هرگز زنی را به این نام نمیشناختم/ از طلسم و جادو تا سوختن روزها در آتش فهیمه حسنمیری: از پلههای گالری بالا میروی. برای دیدن تصاویر زنانی كه هم آنها را میشناسی و هم نمیشناسی. كه هر روز در كوچه و خیابان از كنارشان میگذری اما نمیدانی كه هر كدام پشت عینكهای دودی، چشمهای طبیعی یا […]
هرگز زنی را به این نام نمیشناختم/ از طلسم و جادو تا سوختن روزها در آتش
فهیمه حسنمیری: از پلههای گالری بالا میروی. برای دیدن تصاویر زنانی كه هم آنها را میشناسی و هم نمیشناسی. كه هر روز در كوچه و خیابان از كنارشان میگذری اما نمیدانی كه هر كدام پشت عینكهای دودی، چشمهای طبیعی یا لنزهای رنگیشان چه قصهای دارند. حالا اینجا قرار است ببینی كدامشان را میشناسی و با نگاه كردن به كدام، به خودت میگویی «هرگز زنی را به این نام نمیشناختم.»
اینجا نمایشگاه گروهی نقاشی و چیدمانی است با نگاهی اجتماعی به مساله زنان. شاهین محمدی، آثاری از احسان برآبادی، ستاره بهبهانی، نگار فدایی، امید معصومی و صنم قربانزاده گردآوری كرده و آنها را كه همگی با محوريت زنان هستند، با نام «هرگز زنی را به این نام نمیشناختم» روی دیوارهای گالری دنا قرار داده است.
او تاكید دارد: «در زن چیزی وجود دارد كه تن به نمادسازی نمیدهد و این ساختار زنانگی است كه انسان را میان امر والا و گروتسك، میان لذت و درد و میان وجود و نیستی معلق میدارد. مفاهیم مردانگی و زنانگی كه از پیدایش بشر در نظام نمادین مردانه پرورانده شدهاند و به نرینگی و مادینگی تقلیل یافتهاند، دادههایی كالبدشناختی نیستند بلكه مواضع سوژههایند كه از طریق نسبت مرد و زن با زیست مردانه كه در مقام دال است، تعریف میشوند …. دیگر زنانگی، برچسب بیولوژیكی حاصل از سلطه و قدرت نیست، بلكه میتواند یك سوژه را فارغ از مشخصههای زیستشناختی دربرگیرد».
از كنار چند نقاشی كه بگذری و به فضای درونیتر گالری برسی، با چند تابلو مواجه میشوی كه در عین شباهت در ساختار، با هم متفاوتند. این چیدمانها اثر احسان برآبادی هنرآموخته گرافیک و نقاشی است و با حوصله درباره این تابلوها و دغدغهاش درباره مسائل اجتماعی مربوط به زنان توضیح میدهد.
جلوی یكی از این تابلوها كه بایستی، تصاویر زنانی را میبینی كه واضح نیستند و هرچه تلاش كنی رازشان را از چشمهایشان بخوانی ناموفقی. حتی در این تابلو كه چند آینهي ناشفاف دارد، از ماهیت خودت هم نصیبی نداری و تصویرت به گنگی صدها عكس دیگر میشود. عكسهایی كه به دیدن فیلتر و سانسورشده بعضی از آنها عادت داریم اما بعضی دیگر چهره زنان سادهای هستند كه رنج زندگی به جای آرایشهای رنگارنگ بر چهرهشان نشسته است.
برآبادی میگوید: سانسور نصیب همه میشود. كافی است زن باشید تا چهرهتان از رسانهها به صورت واضح نمایش داده نشود. كافی است زن باشید تا نیاز به فیلتر وجود داشته باشد. این تنها شامل چهرههای آرایشكرده و دختران و زنان جوان شهری نیست، بلكه زنان رنجكشیدهای هم در روستاها و شهرهای كوچك هستند كه حتی اگر چهرهشان نمایش داده شود، دردها و مشكلاتشان فیلتر میشود و گوش شنوایی برای اعتراضشان نیست.
سرخی تابلوی دیگر كه سفیدی طرحی روی آن جنین را نشان میدهد، قرار است تابلویی برای مادرانگی باشد. برآبادی میگوید: این تابلو از تصاویر مادران تشكیل شده. این جنین را با خطوط سفید روی زمینه سرخ عكس این مادران طراحی كردهام و هر كدام از خطوط، خشهایی است كه بر چهره این مادران كشیده شده؛ نمادی از هزاران نگفتهای كه در روح و جسم مادران وجود دارد اما به سادگی دیده نمیشود، باید چهرهشان را از نزدیك دید و حرفهایشان را از نزدیك شنید.
و میرسی به تابلوی زنان جوانی كه روی صورت هركدامشان طلسمی نوشته شده. تصویری كه ابتدا تو را متعجب میكند كه چه ارتباطی بین عكس زنان جوان و طلسم وجود دارد و با نگاهی دقیقتر، زنانی را به یاد میآوری كه با ظاهری امروزی، هنوز به باورهاي خرافاتي اعتقاد دارند، دعانویسها را پیدا میكنند، به حرفهای فالگیرها اعتقاد دارند و به جای ترمیم افكار پوسیده، به جای مهارتآموزی و كار و تلاش، به جای پیدا كردن راه حل منطقی برای مشكلات، به خودشان فوت میكنند و منتظر میمانند جادو كارگر بیفتد و بخت و اقبالشان بهتر شود؛ خوشبینانهترش این كه مینشینند و دست روی دست میگذارند كه شانس و اقبال نصیبشان شود و چشم كه باز میكنند، سوار بر اسب سفید به قلعه آرزوهایشان برسند.
با دیدن عكسهای دختران سوخته، اولین چیزی كه به ذهنت میرسد، دختران شینآبادی است؛ آنها كه در آتش سوختند و سالهای سال است به جای درس و مشق، دوا و دكتر و جراحی را تمرین میكنند تا شاید راحتتر بتوانند به آینه نگاه كنند. برآبادی اما كه خودش هم یك دختر دارد، میگوید این تابلو تنها برای شینآبادیها نیست، بلكه دانشآموزان دیگری را هم شامل میشود كه به جای درس گرفتن آنچه در زندگی لازم دارند، روزهایشان را مثل كبریتهایی در مدارسی میسوزانند كه به آنها یاد نمیدهد چطور در برابر سختیها مقاوم باشند، چطور نترسند و شجاعانه قدم بردارند، چطور به خودشان افتخار كنند و دنبال هویتهای جعلی برای تایید شدن نباشند.
و میرسی به زنان بینام و نشانی كه دختر بودند، خواهر بودند، همسر بودند، مادر بودند؛ اما هیچوقت فرصتی پیدا نكردند كه خودشان باشند. آنهایی كه برآبادی به جای گفتن كلمه، میایستد و تنها چند ثانیه به عكسهایشان خیره میشود و تو در اين فاصله، یاد جملههایی میافتی كه خواندهای «هنرمندان، آینه را در برابر زندگی به حالت بازتابنده، یا با خشم یا با دلسوزی و همدردی یا با شوخی ریشخندگرانه نگه میدارند … روی دیوارهای نگارخانههای هنری، در چهره زنان و مردان پیر، نوجوانان، كشاورزان سختكوش و كارگران، زیبایی انسان یافت میشود. زیبایی، بیان چندگونگی و تنوع و بیان اندوه جانكاه زندگی و مردم است … ».
47234
Let’s block ads! (Why?)
RSS