امروز: چهارشنبه, ۵ دی ۱۴۰۳ / بعد از ظهر / | برابر با: الأربعاء 24 جماد ثاني 1446 | 2024-12-25
کد خبر: 87567 |
تاریخ انتشار : 18 خرداد 1395 - 8:41 | ارسال توسط :
ارسال به دوستان
پ

فرهنگ > دین و اندیشه – زمان به ما ثابت خواهد کرد که بعید است دیگر مردی شبیه او ببینیم … حبیبه جعفریان * – «دنیای قشنگ نو آلدوس هاکسلی را دوست داشت و تلاش زیادی کرد که نسخۀ فرانسه‌اش را برای خواندن گیر بیاورد (به انگلیسی مسلط بود اما نه به اندازۀ فرانسه)» این‌ها را دربارۀ […]

فرهنگ > دین و اندیشه – زمان به ما ثابت خواهد کرد که بعید است دیگر مردی شبیه او ببینیم …

حبیبه جعفریان * – «دنیای قشنگ نو آلدوس هاکسلی را دوست داشت و تلاش زیادی کرد که نسخۀ فرانسه‌اش را برای خواندن گیر بیاورد (به انگلیسی مسلط بود اما نه به اندازۀ فرانسه)» این‌ها را دربارۀ آقای صدر نوشته‌ام. امام موسی صدر. خودم نوشته‌ام. چند سال پیش. اما الان که دوباره می‌خوانم‌شان جا می‌خورم. زمان به نفع ما نیست. باید زودتر بنویسم. باید تا بیشتر یادم نرفته، تا بیشتر از آنچه گفته‌ام یا کرده‌ام یا نوشته‌ام جا نخورده‌ام، بنویسم. بنویسم که این‌ها را در آن زیرزمین دیدم. بنویسم در آن زیرزمین چی دیدم. بنویسم چطور شد که توانستم بروم توی آن زیرزمین. بنویسم که …

واقعاً چه طور شد که توانستم بروم توی آن زیرزمین؟ حتی این را هم یادم نیست؟ این را یادم هست که چه طور شد که رفتم طبقۀ آخر. آن بالا. طبقۀ آخرِ ساختمان موسسۀ امام موسی صدر در بیروت. یک سی دی عکس بود که می‌خواستم حتماً ببینم،‌ و کامپیوتری که من باهاش کار می‌کردم آن را نمی‌خواند. بعد قرار شد بروم آن بالا. با دستگاهی که آن جا بود امتحان کنم. از پنجره‌های آن اتاق که زیاد و بزرگ بودند طریق المطار را می‌توانستم ببینم و بیلبورد غول‌آسایی را که دختری با موهایی افشان و دندان‌هایی بی نقص،لابد به دلیل استفاده از خمیردندانی که توصیه‌اش را داشت به ما هم می‌کرد، از توی آن به من نگاه می‌کرد. به ما نگاه می‌کرد.

اما او نبود که آن اتاق خالی بزرگ را که می‌توانست شبیه هر اتاق بزرگ خالی دیگری در هر موسسه یا اداره یا سازمانی باشد را به اتاق خالی بزرگی تبدیل می‌کرد که شبیه هیچ اتاق دیگری در هیچ موسسه، اداره یا سازمانی نبود. نه. آن دختر نبود که این اثر را داشت. مردی مسن بود. که در هیچ کدام از عکس‌هایی که توی اتاق بود به ما نگاه نمی‌کرد. مسن یا جاافتاده؟ یا فقط مسن؟ مسن هم حتی نه. قطعاً پنجاه سال هم نداشته وقتی دکتر چمران آن عکس‌ها را ازش گرفته. چشم از آنها نمی‌توانستم بردارم.

قضیه این نبود که قبلاً هیچ‌کدام اینها را ندیده بودم. قضیه این نبود که این عکس‌ها تعدادی از بهترین پرتره‌هایی بودند که در زندگی‌ام دیده بودم.

قضیه این نبود که صورت این مرد که زمان انداختن این عکس‌ها چهل و چند ساله بوده چطور در این پرتره‌ها از حکمت و اندوه، مسن و خسته است.

حتی قضیه این نبود که در بیشتر این پرتره‌ها مرد دارد سیگار می‌کشد قضیه این بود که چشم از آنها نمی‌توانستم بردارم چون در این پرتره‌ها او خودش بود. نه اینکه «خودش بود»، این جمله می‌تواند ساده‌لوحانه و متفرعنانه به حساب بیاید، من نمی‌دانم و اصلاً چه کسی می‌داند که خودِ خود او چه طور و چگونه بود؟ ولی به نظرم این پرتره‌ها طوری بودند که غیرممکنِ درون این مرد را رو می‌کردند.

با این پرتره‌ها قانع می‌شدی این آدم می‌توانسته احترام مسیحی، دروزی، سنی و شیعه را همزمان برانگیزد. قانع می‌شدی این آدم می‌توانسته مجلس اعلای شیعیان را به عنوان نمادی از حیات سیاسی و اجتماعی شیعه‌ها در لبنان و البته نهادی برای تصمیم‌گیری جمعی تأسیس کند اما برای رفتن به ملاقات موجودی مثل قذافی به هشدار کسی بابت در خطربودن جانش یا آبرویش یا هر دو گوش نکند و برود، چون امید دارد به این ترتیب محقق شود، آنچه باید بشود.

قانع می‌شدی این آدم می‌توانسته در نامه‌اش از راهی دور شعری بگوید و در آن از دلتنگی برای تک‌تک اعضای خانواده‌اش، خواهرانش و مادرش و همسرش و برادرانش به شیواییِ تمام بنویسد اما مدتی بعد از فوت پدرش این خانواده را که عاشق و دلتنگ و دلواپسشان است بگذارد و برای همیشه به سرزمینی دیگر کوچ کند.

قانع می‌شدی این آدم می‌توانسته عاشق تفسیر المیزان باشد و با لسان العرب و طبقات‌الشیعه و معجم البلدان برای مراجعه و تحقیق محشور باشد اما دنیای قشنگ نوی هاکسلی را هم بخواند و در حاشیۀ صفحات و جملاتی از رمان حاشیه‌ها، نت‌ها و کامنت‌هایی بگذارد و همین کار را برای سرخ و سیاه استاندال و زندگی‌نامۀ مایا آنجلو هم بکند.

این‌ها را به چشم خودم در آن زیرزمین دیدم. کتابخانۀ آقای صدر آن روزها تازه به آن جا منتقل شده بود تا نظم و قراری به آن داده شود. در طبقۀ منفی یکِ ساختمانی که در آخرین طبقه‌اش آن پرتره‌ها را دیدم. پرتره‌هایی که دکتر چمران از او گرفته بود. پرتره‌هایی که فقط دکتر چمران می‌توانست از او بگیرد. و غیرممکنِ درون این مرد در آن‌ها مرئی شده بود. چیزی که زمان اتفاقاً به نفع آن کار خواهد کرد. چون به ما ثابت خواهد کرد بعید است دیگر مردی شبیه او ببینیم.

* این یادداشت در پایگاه اینترنتی مؤسسۀ امام موسی صدر منتشر شده است.

Let’s block ads! (Why?)

RSS

منبع خبر ( ) است و صلح خبر | پایگاه اخبار صلح ایران در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. چنانچه محتوا را شایسته تذکر میدانید، خواهشمند است کد خبر را به شماره 300078  پیامک بفرمایید.
    برچسب ها:
لینک کوتاه خبر:
×
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسطصلح خبر | پایگاه اخبار صلح ایران در وب سایت منتشر خواهد شد
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
  • لطفا از تایپ فینگلیش بپرهیزید. در غیر اینصورت دیدگاه شما منتشر نخواهد شد.
  • نظرات و تجربیات شما

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

    نظرتان را بیان کنید