به گزارش صلح خبر، این پژوهشگر در یادداشتی با عنوان «ایرج افشار و فرهنگهای بومی و زبانهای مادری اقوام» که به مناسبت زادروز این چهره فرهنگی فقید منتشر کرده، نوشته شده است: ایرج افشار اگرچه در تهران به جهان آمد اما اصالتا یزدی بود. خود را یزدی میدانست. دلبسته یزد بود. پدرش، دکتر محمود افشار یزدی، خوش نداشت که فرزندش به لهجه یزدی سخن بگوید اما ایرج زبان مادری را در خانه پدری آموخت؛ از مادر و مشهدی حسن پیشخدمت خانواده. افشار از نوجوانی لغات و امثال یزدی را کمکم یادداشت میکرد تا اینکه سالها بعد شد مؤلف کتابی به اسم واژهنامه یزدی. ایرج افشار از بیستسالگی تا روزهای پایانی عمرش درباره یزد نوشت. پس از مرگش هم آثاری از او درباره یزد منتشر شد. عشق به یزد در وجودش با شیر اندرون شده بود و با جان بهدر شد.
ایرج افشار کارنامهای بزرگوار در یزدشناسی دارد. چندین کتاب و کتابچه درباره تاریخ و جغرافیای یزد تصحیح کرد؛ آثاری بنیادی که هیچ یزدشناسی از مراجعه به آنها بینیاز نیست. چندین کتاب و کتابچه از نویسندگان یزدی چاپ کرد؛ هم به صورت حروفی و هم نسخهبرگردان. او مؤلف کتاب عظیم و بیهمال یادگارهای یزد است که دستاورد جستوجوهای قدمبهقدم او در شهر یزد و ولایت یزد است و در سه جلد به معرفی آثار و ابنیۀ تاریخی یزد پرداخته است. خدا میداند که افشار چقدر عکس از مواریث فرهنگی یزد برداشته است. شمار زیادی ساختمان و کتیبه و گور و خانه و خانقاه و مسجد و رباط و منبر و محراب و قنات و در و دیوار و دیوارنوشت و آجر نقشدار و فرش و زیلو و پارچۀ قدیمی در خاک یزد یافت و معرفی کرد. این را هم بنویسم که حبیب یغمایی شهادت داده که در سفری به یزد، وقتی جمع دوستان به بنایی کهن رسیدند، افشار بر نردبانی بلند و ناامن شد تا خاک از کتیبهای کنانه بسترد و نبشتۀ پیشینگان را بخواند. بیم افتادن و جاندادن بود. یغمایی خوشذوق سعدیباره به طیبتی دوستانه اشاره کرد به مصرع سعدی: به دوزخ درافتادم از نردبان! بگذریم.
ایرج افشار انبوهی سند و قباله و فرمان تاریخی دربارۀ یزد چاپ کرد. چندین وقفنامه درباره یزد چاپ کرد. معلومات و اخبار مربوط به یزد را از کتب تاریخی و جغرافیایی قدما بیرون کشید و منتشر کرد. کتابهایی را که درباره یزد نوشته میشد معرفی و نقد کرد. مقدار زیادی عکس از رجال یزد چاپ کرد. هر جا نام و نشانی از یزد میدید یادداشت پژوهشی برمیداشت. ایرج افشار درباره فولکلور و ترانههای یزدی نوشته است. راجع به شاعران یزد نوشته است. شعرهایی به لهجه یزدی و نائینی یافته و منتشر کرده است. چندین سفرنامه مفصل نکتهدار درباره یزد نوشته است. دو جلد کتاب پرمعلومات یزدنامه را گردآورده است. مقاله جالبی نوشته درباره طبقهبندی نامها در خاندانهای یزد. حتی با نشریات محلی یزد ارتباط داشت و برای آنها مطلب مینوشت.
می خواهم بگویم آثار ایرج افشار دلالت دارد بر اینکه یزد همیشه برای او برجستگی داشته است. اینکه او عاشق یزد بوده است و گواه عاشق صادق در آستین باشد. برای همین در فهرست چاپکردههایی که زیر نظر او تدوین یافته، سرفصل مجزایی برای یزد درنظر گرفت.
این مقدمه را نوشتم تا به نکتۀ مهمی اشاره کنم:
افشار سال ۱۳۷۷ در سفری به یزد، گذارش میافتد به «مرکز یزدشناسی». افشار این مرکز را دوست داشت و از پاگرفتن و پیشرفتش شاد بود. آن را «گنجینهای دیداری» میدانست. سال ۱۳۷۳ در مجله کلک نوشته بود که «مرکز یزدشناسی» باید گسترش پیدا کند و بشود کانون پژوهش علمی درباره یزد (ش۵۴،ص۲۹۳). در این سفر که دوباره «مرکز یزدشناسی» را میبیند مینویسد:
«البته باید همه بکوشیم و توجه داشته باشیم که هرگونه پژوهش و شناسایی درباره هر گوشه از این خاک برای تحقیق و مطالعه عمومی ایران باید باشد. هر یک از این مراکز که در ولایات با ذوق و شوق ایجاد میشود پرتوی باید باشد از آن خورشید درخشانی که ایران نام دارد. هیچ یک از این مراکز برای آن نخواهد بود که بخواهد جنبهای استقلالی و تشخصطلبانه پیش گیرد». (گلگشت در وطن،ص۱۲۶).
سخن تمام است و هیچ کم ندارد. یزدشناس بزرگ، با آن همه عشق و خدمت به یزد، میگوید همه این پژوهشها باید پرتوی باشد از آن خورشید درخشان که ایران نام دارد. همۀ این پژوهشها باید در چارچوب منافع ایران و ذیل نام ایران باشد. افشار تذکر و هشدار درباره تحرکات «استقلالی و تشخصطلبانه» را از شهر خودش شروع کرد تا سوزن را اول به خودش زده باشد.
ایرج افشار هم یزدشناسی بزرگ بود و هم ستون ایرانشناسی و نماد ایرانمداری. منش و کارنامه ایرج افشار اثبات میکند که هم میتوان عاشق و خادم فرهنگ بومی و زبان مادری خود بود و هم ایرانمدار بود و دل در گرو زبان فارسی و منافع ملی و وحدت ملی داشت.
این نکته را از او بیاموزیم.
انتهای پیام