به گزارش مجله سرگرمی صلح خبر مینی شعر؛ وای بر احوال برگ بیدرخت برترینها: شعر، نشانه یک زندگی عالی و بشری است. انسان با خیال زندگی میکند و بهترین چیزی که خیال را تحت تاثیر قرار میدهد شعر است، شعر، حقیقتی است که اگر نمیشود سراینده آن بود، دست کم میتوان خواننده آن شد و […]
به گزارش مجله سرگرمی صلح خبر
مینی شعر؛ وای بر احوال برگ بیدرخت
برترینها: شعر، نشانه یک زندگی عالی و بشری است. انسان با خیال زندگی میکند و بهترین چیزی که خیال را تحت تاثیر قرار میدهد شعر است، شعر، حقیقتی است که اگر نمیشود سراینده آن بود، دست کم میتوان خواننده آن شد و از روزمرگی رهید.
شعر در کوتاهترین و موجزترین و خوش آهنگترین و مناسبترین همنشینی واژههای آشنا، ما را با معنایی درگیر میکند که برای عقل، نامفهوم و موهوم و بیگانه است، اما برای دل و جان، آشنا و حس شدنی است. شعر، میزبانی صادق است که قلب مخاطبان مستعد خود را هدف قرار میدهد و آنان را به ساخت ناممکنها و ناباوریها فرا میخواند تا خود ببینند و باور کنند که اگر ایمان و عشق باشد، هر ناممکنی ممکن میشود. گاهی هم شعر ابزاری برای بیان ناگفتنیها میشود.
قبلا گزیدهای از اشعار را در قالب ابیات زیبا و تاثیرگذار با تایپوگرافیهای متفاوت در اختیار شما قرار میدادیم که به خواست شما تصمیم به بازنشر آن گرفتیم. هنوز هم مثل همیشه پذیرای پیشنهادات و انتقادات شما همراهان همیشگی برترینها هستیم. شما هم میتوانید اشعار شاعر محبوب خود را در قسمت نظرات برای ما ارسال نمایید.
***
این عشق شد مهمان من زخمی بزد بر جان من
(مولانا)
نظری کن، که به جان آمدم از دلتنگی
(عراقی)
خورشيد آرزوي منی گرمتر بتاب
(فریدون مشیری)
پنهان شده در تمام ذرات
پیداتر از این شدن چگونه؟
(فاضل نظری)
رفتهام از یاد تقویمت به قهـر روزگار
ای در عمق خاطراتم تا همیشه ماندنی
(سالار عبدی)
دریغ از تو که در آرزوی غیری تو
(مولانا)
دوستت دارم و دانم كه تويی دشمن جانم
(عماد خراسانی)
خاطر سوخته را بیم فراموشی نیست
(غلامرضا طریقی)
آسمان با دیگران صاف است و با ما ابر دارد…
میشود روزی صفا با ما هم اما صبر دارد…
(شهریار)
هوس باغ و بهارانم نیست
(حمید مصدق)
پروانه پشت پیلهاش حس کرد راهی هست و رفت
شاید به راه بسته هم باید امیدی بست و رفت
(افشین یداللهی)
به فلک میرسد از روی چو خورشید تو نور
قل هو الله احد چشم بد از روی تو دور
(سعدی)
بر درخت زنده بیبرگی چه غم
وای بر احوال برگ بیدرخت
(شفیعی کدکنی)
عالمی را می کنم زیر و رو در پی دلدار خود
شدم در کوی و برزن باز هم بیاعتبار،خدایا چه کنم؟
(سعدی)
منبع : Bartarinha