۱۷ رمضان سال دوم هجری است. مسلمانان اولین ماهی است که روزه را تجربه میکنند، روزهای که با روزههایی امروز ما متفاوت بود. مسلمانان در سالهای اول وجوب روزهداری، موظف بودند در طول مدت ماه رمضان تمامی محرمات و مبطلات روزه را مراعات کنند و صرفا در طول شبانه روز، اجازه داشتند در فاصله بین وقت نماز مغرب تا وقت نماز عشا (کمتر از دوساعت) به خوردن و آشامیدن اکتفا کنند. در سال پنجم هجری با نزول آیه ۱۸۷ سوره بقره نحوه روزه گرفتن مسلمانان تغییر کرد و زمان آن از سپیده فجر تا بالا آمدن سیاهی (اذان صبح تا اذان مغرب) با رعایت تمامی محرمات تعیین شد.
از این پس محدودیتهای شبانه برداشته شد و مسلمانان در فاصله اذان مغرب تا اذان صبح مجاز شدند تا مبطلات ومحرمات روزه که در ابتدا ممنوع شده بود را رعایت نکنند و این محدویت برای روزهداران بخشوده شد.
پیامبر (ص) در نیمه ماه رمضان سال دوم هجرت مطلع شد، کاروان تجاری مکه که از اموال مصادره ای متعلق به مسلمانان مهاجر تشکیل شده است و به با اصطلاح به نفع مردم مکه باآن تجارت می کردند، به مال التجاره تبدیل و از شام به سوی مکه در حرکت است. پیامبر (ص) برای شناسایی و پیگیری اموال دستور حرکت داد. مسلمان بدون تجهیزات جنگی با هدف ماموریت تعیین شده حرکت کردند. مقداری که از شهر خارج شدند و به تعبیری از حد ترخص شهر مردینه خارج شدند، پیامبر (ص) از همراهان خواستند چون مسافر شدهاند و روزه بر مسافر واجب نیست، روزهها را افطار کنند. تعدادی از مسلمانان از رسول خدا خواستند هم در رکاب پیامبر حرکت کنند و هم روزهدار باشند؛ به تعبیری امتیاز صوم وجهاد را درک کنند، پیامبر (ص) به اینان پاسخ دادند، روزه در سفر باطل است، خود افطار کرد و مسلمانان هم به تبعیت از رسول خدا افطار کردند.
کاروان در حرکت بود، گویا جاسوسان حرکت پیامبر(ص) و مسلمانان را به ابوسفیان اطلاع داده بودند، ابوسفیان با شنیدن خبر، بر سرعت کاروان افزود و پیامی برای مردم مکه فرستاد که برای دفاع از اموال خود حرکت کنند. خبر به مکه رسید و مخالفان پیامبر (ص) فرصت را مغتنم شمرده، از امتیاز مصادره اموال مسلمانان به نفع همه مردم مکه استفاده کردند و مردم را برای دفاع از اموال خود تحریک کرده و آماده رزم علیه پیامبر (ص) و مسلمانان شدند، ابوسفیان که پس از ارسال پیامی به مردم مکه برای دفاع از مال خودشان! بر حرکت کاروان سرعت بخشیده بود، مال التجاره را به مکه رساند. بزرگان کینهتوز مکه از جمله ابوجهل و ابولهب، علیرغم رسیدن کاروان، از مردم مکه خواستند برای مبارزه باپیامبر (ص) که مدعی اموال آنان است، حرکت کنند.
لشکری با هزار مرد جنگی و تعداد قابل توجهی همراه و کاملا مجهز از نظر دفاعی و رفاهی، از مکه حرکت کرد و در نزدیکی چاه بدر در محلی که پیامبر (ص) استقرار داشت، به کاروان مسلمانان رسید و برای جنگ با مسلمانان اعلام آمادگی کرد.
قرآن کریم در اوایل سوره انفال، در آیات متعددی به موضوع غزوه بدر پرداخته است. در این مختصر براساس آیات الهی، ماجرای غزوه بدر را پی میگیریم.
اشاره شد که همراهان پیامبر (ص) باهدف جنگ از مدینه حرکت نکرده بودند، با دیدن لشکر وسیع و آماده مشرکان، کراهتی در دل آنها ایجاد شد.
کَمَا أَخْرَجَکَ رَبُّکَ مِنْ بَیْتِکَ بِالْحَقِّ وَإِنَّ فَرِیقًا مِنَ الْمُؤْمِنِینَ لَکَارِهُونَ ﴿٥﴾
در سیره پیامبر (ص) آمده است: در هیچ یک از غزوات و سرایا احدی را بدون رضایت به کارزار نبرده است. مسلمانان یا از ابتدای حرکت داوطلبانه و بارضایت کامل همراهی میکردند یا در موارد چون غزوه بدر و سالهای بعد در صلح خبر حدیبیه موضوع خطر را برای مسلمانان بازگو و رضایت و بیعت آنان را برای ادامه راه گرفته است، (این روش را در پیکارهای زمان امیرمومنان علی (ع) و امام حسن (ع) و امام حسین(ع) مشاهده میکنیم). پس از اطمینان از تصمیم مکیان برای انجام یک جنگ نابرابر، پیامبر (ص) مسلمانان را جمع کرد و خطبهای خواند و براساس حضور جنگی مکیان برای آماده شدن برای دفاع از مسلمانان بیعت گرفت. مسلمانان که تعدادشان را ۳۱۳ نفر نوشتهاند، با کمال احترام خود تصمیم گرفته و اعلام آمادگی کردند که در رکاب پیامبر (ص) بجنگند و همراهی کنند.
وَإِذْ یَعِدُکُمُ اللَّهُ إِحْدَی الطَّائِفَتَیْنِ أَنَّهَا لَکُمْ وَتَوَدُّونَ أَنَّ غَیْرَ ذَاتِ الشَّوْکَةِ تَکُونُ لَکُمْ وَیُرِیدُ اللَّهُ أَنْ یُحِقَّ الْحَقَّ بِکَلِمَاتِهِ وَیَقْطَعَ دَابِرَ الْکَافِرِینَ ﴿٧﴾
و [به یاد آورید] هنگامی را که خدا یکی از دو دسته [کاروان تجارتی قریش یا سپاه ابوسفیان] را به شما وعده داد که از آن شما باشد و شما دوست داشتید که دسته بیسلاح برای شما باشد و[لی] خدا میخواست حق [=اسلام] را با کلمات خود ثابت و کافران را ریشه کن کند.
لِیُحِقَّ الْحَقَّ وَیُبْطِلَ الْبَاطِلَ وَلَوْ کَرِهَ الْمُجْرِمُونَ ﴿٨﴾
تا حق را ثابت و باطل را نابود گرداند، هر چند بزهکاران خوش نداشته باشند.
آری مسلمانان که برای جنگ آماده نبودند، مواجهه با لشکری از مشرکان شدند که مغرورانه و از سرکینهها قومی و قبیلهای و مخالفت با اسلام، با تجهیزات فراوان به منظور جنگ آمده بودند و آمادگی کامل داشتند که به مصاف مسلمانانی بروند که عمده آنان را از شهر خود بیروم رانده بودند و آمادگی جنگ نداشتند، از این رو مکیان خود را پیش از جنگ پیروز میدان و غالب میدیدند! چون قرار بود با یک سپاه آماده و تجهیزات فراوان، در مصاف تعداد قلیلی مسلمان بروند که از تجهیزات قابل قبولی برخوردار نبوده و آمادگی جنگ نداشتند .
در تمامی شب، صدای شادی و آواز مطربان و همهمه لشکریان کفار مکه که در سطحی وسیع مستقر بودند، فضا را کاملا نابرابر نشان میداد و طبیعی بود که مسلمانان که در بالای بلندی تپه، مشرف به لشکر مشرکان، شاهد حرکات و مانورهای دشمن بودند، خوفی در در دل داشته باشند که با این همه لشکر عظیم و توانمند مقابله کنند.
مسلمانان با دیدن عظمت ظاهری لشکر مقابل، دست به دعا برداشتند و از خداوند طلب استغاثه و کمک کردند.
إِذْ تَسْتَغِیثُونَ رَبَّکُمْ فَاسْتَجَابَ لَکُمْ أَنِّی مُمِدُّکُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ مُرْدِفِینَ ﴿٩﴾ [به یاد آورید] زمانی را که پروردگار خود را به فریاد میطلبیدید پس دعای شما را اجابت کرد که من شما را با هزار فرشته پیاپی یاری خواهم کرد.
مسلمانان بدرگاه خداوند طلب استغاثه کردند و خداوند هم دعاهای آنان را اجابت کرد و هزار ملائکه را برای دلداری آنان فرستاد، حضور ملائکه در این زمان خاص، نه برای این بود که به همراه مسلمانان به میدان جنگ رفته و دشمنان و طرف مقابل را با امر غیرطبیعی مواجه کند. وظیفه ملائکه در آیه بعد این گونه تعریف شده:
وَمَا جَعَلَهُ اللَّهُ إِلا بُشْرَی وَلِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُکُمْ وَمَا النَّصْرُ إِلا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ ﴿١٠﴾ و این [وعده] را خداوند جز نویدی [برای شما] قرار نداد و تا آنکه دلهای شما بدان اطمینان یابد و پیروزی جز از نزد خدا نیست که خدا شکست ناپذیر [وحکیم] است.
خداوند ملائکه را فرستاد که به مسلمانان بشارت دهند و اطمینان قلبی ایجاد کنند، که خداوند پیروزی را به مسلمانان وعده داده است.
تاریکی شب فراگیرشد! در آن ظلمات شب، یک طرف شادیها و همهمه دشمن بگوش می رسید و از طرف دیگر خوف رو در رویی با این سپاه کاملا مجهز و آماده، خواب را از چشم مسلمانان ربوده بود، در این آیه خداوند در برابر بیخوابی و خوف مسلمانان چنین میفرماید:
إِذْ یُغَشِّیکُمُ النُّعَاسَ أَمَنَةً مِنْهُ وَیُنَزِّلُ عَلَیْکُمْ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً لِیُطَهِّرَکُمْ بِهِ وَیُذْهِبَ عَنْکُمْ رِجْزَ الشَّیْطَانِ وَلِیَرْبِطَ عَلَی قُلُوبِکُمْ وَیُثَبِّتَ بِهِ الأقْدَامَ ﴿١١﴾
به یاد آورید] هنگامی را که [خدا] خواب سبک آرامش بخشی که از جانب او بود بر شما مسلط ساخت و از آسمان بارانی بر شما فرو ریزانید تا شما را با آن پاک گرداند و وسوسه شیطان را از شما بزداید و دلهایتان را محکم سازد و گامهایتان را بدان استوار دارد.
مسلمانانی که از خوف رو دررویی با لشکر عظیم به ظاهر شاد و خوشحال و مغرور قدرت ، خواب از چشمشان ربوده بود، در این مرحله سخت، خداوند خواب راحتی به آنها عطا فرمود و بهراحتی به خواب رفتند، چرا که خواب راحت انرژی میآورد، و قتی از خواب آرامشبخش و راحت بیدار شدند، باران رحمت الهی باریدن گرفت و مسلمانان پس از خواب راحت، خود را با آب باران شستشو دادند و آلودگیها را پاک کردند.
چون مسلمانان در بالای بلندی قرار داشتند، آب باران محل استقرار آنان را شستوشو داد و محکم کرد و آبها از کوه سرازیر و در محل استقرار مشرکان جاری و باعث زحمت آنان شد.
خداوند پس از خواب راحت و بارش باران رحمت و محکم شدن جای پای مسلمانان به ملایکه خود چنین وحی کرد:
إِذْ یُوحِی رَبُّکَ إِلَی الْمَلائِکَةِ أَنِّی مَعَکُمْ فَثَبِّتُوا الَّذِینَ آمَنُوا سَأُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ فَاضْرِبُوا فَوْقَ الأعْنَاقِ وَاضْرِبُوا مِنْهُمْ کُلَّ بَنَانٍ ﴿١٢﴾
هنگامی که پروردگارت به فرشتگان وحی میکرد که من با شما هستم پس کسانی را که ایمان آوردهاند ثابت قدم بدارید به زودی در دل کافران وحشت خواهم افکند پس فراز گردنها را بزنید و همه سرانگشتانشان را قلم کنید.
خداوند به ملائک امر فرمود، به مسلمانان بگویید ما باشما هستیم و کسانی که ایمان دارند، ثابت قدم و استوار خواهند بود، و به عکس ملائکه ماموریت پیدا کردند که در دل مشرکان و لشکر مقابل رعب و وحشت ایجاد کنند. ملائکه چنان خوفی در دل مشرکان ایجاد کردند که هنگامی که جنگ آغاز شد، وحشت و ترس در چهرههای آنان کاملا نمایان بود. خوف و وحشتی که بر اثر نافرمانی خداوند توسط ملائکه در دل آنان افتاده بود.
صبح براساس سنت جنگی آن زمان که معمولا طرفین برآن وفادار میماندند، با طلوع آفتاب کارزار آغاز شد.
دو لشکر در مقابل هم صف کشیدهاند، پیامبر (ص) با دستورات لازم مسلمانان را آرایش جنگی داد و هریک در محل تعیین شده مستقر و گوش به فرمان فرمانده بودند.
طرف مقابل هم آرایش جنگی گرفته بود. رسم جنگهای آن دوره این بود که دو لشگر آماده پیکار در جایگاه خود با نظم میایستادند و پهلوانان یا نفرات برتر هرگروه با رجزخوانی و قدرتنمایی؛ طرف مقابل را که او هم توانایی مقابله دارد، با رجزخوانی در مقابل دیدگان دولشگر به میدان میآمدند، وظیفه دو لشگر هم بدون هیچ دخالتی تشویق بود و بس.
این کارزار با از پای درآمدن یک نفر ادامه دارد، وقتی یک نفر از پای درآمد همراهان لشکر برای بردن جنازه مغلوب با امنیت حضور پیدا میکردند و شخص غالب هم با استقبال لشکریان به لشکر میرسید. این روش تا داوطلبی از طرفین وجودداشته باشد، ادامه پیدا میکرد. زمانی که داوطلب جنگ تن به تن تمام میشد، با دستور فرمانده جنگ عمومی آغاز خواهد شد.
در غزوه بدر هم همینگونه بود. بزرگان بنام مکه با قدرت برای جنگ تن به تن میآمدند و یک یک ناباورانه به زمین میافتادند. تا اینکه جنگ عمومی آغاز شد.
این غزوه با همه مشکلات و کمبودها با شجاعت بینظیر مسلمانان بویژه علی بن ابیطالب (ع) به پایان رسید و مشرکان ناباورانه شکست را پذیرا شدند و تعداد زیادی کشته دادند و تعداد قابل توجهی اسیر شدند و غنایم زیادی بدست مسلمانان افتاد.
این پیروزی خدادادی که نصرت الهی همراه آن بود، برای مسلمانان ارزش بزرگی داشت و احتمال میرفت که مسلمانان مغرور شوند. خداوند پس از پیروزی مسلمانان چنین میفرماید:
فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَکِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَکِنَّ اللَّهَ رَمَی وَلِیُبْلِیَ الْمُؤْمِنِینَ مِنْهُ بَلاءً حَسَنًا إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ﴿١٧﴾
و شما آنان را نکشتید بلکه خدا آنان را کشت و چون [تیر به سوی آنان]افکندی تو نیفکندی بلکه خدا افکند [آری خدا چنین کرد تا کافران را مغلوب کند] و بدینوسیله مؤمنان را به آزمایشی نیکو بیازماید قطعا خدا شنوای داناست.
در این آیه به نکته مهمی اشاره شده که تا ابد بایستی برای همه درس باشد، تا مدد الهی برای پیروزیها و موفقیتها به فراموشی سپرده نشود.
مسلمانانی که شب گذشته از خوف دشمن پیش رو، خواب بر چشمان آنان جاری نمیشد، امروز خود را پیروز میدانی میبینند که از هر جهت نابرابر بود. خداوند خطاب به این مردم میفرماید: شما آنها را نکشتید؛ خدا آنها را کشت.
گفتیم که در همه جنگها پیامبر همه چیز طبیعی و مانند مردم بود، تمامی مراحل پیروزی و شکست و شروع و پایان عادی اداره میشد و هیچگاه امری غیر عادی در غزوات پیامبر (ص) دیده نشده است. خداوند میفرماید شما تیر را به سوی دشمن پرتاب کردید، اما ما بودیم که به هدف زدیم. در جنگها تیرهای متعددی پرتاب میشود، در میان تیرهای پرتاب شده تیری ارزش دارد که به هدف بخورد، در این آیه میفرماید که ما به هدف زدیم. خداوند با این کمک، مسلمانان را آزمایش کرد که: میگویند ما قهرمان میدان بودیم، یا پیروزی از آن خداست و ما وسیلهای بیش نبودیم، این آزمایش برای همه ما در تمامی مراحل زندگی پدید میآید که آیا موفقیتها را قارونوار، براساس توان و فکر و برنامهریزی خود میدانیم یا اینکه در همه حال هرموفقیتی مرهون مدد الهی است و لطف الهی.
در غزوه بدر، مسلمانان در مقابل لشکری که مغرور از قدرت است و به توانایی و تجهیزات خود افتخار میکند و خود را قبل از آغاز جنگ پیروز میدان میداند ظاهر شدند، خداوند این لشکر مغرور و خودخواه را چنین به خاک مذلت نشاند و شکست تحقیرآمیزی به آنان تحمیل کرد که مکیان پس از این شکست ناباورانه، شادی را برخود حرام کردند و برای اینکه این کینه باقی بماند حق گریه کردن را از بازماندگان جنگ گرفتند و کسی حق نداشت در سوگ کشتهشدگان بدر بگرید! این کینهها را چنان در دل نگه داشتند که در ماجرای غروه احد آثار آن دیده میشود.
چرا که فرمود:
ذَلِکُمْ وَأَنَّ اللَّهَ مُوهِنُ کَیْدِ الْکَافِرِینَ ﴿١٨﴾
ماجرا] این بود و [بدانید که] خدا نیرنگ کافران را سست میگرداند
خداوند با این پیروزی در روزهای اول به قدرت رسیدن اسلام و فعالیت تازه در مدینه، نشان داد که کید کافران سست است و شکست آنان به مدد الهی کاری است آسان.
مکیان شکست خورده از بدر، با روحیهای بسیار شکننده و ناراحت، هنگام ترک منطقه برای خودنمایی فریاد زد: سال آینده در همین روز و درهمین جا منتظر ما باشید و قصد داشتند در مدت یک سال قدرت از دست رفته را بازیابی و مجددا جنگ دیگری را به مسلمانان تحمیل کند.
خداوند در این آیه برای آنان چنین میفرماید:
إِنْ تَسْتَفْتِحُوا فَقَدْ جَاءَکُمُ الْفَتْحُ وَإِنْ تَنْتَهُوا فَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَإِنْ تَعُودُوا نَعُدْ وَلَنْ تُغْنِیَ عَنْکُمْ فِئَتُکُمْ شَیْئًا وَلَوْ کَثُرَتْ وَأَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُؤْمِنِینَ ﴿١٩﴾
[ای مشرکان] اگر شما پیروزی [حق] را میطلبید اینک پیروزی به سراغ شما آمد [و اسلام پیروز شد] و اگر [از دشمنی] بازایستید آن برای شما بهتر است و اگر [به جنگ] برگردید ما هم بر میگردیم و [بدانید] که گروه شما هر چند زیاد باشد هرگز از شما چیزی را دفع نتوانند کرد و خداست که با مؤمنان است.
ابوسفیان به عهد خود وفا نکرد و در ۱۷ رمضان سال سوم به محل وعده نیامد، اما پیامبر (ص) براساس زمان تعیین شده به محل بدر وارد شد. حضور پیامبر (ص) در این منطقه در کتب تاریخ با نام “غزوه بدرالوعد” آمده است.
پیروزی ارزشمند مسلمانان در این غزوه و بهدست آمدن غنیمت فراوان از جنگ بعضی مسلمانان را برای جمعآوری غنایم براساس سنتهای عربی ترغیب میکرد که خداوند با نزول آیه اول سوره انفال راهکار جدیدی برای تقسیم غنایم مسلمان تعریف کرد:
یَسْأَلُونَکَ عَنِ الأنْفَالِ قُلِ الأنْفَالُ لِلَّهِ وَالرَّسُولِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَصْلِحُوا ذَاتَ بَیْنِکُمْ وَأَطِیعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ ﴿١﴾
با نزول این آیه نحوه تقسیم غنایم جنگی مشخص شد.
غزوه بدر به پایاین رسید و مسلمانان پس از تقسیم غنایم پیروزمندانه به مدینه بازگشتند، این پیروزی که همراه با نصرت الهی بود ، چنان برای مسلمانان ارزشمند بود که اصحاب حاضر در این غزوه، تا زنده بودند یکی از افتخاراتی که به آن می بالیدند، شرکت در غزوه بدر بود که این افتخار به فرزندانشان هم رسید.
انتهای پیام