به گزارش مجله مدیا صلح خبر نگاهی به سریال «پیکی بلایندرز»؛ این تبهکارهای دوستداشتنی! هفتهنامه کرگدن: گروههای تبهکاری بارها و بارها هسته مرکزی شکل گیری خط داستانی فیلمهای سینمایی و حتی بازیهای کامپیوتری بوده اند و در این سالها به یک شبه گونه بدل شده اند. شاید زیرمجموعهای از گونه هیجانی یا جاسوسی- معمایی باشند، […]
به گزارش مجله مدیا صلح خبر
نگاهی به سریال «پیکی بلایندرز»؛ این تبهکارهای دوستداشتنی!
هفتهنامه کرگدن: گروههای تبهکاری بارها و بارها هسته مرکزی شکل گیری خط داستانی فیلمهای سینمایی و حتی بازیهای کامپیوتری بوده اند و در این سالها به یک شبه گونه بدل شده اند.
شاید زیرمجموعهای از گونه هیجانی یا جاسوسی- معمایی باشند، اما مختصات خودشان را پیدا کرده اند و همین که بفهمیم قرار است در فیلم یا سریال یا بازی کامیپوتری با یک گروه تبهکار سر و کار داشته باشیم، ناخودآگاه انتظاری از متن داریم که از مناسبات گروههای تبهکاری که در آثار قبلی با آنها آشنا شده ایم، نشات میگیرند.
ساز و کار حاکم بر این گروهها و شکل مناسبات میان اعضای گروه، خورده روایتهایی را به تنه اصلی داستان تحمیل میکند و برای کل آثار این چنینی اتمسفری مشابه ایجاد میکند تا جایی که در این سالها در میان آثار تصویری، برای خود صاحب مرام نامهای شده و به یک شبه ژانر تبدیل شده است.
«پیکی بلایندرز» از بهترین سریالهایی است که با محوریت یکی از همین گروههای تبهکاری ساخته شده است. «کیلین مورفی» که پیش از این او را در فیلم هایی، چون «بازگشت شوالیه تاریکی» و «چشم قرمز» دیده بودیم، رهبر گروه رومانیایی پیکی بلایندرز در شهر بیرمنگام سالهای بعد از جنگ جهانی اول است.
«سمل نیل» کارآگاه ویژهای است که به دستور شهربانی سلطنتی از بلفست به بیرمنگام منتقل میشود تا این شهر را از وجود ارتش آزادی خواه ایرلند، کمونیستها و گروههای خرابکاری پاک کند، اما در این میان گروه پیکی بلایندرز جالبتر از سایر دشمناش به نظر میاید. در حقیقت این کارآگاه ویژه، بهانهای است تا ما بیشتر با پیکی بلایندرز آشنا بشویم، چون دغدغه او دغدغه ماست و برعکس.
از سال گذشته و بعد از موفقیت فیلم آقای ایناریتو در جایزه اسکار، «تام هاردی» در کشور ما و شاید کشورهای دیگر به ستاره محبوب نسل جوان تبدیل شد؛ مانند خواکین فونیکس بعد از فیلم Fer یا خاویر باردم بعداز فیلم جایی برای پیرمردها نیست. برای اثبات این ادعا کافی است سری به فیس بوک یا اینستاگرام بزنید تا در پستهای دوستانتان هر روز عکسی از تام هاردی ببینید.
همین جمعیت مشتاق جناب هاردی شروع کردند به دیدن آثار اخیر ایشان یعنی «مکس دیوانه»، «لاک» و سریال «پیکی بلایندرز». تام هاردی از فصل دوم یکی از نقشهای اصلی این سریال را بازی میکند. نکته جالب این جاست که بیشتر این دوستان، بیننده پر و پا قرص سریال شده اند.
یعنی فرقی نمیکند که شما به چه بهانهای به تماشای این سریال بنشینید، مهم این است که سریال بینندگان خودش را همیشه راضی نگه میدارد؛ چه آنهایی که مخاطبان ورزیده سریال هستند و بعد از تماشای هفته به هفته سریالهای مختلف حالا انتظار زیادی از سریالی دارند که به تماشای آن مینشینند و چه آنهایی که به بهانهای ساده مانند مدشدن تام هاردی به تماشای سریال مینشینند.
«استیون نایت»، سازنده سریال پیکی بلایندرز، پیش از این فیلمنامه «چیزهای زیبای کثیف» و «قولهای شرقی» را نوشته که دومی را آقای کراننبرگ با بازی «یوگو مورتنسن» و «نائومی واست» در سال ۲۰۰۷ ساخته است و بعد از آن هم دو فیلم «مرغ مگس خوار» و «لاک» را نوشته و کارگردانی کرده است. «لاک» اولین همکاری مشترک نایت و هاردی است.
تماشای این سریال و فیلم لاک را به تمام دوستانی که تا به حال موفق به تماشای آنها نشده اند، توصیه میکنم. پیکی بلایندرز سریال خوش ساختی است که هم داستان جذابی دارد و هم بازیهای خوبی؛ به قول امروزیها سریال محترمی است.
آنچه خوبان همه دارند
رحمان حسینی: پیشخان- شاید اگر در دورانی بودیم که سریالهایی بزرگ، شکوهمند و پر سر و صدا، چون «بازی تاج و تخت»، «خانه پوشالی» و «بریکنیگ بد» ساخته و پخش نشده بودند، «پییک بلاندرز» میتوانست بهترین و تحسین شدهترین سریال یک دهه اخیر باشد!
یک درام تاریخی- جنایی دلهره آور اجتماعی- نوآر از شبکه بی بی سی که هم چیز را با هم دارد؛ هم اصالت قصه گویی بریتانیایی که ژانر جنایی- تریلرش را با نوعی شاعرانگی تاریک در قصه و تصویر، ترکیب میکند و هم بازنمایی رئالیستی دقیق از فضای اجتماعی طبقات متوسط و پایین بریتانیا در دوران بین دو جنگ جهانی که با مختصات بارز ژانر نوآر ترکیب شده است.
شاید بیشترین دلیل کمتر دیده شدن پیکی بلایندرز در این سه، چهار سال این باشد که هالیوودی نیست و به شدت انگلیسی است؛ دقیقا مثل فیلمهای خوب کارگردانان بریتانیایی- غیرهالیوودی- مثل کن لوچ، مایک لی، جیم شریدان و آلن پارکر که گهگاه- آن هم نسبتا براساس بخت و اقبال- فرصت دنیاگیر شدن را پیدا میکنند و اتفاقا این دقیقا همان چیزی است که پیکی بلایندرز را از جریان اصلی موج نوی سریال سازی در دنیا جدا میکند.
همان غیرهالیوودی بودن، تلخی لُخت و بی پروا و فضای رازآلود، شاعرانه و تاریک بریتانیایی همراه با تصاویری که درعین سیاهی، آن قدر چشم نوازند که نمیشود نادیده شان گرفت.
سازنده- استیون نایت (Steven Knight) را همه با فیلم سینمایی تحسین شده «لاک» (Locke) با بازی رفیق و همکار قدیمی اش، تام هاردی شناختند؛ فیلمی که اتفاقا در میانههای همین سریال (بین فصل اول و دوم) ساخته شد.
نایت بعد از تجربههای بسیار در نوشتن فیلمنامه هایی، چون «قولهای شرقی» (دیوید کراننبرگ)، «چیزهای زیبای کثیف» (استیون فریزر)، «لطف عالی» (مایکل اپتد) و نوشتن بخشهایی از مسابقه مشهور «چه کسی میخواهد میلیونر شود؟» نشان داده است که در ژانرهای جنایی و زندگینامهای مهارت دارد، هم زوایای حیات انسانی را به خوبی روایت میکند و هم بلد است ذهن مخاطب را درگیر معماهای بی پایان کند.
او با پیکی بلایندرز نشان داده وارد دورانی جدید در حرفه اش شده و امسال مینی سریال «تابو» را هم با درخشش «تام هاردی» (هر دو به عنوان سازندگان و تهیه کنندگاناجرایی به همراه رایدلی اسکات) ساخته است که در اوایل ۲۰۱۷ پخش خواهد شد).
هویت- اول بهتر است ببینیم «پیکی بلایندرز» یعنی چه و چرا نمیشود درست ترجمه اش کرد؟ این عنوان به یک گروه تبهکاری در اواخر قرن نوزدهم واوایل قرن بیستم در شره بیرمنگان انگلستان اطلاق میشد که جوانان بسیاری از اقشار پایین دست برای گذران روزگارشان به آن ملحق میشدند.
همان داستانی که استیون نایت آن را دستمایه خلق گروه جنایی- خانوادگی سریال خودش کرده است، اما این اسم خاص از چند ریشه مختلف میآید؛ پیک (Peak) به لبه کلاههای لبه دار رایج آن زمان (خصوصا در میان کارگردان) گفته میشد و این گروه تبهکار هم به پنهان کردن تیغهای ریش تراشی در لبه کلاهشان مشهور بودند تا در صورت لزوم به عنوان سلاح از آن استفاده کنند.
اما در اصل ریشه این اسم به کلمه «Blinder» (کورکننده) بر میگردد که همان چشم بند مخصوصی است که روی چشم اسبهای مسابقه و کالسکه میزنند تا تنها در مسیری بروند که سوارشان آنها را هدایت میکند؛ در باندهای تبهکار خانوادگی و قومی هم- به صورت استعاری- چنین مسیری در پیش است؛ اطاعت و وفاداری بی، چون و چرا و بدون واهمه از مشکلات جاده، درست در مسیرهای تعیین شده.
داستان و محیط روایت- داستان کلی بر محور «شبلی ها» بیان شده است؛ خانوادهای کولی و مهاجر که همه جوره از سوی جامعه ضدمهاجرت آن زمان پس زده شده اند و شرایطشان نه با مهاجران ایتالیایی برابر است، نه با یهودیها و نه حتی ایرلندی ها.
آنها عملیات مختلف مجرمانه را با چاشنی خشونت و خراب کاری در شهر بیرمنگام دهه دوم قرن بیستم سازماندهی میکنند.
از شرط بندیهای غیرقانونی در مسابقات اسب دوانی گرفته تا فروش مشروبات قاچاق، دزدی، اخاذی و… سه پسر بزرگ خانواده سالهای گذشته را در جبهههای جنگ جهانی اول در فرانسه گذرانده اند و هنوز با خاطرات و مشکلات ذهنی فضای جنگ دست و پنجه نرم میکنند، اما جاه طلبی، بلندپروازی و هوش سرشار «تامی» (پسر دوم که رهبر حقیقی گروه هم هست) و پیروی «آرتور» و «جان» (دو برادر بزرگتر و کوچک ترش)، آنها را وارد مسیرهای تازه میکند…
شهر بیرمنگام- بستر روایت اکثر رویدادها- شهری است صنعتی، پرجمعیت، آلوده و سیاه، در فضای بین دو جنگ جهانی؛ دورانی که صدمات جنگ اول، فقر، بحران اقتصادی، کمونیستم، درگیریهای استقلال طلبان ایرلندی و مهاجرت، عمدهترین عناصر آن هستند و پیکی بلایندرز نه تنها این فضا را به صورتی استادانه ترسیم میکند، بلکه از سطح اجتماع هم فراتر میرود و به عمق روابط و بحرانهای اجتماعی شخصیتهای مختلف در فضاهای متفاوت نقب میزند.
شخصیتها و بازی ها- «کیلین مورفی» که با فیلم هایی، چون «تلقین» (Inception) و «۲۸ روز بعد» در ذهن مخاطبان مانده است، بعد از چندسال دوری و کم کاری، در نقش «تامی شلبی» رهبر خانواده، شاید در بهترین بازی اش در قاب تصویر، یکی از دوست داشتنیترین ضدقهرمانهای معاصر را خلق کرده است؛ یکی از جنس «سروتستاین» (رابرت دنیرو) در «کازینو» یا «تونی سوپرانو» (جیمز گاندولفینی) در سریال «سوپرانوها».
«هنل مک کوری» در نقش «پالی» عمه شلبی ها، در حقیقت مادر معنوی خانواده است که در طول جنگ و در غیاب پسرها، تجارت خانوادگی را مدیریت کرده و حالا هم به نوعی در کنار «تامی» رهبری گروه را بر عهده دارد. ستاره بزرگ تئاتر بریتانیا، در این نقش هم مثل همیشه استانداردهای بسیار بالایش را به نمایش گذاشته است.
«سم نیل»، ستاره بزرگ ایرلندی که او را با طالع نحس۳، مرلین، پارک ژوراسیک و…می شناسیم، نقش «سربازرس کمپبل»، یک پلیس ایرلندی وفادار به تاج و تخت را بازی میکند که برای پاکسازی بیرمنگام از جدایی طلبان ایرلندی، خلافکارها و کمونیستها آمده و درواقع دشمن اصلی شبلی هاست.
نیل- که به ایفای نقشهای مثبت و ساده شهرت دارد- در این جا تصویری پیچیده و تحسین برانگیز از یک شخصیت سیاه و منفور ترسیم میکند.
اما مهمترین و جذابترین شخصیت مکمل سریال کسی نیست جز «الفی سالومون» (رییس مافیای یهودی ها) با بازی درخشان «تام هاردی» که با وجود کوتاهی حضورش در هر فصل، رگههایی دینی از خشونت آمیخته با طنز را به نمایش میگذارد که با ماهیت رنج دیده و عصیانگر پیکی بلایندرها تضادی جذاب را خلق میکند.
در این میان بازیگرانی، چون «پل اندرسون» و (آرتور شلبی)، «جو کول» (جان شلبی)، «آنابل والیس» (گریس، دخترک پلیس مخفی ایرلندی که از طرف بازرس کمپبل به تشکیلات شلبیها نفوذ میکند) و «نوآ تیلور» (سابینی، رییس مافیای ایتالیایی ها) نیز بازیهای درخشانی از خود به جا گذاشته اند.
ژان والژان با دندانهای نیش بلند!
سحر سرمست: جیم جارموش، کارگردان مطرح سبک پست مدرن در جایی گفته است: «تمام قصه پردازان در عصر حاضر دزدی میکنند، تمامشان.» یادم میآید اولین بار که این نقل قول را از او خواندم، نمیدانستم چه عکس العلمی باید نشان بدهم؛ بخندم، شک کنم؟ تحسینش کنم؟ یا چه؟
فقط یادم هست که درست بعدازپردازشی چندثانیه ای، مغزم شروع کرد به ایده پردازی. آنقدر ایدههای ناب و بدیع در سرم میچرخید که با خود گفتم: «من همانم که چند ساعت پیش برای یپدا کردن یک ایده یا یک اتفاق، یا اصلا کمتر از آن، برای پیدا کردن یک جرقه برای نوشتن در تکاپو بوده ام؟!»
میخواهم بگویم وقتی پای شیطنت وسط میآید، ذهن تا چه اندازه میتواند خلاق باشد. البته که کلمه پست مدرن را این جا و در سبک فیلمهای این کارگردان نمیتوان نادیده گرفت و اساس اهالی این مکتب، نظیر جارموش، مجوز سرقت ادبی، ولی با قوانین مختص به خود را صادر کرده اند. از طرفی همه ما شنیده ایم داستان و از آن سو کاراکترهای نو، دیگر وجود ندارند و هرچه بوده پیشتر گفته شده است و خلاص.
همین طور حدس میزنم آن دسته از ما که با تلخی حقیقت مواجه میشویم، این اصل را پذیرفته ایم و برای آفرینش ژان والژانی جدید دست و پا نمیزنیم. مگر این که طبق گفته جارموش، ژان والژانی جدید در لباس خون آشام بازآفرینی کنیم و با پرداختی خاص به نام خودمان عرضه اش کنیم. تصورش را بکنید؛ ژان والژان با دندانهای نیش بلند!
حالا همین بحث را تعمیمش دهیم به سریال «پیکی بلایندرز». البته نه وارد دنیای پست مدرنها میشوم و نه در کار شما به تحلیل مو به موی سریال مینشینم، فقط میخواهم سوالهایی را که برای من پیش آمده با شما در میان بگذرام و امیدوارم شما هم بعد از خواندن هر سوال، چشم هایتان را ببندید و یک لحظه فقط تصور کنید؛ این که کلمه «گنگستر» شما را یاد چه فضایی میاندازد؟
گنگسترهای ذهن شما چه لباسهایی پوشیده اند؟ با چه لهجهای حرف میزنند؟ البته منظورم این نیست که ایالت به ایالت بگردید و اصالت لهجه شان را پیدا کنید، فقط میخواهم به یاد بیاورید گنگسترهای محبوبتان چطور دهانشان را تکان میدادند؟ حالا حشم هایتان را باز کنید.
نمیدانم شما این سریال را دیده اید و چقدر فضای فکری تان شبیه من است، اما مطمئنم گنگسترهای ذهن شما نمیتوانند چندان متفاوت از تیپ شکل گرفته در ذهن من باشند؛ و اگر باشند لابد جایی از ذهن من آسیب دیده است!
به هر حال آنچه اینجا مشخص است کلمه تکراری «آشنایی زدایی» است که باز هم مثل همیشه به کار میآید. ظاهرا خالقان سریال «پیکی بلایندرز» گنگسترهای جدیدی را خلق کرده اند که با آنچه تا به حال دیده ایم و تصویر کرده ایم، تفاوتی اساسی دارند؛ مردان کلاسیکی که پالتوهای بلند پشمی میپوشند، با لهجه بریتانیایی و اصیل صحبت میکنند و کلاههای فدورا به سر میگذارند.
اما صبر کنید! گنگسترهای ما آن قدرها هم که به نظر میرسد شیک و پیک و جنتلمن نیستند، آنها تیغ کوچکی را زیر لبه کوتاه کلاهشان پنهان کرده اند تا در صورت لزوم طرف مقابل را توسط آن کور کنند. جالب نیست؟ شخصیتهایی با ظاهری موجه به همراه آشپنی ظریف و البته نامتعارف (هجو) که آنها را از پوسته تیپیکال و تکراری شان خارج میکند. اتفاقا اسم سریال هم از این آپشن گرفته شده است.
Peaky از کلمه Peaked به معنای نوک تیز میآید که هم اشاره به کلاههای افراد گنگ و هم تیغ تیز پنهان در لبه آنها دارد و Blinders که مشخص است. درواقع آنها کورکنندگانی باهوش در لباسهایی کلاسیک هستند که برای پیشبرد اهداف و تجارت خانوادگی شان میخواهند سر چرچیل را هم شیره بمالند!
این جا به جایی تکههای پازل و به هم خوردن دنیای مدرن و کلاسیک، شما را یاد شخصیت جدیدی که پیشتر حرفش را زدیم، نمیاندازد؟ به هر حال اگر از ایده ژان والژان خون آشام خوشتان آمده است و میخواهید آن را به نام خود ثبت کنید هرچه زودتر مصاحبه جیم جارموش درباره پست مدرنیستها را بخوانید یا به تماشای سریال گنگسترهای خوش پوش با آن خاصیت کورکننده منحصر به فردشان بنشینید.
مختصر مفید درباره سریال «پیکی بلایندرز»
تهیه و ترجمه: افسانه تابش
• «پیکی بلایندرز» که نخستین فصل آن در سپتامبر سال ۲۰۱۳ از شبکه بی بی سی پخش شد، درباره یک گروه خرابکار در بیرمنگام انگلستان است و در حال و هوای سالهای پس از جنگ جهانی اول میگذرد. این سریال در بیرمنگام، دادلی، لیدز، لیورپول، بردفورد و بندر سان لایت فیلمبرداری شده است.
• صحنههای مربوط به راه آهن در این سریال با استفاده از واگنهای مربوط به آغاز قرن بیستم گرفته شده است. این واگنها در حال حاضر در موزه راه آهن نگهداری میشوند.
• کارآگاه ویژه کمپبل (با بازی سم نیل) یکی از کاراکترهای اصلی این سریال اس. سم برای این که بتواند از عهده ایفای نقش و ارائه لهجه ایرلند شمالی به خوبی برآید، از کمکهای جیمز نسبیت و لیامنیسون، دو ستاره ایرلندی تبار استفاده کرده است. البته بعدا مجبور شد کمی از غلظت آن کم کند تا مخاطبان امریکایی سریال بتوانند حرف هایشان را بفهمند!
• دیوید رنشاو در نقدی بر سریال «پیکی بلایندرز» در گاردین از بازی سم نیل در نقش کارآگاه کمپبل وکیلین مورفی در نقش تامی شلبی (رهبر پیکی بلایندرز) تعریف کرده و او را باحالترین تامی شلبی دانسته است که تاکنون وجود داشته است! او همچنین اجرای هنرپیشه ها دیگر این سریال را قدرتمند و تاثیرگذار توصیف کرده بود.
• «پیکی بلایندرز» در زمان پخش توجهات زیادی را به خود جلب کرد و توانست در بخش سناریو، بازیگری، فیلمبرداری و جلوههای بصری جوایزی را کسب کند.
• موسیقی دیوید بووی برای سری سوم این سریال مورد استفاده قرار گرفته و لئونارد کوهن نیز ترانهای برای این سری از سریال سروده است.
• موسیقی متن سریال «پیکی بلایندرز» Rad Right Hand نام دارد که توسط نیک کیو نوشته شده و در فیلمهایی همچون «احمق و احمق تر» و سه گانه «جیغ» نیز استفاده شده است.
• اعضای واقعی گروه «پیکی بلایندرز» در سالهای ۱۸۹۰ در کلاهشان تیغ حمل نمیکردند، چون تیغ در آن زمان جزو کالاهای لوکس محسوب میشد و آن قدر گران بود که گانگسترها توان تامین هزینه خریدش را نداشتند. ایده پنهان کردن تیغ در کلاه از یکی از داستانهای جان داگلاس گرفته شده است.
• استوین نایت کارگردان سریال اعلام کرده که «پیکی بلایندرز» با پخش پیام صوتی مربوط به آغاز جنگ جهانی دوم به پایان میرسد و این را پایانی جاه طلبانه برای یک سریال دانسته است. او گفته است که میخواهد این سریال روایتگر زندگی یک خانواده در فاصله دو جنگ باشد.
منبع :Bartarinha