به گزارش خبرنگار صلح خبر، بیست و یکمین میزگرد آزاد ادبی بوطیقا با بحث پیرامون نمایشنامه «هملت» با حضور محمدقائم خانی، علیرضا سمیعی، علی الماسی زند و محمدحسن نیلی برگزار شد.
الماسی زند: برای شکسپیر «گفتگو» ابزار انسان ماندن است
علی الماسی زند در این نشست با بیان اینکه شکسپیر به غایت فضیلتمندانه انسان توجه خاص دارد، افزود: شکسپیر در نگارش «هملت» از اومانیستهای ماقبل خودش تأثیر زیادی گرفته است. یعنی رد پای آثار اومانسیتهایی چون اراسموس و پیکودلامیراندولا در آثار وی و به خصوص هملت مشهود است.
وی تفکرات اومانیستی شکسپیر را در تعارض با زمانهاش دانست و گفت: همین که شکسپیر تراژدی خلق میکند نشانه این است که در پارادایم فکری رنسانس قرار دارد. ولی تراژدی شکسپیر با تراژدی یونان تفاوت دارد. در تراژدی یونانی رو در رو شدن ابرانسانها با خدایان و اشتباهات و طمعورزیهای آن ها مطرح است، در حالی که شکسپیر به انسانهای معمولی و اشتباهات آنها در بزنگاههای حساس در روابط انسانی میپردازد.
این پژوهشگر خاطرنشان کرد: درگیری انسان با خودش و قرار گرفتن بر سر دو راهی انتخاب مسیر کمال یا قهقهرا از تمهای اصلی تراژدیهای شکسپیر است. از نظر شکسپیر اراده، اختیار و انتخاب، حلقه واسط انسان و فضیلتمندی هستند.
الماسی زند در ادامه یادآور شد: شکسپیر در درجه اول انسان را ترسیم میکند و بعد ابعادی را برایش در نظر میگیرد. از آنجایی که شکسپیر در بحث پیدایش و وجود، جبر قائل است در مبحث «بودن یا نبودن»، درواقع چگونه بودن مد نظر اوست. هملت خود را به دیوانگی میزند و این کار به او اجازه میدهد تا با هر کس بتواند دیالوگ درست، شایسته و درخور را برقرار کند. از نظر شکسپیر «گفتگو» ابزار اصلی برای انسان بودن و انسان ماندن است.
وی با بیان اینکه شکسپیر کاملاً اراسموسی است، افزود: او انسان را ذیروحی میداند که پروردگاری دارد، هم به قضا و قدر معتقد است و هم به اراده و اختیار. اما برای او غایتی تعریف میکند که باید در آن مسیر قرار بگیرد. شکسپیر اومانیستی است که غایت انسان را خارج از انسان میداند و این اختلاف او با اومانیستهای رادیکال است.
الماسی زند گفت: انسان در مسیر حرکتش به سمت فضیلتمندی «اراده» خرج میکند. این همان مسیرِ «شدن» است که به نوعی ما را به یاد رویکردهای اگزیستانسیالیستی امثال میراندولا میاندازد.
وی افزود: هملت شکسپیر در مسیر فضیلت بود ولی به خاطر اشتباهی که مرتکب شد، جان خود را از دست داد. در تراژدیهای کلاسیک در ابتدای داستان، خطایی (anagnosis) صورت میگیرد که تا پایان داستان شخصیتها را در سراشیبی سقوط قرار میدهند.
الماسی زند متذکر شد: اگر بگوییم هملت اشتباهی نداشته او دیگر قهرمان این تراژدی نیست و فی الواقع تراژدی شکل نگرفته است. پیام اخلاقی داستان هملت این است که یک رفتار عادی انسانی چقدر میتواند مهم بوده و پیامدهای پردامنهای داشته باشد. و هر قدر هم زمان بگذرد و شرایط تغییر کند آن رفتار، تأثیر خودش را خواهد گذاشت.
سمیعی: مسئله شکسپیر جنگ با سرنوشت نیست، بر عهده گرفتن آن است
در بخش دیگر این نشست علیرضا سمیعی با اشاره به پرطرفدار بودن آثار شکسپیر در عصر حاضر گفت: این ارتباط عمیق میان مخاطبان با آثار شکسپیر به این دلیل است که شخصیتهای شکسپیر وقتی روی صحنه ظاهر میشوند سرنوشتی را رقم میزنند که بازتاب سرشت آنهاست. ما به آنها حق میدهیم چون همیشه ضرورتی در رفتار آنها –حتی در شرارتهایشان- میبینیم.
او همچنین ایدههای شخصیتپردازی داستانهای امروزی را مدیون شکسپیر دانست و اضافه کرد: البته در نهایت ما درباره شخصیتها قضاوت خواهیم کرد، ولی این تردید در ذهن ما شکل میگیرد. اگر جوانب یک موضوع را به خوبی در نظر نگیریم، چه بسا قضاوت اخلاقی غیراخلاقی شود.
سمیعی درباره اراده انسان اظهار کرد: انسان اراده و اختیار دارد، اما این اراده و اختیار تمام مدت دستخوش سوانح است. شکسپیر پیش از اینکه درباره فضیلت نظر بدهد، درباره انسان حرف میزند. شکسپیر به ما میگوید اراده به عهده گرفتن این ماجراست. موضوع جنگیدن با سرنوشت یا تغییر دادن آن نیست، موضوع به عهده گرفتن سرنوشت است.
سمیعی در مورد غایت کمال هملت گفت: به نظر من در «هملت» انسان کامل وجود ندارد. هملت بین فضیلت و جاهطلبی حرکت میکند ولی تکلیفش معلوم نیست. این اراده هملت در کشمکش تا جایی است که حتی به دیوانگی میرسد و این نهایت کمال اوست.
نیلی: شکسپیر در اخلاق، سلف کانت است
در بخش دیگری از این نشست، محمدحسن نیلی با نگاهی فلسفی به «هملت» گفت: مسئلهی فضیلتمندی و پراکسیس را در هملت میبینیم. هملت تقابل اعمال زمینهمندی است که کاملاً درگیر با مسائل اخلاقیاند. فضیلتمندی، عمل هملت را معنادار میکند. این کاملا برخلاف رویکرد معرفتشناسانه فلسفه دوران خودش یعنی دکارت است. در دکارت تلاش شده امور از زمینهها کاملاً جدا شوند و به بنیادهای معرفتشناختی فارغ از زمینه و انسان برسد.
وی افزود: اما هملت مدام سر دوراهیهای انتخاب بر اساس فضیلتمندی قرار میگیرد. این نمایشنامه بستر تعارضهای اخلاقی است. فضائل اخلاقی در کنار هم وجود دارند، ولی به دلیل موقعیتهایی که در آن قرار گرفتهاند نمیتوانند با هم جمع شوند. این فضائل متناقض، تراژدی را خلق میکنند.
نیلی خاطرنشان کرد: توجه به ذات اخلاقی انسان و مسئلهمندی او نسبت به فضیلت، امری انسانی و فارغ از زمان است. به همین دلیل بحران تعارض فضائل در هملت علت توجه به آن در دوران مدرن است.
نیلی با اشاره به دیوانگی هملت توضیح داد: دیوانگی برای کسی طرح میشود که در یک موقعیت انسانی قیاسناپذیر قرار گرفته است. یعنی انسان در موقعیتی قرار میگیرد که چون در مقایسه با دیگران قیاسناپذیر است، دیگران او را دیوانه تلقی میکنند. دیوانگی ناشی از قیاسناپذیری موقعیت انسان است.
وی همچنین دربارهی موقعیت هملت گفت: میتوان موقعیت هملت را به کمک فلسفه اخلاق منفعتگرایانه معقول بررسی کرد. در این فلسفه میشود برای بقا و مصلح خبرت از موقعیت فرار کرد. این وضعیت به تراژدی منجر میشود. حتی میتوان از هملت نظرات توماس هابز را بیرون کشید. هابز در این موقعیت میگوید از این وضعیت بیرون بیایید تا در یک منطق معقول مشترک صحبت کنید. این به معنای نفی تقدیر و سرنوشت است و کاملاً معقول به نظر میآید.
این پژوهشگر حوزه فلسفه خاطرنشان کرد: آنچه هملت را جذاب کرده تقابل معقول بودن و فضیلتمندی است. انگار یا باید در وضعیت سابجکتیو و فاعل قرار بگیرید یا فضیلتمند باشید. در واقع پیشنیاز این فضیلتمندی اراده است.
نیلی نیز با اشاره به خوانشهای مختلف از هملت گفت: میتوان هملت را براساس برتری تقدیر یا اراده خوانش کرد. اما در مقابل میتوان از هملت خوانشی اومانیستی هم داشت. در خوانش دیگر انسان میتواند از موقعیت فاصله بگیرد و به خوشایندی در اجتماع فکر کند، یعنی در این قرائت، این انسان است که می تواند فضیلتگرا باشد و در تقدیر، فضیلتمندانه عمل کند یا آنکه منفعتگرا باشد و از تقدیر و وظیفهای که تقدیر بر دوشش گذاشته، شانه خالی کند. شکسپیر دارد تعارض و تقابل این دو خوانش را نشان میدهد.
وی در بخش دیگری از سخنانش گفت: الگوی زنانه شکسپیر (شکل مثالی زن از دیدگاه او) مریم مقدس است. پاکی، مرثیه، تحول و کم سخن گفتن از ویژگی فضیلتهای زن شکسپیر است. اما مردانگی هملت اصلاً شباهتی به مسیح ندارد، و کاملاً یونانی است. افتخار، شرافت و مبارزهطلبی از ویژگیهای شخصیتهای مرد شکسپیر است که اصلاً شباهتی به مسیح ندارد.
نیلی در پایان سخنانش با مقایشه ارسطو و کانت، شکسپیر را به لحاظ اخلاقی بیشتر شبیه به کانت دانست و گفت: ارسطو اساساً فضیلتمندی را معطوف به سعادت میداند. اگر شما فضیلتمندانه عمل کنید وضعیتتان به خودی خود سعادتمندانه خواهد شد. اما در هملت فضیلتمندی به سعادتمندی ارسطویی منجر نمیشود. اختلاف اساسی نظرات کانت و ارسطو در این است که به نظر کانت غایت نهایی مهم نیست، یعنی چه بسا فضیلتمندیای که به سعادت منجر نشود. باید به وضعیت اکنون و قانونی که عقل انسان بر اساس وجدان اخلاقی وضع میکند، توجه کرد. شکسپیر را از این نظر میتوان سلف کانت، در فلسفه اخلاق خواند.
خانی: هملت یک زن با شخصیت مثبت، کم دارد
همچنین محمدقائم خانی در این نشست درباره شک هملت گفت: شک هملت، شک موقعیت زمینی نیست. هملت باید در نهایت خیر و شر را تفکیک و داوری کند. اما مسئله این است که وقتی ما در موقعیت قرار میگیریم، محقق شدن حادثه انباشت و غنایی دارد که ما را مدام مجبور به نفی میکند.
وی افزود: در نفی، طرح کلی باشکوه از فضیلت در عالم ذهن از بین میرود. انسان در لحظه عمل نمیتواند اموری را که در آنها شک دارد از هم تفکیک کند. این شری است که خودش را تحمیل میکند. در آثار شکسپیر به خصوص «هملت» ما این موضوع را به وفور میبینیم.
خانی تأکید کرد: این نفی ضروری است. در عمل اخلاقی ما با این ضرورتها مواجه میشویم و انگار این ضرورتها ما را زندانی میکنند. به همین خاطر نمیشود از قبل نتیجه را پیشبینی کرد، بلکه فقط در موقعیتها میشود تصمیم گرفت.
خانی در ادامه گفت: به نظر من طرح هملت مانند همه طرحهای فضیلت، یک نقص اساسی دارد؛ اساساً نمیتواند مسئله را حل کند. بر مبنای نظر او کمال «مرد» در این است که اراده کند، کمال «انسان» به طور کلی این نیست!
وی در پایان با اشاره به شباهتهای طرح «هملت» با «جنایت و مکافات» در مسئله فضیلت و اخلاق خاطرنشان کرد: سوفیا با عشقش راسکولنیکوف را وادار به اعتراف و رستگاری واقعی میکند، اما هملت یک زن با شخصیت مثبت کم دارد. اوفلیا قبل از توبه کردن خودکشی میکند و روی هملت تأثیر خاصی نمیگذارد. اگر عشق را یک فضیلت بدانیم امکان ادامه زندگی هملت ممکن خواهد بود.