از میان مناطق و سرزمینهایی که در طول تاریخ از ایران جدا شدند، نمونه بحرین از اهمیت ویژهای برخوردار است. این اهمیت به دلیل نحوه جدایی آن بوده که به شیوهای کاملاً متفاوت و نوین صورت گرفت. به گزارش صلح خبر، پایگاه «مرکز اسناد انقلاب اسلامی» در ادامه نوشت: در این رویداد، سازمان ملل متحد […]
از میان مناطق و سرزمینهایی که در طول تاریخ از ایران جدا شدند، نمونه بحرین از اهمیت ویژهای برخوردار است. این اهمیت به دلیل نحوه جدایی آن بوده که به شیوهای کاملاً متفاوت و نوین صورت گرفت.
به گزارش صلح خبر، پایگاه «مرکز اسناد انقلاب اسلامی» در ادامه نوشت: در این رویداد، سازمان ملل متحد بهعنوان یک نهاد بیطرف و مرجع، مسئولیت رسیدگی به موضوع بحرین را برعهده داشت و میبایست با مطالعاتی دقیق و عمیق، تصمیمی عادلانه و منصفانه را اتخاذ میکرد. آنچه که از عملکرد سازمان ملل در این مورد استنباط میشود گویای این نکته است که قصوری از سوی سازمان مزبور رخ داده که نیازمند بررسی است اما پیش از ورود به بحث، لازم است که زمینههای واگرایی بحرین از خاک ایران که عاملی بیرونی داشته، بررسی و سپس به مطالعه نقش سازمان ملل در تسهیل جدایی بحرین از ایران پرداخته شود.
نفوذ بریتانیا به منطقه
تصرف قسطنطنیه توسط دولت عثمانی باعث شد که دست اروپائیان از سرزمینهای خاوری کوتاه شود و همین امر کشورهایی از جمله پرتغال و اسپانیا را به فکر راههای دیگری برای دسترسی به شرق واداشت. برای این منظور دریانوردان و ماجراجویان از راه دریا به سوی سرزمینهای ناشناخته روانه شدند؛ اکتشافات جغرافیایی در این دوره زمانی شدت گرفت و کشورهای استعمارگر به سرزمینهای تازهای دست یافتند و خود را وارث آن مناطق دانستند که یکی از مهمترین این استعمارگران، دولت بریتانیا بود.
بریتانیا علاوه بر تسلط به مناطق مختلف جهان بهویژه شبه قاره هند، فرمانروای مطلق سواحل خلیج فارس و عدن نیز گردید. در این میان، بحرین از سال ۱۸۲۰ تحت کنترل بریتانیا درآمد؛ انگلستان قدرت را در بحرین، در دست فرمانروایان محلی باقی گذاشت و خود را به استقرار آن چیزی که به مناسبات اتحاد با آنها معروف بود، محدود ساخت. این مناسبات که دستوپای شیوخ بحرین را بسته بود، پیوسته مورد تجدیدنظر قرار میگرفت. بدینگونه با هر پیمان تازه، به نام صلح و دوستی پایدار، حقوق نمایندگی سیاسی بریتانیا در بندر بوشهر که فرمانروای حقیقی سراسر این مناطق بود، گسترش مییافت. فرمانروایان محلی از پیروی سیاست خارجی مستقل محروم بودند. انگلستان همیشه دستآویزی برای مداخله در امور داخلی عمان و بحرین عنوان میکرد. در سال ۱۸۶۱، انگلستان پیمان تازهای را بر بحرین تحمیل کرد که به موجب آن، دولت انگلیس تعهد نمود از بحرین در برابر حملات خارجی دفاع کند و حق داشت هرگاه اراده کند نیروهایی را به آنجا گسیل دارد. این پیمان درواقع به منظور استقرار قیمومیت بریتانیا بر بحرین بسته شد.[۱]
مجمعالجزایر بحرین در خلیج فارس میان شبه جزیره قطر و خاک عربستان سعودی قرار دارد. مرکز آن بندر منامه است و بزرگترین جزایر بحرین عبارتند از مُحَرَّق، ستره، امنعسان که همه به واسطه صید مروارید از قدیم اهمیت و شهرت داشتهاند. بحرین از نظر اقتصادی، استراتژیکی و موقعیت ارتباطی یکی از مهمترین جزایر واقع در خلیج فارس است. در گذشته صید و تجارت مروارید بخشی از اقتصاد بحرین را تشکیل میداد[۲] ولی پس از کشت مروارید مصنوعی بهوسیله ژاپن در سال ۱۹۳۰م صید مروارید طبیعی در بحرین با رکود مواجه شد و اقتصاد این سرزمین به سمت استخراج و صدور نفت پیش رفت. گرچه منابع نفت و گاز بحرین نسبت به دیگر کشورهای همسایه بسیار محدود و اندک است، با این وجود همین منابع کم نیز نقش مهمی در اقتصاد این سرزمین دارد.[۳] اما آنچه که بحرین را بهویژه برای ایران، با اهمیت و پر ارزش میکرد موقعیت ژئواستراتژیکی آن بود. از نظر استراتژیک و سوقالجیشی بحرین در خلیج فارس از جایگاه ویژهای برخوردار بوده و واقع شدن بحرین در مرز ساحلی عربستان و قطر در گذشته فرصت قابل ملاحظهای را برای ایران به دنبال داشته است. تصور اینکه ایران در دو سوی یکی از مهمترین آبراههای جهان دارای ساحل باشد میتواند تا حدی نشان دهد که بحرین از حیث سیاسی و نظامی چه اهمیتی در تفوق بر کشورهای عربی منطقه و حتی تأثیرگذاری بر معادلات بینالمللی برای ایران داشته است.[۴] به دلیل همین شرایط منحصربفرد، بحرین همواره مدنظر دولت ایران قرار داشت اما با سیطره بریتانیا در منطقه خلیج فارس، مناقشه بر سر این مجمعالجزایر تا دوران پهلوی دوم ادامه یافت و به یک مسئله پیچیده تبدیل شد.
استان چهاردهم
ادعای ایران درمورد مالکیت بر بحرین از میانه قرن بیستم گونهای جدیتر به خود گرفت. مجلس شورای ملی در اواخر آبانماه ۱۳۳۶ لایحهای را تصویب کرد که به موجب آن، بحرین استان چهاردهم ایران اعلام شد. به سبب این اقدام، دو کرسی خالی برای نمایندگان استان چهاردهم در مجلس ایران در نظر گرفته شد. از دید استدلالهای دولت وقت این اقدام و سیاست اعلام شده به دنبال تصمیم مجلس شورای ملی، هم به زیان ایران تمام شد و هم به زیان مردم بحرین. از دید تهران در دهه ۱۳۴۰ این اقدام به زیان ایران تمام شد چراکه به نتیجه مطلوب نرسید و اعلام سیاست «خروج ایران از آن دسته از مجامع بینالمللی که بحرین را بهعنوان یک کشور مستقل به عضویت بپذیرند» سبب دشواریهای فراوانی در روابط بینالمللی ایران بهویژه با برخی نهادهای سازمان ملل متحد، بریتانیا، عربستان سعودی و شماری از کشورهای عربی شد و بهانه بزرگی به دست بعث عراق و مصر ناصری برای گسترش تبلیغات ضدایرانی در منطقه داد. از سوی دیگر، این اقدام به زیان مردم بحرین بود چراکه از آن تاریخ جنبشهای تمایل به ایران متوقف شد، چون مردم بحرین میبایستی برای جلوگیری از اتهام وابستگی به «سیاستهای توسعهطلبانه ایران در خلیج فارس» که آن هنگام به شدت علیه ایران و حقوق حقهاش در خلیج فارس تبلیغ میشد، از ابراز تمایلات ایرانی خودداری ورزند.[۵]
جدایی به سیاق پلهبیسیت
سیاست ایران در دوران پهلوی دوم، ابتدا مبتنی بر حفظ بحرین و اثبات حق حاکمیت خود بر این سرزمین بود اما رفتهرفته شاه به این نتیجه رسید که مسئله بحرین با بحران آذربایجان در دهه بیست و حتی مناقشات مرزی با دولت عراق در شطالعرب کاملاً متفاوت است و با توجه به فشار بریتانیا و غرب، نمیتوان به زور اسلحه وارد عمل شد، لذا شاه تصمیم گرفت که مسئله بحرین را به شیوهای دموکراتیک و از طریق مساعی جمیله حل کند.
ایران و استعمارگران بریتانیا توافق کردند موضوع حاکمیت بر بحرین به داوری بینالمللی گذارده شود و از دبیرکل سازمان ملل متحد خواستند که این وظیفه را برعهده گیرد. ایران کوشید که سرنوشت بحرین از راه یک رفراندوم تعیین گردد. بریتانیا با این نظر سخت مخالف بود و حکومت بحرین به هیچوجه حاضر نبود چنین رفراندومی را بپذیرد. دلیل این مخالفت آن بود که حکومت آلخلیفه مفهوم حقوقی برگزاری چنین رفراندومی را برابر با نفی حاکمیت یکصدوپنجاه ساله خود در بحرین و انگلیس آن را نفی استعمار یکصد ساله خود در آنجا میدیدند.[۶] به همین خاطر سازمان ملل شیوه «پله بیسیت» را جهت حل مسئله بحرین برگزید. احتمالاً عدهای گمان کنند که در جریان جدایی بحرین، از رفراندوم استفاده شده و یا رفراندوم را با پله بیسیت یکی بدانند، حال آنکه این دو کاملاً با یکدیگر متفاوت هستند.
رفراندوم (Referendum) عبارت است از رأیگیری مستقیم از تمام اعضای تشکیلدهنده یک سازمان یا جامعه برای رد یا تصویب سیاستی که رهبران یا نمایندگان پیشنهاد کردهاند. با مراجعه به آراء عمومی یک جامعه خود را از قانونگذاری یا تصمیمی زیانآور یا نامطلوب حفظ میکند.[۷] درحالیکه پله بیسیت (Plebiscite) یک همهپرسی است که صرفاً برای فریب و انحراف افکار عمومی به کار برده میشود. لذا به همهپرسیای که جنبه تشریفاتی دارد و اساساً از پشتوانه حقوقی جهت اجرا برخوردار نیست، در مکتب سیاسی که از فرهنگ غرب وارد اصطلاحات سیاسی جهان شده، پله بیسیت میگویند.[۸] در فرهنگ سیاسی، پله بیسیت اصطلاحی است که بار منفی دارد و به رأی ناعادلانه و غیرآزاد در یک نظام سیاسی غیردموکراتیک اطلاق میشود. این شیوه مورد علاقه امپراتورهای فرانسه از جمله ناپلئون بناپارت و لوئی ناپلئون برای تأیید رهبری کاریزماتیک آنها بود. هیتلر و موسولینی نیز پله بیسیت برگزار کردند که در آن رد پیشنهاد دیکتاتور غیرقابل تصور به نظر میرسید.
باری، به دنبال درخواستهای رسمی نمایندگان ایران و انگلیس، اوتانت دبیرکل سازمان ملل متحد ضمن اظهار خوشوقتی از این اقدام به وینسپیر گیچیاردی مدیرکل دفتر سازمان ملل در ژنو مأموریت داد که در اجرای تقاضای ایران و انگلیس به بحرین عزیمت کند.[۹] گیچیاردی طبق دستوری که داشت نهتنها رفراندوم راستین برگزار نکرد و از تکتک مردم بحرین جهت ارائه نظرات خود دعوتی به عمل نیاورد، بلکه به شیوه پله بیسیت تنها از گروههای خاصی از مردم بحرین کمک گرفت. به این صورت که گروههای نزدیک به آلخلیفه نزد نمایندگان سازمان ملل میآمدند و درمورد جدایی بحرین از ایران با آنها سخن میگفتند و دلایل خود را ارائه میکردند. درنهایت گیچیاردی برمبنای نظر افراد موافق استقلال بحرین، گزارشی را تنظیم و به شورای امنیت سازمان ملل متحد تسیلم کرد. گزارش گیچیاردی با اتفاق آراء در جلسه شورای امنیت به تصویب رسید: «از اینکه اکثریت قاطع مردم بحرین آرزومند استقلال و تعیین سرنوشت خود در کمال آزادی هستند و میخواهند بهعنوان یک کشور خودمختار و حاکم درباره آینده و روابط خود با کشورهای دیگر تصمیم بگیرند استقبال میشود».[۱۰]
از این رو، شیوه عمل سازمان ملل در جریان حل مسئله بحرین نواقصی داشت که سبب تسهیل روند جدایی بحرین شد. هیئت اعزامی سازمان ملل هیچگونه پیشزمینه فکری و مطالعاتی درمورد بحرین و پیوستگی تاریخی آن به خاک ایران نداشتند و حتی برای این منظور اقدام به مطالعه و تحقیق جامعی نیز نکردند و تنها همهپرسی را ملاک تصمیم خود قرار دادند. آن هم نه نظرخواهی از آحاد مردم بحرین، بلکه تنها از افراد و گروههای نزدیک به آلخلیفه و کسانی که خواهان جدایی از ایران بودند. به این ترتیب، موارد فوق باعث گردید که فرایند تصمیمگیری درمورد بحرین تسهیل و تسریع شود تا بحرین آخرین تکه سرزمینی باشد که از خاک ایران جدا میگردد.
پینوشت:
۱. لوتسکی، ولادیمیرباریسوویچ (بیتا). تاریخ عرب در قرون جدید، ترجمه پرویز بابایی، تهران: انتشارات چاپار، ص ۲۲۵.
۲. قرچانلو، حسین (۱۳۹۰). جغرافیای تاریخی کشورهای اسلامی، جلد اول، چاپ ششم، تهران: انتشارات سمت، ص ۲۳۸.
۳. زارعی، بهادر (۱۳۹۵). مطالعات منطقهای خلیج فارس، چاپ اول، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، ص ۴۶۱.
۴. فتحتبار فیروزجایی، محسن (۱۳۹۴). تحلیل سیاست خارجی پهلوی دوم در جدایی بحرین از ایران براساس مدل نظری جیمز روزنا، فصلنامه مطالعات فرهنگی و سیاسی خلیج فارس، دوره دوم، شماره ۶، ص ۶۷.
۵. مجتهدزاده، پیروز (۱۳۹۲). جغرافیای تاریخی خلیج فارس، چاپ چهارم، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، ص ۷۲.
۶. همان، ص ۷۴.
۷. آشوری، داریوش (۱۳۵۸). فرهنگ سیاسی، چاپ دوازدهم، تهران: انتشارات مروارید، ص ۱۰۱.
۸. روزنامه ایران، «پله بیسیت چیست؟»، شماره ۴۶۵۶، یکشنبه ۳۰ آبان ۱۳۸۹.
۹. روزنامه اطلاعات، «انگلستان سرانجام راهحل منطقی مسئله بحرین را پذیرفت»، سال چهلوچهارم، شماره ۱۳۱۵۲، یکشنبه ۹ فروردینماه ۱۳۴۹، ص ۴.
۱۰. روزنامه اطلاعات، «استقلال بحرین»، سال چهلوچهارم، شماره ۱۳۱۸۸، سهشنبه ۲۲ اردیبهشتماه ۱۳۴۹، ص ۲.
انتهای پیام