندانی» شود که قرار است در «بزرگسالی» بخش عظیم مسائلشان را با زبان حل و فصل کنند؟ خدا لعنت کند برنامهریزان درسی «ممالک راقیه» و «ملل متمدنه» را که ساعتهای زیادی از کلاسهای هفتگی را به «مکالمه آموزگار با بچهها» (نه تکگویی آموزگار) اختصاص میدهند تا دایره واژگانی دانشآموزان گسترش پیدا کند، نحوه استفاده درست از ساختارهای نحوی زبان را بیاموزند، توانایی جملهآفرینیشان تقویت شود. گویا آن «ابلهان» دریافتهاند که جهان هر کس، به اندازه زبان اوست. لطفاً یکی فریاد استغاثه ما را به گوش برنامهریزان محترم آموزش و پرورش برساند که عالیجنابان! این برنامه درسی شما خروجیاش سخنورانی است که در سن بزرگسالی نیز مجبورند از روی دست همدیگر تقلب کنند و نتوانند دو کلمه درست و درمان، چنانکه از یک آدم بالغِ عاقلِ فرهیخته انتظار میرود، فارسی سخن بگویند. تازه! این هنوز از نتایج سحر است، باشید تا صبح دولتتان بدمد!»
انتهای پیام